eitaa logo
حدیث اشک
5.8هزار دنبال‌کننده
33 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
جنت البقیع اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد اینجا هرانکس حرفی از عشق علی زد اندازه تاریخ دنیا جرم دارد حق زیارت نامه خواندن هم نداری اسم مفاتیح الجنان ها جرم دارد اینجا که یک روزی شبیه کربلا بود حرف از حرم افسوس حالا جرم دارد دست از روی دیوار ها بردار زائر قصدت تبرک هست اما جرم دارد هرگز مبادا اهت از سینه براید جز اشک اینجا اه حتی جرم دارد قاری طوطی وار بسیار است اما قران با تفسیر و معنا جرم دارد گفتند روزی با پیمبر این جماعت کاغذ قلم در مکتب ما جرم دارد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبر خاکی هی چشم می چرخانی اما گنبدی نیست گلدسته ای، صحن و سرایی مرقدی نیست از نوحه خوان و خادم و زائر ردی نیست یک چندم باب الرضا رفت آمدی نیست زائر ندارد قدر انگشتان یک دست آقای ما اینگونه تنها و غریب است خوابیدم و در خواب سقاخانه دیدم صحن و سرا و گنبدی شاهانه دیدم دور و برش شمع و گل و پروانه دیدم برخاستم از خواب یک ویرانه دیدم ای کاش قبر خاکی اش تعمیر می شد ای کاش خوابم زودتر تعبیر می شد ای کاش او هم مرقد و صحن و سرا داشت ای کاش یک گلدسته و گنبد طلا داشت ای کاش دنیایی شبیه کربلا داشت یا لااقل قدری برای گریه جا داشت ای به فدای غربتش جان و تن من یک شمع حتی بر مزارش نیست روشن جانم فدای او که غم بسیار دیده در کوچه‌ها با مادرش آزار دیده آثار خون را بر در و دیوار دیده هی داغ پشت داغ از مسمار دیده من شک ندارم مجتبی در کوچه جان داد تا دید مادر پشت در از پای افتاد جانم به قربانش که غم شد لشکر او در اوج غربت قاتلش شد همسر او ای شیعیان شد تیرباران پیکر‌او من‌ بعد وای از حال زار خواهر او در زوزه سگ ها صدای شیر گم شد آنقدر تیر آمد که روی تیر گم شد اما خدا را شکر این آقا کفن داشت یک تکه چوب تیر خورده روی تن داشت هنگام تشییع جنازه یک بدن داشت یا لااقل هنگام مردن پیرهن داشت وقت کفن دور و برش اقوام بودند در کربلا اما فقط احشام بودند غصه نخور آقا که غم می بازد آخر مظلوم بر ظلم و ستم می تازد آخر دنیا به آل فاطمه می نازد آخر شیعه برای تو حرم می‌سازد آخر من شک ندارم مقصد این راه نور است ای همسفر برخیز ایام ظهور است  محمود یوسفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مدینه شهر پیغمبر مدینه شهر پیغمبر ولی مستور در غربت تمام شهر آباد و بقیع نور در غربت مدینه سرزمین وحی و اهلش بی خبر از آن تو گویی هست قرآن خدا مهجور در غربت اگر بر دخت پیغمبر سلامی داشتی باید سلامی مختصر با گریه ای از دور در غربت کنار مضجع پاک رسول الله ، از خصمش نگه داریم بغض خویش را معذور در غربت میان منبر و محراب مخفی روضه رضوان مزار فاطمه اینجاست یعنی حور در غربت صفای دیگری دارد بقیع و چار معصومش بقاع نور بارانش چو کوه طور در غربت امامانی غریب اینجا میان بقعه ای مدفون و از این خاک می تابد به عالم نور در غربت نه شمعی نه چراغی نه شبستانی نه خدامی نه سقاخانه ای یعنی غمی محصور در غربت به یک سو فاطمه ام البنين بی بنین گریان به یک سو فاطمه بنت اسد رنجور در غربت کجا باید سراغ یوسف زهرا بگیرد دل نهان تا کی ز شهر مادری، مأمور در غربت بیا یا منتقم چشم انتظارت هست مظلومه به مظلومی که شد خانه نشین بدجور در غربت تمام قوت بازوی مولا را گرفت اینجا غلافی که به بیعت داشت دست زور در غربت امیر قافله بازآ امیرالحاج رخ بنما که با دیدار تو شیعه شود مسرور در غربت به ارواح شهيدان با تو هم عهدیم تا آخر به روحی پر ز احساس و دلی پر شور در غربت محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبر خاکی صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری.. خبر ز گریه عشاق در سحر داری به گردن تو فتاده همیشه زحمت من ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن بگو که ای شه بی کس گدای دربه دری... پیام داده به این آستان به خون جگری... که قبر خاکی تو گرچه آتش دلهاست غریب ماندن تو باطنا به گردن ماست.. مگر نه اینکه تو در قلب ها حرم داری به قلب سینه زنان گنبد و علم داری مگر قرار نشد کمتر اشتباه کنم برای خاطر عشق تو کم گناه کنیم بکاء ما همه تبدیل بر تباکی شد مزار تو به دل شیعه نیز خاکی شد به جای تو سوی آتش شتاب کردم من به سهم خود حرمت را خراب کردم من کریم هستی و عالم به تو بدهکارند تو بی حرم شدی اما همه حرم دارند حرم نداری نه!تو حرم نخواسته ای ز روزگار خودت غیر غم نخواسته ای بقیع سینه زن روضه های افلاکی ست بقیع روضه مکشوف چادر خاکیست گلاب یعنی تو اضطراب یعنی تو و بعد فاطمه خانه خراب یعنی تو زحلقه تو همان کودکی نگین افتاد همینکه مادرتان پشت در زمین افتاد به باغ عاطفه ها بی امان شرر میرفت بروی شاخه گلی پای چهل نفر‌ میرفت به کینه دلشان هیچ دست رد نزدند دگر به هیچ زنی اینچنین لگد نزدند امان ز غربت تو پای غم محک خوردی.. تو قبل فاطمه در کوچه ها کتک خورد.. سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جنت البقیع در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی : ” قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی
 

هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده 

خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده 

وارد شدن در وادی طور خدا سخت است 

از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است 

تنهایی ارباب های با وفا سخت است 

گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است 

گریه کنانش آستینی در دهن دارند 

اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند 

سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست 

زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست 

از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست 

بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست 

مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید 

جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید 

دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش 

دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش 

خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش 

از ابرهای آسمان باران نبارد کاش 

وقتی بباری کار ما مشکل شود باران 

قبر امامان غریبم گِل شود باران 

تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد 

ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد 

انگشتری مادرم نذر حرم گردد 

تا صحن و ایوانِ 
حسن جانم” علم گردد باید غریب خویش را یاری کنم آخر باید برای مجتبی کاری کنم آخر شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافتی را زجر سختی داد پس‌کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده این خاک را آخر حسن آباد می سازیم منبر به نام باقر و سجاد می سازیم ایوان طلا و پنجره فولاد می سازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم شب های جمعه
ناحیه” با آه میخوانیم 

مانند مشهد 
آمدم ای شاه” میخوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست بالای گنبد بال و پرها باز می ماند سجاده ی خونین‌جگرها باز می ماند راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند زُوّار می آیند و درها باز می ماند در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم نقاره زن ها را به روی بام می بینیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر باب‌الحوائج ساخت صح ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
غربت بقیع فرق دارد جلوه اش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم کل معصومین معزالمؤمنین در عالم اند قبرشان قبله است حالا بی حرم یا با حرم یک حرم در زینبیه یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان یک طرف تنها حرم مرتضی و فاطمه از هر نظر مثل هم اند هست تنها فرق بین حیدر و زهرا حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا می شود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فرزند او دارد در این دنیا حرم شادی واهی کنید امروز را وهابیون چون که می سازیم با قتل شما، فردا حرم در مدینه کاخ ها با خاک یکسان می شوند بعد از آن از دور چون دُر می شود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمدهای مقتل تا حرم ناله می زد مادری با اشک واویلا حسین ناله می زد خواهری با اشک واویلا حرم... علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان چشم های خشک من تا محنت دل میشود روضه های تو برایم نصرت دل میشود معصیت پای مرا بست و ز تو دورم نمود فاصله ها علتش از غفلت دل می شود هستی من را بگیر و این غمت را پس نگیر با غمت چندین برابر قیمت دل می شود تا که فرصت دارم آقا نامتان را می برم بردن نام تو یک شب حسرت دل می شود مرغ روحم با سلامی سوی تو پر می کشد باز با لطفت زیارت قسمت دل می شود بین راه کربلا هم گر بمیرم قانعم اربعین پای پیاده فرصت دل می شود؟ روضه خوان کربلا شب های جمعه فاطمه است روضه هایش را شنیدن منت دل می شود ای بنی از چه رو با کام عطشان کشتنت مادرت با ناله اش هم صحبت دل میشود جواد قدوسی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سبویی برسان آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان خواهشاً اشک دوچشمان مرا جاری کن کار از کار گذشته است، خدا کاری کن سینه ام وادی طور است و پُر از نور جلی است تازه فهمیده ام این گریه، چه خیر العملی است دامنِ رحمتِ تو هم ابدی، هم ازلی است بنده ی سینه زنت، دست به دامان علی است به سرم سایه ی ایوان و امان نجف است دل من تنگ علی، تنگ اذان نجف است من به هم ریخته ام کاش که درهم بخری گذری هم که بیایم تو زمن می گذری در شب اول قبرم، ز تو دارم اثری آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری من خجالت زده تو شدم آبم نکنی جلوی چشم علمدار، خرابم نکنی آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین باز افتاده همه کوله و بارم به حسین تک و تنهام، کس و کار ندارم به حسین شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم کهنه ی پیرهنی داشت و صیاد کشید سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نگفته ام به کسی آنچه در دلم دارم ولی بدان که هزاران هزار غم دارم فروختم به غمت عیش روزگارم را ز برکت غم تو خیر دم به دم دارم خوشم‌ به مرگ، اگر نیست زندگی با تو نفس برای چه وقتی که یار کم دارم؟! من آن‌گدای بدِ بدحساب این شهرم... که شب به شب ز درت خواهش کرم دارم به نامه عملم طعنه زد کسی!گفتم.. اگرچه اهل گناهم امید هم دارم حساب کار من افتاده است دست کریم ز برکتش روی هر غفلتم قلم دارم کسی مرا برساند به کربلای حسین هوای سینه زنی بین آن حرم دارم @hadithashk
رئیس مذهب میان سینه اَش وقتی خدا نور یقین انداخت علوم مذهب حق را درونِ جانِ دین انداخت رئیس مذهب ما را به زور از خانه می بردند نگاهی او غریبانه به درب آتشین انداخت کسی که آیه یِ قرآنِ بی معصوم از بَر بود عبا را از روی تفسیر آیات مبین انداخت مگر نور امامت را ندید از چشم های او چرا از روی بغض عمامه اش را بر زمین انداخت؟؟ کسی که در میان کوچه و بازار او را بُرد عجب زخم عمیقی بر دِلِ روح الامین انداخت درآن وقتی که شدمسموم زهر کین به زعم من خدا شالِ سیاهی بر روی عرش برین انداخت برای داغ جان سوزش که قاصر هستم از وصفش خدا حُزنِ عجیبی درقلوب مومنین انداخت  علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یاکاشف الحقایق ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم توبی نهایت و علم تو لایزول یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت ازآن توست تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان برزبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند در باب عشق با تو موافق نبوده اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صادق آل محمد آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی تو امام راستینی،تو امام صادقی از قنوت صبحگاهت تا دعایی می رسد مستمند تو به یک نان و نوایی می رسد پای درس ات روح آدم تا رهایی می رسد جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می رسد طایر علم لدُنّی جلد بامِ صادق است شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل
هارون” راه و رسم عاشقی یادم بده 

