ما ملت امام حسینیم
بی قیمتیم و قیمت ما می شود حسین
در اوج فقر، ثروت ما می شود حسین
زهرا میان عرش دعاگوی جمع ماست
وقتی که ذکر هیئت ما می شود حسین
این روزها مساجد ماهم حسینیه است
در این دهه عبادت ما می شود حسین
این چند قطره اشک به پای غمش کم است
بعد از وفات، حسرت ما می شود حسین
همراه کم حجاب نشسته محجبه
بنیان گذار وحدت ما می شود حسین
ما ملت امام حسینیم و تا ابد
پشت و پناه ملت ما می شود حسین
آن لحظه ای که خلق سرافکنده می شوند
در روز حشر عزت ما می شود حسین
یارب تو شاهدی که در ایام اربعین
یکجا تمام حاجت ما می شود حسین
زهرا اگر مؤید دل های ما شود
سرمایه محبت ما می شود حسین
وقتی که بالحسین شروع دعای ماست
مشغول استجابت ما می شود حسین
علی ذوالقدر
#شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین #شعر_مدح_سید_الشهداء #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_سیدالشهداء
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا امام رضا ع
اگر چه درد بسیار است اما تا تو درمانی
دوباره از خدا میخواهم آن را بی پشیمانی
ز تو رو بر نمیگرداند آنکه رو کند بر تو
می اندازد نگاه تو هر آهویی را به حیرانی
ندارد احتیاجی زائرت بر عرض حاجاتش
که حاجات تمام خلق را از قبل میدانی
اگر غرق غم و اندوه باشد، در کنار تو
به هنگام زیارت نیست در فکرش پریشانی
بیا با گوشه چشمی قلب ما را هم طلایش کن
شبیه سنگ آن مردی که شغلش بود سلمانی
هر آنچه یاد دارم را خودت پاکش کن از ذهنم
حسابم کن مرا من بعد یک طفل دبستانی
درون صحن آیینه شکستم خویش را دیدم
که روحم تازه دارد میشود آیینه بندانی
فقیران یا که ثروتمندان به پابوس تو میآیند
تو هم امید بیماران، هم امید طبیبانی
به یمن توست میگویم اگر ذکر حسینم را
که سجده دارد این نعمت که تو در خاک ایرانی
بدت میآید از زندان میان واژه ها اما
شنیدم عمه جانت هم شده در کوفه زندانی
شنیدم چوب را چرخاند و بر دندان جدت زد
که نه لب ماند نه دندان برایش بعد مهمانی
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #شعر_مدح #شعر_مدح_امام_رضا #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلی شوریده داریم
ما دلی شوریده داریم و تنی بیمار نه!
بغض مان در سینه پنهان میشود ، انبار نه!
خانمان سوز است برپا کردن ناقوس جنگ
درغلاف است تیغ ها در قالب اشعار نه
عمر اسرائیل کودک کش به پایان میرسد
ثبت می گردد، ولی بر صفحه ی دیوار نه
تا زمانی که وطن مجروح نیش فتنه است
مرگ خوشتر بوده لکن پادزهر مار نه
گرچه امثال ابوموسی زیاد است بین ما
عرصه کم رنگ ست اما خالی از عمار نه
لقمه پاک علی ما را حلال زاده کرد
سائل این سفره ایم و سفره ی کفّار نه
راهمان روشن شداز تقدیر سرخ کربلا
سربه نیزه بهتر از چنگال استعمار نه؟
طالب صلحیم و با دنیا برادر میشویم
دست یاری میدهیم اما به استکبار نه
خاک ما از خون دلواری و میرزا روشن است
بیشه شیر است ایران لانه ی کفتار نه
بعد ابراهیم و اسماعیل و قاسمها هنوز
بر زمین افتاده پیکرها ولی افکار نه
ثبت نام راهیان قدس دور از ذهن نیست
میشود راهی غزه ، فکه و سومار نه
مجید قاسمی
#اشعار_شهدا #بر_اسراییل_کودک_کش_لعنت #شهدای_مقاومت #مجید_قاسمی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
در زدند و علی دم در رفت
یک یهودیست سائل این در
کار او چیست ؟ دخترش کور است
یا علی لطف کن بر این دختر
