eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بساط خوشی‌ رو برپا می کنم هرچی غصه باشه ، حاشا می کنم تا یه خُرده حالتو عوض بشه خودِ من درو به روت وا می کنم کاش خزون باغچمونو زرد نکنه کلبه‌ی گرممونو سرد نکنه میشه دستمو بگیری ، راه برم... دستِ خیبرشکنم درد نکنه خیلی وقته پیش تو نخندیدم بین مَردم غریبی‌هاتو دیدم الهی تصدقت ، غم نخوری! من خودم جواب سلامتو میدم برا دردام بودنِ تو مرهمه اگه جونمم برات بدم ، کمه نگو با دستِ شکسته کار نکن کدبانوی خونه‌اتم ، وظیفمه! سفره ی ساده‌ی ما بی نظیره سخته پخت و پز ولی دلپذیره آتیش تنور کمی زیاد بشه صورت سوخته ی من گُر می گیره سوختنم توو شعله‌ها تو رو سوزوند یه لگد میخ‌و به دنده‌هام کوبوند شیشهٔ عمر تو ، من بودم علی! پشت در شکستنم ، تو رو شکوند فرصت شادی مُهَیّا نمیشه دیگه زهرای تو زهرا نمیشه همه میدونن توو سن و سال من این‌قدر قد کسی تا نمیشه تو خودت شاهدی که چی کشیدم به تو خیره می شدم ، نمی دیدم چشم اگه کم‌سو بشه ، دردسره حسن و حسینو تشخیص نمیدم یه گوشه نَشین واسم عزا بگیر انتقام منو از غما بگیر قنفذ و مغیره رو محل نده میری مسجد سرتو بالا بگیر دوس دارم به وعده‌هام عمل کنم زندگی زهره ، واسَت عسل کنم تموم حسرتِ من ، محسنَمه! بچه امو نشد یه بار بغل کنم نمیخوام پشتتو خم کنم علی! داغ تازه ای علم کنم علی! خواهشاً مرگمو از خدا بخواه دعا کن زحمتو کم کنم علی! @hadithashk
اگر چه غرق خطا هستم و اگر چه بدم بجز تو سنگ کسی را به سینه ام‌ نزدم سرم به سنگ نخورده است، سر به راهم‌ کن سر مرا بطلب تا نخورده بر لحدم سوال اگر که بپرسی از اعتقاداتم فقط محبت ذریه‌ی تو را بلدم دم نماز رسیدم دم در خانه که از قنوت نماز تو پُر شود سبدم ولی علیست ولی بوده ای ولی علی حدیث قدسی لولاک بهترین سندم مقام درک وجودت طریق سِیر علیست تو خالق عدمی و علی امیر عدم گدای لقمه‌ی نان علی من الازلم فقیر پشت در خانه ات الی الابدم اگر تراب قدوم ابوتراب شوم سپرده ای که کنند از پل صراط ردم به جز تو هیچکسی نیست شافع برزخ به لطفِ مِهرِ تو خوب است برزخ جسدم زمان قحطی اشک آتشم‌ دوچندان است ببین برای تباکی چقدر در صددم به سادگی نه که از پشت درب شعله وری رسیده از تو به من ذکر یا علی مددم میان روضه‌ی احراق باب و کوچه‌ی تنگ مرا ببخش که محکم به صورتم نزدم مسیر خانه به مسجد شده پُر از لاله مشخص است اذیّت شدی قدم به قدم کنار جعبه‌ی خیاطی تو گریه‌کنِ حصیر کهنه‌ی اهداییِ بنی اسدم @hadithashk
خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن تب مکن  لرزه مکن  خوب شو و  خواب برو لب مگز  حرف بزن  دردِ خود انکار مکن نان نپز  خاک مگیر  آرد مکن  راه مرو بسترت جمع مکن  کار به اصرار مکن به خود از درد مپیچ  آب مشو  چهره نگیر بغلی باز کن و  حالِ حسن زار مکن   نفسی آب بنوش  آه مکش  سرفه مکن زخمِ خود تازه مکن  مقنعه خونبار مکن نفسم حبس نمان  آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی  نا‌مردمِ بی‌عار مکن حرفِ تابوت نزن  باز وصیت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن گفتمت فاصله‌گیر  آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و  تکیه به دیوار مکن گفتم ای در مشکن  شعله نزن  سینه مسوز زخم،  مسمار مزن  آه که مسمار مکن بقچه را باز مکن  باز کفن را مشمار صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت آه ای یار مکن  یار مکن  یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن  صحبت دیدار مکن زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن  این‌همه نیزار مکن شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است  اینهمه اصرار مکن @hadithashk
مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط زائر آن قبر خلوت  کاش می‌دیدم نهان یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط جان ما، بر وصله‌های چادر مادر قسم ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا  فقط نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط خانه‌ی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط اهل عالم  غرق غلفت، گرم سرگرمی  ولی ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط با دو تیغ غیرت و همت به خیبر می‌زنیم ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط سهم فرزندان بد را هم کناری می‌نهد با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط مادر است مادر است و مادر است مادر است حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط @hadithashk
کار از کار گذشته بود و مادر را از دست داد بودند. کف پای او را میبوسید، و با گریه میگفت: مادر، من پسرت حسین هستم! قبل از اینکه قلبم پاره شود و بمیرم، با من حرف بزن... مقتل‌مُقرّم، ص۲۳۵ @hadithashk
چشم بد خونمو آتیش کشیده همه زندگی مونو بهم زده میشه واسه حیدرت دعا کنی فاطمه حال دلم خیلی بده آخه کی فکرشو میکرد یه روزی دیدن خنده هات آرزوم بشه بغضتو نخور علی دق میکنه حرف بزن بذار دلت آروم بشه می دونم وقتی که حرف نمی زنی داری فکر پر کشیدن می کنی مگه تو چند سالته که اینجوری همش آرزوی مُردن می کنی قول میدم اگه بمونی پیشمون دوباره زندگی روبراه میشه ماه شب های غریبی منی تو بری روزگارم سیاه میشه چی میشه یکم دیگه بمونی و دوباره قلب علی رو شاد کنی دخترامونو خودت عروس کنی پسرامونو خودت دوماد کنی زینبُ ببین نشسته یه گوشه با چه بغضی زل زده به ما دوتا گریه میکنه آروم آروم میگه مادرم زنده بمونه ای خدا اشک چشم ام کلثومُ ببین دل آسمونو آتیش میزنه گریه های بی امون دخترا بخدا قلبمو از جا میکَنه فاطمه حالا که رفتنی شدی حالا که میخوای بری از پیش من وعده ی دیدارمون یادت نره اونجا که افتاده جسم بی کفن دم قتلگاه بیا ، منم میام واسه بچه مون یکم گریه کنیم وقتی جسمش میره زیر دست و پا دم بگیریم و باهم گریه کنیم پیرهنی که دوختی با دست خودت از تنش در میارن تو قتلگاه سینه ای رو که بابات بوسه میزد روی اون پا میذارن تو قتلگاه @hadithashk
آدم همه دم فدایی فاطمه است محتاج گره گشایی فاطمه است ایوان نجف اگر صفایی دارد مدیون هنر نمایی فاطمه است @hadithashk