می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت 

شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت 

جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت 

بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت 

اشک را مانند مادر می کنی آب وضو 

آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو 

فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم 

شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم 

دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم 

بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم 

کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم 

چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم 

بارها گفتی که اشک روضه ها مشکل‌گشاست 

دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست 

ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست 

قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست 

اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای 

گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای 

آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت 

آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت 

روضه خوان”دیوار”شد 
در” پا به پایش دم گرفت دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است جای جای این گذر بال و پرت افتاده است تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رئیس مکتب غالباً عاشق به معشوق و تمنایش خوش است دل به دلدارش خوش و سائل به آقایش خوش است مجلس ویران نشین پائین و بالایش خوش است امشبش تاریک، اما صبح فردایش خوش است دورهء آل سعود و دشمنی رد می شود صحن و ایوان بقیع ما چو مشهد می شود مکتب ما با امام صادقش پُر رونق است هرکجا که روضه اش برپاست نور مطلق است گرچه بی زائر شده، اما همیشه برحق است نام او در هر حسینیه به روی بیرق است تا بقیع خلوتش، هرشب صدایم می رسد او بخواهد خرج راه کربلایم می رسد شرمگین از آتش سرد تنور صادقیم با پشیمانی سر راه عبور صادقیم باحسین گفتن همیشه در حضور صادقیم گریه کن زهراست، ما هم دور نور صادقیم گریه کن زهراست، وقتی در به آتش می کشند در مدینه خانه را، با ضربه آتش می کشند از در و دیوار، دشمن سرزده در خانه ریخت آتش بغض خودش را بر سر پروانه ریخت نیمه شب قلب عیالش ناجوانمردانه ریخت دور آقا جای شاگردانِ او بیگانه ریخت بی حیایی با جسارت جانمازش را کشید دید افتاده عبایش بر زمین، با پا کشید بد دهان ها، تیغ را بر صورت گُل می کِشند پیرمردی را میان کوچه با هُل می کِشند چون ندارد پای بیجانش تحمّل می کِشند دستهای بسته اش را بی تعادل می کِشند آنهمه همسایه اش کو؟! بوالحسن هم گریه کرد بارها افتاد و شاه بی کفن هم گریه کرد گرچه بین کاخ رفته، با کسی درگیر نیست بی عمامه بر سرش صد قبضهء شمشیر نیست محکم است و پیکرش در حالت تغییر نیست هم عصا هم سنگ در دست جوان و پیر نیست رفته زیر دست و پای اسب، با جنجال نه! رفته بین نیزه داران، در ته گودال نه! نیمهء شب شد اسیر و دیر خانه برنگشت در پی جسم هزاران پاره اش خواهر نگشت هیچکس دنبال جای بوسه بر حنجر نگشت ساربان در خاک و خون دنبال انگشتر نگشت تا چهل منزل، کسی در امتداد سر نرفت فکر نامحرم به سوی چادر و معجر نرفت رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانی ترویج عاشورا از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست باشما نازشصت هرکسی مارا رسانده تاشما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیمو نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی! پس بی گمان.. خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم امام صادق میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت تو با کهولت‌ سِن،پابرهنه،در دل شب به‌حیرتم‌دلِ‌خصمِ‌ستمگر‌ِ‌‌‌ تو نسوخت؟ اگر‌چه‌ سوخت‌درِخانه‌ی‌تو در آتش هزارشُکردرآن‌بین‌همسرِ تو نسوخت پی‌طواف‌تو شعله به خانه وارد شد شبیه‌کعبه‌ولی‌پای‌تا‌ سرِ تو نسوخت اگرچه‌زهر‌ تورا آب کرد همچون شمع در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت سه‌بار تیغ به رویت کشید آن نامرد ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه ازاین‌طریق‌دلِ‌خون‌خواهرِ تو نسوخت به‌ دست‌ دشمن‌تو بود تازیانه ولی به ضرب آن کمر و کِتف دخترِ تو نسوخت نریخت‌بعدِتوآتش‌کسی‌به فرق‌ سرش دگرعمامه‌ی‌مُوسی‌بن‌جعفرِ تو نسوخت هزار مرتبه باقی‌ست‌جای‌شُکرش‌ که از اهل‌بیت‌تو یک‌تن‌ برابر‌ِ تو نسوخت محمدقاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صادق ال محمد به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق‌ها به نام آنکه می‌رویاند از جانها شقایق‌ها به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق‌ها که می‌گردند از نورش مخالف‌ها موافق‌ها به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر ندیده دل صراط‌َالمُستقیمی اینچنین دیگر حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر سفارش‌های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست سفارش‌های او راهِ رسول‌الله و آلِ اوست سفارش می‌کند بارِ فقیران را زمین مگذار سفارش می‌کند در راهِ محرومان قدم بگذار سفارش می‌کند دل را به تدبیر خدا بسپار سفارش می‌کند هرگز نمازت را سبک مشمار سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دِینش را به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را زیارت نامه‌های ما زیارت نامه‌های اوست عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست تمام گریه‌های ما کمی از های‌هایِ اوست شلوغیِ حرم‌ها از حدیثِ کربلای اوست خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست به روضه می‌کشد آقا همیشه منبر خود را به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را میانِ گریه می‌بیند همانجا مادر خود را ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت خدایا خانه‌یِ او در هجوم بی حیاها سوخت چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست به فکر مو سپیدی‌اش به فکر سن و سالش نیست به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست چرا این شعله‌های در به فکر دست و بالش نیست کسی او را نمی‌گوید عصای خویش را بردار بیا از بِینِ شعله بچه‌های خویش را بردار زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را میان مجلس منصور سرپا چند ساعت بود جسارت شد به پیری که نگاهش غرق محنت بود به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود رُباب است و غم زینب که دادِ او حرم را بُرد ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را بُرد حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نوحوعلی الحسین نوحوعلی الحسین که جدم غریب بود دربین سی هزار نفر بی حبیب بود نوحوعلی الحسین که یک شاه بی پناه تنها فتاده بود به چنگال یک سپاه نوحو علی الحسین لبش تشنه وکباب می گفت از عطش جگرم آب آب آب نوحوعلی الحسین غریبانه کشته شد نوحو علی الحسین چوبیگانه کشته شد نوحوعلی الحسین هواگشت قیرگون شدآسمان به رنگ کبودی و نیلگون نوحو علی الحسین به سرزینبِ غمین آمد دوان به خیمه گه زین