eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
تو کوچه‌ها خدا خدا کردم من التماسِ بی‌حیا کردم مادر من زیر کتک‌هاش بود مادرمو ازش جدا کردم نشد نذارم بزنه بد زد وقتی شنید علی ، مجدد زد خودم رو روی مادر انداختم با گریه بابا رو صدا کردم چشاش سیاهی رفت و اُفتادش چشام سیاهی رفت و اُفتادم میون گرد و خاکای کوچه تا نفسش بیاد دعا کردم فایده نداشت که قد کشیدم آه چه حرفایی نگم شنیدم آخ چادرشو از زیر پاهای مغیره وقتی که رها کردم چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه دلم خوشه بابا نمی‌دونه داغی نشسته روی این شونه شونمو تا براش عصا کردم روضه‌ی کوچه درد ِسر داره کی از دل حسن خبرداره مادر دلش خوشه پسر داره روضه‌مو تو سینه به پا کردم @hadithashk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسول خدا فرمودند: «هر که فاطمه سلام‌الله‌علیها از او آزرده و ناراحت باشد، من نیز از او آزرده وناراحت خواهم بود، و هر که من از او آزرده و ناراحت باشم، خداوند نیز از او خشمگین خواهد بود.» @hadithashk
سلام مادر باران... سلام عطر نسیم سلام روضه ی رضوان... سلام خُلقِ عظیم کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم فرشتگان مقرٓب به خانه ی تو ندیم تو ریسمان زمین را به آسمان بستی بنای عرش خدا را تو پلکان هستی تو ماورای بهشتی و‌ کوثری بانو در آسمان هدایت منوری بانو تو ذوالفقارِ امیر دلاوری بانو به کار زارِ ولا، از همه سری بانو به صدق‌ِ خطبه ی طوفانی فدک... زهرا قسم که دستِ خدایی بدون شک... زهرا تو عشق اهلِ سمایی چه شد که اینجایی؟! چرا چو اهلِ زمین سر به خاک میسایی؟ فروغ چشمِ پدر .. ای کمال زیبایی چقدر پیشِ علی با وقار می آیی جوان شده به نگاهت دوباره عالم پیر به ذره ذره یِ هستی رسیده خیر کثیر دلیل خلقت عالم .... اصول ایمانی محبت تو شده ... ضامن مسلمانی بروج و طارقی و انشراح و فرقانی تو شرحِ منزلتِ آیه های قرآنی نشان به آیه ی کوثر به هل اتی و دخان که آیه آیه ی مدحت شکفته در قران منم همان که تورا نور ماسوی داند همان که نام تو را دافع البلا داند مریض عشق فقط عشق را شفا داند تو کیستی و که بودی فقط خدا داند "بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد" مگر دعای تو تاثیر تازه بگذارد کسی زِ نسل شما انقلاب خواهد کرد تمام عالمیان را مجاب خواهد کرد دعای ما همه را مستجاب خواهد کرد ستون کاخِ ستم را خراب خواهد کرد‌ " ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد " تمامِ دار و ندارت نصیبِ نرجس شد @hadithashk
مادرم خیلی حیا کرد ولی اون بی حیا تر از این حرفاست که میگم چل روزه گذشته اما من هنوز دست و پام میلرزه تو کوچه میرم کاشکی برگرده روزای خوبمون مادرم بلند شه رو پای خودش فضه زحمت میکشه ولی بازم کاشکی نون می‌پخت با دستای خودش کاشکی خونمون درش چوبی نبود از پر فرشته ها بود درمون شاید این در اگه مسماری نداشت حالا خوب بودش حال مادرمون جبرئیل بدون اذن مادرم در خونه ی علی رو وا نکرد زدنش دختری رو که پدرش هیچ موقع اونو به اسم صدا نکرد نظم زندگیمونو بهم زدن پر پرواز بابامو چیدنش دست مادرم رو که شکستنش بابامو روی زمین کشیدنش @hadithashk
در چشم خلق حضرت عالیجناب شد هرکس برای نوکری اش انتخاب شد وقت شنیدن از غم زهرای مرضیه عمری ثواب کرد دلی که کباب شد هر کس که شأن بیت علی را نگه نداشت نزد خدای فاطمه خانه خراب شد تا باد برد شعله سوی بیت بوتراب آتش هم از خجالت بسیار آب شد دنیا تمام روشنی اش را ز دست داد سیلی زدن به صورت خورشید باب شد @hadithashk
