eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
در صدف پنهان مکن اینقدر مروارید را عاشقان بگذار خوش باشند روز عید را با وجود تو دگر جایی برای ماه نیست آسمان با دیدنت گم می کند خورشید را می کشانی کهکشان ها را به دنبال خودت مشتری چشم هایت کرده ای ناهید را خنده تو می شکوفد غنچه را در بوستان شانه هایت می نوازد شاخه های بید را کوهی و آتش فشان عشق جاری می کنی یا به لبها آیه های محکم توحید را در بشر یک عمر امید رهایی مرده بود آمدی تا زنده گردانی تو این امید را من به لطف تو یقین دارم، دلم یک رنگ نیست ذبح خواهم کرد پای این یقین تردید را @hadithashk
زمان از لحظه‌ی آغاز او چیزی نمی‌داند زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد چه سرو باشکوهی قامت افتاده‌اش دارد چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد که حتی مشرکان باآنکه از جان دشمنش بودند کنار کعبه هرشب محو قرآن خواندنش بودند میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر «دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد وجود نازنینش رحمةٌ لِلعالَمین است او رخش شمس‌ُالضُّحی و گیسویش حَبلُ‌المَتین است او رسول بی قرین است او، امام راستین است او خدا یا بنده؟ حیرانم! نه آن است او نه این است او کسی از عمق این راز نهان سر درنیاورده خدا در جمع خوبانش از او بهتر نیاورده میان کل عالم یک نفر با او برابر بود نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد چه آمد بر امیرالمومنین؟ پرسیده خواهد شد خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را و بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را @jadithashk
می‌برد او را که صحرا را چراغانی کند دشت را با مقدم این طفل نورانی کند دامن صحرا عطشناک است و این طفل یتیم می تواند آسمان را نیز بارانی کند آمنه گنجِ دو عالم را به دستانش سپرد تا سراپای بیابان را گلستانی کند کودکی که هرچه ابراهیم هم در حسرت است خاک زیر پای او را مُهرِ پیشانی کند دست در دست حليمه راهی صحرا شده تا کویر خشک را غرق فراوانی کند گرگ ها با گوسفندان مهربان خواهند بود گر محمد با دعای خویش چوپانی کند مهربان تر از حليمه دایه ای در مکه نیست تا که از گنج بنی هاشم نگهبانی کند کودکانش را بلاگردان احمد کرده بود آرزومند است خود را نیز قربانی کند چیست زیبا تر از اینکه این زن صحرا نشین در کنار کودکی مشق مسلمانی کند رحمت للعالمین دلگرمی آغوش اوست این دقایق را خدا ای کاش طولانی کند @hadithashk
آمد اگرچه نور او از ابتدا بوده است این ابتدا یعنی خدا بوده است تا بوده است این ابتدا یعنی خدا در لحظه خلقت محو تماشای جمال مصطفی بوده است این ابتدا یعنی محمد در شب ایجاد تنها نبود از ابتدا با مرتضی بوده است این ابتدا تفسیر لولاک است ای مردم جایی که خلقت علتش خیرالنسا بوده است این ابتدا مشکات در مشکات در مشکات نور است و یعنی نور زهرا مجتبی بوده است این ابتدا نور حسین است و یقین دارم آغاز خلقت در زمین کربلا بوده است این ابتدا این ابتدا این ابتدا یعنی عالم همه در سایه آل کسا بوده است این ابتدا یعنی که ما هم بوده ایم آن روز صبح الست آری جواب ما بلی بوده است این ابتدا صبح ربیع الاول عشق است وقتی خدا فکر شب غار حرا بوده است مبدأ ربیع الاول و مقصد غدیر خم این ابتدا از ابتدا بی انتها بوده است با وحدهو وحده ، خدا ما را یکی می خواست این دین و این مذهب کجا از هم جدا بوده است در پرده می گویم مسلمان ! این تو این تاریخ سرّ وجود لا فقط نون لنا بوده است من درد دارم ، درد من را خوب می فهمد هرکس که با راز مگویم آشنا بوده است @hadithashk