گفت داخل شو که شفا اینجاست
تا ببینید نور عینم را
نور اگر خواستید صبر کنید
تا صدایش کنم حسینم را
دستهای حسین بر چشم
دخترک خورد و چشم ها وا شد
کور آنجا به پلک هم زدنی
با نگاه حسین بینا شد
گفت مرد یهود بعد از این
ای مسیحا ستارهی شب تو
من مسلمانم و غلام حسین
دخترم هم کنیز زینب تو
خواهشا پیش زینبت باشد
تا از او بندگی بیاموزد
تا ببینم شبیه پروانه
پای شمع حسین میسوزد
دخترک چند وقت در آن بیت
بود شاگرد زینب کبری
گرچه بسیار سخت بود اما
رفت از آن حرم به حکم قضا
چند سالی گذشت و زینب را
در اسارت به شام آوردند
اسرا را خرابهی کاخِ
مرد لقمه حرام آوردند
به کنیزان خویش گفت یزید
چون لباس قشنگ میپوشید
با زنم هنده تا خرابه روید
خودتان نیز فخر بفروشید
وارد صحنهی خرابه شدند
هنده و دور او کنیزانش
روی یک صندلی نشست و سپس
خورد سنگ محک به ایمانش
رو به سردستهی اسیران گفت
تو چرا سربهزیر هستی پس؟
ظاهرا که رشیده میآیی
چه شده اینچنین شکستی پس؟
زینب اول به او جواب نداد
هنده پرسید از کجا هستید
گفت ما از مدینه آمده ایم
هنده اسم مدینه را که شنید
پاشد از صندلی نشست زمین
گفت بر مردم مدینه سلام
خبر از خانهی علی بدهید
گر بگویید کرده اید اکرام
من شفا دیده ام به دست حسین
ورنه یک عمر کور سو بودم
خواهری هم به نام زینب داشت
سالها من کنیز او بودم
_هنده جان از حسین پرسیدی
بین دستان شوهرت سر اوست
این که نشناختیش اینجاهم
معجرش گشته پاره خواهر اوست
آن سر تکه تکه عباس است
آن سر تیغ خورده هم اکبر
آن سر کوچکی که خورده به تیر
سر طفل حسین علی اصغر
من همانم که خارج از خانه
دور خود هفت تا برادر داشت
این که دنبال معجرم باشم
بین بازار را که باور داشت
عزتم خوار شد به قدری که
دشمنم گوش بر صدایم داد
خرجت زینبٌ من الفسطاط
دخلت زینبٌ علیبن زیاد
غم به جان زن یزید نشست
مو پریشان نمود ، جامه درید
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا
این سنگها که بررویم ازبام میزنند
اول به روی صورت بابام میزنند
اینها برای کشتن ناموس مصطفی
ما را به نیت خود اسلام میزنند
ما خاصهای پرده نشینیم و شامیان
با سنگهایشان جلوی عام میزنند
خسته نمیشوند به شلاق میزنند
هم صبح میزنند ، و هم شام میزنند
در بین شام رسم محل یهودی است
آتش به روی معجر ایتام میزنند
قرآن بخوان ز نیزه که باسنگهایشان
بر روی ما به نیت احرام میزنند
قرآن بخوان ز نیزه که در بزم هایشان
باکشتن تو جام روی جام میزنند
بابابزرگ من نمک سفره هاست حیف
دشنام میدهند و به اطعام میزنند
نگذاشتند خوب ببوسم لب تو را
این سنگها که بر رویم از بام میزنند
وحید عظیم پور
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست
زندانی قفس شده ام با پری که نیست
زینب رسیده است میان یهودیان
لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست
دورم اراذلند و به عباس خیره ام
امّید بسته ام به یل لشکری که نیست
هم طعنه خورده، هم تنه در شام خواهرت
افتاده ام وسط، طرف دیگری که نیست
با سنگ می زنند و هماهنگ می زنند
جز دستهای بسته من سنگری که نیست
تو با لباس کهنهء خود جنگ کرده ای
من با لباس پاره و این معجری که نیست
جامانده های کرببلا هول می زنند
هی چنگ می زنند به آن زیوری که نیست
در بین تازیانه و در زیر دست و پا
من گشته ام ولی پی انگشتری که نیست
افتاده نیزه دست همه، داد می زنم
حالا بگو چکار کنم با سری که نیست؟!