العابدین تا عمه جان پردهء آن خیمه را کشید یعقوب کربلا چو هوا را به دیده دید نوحوعلی الحسین سری روی نیزه هاس سرازتنش جدا و تنش از سرش جداس ازبس پراست تالب حلقوم نیزه ها خونت چکان چکان شده ازبوم نیزه ها... حمید عرب خالقی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اهل بیت النبوه ای سبز پوش عشقِ تو را سرخ قامتیم ای پادشاهِ حُسن نگاهی که رعتیم فکری به روزگارِ بدِ حالِ ما بکن جان حسین تشنه‌ات ای ابر رحمتیم ما زائر سه شنبه و شبهای جمعه‌ایم آواره‌ایم دربه‌درِ یک زیارتیم ما با غبارِ کرببلا هم‌نفس شدیم یعنی بیا که خاک تو هستیم تربتیم ما را ببخش اگر که اسیر معیشتیم ما را ببخش اگر که کمی کم محبتیم هر روز آمدیم و بدهکارتر شدیم تقصیر لطف توست عزیزم بد عادتیم بر روی ما حساب کن آقا که سالهاست چشم انتظارِ آمدنت اشک حسرتیم حرف امام صادق ما هست این حدیث درکت کنیم اگر همه‌ی عمر خدمتیم* ما را هزار بار جهان آزموده است هربار دیده است فقط استقامتیم این جمله‌ی بزرگ از آوینی است گفت : ما راست قامتانِ جهاد و شهادتیم هر روز می‌رسد خبری از شهادتی شکر خدا که باز بر این راه دعوتیم از نسل جبهه است همه‌ی نسل‌های ما نسل خمینی است اگر عین غرتیم این بچه‌ها‌ی ما چقدر جمکرانی‌اند مدیون مِهرِ حضرت زهرای عترتیم آورده‌ایم باز بدی‌های خویش را پیشِ کریم نابلدی‌های خویش را در امتحان راه تو هرچند رد شدیم لطفت قبول کرد ردی‌های خویش را انگار نا امید شدی از بزرگ‌ها دیدم صدا زدی نودی‌های خویش را عطر ظهور می‌رسد و کرده‌ای خبر نسل هزار و چهار صدی‌های خویش را ما را ببخش جای بصیریت بجای فهم آورده‌ایم بی خردی‌های خویش را ما تا ابد برای حسین تو سوختیم آقا نگاه کن ابدی‌های خویش را قلب حسین پیش علی‌اکبر آب شد وقتی که گفت یا ولدی‌های خویش را خلاد بن صفار می‌گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی»؛ (خیر! اگر دوران او را درک می کردم، همه‌ی زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم) حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیخ الائمه صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا چرا که هست به ما حجت خدا زهرا همینکه ناله زدم یاد روضه ها، زهرا میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا به روی آتشِ برخاسته میان حریم قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم گرفته اند دم سجده ام، مجالم را به ناسزا چه بهم ریختند حالم را کسی نکرد مراعات سن و سالم را گرفته اند به سخره، قد هلالم را؟! به من مجال ندادند قدر یک نفسی میان نافله، سجاده را کشید کسی تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند به یکدگر سر این ظلم ها مدد کردند چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟! چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند رفیق های پُر از ادعا کجا بودند؟! زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟! شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی دو دستِ بسته میان طناب، مثل علی چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه به پشت اسب، شبانه دوانده اند مرا به روی خاک به کینه کشانده اند مرا شبیه آینه بودم، شکانده اند مرا به یاد داغ رقیه رسانده اند مرا مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند چقدر داد کشیدند و آبرو بردند اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم به آتش غم فرزند، شعله ور نشدم عذاب، با غم جان کندنِ پسر نشدم کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید تمام عمر برای حسین نوحه کنید خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد کسی به نیت نیزه زدن اجیر نشد چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد نصیب پیکر من تکه ای حصیر نشد زدند بعد کشاکش برای پیرهنش هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش  محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام صادق(ع) دل دوباره به غم فرو رفته یادِ غم های حضرت صادق می نویسم من از غمِ آقا می نویسم چنان دلِ عاشق با غم و رنج و آه می گویم از همه سر شکستگی هایش از رئیس و مؤسس مکتب از غم پَر شکستگی هایش نه ضریحی به روی قبرش هست نه حرم در مدینه اش دارد او که شاگرد پروری می کرد غصه و غم به سينه اش دارد باید از حال بی قراری گفت باید از ناله های او بنوشت باید از زهر و سوزش جگرش باید از غصه مو به مو بنوشت شاید از بی کَسیش باید گفت مثل حیدر میان کوچه ی تار آن زمانی که بی عبا و رِدا پشت مرکب دویده او بسیار وای من شایدم زِ بزم شراب یا که از طعنه های دشمن ها یا که زآن حرفا که می گفتند در اِزای سلامِ آن آقا... وای من شاید از شراره کین که به جانش فِتاده دشمن او که دلش را به تاب اَفکنده پُر زِ خاک و شراره شد تن او یا که از بچه هاش باید گفت که غمین و چه دل شکسته شدند زانوی غم بغل گرفته همه، گوشه‌ی خانه زار و خسته شدند گر چه آتش به خانه اش اُفتاد گر چه شد موسفید شهرِ غریب کِی ولی دخترش اسارت رفت؟ کِی شده قتل او فجیع و عجیب می نویسم که او کفن شده است می نویسم که پیکرش شد خاک کِی شده جسم او به طرزِ قفا؟ کِی شده پیکرش به خنجر چاک؟ نوحه خوانِ حسین بود اما.. بدنش چون حسین پاره نبود گفت نوحوا علی الحسینِ شهید زخمِ او کمتر از ستاره نبود نوحه خوانِ حسین بود اما.. رأس او روی نیزه ها نشده دستِ آخر غروب خواهر او از اسیرانِ کربلا نشده  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا صادق آل عبا باور نمی کنم که به او هم جفا شده او که عزیز جان و دل مصطفی شده او که امام و رهبر و مولای شیعه بود از چه دلش به غصه و غم مبتلا شده مذهب به دست او به ثَمر آمده بسی مکتب به اَمر حضرت نورش بنا شده چندین هزار مثل ابوحمزه ها فقط در پای درس معرفت او گدا شده درس و کتاب و بحث و روایات ما همه با قالَ صادقش همه جا پُر بها شده غربت شراره زد به دلِ غم چشیده اش وقتی مدینه با دل او بی وفا شده با زهرِ کاری از نفس افتاده، بی قرار در بین حجره با غم دل آشنا شده تنها نه زهرِ کاری شده قاتلش ولی مسمومِ کین شده، غم او مُنتها شده آتش به خانه آتش زده اَند و، قیامتی در بینِ خانه و دلِ آقا به پا شده سجّاده را به وقت نمازش زِ پای او دشمن کشیده باعث رنج خدا شده با دستِ بسته از حرمش تا که بُرده‌اند دلهای زارِ اهل حرم در نوا شده پای برهنه، پیر زمانه، کشان کشان عالَم نَدیده در به درِ کوچه ها شده یادِ علی غمِ دل و، با یادِ فاطمه زخم دلش یکی و غم و دو تا شده در بین کوچه، در پیِ مرکب که می دوید جانش برای فاطمه آنجا فدا شده گاهی به یاد حیدر و، گاهی علی الخصوص.. .. با یادِ زینبش دل او کربلا شده در بین روضه ها، دل آن روضه خوان عجین با روضه ی حسین و تن و بوریا شده شکر خدا که پیکرش آخر کفن شده کِی دیگر او سرش به روی نیزه ها شده تنها فقط شبیه حسینش بقیع اوست چند مرتبه خراب و، یَمِ غصه ها شده  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریمه اهل بیت دلم می خواست حدِّ فاصِلَ اش را کم کند با قم کشیدم شاهراهی از دل سجّاده ام تا قم چه وقتی بی اراده چشم من باریده الّا شب؟! چه جایی بی اراده چشم من باریده الّا قم!؟ و اشک جاری چشم تمام زائران،”رود” است که آخر وصل می گردد به دریا،نامِ
دریا”:قم 