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده ست اذان حنجره ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی است، قراری دارد نور در حجله ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه به این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسری عشق، خدیجه ست نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شد اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه ی مهمانی ما شده سرمایه ی تو خرج مسلمانی ما @hadithashk
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد گمانم این صدای بر زمین افتادن بت هاست یکی الله اکبر گفت و اینک در جهان غوغاست خدایاکیست بتهای جهان را واژگون کرده شکوه چیست تاج سروران را سرنگون کرده خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را خدا تعریف دیگر یافت این هم یک خوش آمد بود چنین تغییر در دنیا فقط کار محمد بود رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او سخن گفتند در تورات انجیل و زبور از او نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه رسید از چشمه آفاق جان تازه ای آورد برای مردم دنیا جهان تازه ای آورد به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا برد مقام دختران را با کلام خویش بالا برد نصیب او به غیر از ناسپاسی ها نشد آری لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد آری نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند نه…قدرش را بجز زهرا و جز مولا، ندانستند  علی در یاری تنهایی احمد مصمم ماند ولی الله اعظم با رسول الله اکرم ماند…. @hadithashk
بر شب قدسی آسمان محمد بر نفس گرم آستان محمد بر شکن زلف دلستان محمد بر دل عشاق بی نشان محمد یا که قسم بر خودش به جان محمد نام علی هست در اذانِ محمد آمده با جلوه تمامی اسماء آمده صاحب مقام سوره‌ی اسراء کعبه موسی شده است قبله‌ی ترسا ریخته قبل تشرفش به مصلی کنگره‌های بلند سنگی کسرا آی زمین آمده زمان محمد نور ازل ، عقل کل و صادر اول اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل بر همه‌ی انبیاست مَرجع و مُرسل بر همه ماسواست اقدم و افضل تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل هست جهان  نقطه‌ی جهان محمد دامن مادربزرگِ حضرت زهرا شمس برآورده است در شب بطحا مادر او آمنه است ، خم شده اما بوسه زند تا به دست اُمِ‌ابیها این نفَس فا‌طمه است  و قبله‌ی مولا ای به فدای دو جاودان  محمد جلوه حق با خودش که مشتبه آمد حضرت خورشید مکه شامگه آمد زلف به غارت گشود با سپه آمد شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد نور یکی بود و جلوه‌ی چهارده آمد چهارده آینه آمد از کران محمد دست به دامان توست اینهمه دستان هست غبارت به چشم باده پرستان حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان کاش دعایی کنی به حرمت مستان تاکه شود این عربستان حسنستان ناب ببینیم تا نشان محمد ای جلواتت همه جمال حسینت ارث تو شد هیبت و جلال حسینت خورده گره حال تو به حال حسینت خون دل عاشقان حلال حسینت نیست در این سر بجز خیال حسینت   جان به فدای حسین جانِ محمد نور خدا را ببین به رغم منافق پُر شده عالم از این شمیم شقایق گفت فقط جعفری است مذهب عاشق می‌شکفد شیعه از صراحت صادق هست علی بر لبت تمام دقائق کوری چشمانِ دشمنان محمد ناله‌ی من تا انا  سائلکم شد بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد مستی ما شد فزون نوبت خُم شد این صلوات و سلام چهاردهم شد باد مبارک به  خاندان محمد @hadithashk
زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانه‌ی زیبایی همین که آمده‌ای از راه، قریش، محو تو شد، ای ماه! یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی سلام ماه بنی‌هاشم! سلام بر تو ابوالقاسم! دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب که شد یقین به دل راهب: همان ستوده‌ی عیسایی به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل! ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی به آرزوی نگین تو، درآمده‌ست به دین تو مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهو یت  به آیه‌، آیه‌ی ابرویت، به آن دو چشم تماشایی در این هزاره‌ی ظلمانی، میان این همه حیرانی برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد به شانه‌، شال تو را دارد، میاید او و تو می‌آیی بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی @hadithashk
زمین غم را کنار انداخت، سرتاسر به وجد آمد جهان در لحظهٔ میلاد پیغمبر(ص) به وجد آمد رسید و خواندمش! از شوقِ نامش باز هم اسپند برایش دانه دانه در دلِ مجمر به وجد آمد چکید از خنده اش عطر گلابِ ناب! تا جایی... که استشمام کرد و هر سحر قمصر به وجد آمد أبوذر با صدای هر اذان شد وارد مسجد به عشقش اقتدا کرد و از این دلبر به وجد آمد دل انگیزانه با لحن حجازی تا تلاوت کرد دل قران؛ خصوصاً سورهٔ کوثر به وجد آمد محمد(ص)یامحمد(ص)یامحمد(ص)یارسول الله دلم همواره با این ذکر، تا محشر به وجد آمد به إذنش آمدم عیدی بگیرم تا شوَم عاشق شب میلادِ فرزندش امام جعفرِصادق(ع) نگاهش تا ابد آرامشی دلخواه و ممتد شد شبیه جدّ خود خوشنام شد! نامش محمد(ع) شد کرَم از جانبش پیوسته پُر کرده ست دستم را چنانچه قسمتِ اولادهایم رزقِ بی حد شد چه شاگردانِ جابرگونه ای تحویلِ عالم داد چه استادانه در فقه و اصولِ دین زبانزد شد دلش شد صادقیه، خط به خط لبریز شد از حق هر آنکس از کنار حوزهٔ علمیه اش رد شد خدا را پای «توحید مفضل» میشود فهمید جهان با بندگی آغاز و راهی سمتِ مقصد شد رئیس مذهبم میخوانمَش یک عمر و این یعنی هوادار و مطیعِ دیگری هرگز نبایدشد برایم با تشیّع ساخت اسلام و چه اسلامی برایش کاش باشم مایهٔ زینت نه بدنامی! * @hadithashk
یا رسول الله مدد نیست در قاموس ما دیوانگان ، سر داشتن جز درون میکده از خمره در برداشتن در فراق دلبران چشمان ابتر داشتن یا که حتی لحظه ای سودای محشر داشتن پشت ما گرم است وقتی که گرفتار توییم نسل اندر نسل ما مجنون و بیمار توییم مادرت گل کاشته با این گوهر آوردنش طیب الله دارد این شکل قمر آوردنش شان او پیداست از نوع ثمر آوردنش سروری کرده به عالم با پسر آوردنش میدهد فرزند او پیغمبران را خاتمه مادر تو میشود مادر بزرگ فاطمه جلوه کردی ، جلوه ات سر منشاء هر نور شد چشم وا کردی و چشم دشمنانت کور شد جبرئیل از خدمت در خانه ات ماجور شد کار و کسب دکهء لیلا پرستان جور شد خیر تو بر کافر و گبر و مسلمان میرسد مهرت اما بیشتر بر قوم سلمان میرسد محضرت همواره ما عرض ارادت کرده ایم به گدایی کردن از این خانه عادت کرده ایم از تو و اولادت استمداد حاجت کرده ایم با درود بر شما کسب سعادت کرده ایم حرف عشقت که میاید عقل مرتد میشود بیشتر نام پسرهامان محمد میشود رحمة للعالمینی و خدای رأفتی نیست از نام تو بالاتر برایم لذتی هر کسی دور از شما باشد ندارد عزتی هر کجا رفتی و هر لحظه به فکر امتی حب تو مارا به کشتی نجات انداخته یک صدم از رحمتت ما را حسینی ساخته دلربای عالمی و دلبرت باشد علی تو خودت سرلشکری و لشکرت باشد علی در شب معراج هم دورو برت باشد علی وحی منزل هستی و پیغمبرت باشد علی عالمی در حیرت قلب علی آباد توست در مقام تو همین بس که علی داماد توست خطبه میخواندی مکرر از وقار بوالحسن رد الشمست میشود تنها نثار بوالحسن وقف تو میشد فقط دارو ندار بوالحسن عالمی مبهوت ماند از اعتبار بوالحسن در دعاهایت قسم دادی به حق مرتضی جانشینی تو باشد مستحق مرتضی عمر خود را دائما صرف نیایش کرده ای دیده ای هر جا یتیمی را نوازش کرده ای شرح اوصاف علی را تو نگارش کرده ای دخترت را ، احترامش را ، سفارش کرده ای زنده بودی اهل بیتت محترم بود ای رسول بعد تو اما لگد ها خورد زهرای بتول @hadithashk
