یا صاحب الزمان(ع)
از ما نمی ماند به جا غیر از محبت
دور تو می گردیم پس نوبت به نوبت
ما طبق معمول همیشه شرمساریم
در کوله بار ما ندیدی جز خجالت
اما گناهم کمتر از آقایی توست
سر می رود از این دل کوچک ارادت
با غم سبک تر می شوم در خانه ی تو
با کل غم ها فرق دارد این مصیبت
تو دستگیر عالمی ، من دست و پاگیر
شرمنده ام از اینکه افتادی به زحمت
مردم همه شادند در ایام تعطیل
دلداده ها دلخوش به شبهای زیارت
با صد امید و آرزو دور تو گشتیم
در حشر هم داریم امید شفاعت....
من در توانم نیست دنبالت بگردم
بلکه تو پیدایم کنی روز قیامت ...
رفتی و از دنیا گرفتی دلخوشی را
کردی در آغوش حصیری استراحت
کنج خرابه روی لبهای تو جان داد
جان را گرفت از دخترت، شوق وصالت
دلداده ها باید شبیه هم بمیرند
پهلو به پهلو، مو به مو ، صورت به صورت
ناصر دودانگه
#شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت #مناجات_امام_زمان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین(ع)
زل میزنم فقط وسط کربلا به تو
یعنی پناه میبرم از هر بلا به تو
وقتی من از توئم دگر از من خبر نگیر
از من که هیچ فاصله ای نیست تا به تو
بی نامه آمدم که مرا قاسمم کنی
من نیز هدیهی پدرم مجتبی به تو
طاقت نداشتم که ببینم بدون تو
دستش کند طناب اسارت رباب تو
والله لاافارقک یا ابوعلی
وصلم میان هجمهی این دست و پا به تو
اینها که میزنند مرا دشمن توئند
چون میدهند با زدنم ناسزا به تو
من پاره تن توئم ای بضعه رسول
این شد که دوختند مرا نیزه ها به تو
موسای نوجوانم و بر نیل میزنم
تا اینهمه هجوم نیارد عصا به تو
پیراهن تو گشتم و دشمن مرا درید
اینجا عمو نیامده اصلا عبا به تو
از نعلهایشان به زر و سکه میرسند
در کوفه بسته است بهای طلا به تو
وحید عظیم پور
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو دست از تو برداشتن محاله
توان دوری تو داشتن محاله
صبوری توی دل کاشتن محاله
اگه حتی بدم دستم رو از دست
عمو دست از تو برداشتن محاله
واسه نذرت شدن دیر نیست هنوزم
نذار تو آتیش دوری بسوزم
هزار بار بند قلبم پاره میشه
نباشی و به دشمن چشم بدوزم
بیام یا که نیام می میرم آقا
من از هر چی به جز تو سیرم آقا
میام و وقتی توهین کرد دشمن
جلوی گوشا تو می گیرم آقا
خودم تنهایی سرباز تو هستم
تو گودالیم و هم راز تو هستم
پرم از تیغ دشمن نیست بسته
زمین گیر از سرِ باز تو هستم
شهریار سنجری
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لا وَالله لا اُفارِقُ عَمّی
کاش فریاد بر سرش نکشد
به روی خاک پیکرش نکشد
دشمنش را بگو که حداقل
عمویش را برابرش نکشد
دست خود را دهد ز دست ولی
دست از عشق دلبرش نکشد
گرچه جانی نمانده در بدنش
منت از شمر و لشکرش نکشد
کاش می شد که حرمله در سر
نقشه ی ذبح حنجرش نکشد
بگذریم از تمام این ها ، کاش
کار به بردن سرش نکشد
شهریار سنجری
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یتیمی، خردسالی، بیگناهی
یتیمی، خردسالی، بیگناهی
در آغوش عمو یک شعله آهی
حسن میخواست در گودال باشد
تو سهم مجتبی در قتلگاهی
سیدمیلادحسنی
#سیدمیلادحسنی #شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مجتبازاده ی کربلا منم
مجتبازاده ی کربلا منم
مثه قاسم افتخار نجمه ام
داداشم که رفت و دیگه برنگشت
تک و تنها ذوالفقار نجمه ام
مطمئن باش تا نفس داشته باشم
سپر درد و بلات میشم عمو
کافیه به قلب لشگر بزنم
حسن کرببلات میشم عمو
یادته هم بازی من می شدی
یادته لقمه میذاشتی دهنم
عطر و بوی بابامو داری عمو
با تو احساس یتیمی نکنم
حالا وقتشه که جبران بکنم
به همه نشون بدم دلاورم
با رجز خوندن توی معرکه
آبروی هرچی شمره ببرم