به منظور طواف این حرم،احرام باید بست 

تمامیِّ حرم ها کعبه ی عشق است،حتّی قم 

به این آئینه های صحن و ایوان خوب دقت کن 

تجلّی‌گاه نور حضرت زهراست..،اینجا..،قم 

دلیل گریه ی دلتنگی هر روز مادر،”طوس” 

دلیل گریه ی دلتنگی هر روز بابا،”قم” 

سلام صبحگاهی ام 
دو مرغِ عشق”می گردد یکی را سمت
مشهد” می پرانم آن یکی را 
قم” کدامین اتّفاقِ زندگی شیرین تر از این است که شب را صحن گوهرشاد باشی صبح فردا قم؟! اگر قسمت نشد کرببلا خاکم کنی ای دوست مرایک گوشه ای درخاک
مشهد” دفن کن یا 
قم” بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اخت الرضا(ع) خانه‌ای که سایه‌اش موسی‌ابن جعفر می‌شود خوشبحال آنکه در این خانه دختر می‌شود از زیارت نامه‌ات پیداست بیش از آن ، رضا از مقاماتت بگوید خلق کافر می‌شود از سفارش‌های آقایم رضا فهمیده‌ام خوشبحال هرکه با تو او برادر می‌شود باورش سخت است اما باورِ ما هست که.. زائرت با زائرِ زهرا برابر می‌شود می‌شود ام‌ابیها هرکه نامش فاطمه است دختر این خانه هم یک روز مادر می‌شود در مقام زائرانت دیده‌ام این شأن را هرکه از قم می‌رود مشهد کبوتر می‌شود تکه سنگی بودم و گفتند باید قم روی سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر می‌شود می‌شود مرمر ولی نه ، چند وقتی بگذرد زیر پای زائران یک تکه گوهر می‌شود دانش‌آموز آمدند و عاقبت مرجع شدند سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر می‌شود هر کویری که تو را فهمید می‌گردد بهشت هر بهشتی که به تو دل داد قمصر می‌شود گاه در مشهد زمانی قم زمانی شهر‌ری خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر می‌شود حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حضرت معصومه (س) ماه ذی القعده و دلم امشب میلِ پرواز تا خدا دارد می روم سمت مقصدی روشن از مسیری که نور می بارد ماهِ احساس و شور این ماه است ماهِ فیض و سرور و مهمانی گاه حال و هوای قم داریم گاه شوقِ شبِ خراسانی یک دهه با کریمه مأنوسیم یک دهه با رئوف هم کاسه غرق لطف و کرامتِ عشقیم دائماً با زيارت خاصه اول ماه را روایت کن با احادیث و شعر و منظومه اهل قم را بشارتی باید.. مژده مژده رسیده معصومه شب میلاد دختر موسی آسمان هم دلش هوایی بود دامن نجمه غرق نور شده خاک از انوار او طلایی بود شد مدینه پر از شعف امشب تو بگو باز کوثر آورده ست نام او فاطمه ست پس حتما نجمه زهرای دیگر آورده ست با وقار و متین و عالمه است ارث زینب به او رسیده، بَلی.. در روایت نوشته اند او را راوی غصه ی غدیرِ علی هر که آورده نامه و حاجت.. ..