مهمان کاخ می شوی و چوب خیزران
با این سرِ جدا شده و پیکری که نیست
من فکر می کنم به کنیزی که حرفش است
تو فکر کن به دختر خود، دختری که نیست...
رضا دین پرور
#حسینیه_حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زینب رسید شام بلا
بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار
زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار
کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت
تا رساند خواهرت را پای آلات قمار
باز صد رحمت به زخم سنگ و زنجیر و طناب
خسته ام کردند اینجا با زبان نیشدار
کاش بودم در تنور و دیر و بالای درخت
کاش با دست سنان میشد سرت بر نی مهار
باتو هستم ای تن صد چاک در بین حصیر
فکر کن ناموس تو دارد لباس نونوار
فکر کن پای مرا در کربلا واکرده ای
فکر کن که رفته در پای رقیه چند خار
خواستم با ما نیاید دخترت اما نشد
خواست او را هم کنیز خود بخواند چند بار
راستی قاری من در تشت افتادی چرا؟
با شراب و خیزران لبهای تو دارد چکار؟
خنده های شمر را بالاسرت حالا ببین
لعنتی در کاخ هم با تو نمی آید کنار
من فراری دادم از آتش حرم را منتها
می گذاری پیش رویم چندتا راه فرار؟
رضا دین پرور
#حسینیه_حدیث_اشک #رضا_دین_پرور #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اینجا همه کورند
اینجا همه کورند و از آیات میگویند
خورشید را حتی چراغی مات میگویند
این سرزمین تیره را شامات میگویند
پای زمان انگار اینجا لنگ میگردد
یعنی چهل گامش چهل فرسنگ میگردد
این باب را دروازهی ساعات میگویند
این سو زنانی خسته با اطفال میآیند
پانصد هزار آن سو به استقبال میآیند
افلاک، از نحسی این اوقات میگویند
تا رأس مولا بین صفها میرود بالا
آواز میخوانند و دفها میرود بالا
در شعرشان رقاصهها طامات میگویند
بر نیزهها حتی امیری میکند این سر
سائل بیاید دستگیری میکند این سر
او را کماکان قبلهی حاجات میگویند
آل علی را شامیان خون جگر دادند
از کوچهی تنگ یهودیها گذر دادند
اینجا مسلمانانش از تورات میگویند
پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست
برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست
گفتند او را عمهی سادات میگویند
اموال را بردید حرفی نیست شامیها
اما کجای این جهان آه ای حرامی ها
روبندهای کهنه را سوغات میگویند
سید میلاد حسنی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسینبا سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در طشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
حسن کردی
#حسن_کردی #حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه محرابم
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است
به نی مراقب خود باش ماه محرابم
حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی خیالت آسوده
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است
سید میلاد حسنی
#حسینیه_حدیث_اشک #سید_میلاد_حسنی #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عطر سیب
شب میرسید و دیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود
برنی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
می دید پیر دیر ظهور مسیح را
نه نه مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نی هنوز دلبریش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافله ای بی نصیب بود
بر گیسوان سوخته او شانه می کشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضه یابن شبیب بود
شاعر؟؟؟
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
وحید عظیم پور
#حسینیه_حدیث_اشک #شعر_شعر_مصائب_اسارت_شام_و_کوفه #شعر_مصائب_اسارت_اهل_بیت #شعر_مصائب_اسارت_شام #وحید_عظیم_پور
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