eitaa logo
حدیث اشک
9.2هزار دنبال‌کننده
75 عکس
152 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نَفَسم سوخته از فرط گناه آقاجان در گلو نیست مرا هیچ جز آه آقاجان مثل یک آهوی زخمی فراری از شهر دل تنگم به تو آورده پناه آقاجان هر چه از حال و هوای حرمت دور شدم دل سردر گمم افتاد به چاه آقاجان چاره خستگی ام جرعه ی سقاخانه ست بتکان خستگی ام را به نگاه آقاجان آسمان بسکه به پابوس ضریحت آید می زنم در حرمت بوسه به ماه آقاجان مرگ را ساده گرفتم اگر از عشق تو بود زائرت بوده ام و چشم به راه آقاجان @hadithashk
عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد همینکه زهر جگر را درید و  هِی اُفتاد سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد چه کرده با جگرش زهر  مادرش می‌دید چگونه تا درِ حجره رسید و هِی اُفتاد گرفته بود اباصلت  از بغلهایش نشست و پاشُد و آهی کشید و هِی اُفتاد برای زهر نه در کوچه یادِ مادر بود صدای ناله‌ی زهرا شنید و هِی اُفتاد گذاشت دست به در ، میخِ شعله‌ور را دید گذاشت دست به پهلو خمید و هِی اُفتاد رضا نبود حسن بود و پاره‌های جگر  به خاک ، خون زِ لبانش چکید هِی اُفتاد به یادِ روضه‌ی یابن الشبیب و یادِ سر و لباس کهنه و آنکه برید و ... هِی اُفتاد زِ خیمه تا به بلندی ، زِ تل سویِ گودال چقدر عمه‌ی ما هِی دوید و هِی اُفتاد نکرد رحم حرامی به طفلِ بی بابا که پابرهنه دوید و بُرید و هِی اُفتاد به من دهید که سر را برایتان ببَرم شما که هِی نوکِ نیزه  زدید و هِی اُفتاد @hadithashk
جانم رضا(ع) غزل هایم به عشق هر نگاری پا نمی گیرد جهانم بی تو ای خورشید من معنا نمی گیرد من و دلتنگی و این عادت هر روزه ی عمرم و قلب عاشقی که جز حرم مأوا نمی گیرد نگاهت تا نباشد چرخ این کشور نمی چرخد کسی غیر از تو دست کشور ما را نمی گیرد به یمن تو در این میدان آتش حال خوش داریم خدا این حال را محض شما از ما نمی گیرد زیارت را و شرطش را، کسی که خوب فهمیده دلش یک لحظه ترس روز وانفسا نمی گیرد برای زائرت این ازدحام دلنشین زیباست کسی از ازدحام در حرم پروا نمی گیرد چنان جذب جمالت می شود چشمان زائر که پس از آن هیچ زیبا چهره چشمش را نمی گیرد قدم هایم به زیر بار غم هر وقت می لرزد سراغ هیچ راهی را به جز اینجا نمی گیرد دلیل ایستادن بعد هر افتادنم این است نگاهت لحظه ای چشم از منِ تنها نمی گیرد چه شبهایی که با اشک آمدم با خنده برگشتم دلم یک لحظه از این رفت و آمد ها نمی گیرد در این گرداب ناپاکی،حرم دریای تطهیر است و جز نور و شفا، زائر از این دریا نمی گیرد حرم از کودکی با زندگانی ام عجین گشته ست دلم تا دوستت دارد غمِ دنیا نمی گیرد دعا کردم که محشر در کنارت باشم آمین گوی دعای ما غریبان بی نگاه حضرت مولا نمی گیرد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عبا بر سر کشیدم درونِ سینه اَم، از داغ مادر بسکه غوغا بود دل آشوبم از غصه، پیِ دیدارِ زهرا بود زبانم روزهای آخرم میگفت یازهرا دلم پیوسته یاد روزهای سخت مولا بود نمی شد باورم، که مادرم در کوچه سیلی خورد حقیقت داشت واللهِ که زیر دست اعدا بود ز کوچه تا به مسجد را، خمیده مادرم طی کرد خدا را شکر، آقایم حسن آنروز آنجا بود به روی پوشیه پوشاند مادر، چادرِ خاکی چرا که جای دستِ دشمنش از دور پیدا بود چه شبها خواستم، رویم شبیهِ مادرم گردد چه شبها خونِ دل جاری ز دیده، زین تمنا بود مرا امروز زهر کین کبودم کرد، چون مادر به سرعت چهره اَم تغییر کرد، از بس خطر زا بود