دختر ناز تو بودم که پس از رفتن تو جای ناز از سر من موی کشیدند پدر @hadithashk
مرو جوان علی، بر لبم دعا مانده ببین امام غریب تو از صدا مانده پرستویم شده از کوچه، کوچ تو آغاز شکسته بال شدی و پرت جدامانده تنی که سوخته را من چگونه غسل دهم تیممت بدهم چون که زخم وامانده بگو چکار کنم خون نریزد از سینه برای بستن این زخم، مرتضی مانده نرفته است ز یادم که می‌زدم فریاد لگد نزن که گلم بین شعله‌ها مانده به کوچه همنفسِ من، نفس نفس می‌زد یکی نگفت که زهرا به زیر پا مانده تو را زدند و زدن‌هایشان تمام نشد هنوز قصه گودالِ کربلا مانده حسین نیزه که می‌خورد زیر لب می‌گفت که تازه ضربه‌ی سیلیِ بی‌هوا مانده @hadithashk
ای سوره کوثرم زمین گیر شدی با ضرب غلاف تیغ تفسیر شدی وقتی که تو را زنان عیادت کردند گفتند که زهرا چقدَر پیر شدی @hadithashk
شمعی و من دور سرت پروانه زهرا سوسو مزن اینقدر در کاشانه زهرا باشد، رخت را پشت پوشیه نهان کن اما نرو اینگونه از این خانه زهرا آن خانه ای را که نباشی در میانش فرقی ندارد هیچ با ویرانه زهرا قامت کمان گردیدنت ثابت نموده ماندی به پای عشق من مردانه زهرا من تازه فهمیدم چه آمد بر سر تو وقتی نشد موی حسینم شانه زهرا با اینکه با رفتن عجینی ، " کلّمینی " آماده‌ی کوچی چه بی صبرانه زهرا ای یاس پرپر گشته‌ی هجده بهارم شد واژگون عمر تو از پیمانه زهرا آیا خبر داری که در این چند مدت در شهر پیغمبر شدم بیگانه زهرا ؟! ذکر قنوتت مرتضی را پیر کرده دیگر مگو "عَجِّل وَفاتی"جانِ زهرا @hadithashk
نشستم کنارت که من رو ببینی میخوام تا که از جات بلند شی بشینی نشستم کنارت عزیزم نگام کن شبیه گذشته بخند و صدام کن تو اصلا نباید تو بستر بمونی مگه قول ندادی با حیدر بمونی عجب روزگار خوشی پیش رو بود تو ذهن منو تو چقد آرزو بود ببین بچه هامون دارن اشک میریزن تو رو جون اینها که خیلی عزیزن؛ عزیزم بلند شو تو باید بمونی تو باید غمای علی رو بدونی من آروم میگیرم تو بشکن سکوتو کی گفته که از من بپوشونی روتو؟ من افتادم از پا تو رنگت پریده چرا زندگیمون به اینجا کشیده! چرا با اشاره جوابم رو میدی دوباره با اشکات نگو دل بریدی نگات میگه دیگه نمیخوای بمونی عزیزم بلند شو تو خیلی جوونی هنوزم لباسات پر از بوی دوده چرا زیر چشمات سیاه و کبوده برا من یه کابوس همین بود یه روزی ببینم تو بستر تو داری میسوزی عزیزم بلند شو علی رو نگاه کن پاشو زندگیتو بازم رو به راه کن دلم روشنه تو بلند میشی ازجا منو بچه هارو نمیزاری تنها لباساتو زهرا دوباره عوض کن بلند شو برامون بازم پخت و پز کن خودم خوب میدونم که بی جونه دستت واسه موی زینب بگیر شونه دستت دره نیمه سوخته شده آینه ی دق بهت قول میدم تا بشه مثل سابق میخوام زندگی رو باز از نو بسازم میخوام زندگی رو برا تو بسازم دیگه از غمامون نمونده نشونی عزیزم بلند شو تو باید بمونی @hadithashk