بی جنب و جوش، خالی و خاموش، جان نبود در هستی از علائم هستی نشان نبود مفهومی از گذشته و آینده ای نداشت جز حی لایموت دگر زنده ای نداشت گنج نهان چگونه خودش را عیان کند؟ اسرار سینه با چه زبانی بیان کند؟ دلتنگ خویش بود خدا در سرای خویش می خواست همدمی بگزیند برای خویش اینگونه شد که یک نفس از روح خود دمید و از نور لایزال خودش نوری آفرید لبریز کرد عاطفه را در سلاله اش خلقی عظیم ریخت درون پیاله اش آنگونه خلق شد که نیاید مثال او روشن شد آسمان و زمین از جمال او همتا نداشت مثل خدا بی بدیل بود این نور خلق عالمیان را دلیل بود لبخند زد مراتب نعمت شروع شد زنجیره وار قصه خلقت شروع شد حور و ملک، اجنه و روح آفریده شد دریا و دشت، جنگل و کوه آفریده شد انسان حیات یافت و پا بر زمین گذاشت از خاک آن گرفت هرآنچه نیاز داشت انسان قرار بود که خوش زندگی کند تنها به پیشگاه خدا بندگی کند اما امان از آتش جهل و کشاکشش واحیرتا از آدم و آن نفس سرکشش هرگز دل از غرور و حسد شستشو نکرد ظلمی به خویش کرد که شیطان به او نکرد آنروز که بشر به ته خط رسیده بود از خاک زیر پاش خدا آفریده بود خالق، خودش به حکم تدبر زبان گشود نوری که آفریده خود بود را ستود ای فخر آسمان و زمین بی رقیب من ای جلوه قداست من ای حبیب من ناگفته حرف ها که تو داری شنیدنی ست وصف من از زبان تو آری شنیدنی ست ‌ در گوش این جهان خبر از آن جهان بده در آسمان به اهل زمین آشیان بده از رنج گور دخترکان را خلاص کن شان و مقام را به زنان ارمغان بده آری، به خاک بینی ابلیس را بمال آنروی سکه را به خلایق نشان بده انسان خودش که فکر خودش نیست، غافل است روح به خواب رفته او را تکان بده سمتش برو اگرچه نیاید به سمت تو آغوش مهر وا کن و او را امان بده وقتش رسیده ماه منیر ات کند حلول اینک خودی نشان بده یا ایها الرسول ای نور، من چگونه بشر را رها کنم؟ باید برای تو بدنی دست و پا کنم دل را به کار داد کمی گِل درست کرد با ذوق و با سلیقه خود دل درست کرد بر استخوان و گوشت او کالبد گذاشت بی منت از جمال خودش هر چه شد گذاشت او را صدا کن آمنه نامش مبارک است ذاتش ز هرچه پستی و زشتی ست منفک است امروز کودکی که در آغوش ات آمده است حسن ختام عهد نبوت محمد است او خاتم است و خاتمه عصر جاهلی زیبا شمایل است و چه والا فضایلی بین دو کتف اوست همینک نشانی اش رفته به مهربانی من مهربانی اش خاک حجاز مبداء و افلاک مقصدش آن روز می رسد که جهان می شناسدش دلواپس اش مباش که دارایی اش منم شصت و سه سال همدم تنهایی اش منم فرزند تو نشانه شان رفیع توست خرسند باش و شاد که فردا شفیع توست @hadithashk
یا رحمته للعالمین (ص) آغاز و در ابتدا علی بود سرمنشاءِ ماجرا علی بود تو آمدی و زمانه از پیش در قبضه ی مرتضا علی بود یک عمر فقط روی لبانت هر شصت و سه سال یا علی بود تو جانِ دلِ ابوترابی دور و برت هر کجا علی بود لولا علی لِما خلقتُک تو آمدی و بنا علی بود وقتی نفسِ تو منجلی شد دم فاطمه ، بازدم علی شد باید که ارادتی نشان داد دل را به رسولِ مهربان داد باید سرِ هر ماذنه ی شهر مانند بلال شد اذان داد پای تو و رحمتِ فراوان باید که سری سپرد و جان داد تو آمدنت چه قدر خواری به لات و هبل های زمان داد تو آمدی و تمام شد جهل تقدیر به مکه دختران داد در بینِ پیمبران سرآمد جانم به فدات یا محمد (ص) هستی تو فقط رسولِ دلها پیغمبرِ بی قرینه ی ما در شانِ مقامِ تو همین بس شد فاطمه ات امِّ ابیها دستِ پدری خدا نداده چون فاطمه هیچ دختری را شد علتِ خلقِ علی و تو از خلقتِ فاطمه و اِلا... هر آنچه که هست پس نِمی بود پیغمبر ، اگر نبود زهرا پیمانه ی کوثری بیارید مِی از خُمِ حیدری بیارید عشقِ تو اویسِ قَرَنَم کرد دلداده ی دور از وطنم کرد صد شکر خدا مرا به دورت پروانه ی این انجمنم کرد هربار که خواندم صلواتی ذکرِ تو عسل در دهنم کرد از برکت و لطفِ تو خداوند هم عبدِ حسین ، هم حسنم کرد مدیونِ توام که دستِ زهرا پیراهنِ نوکری تنم کرد جانم ثقلین ، به اِنّیِ ...