خودمو به آب و آتیش میزنم
سرمم اگه بره غم ندارم
اگه بود بابام همین کارو می کرد
منم از بابام چیزی کم ندارم
مگه میشه من تماشاچی باشم؟؟
بیینم رو بدنت پا بذارن
من خودم تنهایی لشگرت میشم
بذار این هاتو رو تنها بذارن
اونقده صدات زدم یه چکمه پوش
اومده تا دهنم رو بشکنه
نسل اونکه دست زهرا رو شکست
اومده دست منم رو بشکنه
تا دوباره با تیر و کمون بیاد
همگی حرمله رو صدا کنن
کجا بهتر از روی سینه ی تو
که بخوان سر از تنم جدا کنن
حرمله هم اگه ذبحم نمی کرد
حال و روزت بخدا منو می کشت
اگه من خیمه نشین هم میشدم
سر تو رو نیزه ها منو می کشت
نباید امامُ تنها بذاریم
اومدم غیرتمو نشون دادم
اومدم تو روضه های قتلگاه
گریه کردم واسه ی تو جون دادم
علیرضا خاکساری
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
منم عبداله و از ذریه ی پنج تنم
منم عبداله و از ذریه ی پنج تنم
نوه ی حیدر کرار، یل بت شکنم
جوشنم هست به پیکار، همین پیرهنم
یادشان مانده جمل، من پسر آن حسنم
او که تا عمق صف منحرفان را طی کرد
شتر فتنه گری را به نگاهی پِی کرد
دور از جنگ شدن، کار دلاورها نیست
رسم ما، سازش با قوم ستمگرها نیست
در دلم واهمه ای از صفِ لشگرها نیست
سن کم، مانع پرواز کبوترها نیست
تا به کی صبر کنم، حوصله ام سر رفته
سوی این معرکه حتی علی اصغر رفته
خاک، عمامه ی مولای مرا پوشانده
غم تنها شدنش، قلب مرا سوزانده
زیر لب، أشهد خود را ته مقتل خوانده
چه کسی جز من ازین فیض مگر جامانده؟
از غریبیِ عمو پر شده از غم، نفسم
عمه، آماده ی پرواز ز کنج قفسم
چه شنیدم؟! به عمو باز جسارت شده است
همه جای بدنش، غرق جراحت شده است
تشنگی اش سبب رنج و مشقت شده است
ماندنش در دل مقتل، دو سه ساعت شده است
من نمردم که به پیشانی او سنگ زنند
تا که هستم نگذارم به مویش چنگ زنند
چشم بر زندگی ام بعد شهیدان، بستم
سخت دلتنگ علی اکبر و قاسم هستم
حسنی زاده، حسینی و سراپا مستم
می شوم نزد عمویم سپرش با دستم
تیغ بر پوست بیاویزد اگر بازویم
زیر لب، مرثیه ی فاطمه را می گویم
نفس آخر من ناله ی زهرا زهرا
گفتم آخر به لب از جانب بابا، زهرا
دیدمش با قد خم آمده اینجا، زهرا
تیری آمد گلویم ریخت بهم، یا زهرا
یازده سال شدم واله و مدهوش حسین
تا که جان دادم ازین عشق در آغوش حسین
بعد من، شمر پر از کینه به سویش آمد
خنجری کُند پی ذبح گلویش آمد
چکمه ای بی ادبی کرد و به رویش آمد
چه بلایی به سر روی نکویش آمد
عمه ام دید غمی را که بر آن مرهم نیست
جای سالم به تنش قدر نگینی هم نیست
محمد جواد شیرازی
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
ماه را در ته گودال به خون غلتان دید
تیرها دور سر غربت او چرخان دید
دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست
خون مظلومی او در دل هامون جاری ست
نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده
عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده
تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند
نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند
شانه اش دید که آماج بلا گردیده
چند باری ست تنش روی زمین چرخیده
رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش
تا که با دست سپر گشته به راه گلویش
آفتاب است که بر زخم تنش می تابد
هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد
متل یک رود پر احساس به دریا افتاد
دست او پیش نگاه غم مولا افتاد
حرمله باز مهیای شکاری تازه ست
روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست
ذبح شد در بغل ذبح عظیمِ الله
سخت شد لحظه ی ذبحش به اباعبدلله
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا عبدالله ابن الحسن(ع)