حالم از این همه آزار به هم می ریزد با زمین خوردن زن کار به هم می ریزد یاس آنقدر نحیف است که حتی یک بار با فشار در و دیوار به هم می ریزد گر بیفتد درِ این باغ روی گل حتما ساقه اش را نوک مسمار به هم می ریزد دوست با رفتن یک دوست زمین می خورد و یار با رفتن یک یار به هم می ریزد تو اگر پر بزنی از حسنین و زینب بیشتر حیدر کرار به هم می ریزد روزها می گذرد کرببلا می آید مادری موقع دیدار به هم می ریزد عمه می گفت که آرام بگیرید،اگر بشود حرمله بیدار به هم می ریزد پای نی جان رقیه به لبش می آید روی نی رأس علمدار به هم می ریزد زینبش می رسد از راه و شبیه حیدر خطبه می خواند و بازار به هم می ریزد تا که حرف از لب خشک تو وسط می آید روزه و سفره ی افطار به هم می ریزد @hadithashk
مظلوم حسن(ع) من برم به آسمون برم به دریا چی بگم  رفته بودیم فدک و بگیریم اما چی بگم کوه اگه بشنوه حرفمو کمر خم میکنه حالا من چیکار کنم برم به بابا چی بگم امانت دار خوبی برای بابا نبودم کاش خود بابا میرفت کاشکی که من اونجا نبودم تا خود خونه نگاهمو ازش میدزدیم کاش که من اصلا حسن بچه زهرا نبودم خوب شدش نیومدی ازین به بعدشم نیا آدمای خوبی پیدا نمیشن تو کوچه ها راه ما رو بستن و مادرم و کتک زدن نتونستم یه کلام بهش بگم آخه چرا سواره با خبر از حال منه پیاده نیست بغض من بغض گلوگیری بغض ساده نیست کاش زمین نیفته مادر کسی، حال کسی بدتر از حال کسی که مادرش افتاده نیست دیگه من خوب نمیشم آدم سابق نمیشم شبیه گریه ایم که دیگه هق هق نمیشم کاش میشد همین الان شیشه زهر و بخورم اینجوری برا کسی آینه ی دق نمیشم @hadithashk
مادر مهر محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است وقتِ عرضِ دستبوسی اش،مدینه دیده بود زودتر از دیگران،شخص پیمبر حاضر است فاطمه یعنی همان آئینه‌‌ی پروردگار فاطمه یعنی خدایت در برابر حاضر است لیلة القدر است..،قدرش قابل توصیف نیست گرچه از آغاز خلقت فیض منبر حاضر است ساختار پنج تن را حولِ زهرا ساختند فاطمه در قلب آن مانند محور حاضر است در کلاس فاطمه اعجاز را باید شناخت فضّه در تائید آن با کوهی از زر حاضر است وقتِ سختی فاطمه پشت مرا خالی نکرد وقت حلِّ مشکلِ فرزند ، مادر حاضر است حاجتم را تا که گفتم ، زود زهرا رفع کرد طفل تا لب تر کند ، نانِ معطر حاضر است هم طراز شأنِ اقیانوس جز دریا نبود... در کنارِ نام زهرا نامِ حیدر حاضر است زیرِ چتر چادرش معراج را حس می کنیم رُشد خواهی کرد هرجایی که بستر حاضر است فاطمه تقدیر من را نذر عطشانش نوشت از طفولیّت برایم نقشِ نوکر حاضر است گُم نخواهد کرد ما را بین آن هُولُ وَلا بانوی قامت‌خمی که صبحِ محشر حاضر است شال حیدر وا شد امّا دست زهرا وا نشد فاطمه پای علی تا روز آخر حاضر است ▪️ تیزی مسمار کافی بود مادر جان دهد... آه! پهلویش برای ضربه‌ی در حاضر است؟! بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم های پر این روزها شب وسحرت طول می کشد حتی دقیقه در نظرت طول می کشد تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت در پیش چشم های ترت طول می کشد از کنج خانه تا دم در غصه می خورم از بس که راه مختصرت طول می کشد اینگونه پیش گر برود ای کبوترم درمان زخم های پرت طول می کشد با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی از بین کوچه ها گذرت طول می کشد بگذر از این محله که در وقت حادثه تا مجتبی شود سپرت طول می کشد تنگ غروب می رسی و درک می کنم درد دل تو با پدرت طول می کشد گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی آرام کردن پسرت طول می کشد گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست افسوس ..