تو جانم به حسینُ مِنّیِ تو مائیم و هوایِ اِنَّمایَت ما ریزه خورِ اهلِ کسایت جُرمِ تو نبوده جز مُحبت دردِ تو نبوده جز هدایت جان ها به فدای حَسَنِینَت خیلی به تو رفته مجتبایت گفتی انا من حسین ، ماهم هستیم حسینی شده هایت دل کبوترِ گنبدِ خضراست زیباست چه قد صحن و سرایت مدیونِ رسولِ مصطفائیم گر شیعه ی آلِ مرتضائیم خوشبخت هر آنکه حیدری شد با حُبِّ علی پیمبری شد خوشبخت هر آنکه یا علی گفت سرمستِ شرابِ کوثری شد خوب آنکه در این مسیر کارش تا آخرِ عمر نوکری شد توام شده با هم این دو میلاد هنگامه ی شور و دلبری شد خوب آنکه سپرده دل به صادق شاگردِ کلاسِ جعفری شد خوب آنکه شده غلامِ صادق پامنبریِ امامِ صادق دارد این کلاس ، بَس ستاره این شیوه ی تدریس و اداره با درسِ امام تربیت شد صد جابر ، ابوحمزه ، زراره مانندِ تو مذهبِ تشیُّع استاد و معلمی نداره غوغاست کلامِ نافذِ تو نُطقُ و قلمِ تو ذوالفقاره جانم به مُریدِ تو ، در آتش بگذاشته پا به یک اشاره مائیم سرآمدِ خلایق شیعه شده ی امامِ صادق در کوچه عدو تو را کشیده عمامه زِ سر ، عبا کشیده دشمن سرِ تو به سنِّ پیری نعره، دادِ بی هوا کشیده با پای برهنه ، دست بسته جسمِ تو به کوچه ها کشیده هر چند که روضه ی تو قدری به روضه ی کربلا کشیده کِی خواهر و دخترِ تو امّا خورده است زِ بی حیا کشیده راسِ تو که در طشتِ طلا نیست جسمِ تو که زیرِ دست و پا نیست @hadithashk
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از مَدِ تشدیدِ محمّـــد ،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @hadithashk
به نام خدا به نام محبوب خدا،محمد گل تموم باغچه ها،محمد همونی که بهش ملائک میگن پدر بزرگ کربلا،محمد هرجا که پا میذاشت بارون می بارید از سر و روش برگ امون می بارید اونقده لیلا شده بود که خدا براش از آسمون جنون می بارید کوه پیش ابهتش حقیر بود تو جنگ با کافرا مثل شیر بود اختیار آسمونارو داشت و زمین تو مشتش مثه یه خمیر بود آقا همیشه نیمه شب میومد با کیسه ی نون و رطب میومد کاشکی ما جای اون یتیما بودیم کاشکی که زمونه به عقب میومد صدای جبرئیل تو غاره،اقرأ برو بخون از رو مناره اقرأ می دید تو هفت آسمون نبوت حک شده رو قلب ستاره اقرأ اونکه قدم قدم تا آخرش رفت ادامه ی راه پیمبرارو با خلق مهربونش از مد انداخت زنده به گور کردن دخترارو نبی همون علی،علی نبی بود اینو چشای با بصیرت می دید تا که علی لب به سخن وا می کرد بوی خوش محمدی می پیچید... @hadithashk
عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست خرجی گداهای حرم پای کریم است جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست در راه تقرب، دل ما سخت پسند است مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست او آمده تا فاطمه اش را بشناسند بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست پرونده ی ما خط به خطش صوم و صلات است سرمایه ی ما در صف محشر صلوات است عقباست سرا پرده ی دنیای پیمبر دنیاست پُر از جلوه ی عقبای پیمبر او درس نخوانده شده استاد ملائک جبریل شده واله ی املای پیمبر لاحول و لا قوه الاّی رسولان معنا ندهد جز وی و منهای پیمبر موسای شبان مانده چنان در کف طورش که بوسه نشانده به کف پای پیمبر طوبای درِ خانه ی زهرا قد رعناش ریحانه ی بابا شده زهرای