عبا بر سر کشیدم، تا نبیند هیچکس رویم که از رنگ پریده، چهره ام را مرگ پیدا بود قدمهایم به سختی، نیمه جان میرفت تا حجره اجل تا خانه چندین بار با این درد همپا بود زمین افتادنم هم شد، شبیهِ مادرم زهرا به زانویم دگر قوت نبود، این قامتم تا بود درونِ حجره افتادم زمین، گودال را دیدم که زیرِ نیزه ها جدم، در آن گودال تنها بود عطش آتش بجانم زد، درونم تا جگر می‌سوخت چنان جدّ غریبم تشنه جان دادم، چه زیبا بود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علي موسی الرضا(ع) زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علی موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا الله همینکه زهر، به روی جگر شرر انداخت امام هشتم ما را به چشم تر انداخت شبیه مار گزیده به دور خود پیچید عبای شانهء خود را به روی سر انداخت میان کوچه زمین خورد و یاد زهرا کرد به راه خلوت کوچه کمی نظر انداخت نشست و تکیه به دیوار خانهء خود کرد نگاهِ غرق غمش را به میخ در انداخت دوشنبه صورت زهرا میان آتش سوخت مدینه مادر او را به دردسر انداخت لگد زدند و در خانه کنده شد از جا و جان حوریه را ضربه در خطر انداخت خلاصه میوهء طوبی ز شاخه، کال افتاد خلاصه فضهء او دید که پسر انداخت اگرچه با غم مادر به سینه می کوبید... اگرچه ماتم او شعله بر جگر انداخت... نفس نفس زدن و دست و پا زدن هایش به جان شاه خراسان غمی دگر انداخت صدای آن لب خشکیده را جواد شنید رسید و اشک، به روی لب پدر انداخت اگرچه تشنه روی خاک بر زمین افتاد غم رضا همه را یاد یک نفر انداخت حسین در ته گودال، جای تنگی داشت به صورتش لگد چکمه ها اثر انداخت حسین شد نفسش تنگ و شمر، وزنش را به روی سینهء ارباب، بیشتر انداخت حسین، دل نگران کشته شد کنار حرم ز بسکه نیمه نگاهی به دور و بر انداخت حسین، پاره حصیر دهات شد کفنش عقیله را تن صد پاره از کمر انداخت غریب بود رضا، نه غریب تر ز حسین نبوده روضه اش اصلاً عجیب تر ز حسین رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من آشفته تر از من کسی در بین مردم نیست پیداست در اینجا کسی جز من چنین گم نیست دورم نکن از خود بیا آتش بزن جان را این استخوان ها در حد یک مشت هیزم نیست؟ تا مهرتو جا در دلم وا کرد فهمیدم عشق بدون تو به جز سو تفاهم نیست تا دارمت حتی به حاتم رو نخواهم زد آنجا که دریا هست پس جای تیمم نیست جلد حرم بودن دلیل بهتری دارد چشم کبوترهای تو دنبال گندم نیست وقتی که چشم پنجره ابریست یعنی که فولادهم اینجا درونش بی تلاطم نیست بیهوده دنیا رو نمیگردم که درمانم در نسخه ای غیر از بلیط مشهد و قم نیست شیراز،مشهد،قم،مسیر مطلع الشمس است ایران به غیر از خانه خورشید هفتم نیست  منصوره محمدی مزینان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت رئوف عرض ارادت من و هم گریه های من.. بر حضرت رئوف، امام رضای من تنها تویی که حرف مرا گوش میکنی جای دگر که رنگ ندارد حنای من! چیزی نمانده غرق شوم چاره ای بساز کاری بکن بحق جوادت برای من دیدی که من اسیر هوی و هوس شدم گفتی بیا به طوس بیا در سرای من.. دستم گدای توست و پایم براه تو جز این شود قلم بشود دست و پای من قبل از خدا خدا به زبانم تو آمدی با تو مبارک است همیشه دعای من من زنده ام به نوکری خانه ی شما! پس نوکری به کار نگیری به جای من! دست مرا بگیر و ببر با خودت بهشت ورنه جهنم است، جهنم سزای من دیشب کنار پنجره فولاد سوختم آقای من چه شد سفر کربلای من ابن شبیب حرف شمارا به ما رساند حالا ز گریه