شب بود و از خون‌گریه‌هایش ماه می‌سوخت عکس علی در چاه بود و  چاه می‌سوخت تنهاست...، دارد می‌کشد آب، آب نه اشک تا پیش زهرا آب هم در راه می‌سوخت از بس‌که آتش داشت در سینه عرق داشت می‌خواست تا آهی کشد که آه می‌سوخت تنها خیالی را میانِ خانه می‌شست طوری که پیش او رسول‌الله می‌سوخت اسما بریز آب روان باید بشوید آن خانمی را که در آن درگاه می‌سوخت عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان از بسکه با  اُماه یا اُماه  می‌سوخت در بینِ دندان  آستین را داشت زینب خود را حسینش گاه می‌زد گاه می‌سوخت دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار از زخمهای همسری همراه می‌سوخت دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ... می‌زد نفُس می‌گفت: یافتاح  می‌سوخت خون می‌چکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت در زیر کوهِ داغ گویا کاه می‌سوخت از علقمه هم آب را می‌بُرد عباس در بین گهواره لبی جانکاه می‌سوخت با مَشک، سقا در میان راه می‌ریخت بی آب سقا  در میان راه می‌سوخت با سر عمو اُفتاد زهرا بود و می‌دید در شعله  زُلفِ خیمه‌های شاه می‌سوخت آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی گیسوی طفلی رو به قربانگاه می‌سوخت وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه زینب تمام راه  با این ماه می‌سوخت @hadithashk
در دیوان اشعارِ منسوب به امیرالمومنین علی"علیه سلام"، از قولِ آن حضرت اینگونه نقل شده است که فرمودند: شَيْئَانِ لَوْ بَكَتِ الدِّمَاءُ عَلَيْهِمَا عَيْنَايَ حَتَّى تُؤْذِنَا بِذَهَابٍ‌ لَمْ يَبْلُغَا الْمِعْشَارَ مِنْ حَقَّيْهِمَا فَقْدُ الشَّبَابِ وَ فُرْقَةُ الْأَحْبَابِ‌. «دو مصیبت است که اگر چشمانم آن‌قدر خون گریه کند تا نابینا بشوم، یک‌دهم حق آن دو ادا نمی‌شود، یکی از دست رفتن "جوانی" و دیگری از دست‌ دادن محبوب، که من، "محبوبم" را در سنّ جوانی از دست دادم.» @hadithashk
حالِ جانسوز امیرالمؤمنین علیه‌السلام به هنگام غسل پیکر مطهر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها از زبان همسایه آن حضرت... در برخی از نقل‌ها آمده است: شخصی به نام «ورَقة بن عبدالله» گوید: خانه من در همسایگی خانه امیرمؤمنان علی علیه‌السلام بود؛ در همان شبی که صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها از دنیا رفت، من در خانه بودم که، فإذًا سَمِعتُهُ يَبكي بُكاءً عٰاليًا لَمْ أعهِدْ نَظيرَهُ مِنهُ. ناگهان شنیدم مولا علی علیه‌السلام با صدای بلند شروع به گریه‌کردن نمود که تا آن زمان، به خاطر ندارم که علی علیه‌السلام اینگونه گریه کرده باشد! فَتَعَجَّبتُ مِنهُ و قُلتُ:سُبحانَ اللّه!أ هٰكذا يَصنَعُ عليٌّ عليه‌السّلام مَع! شِدّةِ صَبرِهِ و حِلمِهِ و سُكونِه‌؟! بسیار تعجب نموده و با خود گفتم: سبحان الله! علی علیه‌السلام با آن همه حلم و صبر و آرامشی که داشت، چرا اینگونه گریه می‌کند؟! پس از خانه بیرون آمده و به پشت خانه او رفته و دقّ الباب کردم؛ فَخَرَجَ و دُموعُهُ تَسيلُ مِنْ عَينَيهِ مِنْ دُونِ اِنقطاع. پس امیرالمومنین علیه‌السلام از خانه بیرون آمد، در حالی که سیل اشک از چشمانش جاری بود و سیلان اشکش، تمام نمی‌شد. عرضه داشتم: یا ابالحسن! مردم عرب خوب نمی‌دانند که مردی در فقدان همسرش اینگونه