وقتی که از حال عمویش با خبر شد
غیرت وجودش را گرفت و شعله ور شد
از دستهای عمه دست خود کشید و
فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد
آمد میان گودی گودال و با دست
جان عموی نیمه جانش را سپر شد
تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد
دستش برید و طفلکی بیبال و پر شد
با دست آویزان شده بر پوست میگفت:
حالا زمان دیدن روی پدر شد
محمدحسن بیات لو
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین(ع)
روضه سنگین شده و آه حسن بدحال است
فاطمه آمده با گریه بگو : وایحسین
عمهاش گفت نرو طفل ولی مینالید :
جان من رفته ببین جانب او وایحسین
ازدحام است شلوغ است شیوخ آمدهاند
عمهجان نیست... چهشد... گم شده... کو... وایحسین
رفت میدید که جمعاند خودش را انداخت
تا نگیرند از آن چشمه وضو وایحسین
بعدِ دستش بدنش را سپرش ساخته بود
زود اُفتاد بر آن سینه به رو وایحسین
هرکه میخواست عمو را بزند او را زد
سنگ انداخت تَرک روی سبو وایحسین
ابتدا روی تنش چند جراحت وا شد
بعد هم شد به نوک نیزه رُفو وایحسین
نیزهای خورد به پشت پسر و رد شد از آن
زده بیرون ولی از پشت عمو وایحسین
تا جدایش بکنند و به عمویش برسند
خم شده شمر زده چنگ به مو وایحسین
عاقبت دید جدا کردنشان ممکن نیست
حرمله آمد و زد بر دو گلو وایحسین
آخرین جملهی ارباب به گوشش این بود
مادرم آمده اینقدر مگو وایحسین
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید
عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید
عمه بگذار روم تا که کنارش باشم
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
مثل بابای غریبم به تنش تیر زدند
ولی اینجا به بدن تیر سه پر می آید
عمه جان،نیزه گره خورده به پهلویِ عمو
خون ز اعضای تنِ او بنگر می آید
خون ز پهلوی عمو نیست که بر خاک چکید
بعد اکبر همه خونها ز جگر می آید
یکنفر نیزه ی خود را به بدن می چرخاند
نوک نیزه به گمانم ز کمر می آید
عمه جانم ! به زمین خوردن او می خندد
آنکه از بهر جدا کردن سر می آید
عمه قاتل به کفش خنجر هندی دارد
گوییا شمر به همراه تبر می آید
بس که مرکب به تنش رفته،به هم ریخته است
بدنش مثل خمیری به نظر می آید
محمود اسدی
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن #شعر_مذهبی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن(ع)
هفت پشتم به سر سفرهی آلِ حسن است
که جهان ریزهخور جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همهی عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هرکه در سینهی او نقش جمال حسن است
سرِ ما پیش خداوند شرافت دارد
که سرِ ما همه بر خاکِ خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمرِ عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن او اُفتادیم
که گدا هرچه کند باز وبال حسن است
صاعقه بود جمل تا به خود آمد اُفتاد
بعد از آن کارِ همه شرح خصال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سرِ سالِ حسن است
رزق ، اشک است خلوص است گذشت است ولی
هرچه رزق است همه از پرِ شال حسن است
لحظهی آخر خود روضهی عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کرب و بلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکشِ زینب داد
پس هلالِ سرِ این ماه هلال حسن است
او غریب است غریب است غریب است غریب
گریهای هست اگر گریه به حال حسن است
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_آیینی #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن #شعر_شهادت_یتیم_امام_حسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