درنمیاید صدای من وقتی ضریح پیکر او نیزه نیزه شد لب تشنه بود جد سر از تن جدای من سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا علی ابن موسی الرضا(ع) با گدا سلطان ما دمخورتر از این حرف هاست دست ما خالی و دستش پرتر از این حرف هاست هر گنه کاری در این صحن و سرا شد پاک پاک قطره اشکی از محبت کرتر از این حر هاست هر مریض لاعلاجی را شفا بخشیده است آب سقاخانه اش تب برتر از این حرف هاست با بهانه بی بها زوار خود را میخرد نان زاهد پیشه ها آجرتر از این حرف هاست متصل بر آستانش هر که شد قیمت گرفت سنگ فرش صحن آقا درتر از این حرف هاست کفش هایم را به گردن پیش او انداختم تا ببیند این پشیمان حرتر از این حرف هاست محسن‌ صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب الجواد در حرم هستی کنار یار ، فکرش را بکن حس خوبی هست ، یک مقدار ، فکرش را بکن گوشه ی باب الجوادی ، پس بگیر اذن دخول یک گدا و یک درِ دربار ، فکرش را بکن چشم خود را باز کن گنبد تماشایی شده اشک های لحظه ی دیدار ، فکرش را بکن دست بر سینه ادب کردی به سمت گنبدش ایستادی پیش شاه انگار ، فکرش را بکن یک زیارت نامه هم در دست داری پس بخوان در کنارش ذکر استغفار ، فکرش را بکن بوی عطر مریمش پیچیده در کل فضا در حرم یک چادر گلدار ، فکرش را بکن دانه می ریزند ، مردم زیر پای کفتران یک حرم در بین گندم زار ، فکرش را بکن در کنار پنجره فولاد ، غوغایی شده خوب شد انگار یک بیمار ، فکرش را بکن رفته ای داخل ... تویی و یک ضریح و یک امام پس تصور کن فقط یک بار ، فکرش را بکن با همین هایی که گفتم یک زیارت رفته ای شک نکن هرگز نکن انکار ، فکرش را بکن رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شاه خراسان نانی نبود اینهمه احسان اگر نبود آبی نبود رحمت باران اگر نبود لطفی نداشت زندگی ما بدون اشک عشقی نبود دیده ی گریان اگر نبود سیبی اگر نبود که آدم نمیگریست عفوی نبود فرصت عصیان اگر نبود! اصلا گناهکار کجا آه میکشید آغوش باز شاه خراسان اگر نبود دنیای ما پر از غم و تاریک و سرد بود شمع و چراغ صحن و شبستان اگر نبود خورشید تا سحر هم اگر در فراز بود نوری نداشت سایه ی سلطان اگر نبود اینگونه پشت پنجره فولاد صف نداشت حاجت گرفتن از درش آسان اگر نبود دامن ز دست ما نکشید از سر کرم سائل چه داشت دست به دامان اگر نبود هر نیمه شب ز هجر حرم داد میزدم دستور دین مرنج و مرنجان اگر نبود یابن الشبیب گفت و زمین غرق ناله شد دنیا چه داشت روضه ی عطشان اگر نبود؟ کمتر به قلب مادر او داغ مینشست آن جسم پشت و رو شده عریان اگر نبود  سید صادق رمضانیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پنجره فولاد قطره‌قطره اشک‌هایم را تو دقّت می‌کنی بی‌نهایت بر گدای خود محبّت می‌کنی آن‌قدر من آمدم پابوسی باب‌الجواد گوییا بر زائرت داری تو عادت می‌کنی من کجا و پنجره فولاد آقایم رضا بی‌لیاقت را همیشه بالیاقت می‌کنی من که با اعمال خود خار و ذلیل عالمم این تویی با جود خود از من حمایت می‌کنی با گدایت با غلامت خو گرفتی از ازل تا ابد داری مرا غرق خجالت می‌کنی کور و کر بهر شفا آید سراغت با امید باز هم مثل همیشه تو عنایت می‌کنی من یقین دارم که قبل از اربعین آقای من از نجف تا کربلا ما را تو دعوت می‌کنی تو همیشه یاور تنهایی من بوده‌ای بین قبر من می‌آیی و وساطت می‌کنی روز محشر من ندارم ترسی از آتش رضا مطمئنم نوکر خود را شفاعت می‌کنی  رسول ملکی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