پیش او، بی جواب و رَد نشده گفته موسی فدای او پدرش چون جوابش نمی شود نشده دختر و خواهر امام است این نورِ چشمی و عمه ی سادات مدح او بر نیامده از ما مدح او آمده به هر آیات آمد و آمد و رسید به قم از گل اَشکش آب قم شد شور قم نه ایران گرفت نور از او.. با حضورش درونِ بیت النور به چه صحن و چه مرقدی دارد به چه ایوان طلای زیبایی رو به رویش علی علی گویم یادِ ایوانْ طلای مولایی دورِ او پُر زِ عالِم و عابد دورِ او چون ستاره می بارد هر که رفته به صحن آئینه گفته که عطر حیدری دارد نام او فاطمه ست حق دارم شعر خود را سوی نجف بکشم تا بگیرم برات از خانوم باید اینجا دوباره صف بکشم ما همیشه رسیده ایم اینجا تا زِ دختر به مادرش برسیم قم شده شهر عش آل رسول تا به زهرای اطهرش برسیم می رسد کار ما به آنجا که تا دخیل ضریح او باشیم یا که در پای پنجره فولاد یادِ مشهد به گفتگو باشیم ما گدایان دختر موسی ما گدایان دست سلطانیم نه به ذی القعده و صفر، اصلاً کل سال عاشق رضا جانیم از کریمه کرامتی داریم از رئوف عرض حاجتی خواهیم ما از این خواهر و برادر هم اربعین یک زیارتی خواهیم قم به حاجات خود رسیده ولی می روم مش ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حضرت معصومه (س) ماه ذی القعده و دلم امشب میلِ پرواز تا خدا دارد می روم سمت مقصدی روشن از مسیری که نور می بارد ماهِ احساس و شور این ماه است ماهِ فیض و سرور و مهمانی گاه حال و هوای قم داریم گاه شوقِ شبِ خراسانی یک دهه با کریمه مأنوسیم یک دهه با رئوف هم کاسه غرق لطف و کرامتِ عشقیم دائماً با زيارت خاصه اول ماه را روایت کن با احادیث و شعر و منظومه اهل قم را بشارتی باید.. مژده مژده رسیده معصومه شب میلاد دختر موسی آسمان هم دلش هوایی بود دامن نجمه غرق نور شده خاک از انوار او طلایی بود شد مدینه پر از شعف امشب تو بگو باز کوثر آورده ست نام او فاطمه ست پس حتما نجمه زهرای دیگر آورده ست با وقار و متین و عالمه است ارث زینب به او رسیده، بَلی.. در روایت نوشته اند او را راوی غصه ی غدیرِ علی هر که آورده نامه و حاجت.. ..پیش او، بی جواب و رَد نشده گفته موسی فدای او پدرش چون جوابش نمی شود نشده دختر و خواهر امام است این نورِ چشمی و عمه ی سادات مدح او بر نیامده از ما مدح او آمده به هر آیات آمد و آمد و رسید به قم از گل اَشکش آب قم شد شور قم نه ایران گرفت نور از او.. با حضورش درونِ بیت النور به چه صحن و چه مرقدی دارد به چه ایوان طلای زیبایی رو به رویش علی علی گویم یادِ ایوانْ طلای مولایی دورِ او پُر زِ عالِم و عابد دورِ او چون ستاره می بارد هر که رفته به صحن آئینه گفته که عطر حیدری دارد نام او فاطمه ست حق دارم شعر خود را سوی نجف بکشم تا بگیرم برات از خانوم باید اینجا دوباره صف بکشم ما همیشه رسیده ایم اینجا تا زِ دختر به مادرش برسیم قم شده شهر عش آل رسول تا به زهرای اطهرش برسیم می رسد کار ما به آنجا که تا دخیل ضریح او باشیم یا که در پای پنجره فولاد یادِ مشهد به گفتگو باشیم ما گدایان دختر موسی ما گدایان دست سلطانیم نه به ذی القعده و صفر، اصلاً کل سال عاشق رضا جانیم از کریمه کرامتی داریم از رئوف عرض حاجتی خواهیم ما از این خواهر و برادر هم اربعین یک زیارتی خواهیم قم به حاجات خود رسیده ولی می روم مش ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