قصه جگرت طول می کشد تو می روی و تازه شروع غم من است گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد * گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادر نیمه جان تب کرده ای دوباره.. مگر درد می‌کشی؟! بانوی خانه ام چقدر درد می‌کشی! خورده به در سرتو و سردرد می‌کشی سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی ای نیمه جان خانه مرا نیمه جان نکن یک ذره کار با ترک استخوان نکن دربسترت بمان هوس پا شدن نکن قلبم شکست جامه گلدار تن نکن باشد قبول! هیچ نگاهی به من نکن با چادر سیاه علی را کفن نکن من مَحرمم! بگو که چرا رو گرفته ای؟! آخر چرا به دوری من خو گرفته ای از آن زمان که راه تو افتاد پشت در ای پابه ماه! ماه تو افتاد پشت در چادر نگو پناه تو افتاد پشت در چه روزها نگاه تو افتاد پشت در یادم نرفته لشکر شیطان روانه شد و قتلگاه محسن ما بین خانه شد یادم نرفته حمله اشرار بود و تو در شعله ها جسارت مسمار بود و تو بی رحمی بد در و دیوار بود و تو پهلوت آن میانه گرفتار بود و تو.. یا فضه گفتی و پروبالت شکسته شد بند دلم ز ناله ات آنجا گسسته شد وقتی که کفر کوچه به کوچه مرا کشید دیدی علی به روی تن تو عبا کشید؟! لعنت برآن کسی‌که تو را زیر پا کشید زینب زمان دیدن وضعت چه ها کشید داد از دل علی که تو را بی هوا زدند مردم امانت نبوی مرا زدند! سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شهیده دوباره بغض گرفته گلوی جان مرا زدند پیش نگاهم زن جوان مرا به خانه صورت یاس مرا کتک زده اند صبور بودم و صبر مرا محک زده اند زن رشیده ی من را خمیده کردند آه میان خانه ام او را شهیده کردند آه چقدر مردم شهر مدینه نامردند مقابل حرم وحی، هیزم آوردند چگونه فاطمه ام زیر دست و پا افتاد به درب خانه لگد خورد و بی هوا افتاد چهل نفر گل باغ مرا لگد کردند به آیه های الهی چقدر بد کردند میان کوچه می آمد برای یاری من مغیره طعنه زد آنجا به بی قراری من به جای هر که در آن روز هم نبود، زدند برای آنکه شود بازویش کبود، زدند همین که زنده ام اکنون، نشان صبر من است مقابلم به خدا قبر او نه! قبر من است... علی میرحیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بدون فاطمه آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه بعد زهرا این سوال خیلی از مردم شده زنده می‌ماند علی آیا بدون فاطمه؟ فاطمه، جان امیرالمومنین را حفظ کرد حفظ شد جان علی اما بدون فاطمه بیشتر از قبل مشتاق شهادت شد علی جای ماندن نیست این دنیا بدون فاطمه همتراز فاطمه دیگر نباشد در جهان پس علی مانده است بی‌همتا بدون فاطمه تا قیامت پرچم حیدر نمی‌افتد زمین راه زهرا طی شود حتی بدون فاطمه روزی همسایه‌ها از سوی زهرا می‌رسید رزقشان پس قطع شد حالا بدون فاطمه با کنیزش هم شبیه دخترش رفتار کرد داغ مادر دیده است اسما بدون فاطمه روز محشر گر شفاعت را کند از ما دریغ زار خواهد بود کار ما بدون فاطمه مادر سادات رفت و دخترش پنجاه سال پیر شد تا عصر عاشورا بدون فاطمه آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دق الباب قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان می شود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در در کمال حیرت اما دید بانوی کرم جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در علی ذوالقدر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اگرمیتوانی بمانی بمان زهرا اگر بماني و غم را رها كني از نو دوباره زندگي ام را بنا كني تنها همين كه دست نگيري به پهلويت دردي كه هست در جگرم را دوا كني بي تو نفس كشيدن من هم مصيبت است بايد خودت براي شفايت دعا كني حالم شبيه حال خودت رو به راه نيست آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كني جاني دوباره در تن من ميدمي اگر نام مرا شبيه گذشته صدا كني پس ماندن ات محال نباشد چرا كه تو با يك نگاه از همه دفع بلا كني وقتش رسيده است كه با دست خسته ات فكري براي بي كفن كربلا كني زهرا بمان و پيرهنش را تمام كن تا گريه ها براي غم بوريا كني زهرا بمان كه زينبم از بين قتلگاه از پيكر بدون سر او جدا كني... محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مانده ام با داغ بی پایان خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است تشنه‌ام در ساحل