بی‌تابی کند؟! در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من فرمودند: يا وَرَقة! لَمْ أبكِ لِفَقدِها بَلْ رَأيتُ آثارَ الرَّفَسَةِ و السّياط‍‌َ في يَدِها و جَنبِها. فَهٰكذا تُحشُرَ يَومَ القِيامَة و تَلقَى اللّهَ. ای ورَقه! گریه من از فقدان زهرا سلام‌الله‌علیها نیست؛ بلکه به هنگام غسل آثار ضربه‌های لگد و تازیانه‌ها را در دست و پهلوی او دیدم؛ فاطمه سلام‌الله‌علیها با همین حال روز قیامت محشور می‌شود و به ملاقات پروردگار می‌رود. الهجوم علی بیت فاطمه سلام‌الله‌علیها ، ص۳۳۸، (به نقل از منابع خطی) @hadithashk
باز ما را می‌خرند اهل کرم زهرا که هست می‌رسد از دست خوبان دَم‌به‌َدم زهرا که هست این و آن گفتند روی ما حسابی باز کن گفتم آنان را: چه غم از بیش و کم زهرا که هست راهِ ما را فاطمه ترسیم کرده، بعد از این برنمی‌گردیم حتی یک قدم زهرا که هست عاقبت دنیا به زیر بیرق ما می‌رود تاکه می‌سازیم نقش هر علم زهرا که هست آنکه دارد بیم، همخون من و تو نیست نیست شیعه پیروز است، بر شامِ ستم زهرا که هست مستحق یک زیارت نیستیم اصلاً، ولی نه، نمی‌گردیم دلتنگِ حرم زهرا که هست سفره‌ی ما نیست خالی، مادریش را ببین می‌رسد پشت هم از آلِ کرم زهرا که هست یک مدینه دشمنِ نام علی بود و علی.. ..روز و شب می‌گفت ای دنیای غم زهرا که هست بعد زهرا مادرِ این خانه دیگر زینب است دشمنش فریاد می‌زد پشت هم زهرا که هست بعد از این جانی ندارد مرتضی زهرا که نیست رفت و ای دنیا ندانستی تو هم زهرا که هست @hadithashk
"بستری بود ولی هم سخن خوبی بود" حال با جای پر از خالی او ما چه کنیم؟ @hadithashk
پاکی آبها همه از پاکی تو است باید که آب را تو دهی غسل فاطمه @hadithashk
آنکه پیوسته حسادت بر گل بی خار کرد عاقبت یار مرا کشت و مرا بی یار کرد دیدن زهرا همه غم‌ها ز قلبم می‌ربود نگذرد حق زآنکه محرومم از این دیدار کرد با که گویم ای خدا در سن هجده سالگی تکیه گاهم پیش چشمم تکیه بر دیوار کرد بشکند آن دست سنگینی که بین کوچه ها بس که سیلی زد دو چشم همسرم را تار کرد پیرهن می‌شد پر از خون هر نفس که می‌کشید وای من با سینه‌ی حورا چها مسمار کرد بعد زهرا ارثیه بر طفل دردانه رسید خصم بر طفلِ سه ساله، کینه ی بسیار کرد گفت بابا در بیابان، تازه خوابم برده بود با لگد زجرِلعین آمد مرا بیدار کرد شائق! آن کس که به دل داغ نگارم را گذاشت زینبم را خون جگر در کوچه و بازار کرد @hadithashk
کند خونین جگر با خون کتابت امان از ظلمت جهل جماعت پس از قتل پیمبر «إِنْقَلَبْتُمْ»¹ شد امّت عازم عصر جهالت به تیغ فتنه -دست نحس ابلیس- خلافت را جدا کرد از امامت شد اندر آتش اهل سقیفه نصیب حضرت محسن شهادت ز دنیا دست خود را شُست زهرا ز فرط بوسۀ پای جراحت به مَجْرَم² چون که مُجْرِم باز آید رسیدند آن دو تن بهر عیادت یقین در این عیادت نکته‌ای بود که کرد از بهر آن -حیدر- شفاعت سلام آن دو را پاسخ نیامد مسلمان، کی کند کافر اجابت ز آنان جان خاتم روی گردان زبان چرخاند از بهر ملامت: منم آنکس که در شأنم نبی گفت به اهل و امّت خود با صراحت که زهرا [بضعةٌ‌منِّی]ست مردم مبادا از شما بیند خسارت... به تصدیق آمدند از بهر آن صدق که آری، گفت بر ما این عبارت! عقیق خاتم احمد خروشان گرفت از جمع حضار این شهادت که -اینان اذیت زهرا نمودند- وزین دو، تا ابد دارم برائت • مهموم همدانی ۱- أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ آل‌عمران۱۴۴ ۲_ محل جرم @hadithashk