غمگین دریایی که نیست نُه بهار آرام بودم در کنار فاطمه قامتم خم شد به یاد قد و بالایی که نیست در مدینه هیچ کس سنگ صبور ما نشد سوختم در ماتم بانوی تنهایی که نیست ذکر تسبیحات او راه نجات خلق بود شهر خواهد مرد، بعد از سوز و آوایی که نیست گر چه دیروز از غم پهلوی او قلبم گرفت می شود دلگیرتر امروز و فردایی که نیست خانه بعد از رفتن او بیت الاحزان من است بر سر سجاده اش هستم، همان جایی که نیست... روح‌اله گائینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پُشت غم پنهان شدم ، شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاه‌ها آرامش من را تمنّا می کنند نخل‌ها تنهایی من را تماشا می کنند هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر شهر تحویلم نمی گیرد ، تو تحویلم بگیر کَلِّمینی! دارم از این درد ، هق هق می کنم از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق می‌کنم آسمان خانه ی من ، ماه را گم کرده است چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی می شود که آب رفتی ، کم شدی قامت مانند سروت این اواخر دال شد این سه ماه آخرت ولله ، سیصد سال شد پر نداری که..، سبک‌بالی نمی آید به تو ! سن نداری که..، کهنسالی نمی آید به تو ! مثل سابق چند گامی با همان شوکت ، بیا لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا ول کن این دستاس را ، آئینه‌گردان علی! از تنور گرم دوری کنی ، تو را جانِ علی درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته دیده ام خود را درون آینه ، این مرد کیست؟! فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست صحنه ای که پشت در دیدم..،علی را پیر کرد چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت از بلورم دوده ی آتش ، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد..،از صدف ، دُر را گرفت بعدِ کوچه هیچکس مانند من ‌کم‌رو نشد دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم می شود قدری بمانی ، التماست می کنم زود از پیش علی‌جانت نرو ، جان حسین رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین تشنه‌ای که بی صفت‌ها منع آبش می کنند آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست راهِ مــادر گفتنش را نیزه ای سد می کند سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند @hadithashk
کسی مثل علی مظلوم نمیشه دل شوهر تو آروم نمیشه تو نگیر نگات و از من لا اقل من میخوام نگات کنم روم نمیشه روزگار علی رو سیاه نکن بچه هاتو دیگه بی پناه نکن فاطمه خدا نخواست مادر بشی اینجوری میخ در و نگاه نکن بخدا این همه آزار بسمه دیدن خونِ رو مسمار بسمه برای دق دادن علی یه عمر ذولفقار روی دیوار بسمه تو که زهرا نفست بندِ به من تو که قول دادی از آینده به من یه طرف قنفذ و میبینی خوشه؟ یه طرف مغیره میخنده به من قربون خستگیات خسته ترین من و غصه ی تو کرد خونه نشین بخدا زود صورت تو خوب میشه اینهمه خودت رو تو آینه نبین خونه رو غرق عزا نکن نرو خون به قلب بچه ها نکن نرو بچه های قد و نیم قد و ببین من و دست تنها رها نکن نرو خونمون و رو سرم خراب نکن سلام علی رو بی جواب نکن زیر لب اینهمه لالایی نخون بسه زهرا دلمون و آب نکن شنیدم یه مرد بد مست زده بود پشت هم سیلی پیوست زده بود بی طهارت بی وضو آخه بگو کی به قرآن علی دست زده بود؟ ساحل خونه رو جز و مد زده تورو انگاری یه نابلد زده تو تموم بخت و اقبال منی بگو کی به بخت من لگد زده ماه من اسیر ابر تیره شد چه بلایی سهم این عشیره شد تو که آب مهریته من بمیرم که وضو گرفتنت جبیره شد چه کسایی زخمت و نمک زدن تو رو با بهانه ی فدک زدن داغم و یه مرد میدونه یعنی چی تو محله زنم و کتک زدن از هجوم یکسره بدم میاد از صف چهل نفره بدم میاد خوش بودم عجب دری ساخته علی دیگه از هر چی درِ بدم میاد عطر تو هنوز تو آغوش منه هنوزم صدات توی گوش منه یادته جای سرت رو شونه‌م و؟ حالا تابوته که رو دوش منه @hadithashk
کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا  گریستن... با ناله گفت نیزه نشین  نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد  لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم از از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ  ما شده حالا گریستن @hadithashk
دلداده بودی دل را به تصمیم امامت داده بودی زهرای اطهر الگوی عفت بر زنان ، آزاده بودی بخشنده بودی حتی عروسی خودت هم ساده بودی الجار گفتی هر دم دعاگو بر سر سجاده بودی با تو چه کردند با اینکه ای مادر ، پیمبرزاده بودی ای جان حیدر اصلا برای سوختن آماده بودی هفت آسمان سوخت وقتی میان شعله ها افتاده بودی @hadithashk
سر سفره نشست و با یک آه لقمه برداشت گفت بسم الله گفت این لقمه ها گلوگیر است شهر از ماتم نبی سیر است حزن افتاده در منازل شهر داغ پیغمبر است در دل شهر کوه‌های غیور محزونند چشمه های زلال دل‌خونند کودکان شیر را نمی‌نوشند غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند ذکر حسرت نشسته بر لب ماه رحم الله علی رسول الله خواست بعد از غذا بنوشد آب که درآمد صدای دق الباب کاسه از دست‌های او در رفت پا شد از سفره و دم در رفت کیستی وقت شب چه می‌خواهی سائلی یا فقیر گم‌راهی هر که را هرچه باشدش لازم می‌رود کوچه بنی هاشم گفت در وا کنید سائل نیست اهل دریاست بند ساحل نیست او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست این که پشت در ایستاده علی‌ست مرد وقتی شنید حیدر را رفت و وا کرد گوشه‌ی در را لای در را گشود اما دید ماه هم آمده‌ست با خورشید ماه بر روی مرکب آمده است فاطمه با دو کوکب آمده است السلام السلام یا انصار باری از دوش مرتضی بردار در شب تار غربت آمده ایم پای تجدید بیعت آمده ایم اتفاق غدیر یادت هست که علی شد امیر یادت هست با علی سربه زیر بیعت باش سربلند دم قیامت باش پاسخ آمد ز خانه یا زهرا دیر آورده اید بیعت را ذکر لبیک پیش تر گفتیم یاعلی با کس دگر گفتیم رای ما مجلس سقیفه شده قبل حیدر کسی خلیفه شده گفت و در را به روی آنها بست تشنه در را به روی دریا بست آخر ای حاجیان بی انصاف کعبه کی میرود به پای طواف چشم‌های دو یار تر گشتند دست خالی به خانه برگشتند آتشی هم به درب خانه نخورد زن انصار تازیانه نخورد بیعت زور نکته ای پرت است دست اگر با دلت دهی شرط است میشناسم که پای بیعت زور درِ یک خانه گشت مثل تنور علی و فاطمه غریبانه بازگشتند تا در خانه فاطمه در حصار غربت شب خواست پایین بیاید از مرکب آه از آیینه‌ی پر از ترکش باید او را علی کند کمکش خواست از پهلویش بگیرد بار دنده هایش شکسته بود انگار بازویش را گرفت اما آه بازویش هم کبود بود آنگاه آه داغی کشید در شب سرد سینه‌اش تیر میکشید از درد نفس از سینه سخت بیرون رفت علی آن شب به خانه دل‌خون رفت شد پیاده به سختی از مرکب چند سال دگر ولی زینب ناقه‌ی بی جهاز واویلا مرد دارد نیاز واویلا پیش آیینه‌ی پر از ترکش محرمی نیست تا کند کمکش زینب آن روز خون‌جگر شده بود چون که با شمر همسفر شده بود @hadithashk
دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربه‌ای زد به در خانه و در را انداخت آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربه‌ی پای در و بی ادبی‌های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن‌که ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می‌اُفتد آنکه در کوچه تورا بین تماشا انداخت @hadithashk
عشق یعنی در غمش پر سوختن از بزرگان ادب رسم وفا آموختن عشق یعنی آتش عشقش به جان افروختن در غمش سوزی ولی لب دوختن عشق یعنی در پی حفظ نگار نهراسی از در و میخ و فشار عشق یعنی در تب عشقش بسوزی تا سحر وقف معشوق کنی پا تا به سر عشق یعنی یاد او در هر سخن رد پای عشق بر روی بدن عشق یعنی بند عشقش بر گلو یک تنه با کل اعدا رو به رو عشق یعنی داده ای از کف قرار سر معشوق سلامت سر تو بر روی دار عشق یعنی در غمش گردی تو آب از فشار گل پدید آید گلاب عشق یعنی گل میان خار دیدن مشکل است داغ دیوار و در و مسمار دیدن مشکل است عشق یعنی خار در چشم ، دیدن مشکل است استخوانی در گلو باشد جویدن مشکل است عشق یعنی یار را دست بسته دیدن مشکل است نو نهال باغ را بشکسته دیدن مشکل است عشق یعنی گرد کعبه حلقه زنّار دیدن مشکل است سوزش قرآن میان شعله‌ ی کفار دیدن مشکل است عشق یعنی ماه را بگرفته دیدن مشکل است با دو چشم تار تا خانه رسیدن مشکل است عشق یعنی شیشه را بشکسته دیدن مشکل است ستون خانه را بنشسته دیدن مشکل است عشق یعنی بت میان کعبه دیدن مشکل است روی‌منبر صوت شیطان‌را شنیدن مشکل است عشق یعنی گردن اسلام بر شمشیر دیدن مشکل است پرچم تکبیر از دستان تکفیری کشیدن مشکل است عشق یعنی مردم در خواب را، بیدار دیدن مشکل است در ازای دین فروشی قیمت دینار دیدن مشکل است عشق یعنی دیدن و لب را گزیدن مشکل است خون جگر گشتن ولی خون را مکیدن مشکل است عشق یعنی از حرم تا قتلگاه با سر دویدن مشکل است عشق یعنی از قفا سر را بریدن مشکل است روضه های کوچه و بازار را حتی شنیدن مشکل است باغی از اخیار را، در میان بوته اشرار دیدن مشکل است سِر مستور خدا و دیده اغیار دیدن مشکل است بچه آهو را میان پنجه کفتار دیدن مشکل است عشق یعنی‌هرکسی را دیدن و دلبر ندیدن مشکل است در فراقش دردسر های فراوان را چشیدن مشکل است @hadithashk
خورشید عالمتاب من! تابش نکردی در خانه ات احساس آرامش نکردی یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی حتی میان بسترت هم ایستادی زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی! این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست کار مرا با رفتن خود زار کردی با درد پهلو روز آخر کار کردی میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟ چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟ گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟ میخندی اما گریه های دخترت چه؟ آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت پای وصیت های تو آخر بهم ریخت تابوت تو آماده و تابوت من نه! کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه! در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟ جای همه هست این وسط، جای حسن نه! خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است در دست هایش تکه های گوشواره است خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟ برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن جان علی، چاره برای دخترت کن لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده قلب برادر سوخته، خواهر بریده روزی حسینش میشود حنجر بریده با کُندی خنجر شود آن سر، بریده آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست @hadithashk
بمان زهرا مرو تنها، تویی تنها طرفدارم به خود می‌بالم از اینکه در این دنیا تو را دارم دو دیده باز کن حرفی بزن پلکی بزن امشب بگو که با علی هستی مرو تنهاترین یارم هر آنکس خورد در کارش گره از من کمک می‌خواست منم مشکل گشا اما گره افتاده در کارم من و تو هر دو غم داریم تنها فرق ما این است تو بر دیوار خوردی و منم که سر به دیوارم به یاد غربتم هستی که شب تا صبح می‌گریی اگر تا صبح می‌گریم به یاد زخم مسمارم تو بین شعله‌ها بودی ولی من سوختم زهرا تو را سیلی زدن اما همان دم سوخت رخسارم تو را دیدم که می‌غلتی از این پهلو به آن پهلو دوباره زخم سینه باز شد ای یار بیمارم نمی‌بینم در این بستر به غیر از استخوان و پوست تنی از تو نمانده تا که در تابوت بگذارم @hadithashk