عشق خداست عاشق زهرا خدای اوست این شعر اگر قبول کند در ثنای اوست تطهیر واژه ، شرط شروع قصیده است در مدح بانویی که حسن خاک پای اوست نور دل محمد و تاج سر علی ست خاک درش ابوذر و سلمان گدای اوست بالله علی و فاطمه یک روح واحدند زهرا فدای حیدر و حیدر فدای اوست فرزند او به سن کمش هم بزرگ ماست در هر دل شکسته در عالم هوای اوست زهرا دلش شکست ، پدید آمد انکسار این اشک ما نواده ای از اشکهای اوست زهراست مستند ، به سند احتیاج نیست باغ فدک کم است ، دوعالم برای اوست این در ،چه سالم و چه شکسته امید ماست اکسیر جاودانه ، غبار سرای اوست در انتظار خوردن پایی به در مباش ای اهل گریه روضه ی زهرا دعای اوست گویا به خانه آمدنش هم نشسته بود یک طفل پیر ، باخبر از ماجرای اوست زهرا اراده کرد که پیر علی شود ... تابوت شرمسار غم انحنای اوست @hadithashk
از دعای فاطمه عیسی مسیحا دم شده است زیر پای هاجر و طفلش زمین زمزم شده است از دعای فاطمه برگشت نور دیده اش پیرُهن بر چشم یعقوب نبی مرهم شده است با دعای فاطمه بخشید آدم را خدا از دعای فاطمه است آدم اگر آدم شده است نوح عمر خویش را از حضرت زهرا گرفت عمر زهرا مصلحت بوده است اگر که کم شده است انتخاب حضرت زهرای اطهر بوده است حضرت عباس اگر که صاحب پرچم شده است راست قامت می‌شود در پیش مخلوق خدا آن کسی که قد او در پیش زهرا خم شده است فاطمه نوری که در صلب پیمبر جا گرفت نوری از نور خدا که دختر خاتم شده است از غم دنیا و عقبی تر نگشته دیده اش هر کسی که گوشه ی چشمش برایش نم شده است ارزش اشک بر او را ما چه میدانیم چیست ظاهرا یک قطره اما در حقیقت یم شده است عشق زهرا و علی حبل المتین عالم است دین ما با رشته های پنج تن محکم شده است اشک او را غیر سجاده ندیده کس ولی بعد پیغمبر گل او غرق در شبنم شده است @hadithashk
دوباره گریه کردی زیر چادر کی قلب نازک تو رو شکونده شبیه شمعی که می سوزه نم نم تموم شدی چیزی ازت نمونده ... قداستی داشت در خونه ی تو آتیش زدن ، مقدسی نمونده تموم شهر تو کشتنت شریکن برم به کی بگم، کسی نمونده اونایی که تورو زدن تو کوچه سمت دارن ولی ندونی بهتر تو دنیایی که قنفذ و مغیره عزیزشن ، همون نمونی بهتر ... یه حرفایی شنیدم از تو امروز دلم از این حرفا داره می پاشه گفتی بساز تابوتمو‌، رو چشمم فقط چرا گفتی خمیده باشه ... فردا شب این موقع ها من موندم و آرزوهای رفته زیر خاکم... فردا باید بیام سر مزارت پهلو شکسته ی اسیر خاکم ... فردا شب این موقع رو سنگ غسلی هی پا میشم می بینمت می شینم نگفتی از من چرا رو گرفتی فردا که غسلت دادنی می بینم یادت باشه وقتی باباتو دیدی بگو که دنیا واسمون عذاب بود بگو تو رو می زدنت تو کوچه به دستای حیدر تو طناب بود @hadithashk