پیمبر با دست علی نامه نوشته به سلاطین پس معجزه دیدند از امضای پیمبر این عقد اخوت شده خود، ریشه ی وحدت خوابیده علی وقت بلا جای پیمبر یکسو همه کفار و نبی سوی علی بود تیغ دو سرش، تیغ دو ابروی علی بود شد لشکر عامی تو هر یک نفر از ما ای کاش بگیری خبری مختصر از ما ای رحمت مطلق! تن ما را سر بازار ... بر، دار اطاعت کن و بردار سر از ما ما را سحری مثل اویس قرنی کن ارزانی تو! ... جان گران را بخر از ما سلمانی موهای تو افتاده به سلمان پس نیست در ایران تو آشفته تر از ما قرآن دلت سوخت و قرآن خدا نه! با سوختن آن شده دفع خطر از ما از لطف تو و فاطمه و جود حسینت عمریست خریدند محرم صفر از ما حیران تو بودیم دم گنبد خضراء از سمت نجف باز گرفتی خبر از ما رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده باید برسد اینهمه مخلوق به خالق نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم قربان فقیرت که شده صاحب منطق شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید دلباخته ی درس تو هستند خلائق یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود شد جنگ تو تبدیل مخالف به موافق خرمای علی شیعه ی اثنی عشری ساخت گفتی علی و گفت علی مغرب و مشرق والله همین است و همین است و همین است رزق نجف و کرببلایم ز مدینه است هرکس که شده حضرت صادق نگرانش افتاده عجب قند و نباتی به دهانش امشب به خدا وصل شو از راه توسل تصدیق کن او را و سحرگاه بخوانش پائین حسینیه نشستن هنر اوست گفت آنکه حسینی شده بالا بنشانش او دوستمان دارد و ما نیز محبیم او لطف به ما کرده و بندیم به جانش راضی شده ما را ببرد بین تنورش محتاج همینیم نه محتاج به نانش چسبیده ام امشب به ضریحش چو غباری آنهم چه ضریحی! که غبار است نشانش ای باد صبا از سوی ما هم گذری کن هرکس که دلش سوخت، به زهرا برسانش من سائل کورم که ندیدم کرمش را ای کاش بسازند به زودی حرمش را @hadithashk
سلام ما به تو ای شخص اوّل عالم درود ما به تو ای سیّد بنی آدم چه احتیاج به اعجاز دیگری که تویی خلیلْ آیت و موسی ید و مسیحا دم نگین تو علی و نقش نام او زهراست به دست حق تویی از بین انبیا خاتم تو آمدی و شدند آسمانیان مسرور تو آمدی و گرفتند ساحران ماتم اگر طبیب تویی خوش به حال بیماران که می‌بری ز دل امروز درد و فردا غم تو مهربان پدر اُمّتی و ما فرزند که خورده است گره سرنوشت ما با هم @hadithashk
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @hadithashk
طریق بندگی غیر از مسیر شیعه بیراه است هر آنکس با علی باشد خدا را نیز همراه است به کعبه از علی گویم خدا را در نجف جویم لک لبیک یا حیدر لک لبیک الله است بنازم پادشاهی که کشد ناز فقیران را بنازم دولتی را که رفیق سائلان شاه است علی حق است و با حق است آنکه با علی باشد یقین بر قنبرش هر کس ندارد نیز گمراه است ستون عرش را قائم یدالله فوق ایدیهم فلک می‌چرخد ار دائم به انگشت یدالله است زمانی که نجف رفتم به ایوان یک قدم مانده عیانم شد مسیر قوس او ادنی چه کوتاه است به دنبال شرف هستم که دل بر این سخن بستم منم کلب در آنکه نجف را کلب درگاه است من و وحدت به غیر از دوستان او معاذ الله هر آن کس با عدویش میل وحدت کرد گمراه است @hadithashk
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @hadithashk
وقتی که آمنه به محمد سلام گفت یعنی در آینه به محمد سلام گفت آن دم گشود دست و پسر را بغل گرفت یعنی ستاره بود و سحر را بغل گرفت اسمش روی کتیبه‌ی دلها منبت است آن که عقیده داشت خدا در محبت است عالم «حجاز وحشی زیبا ندیده» بود با آن همه نشانه خدا را ندیده بود عالم چموش بود و فقط شیهه میکشید از دست جهل ، دست به سر صیحه میکشید عالم مریض بود و بدون طبیب بود عالم غریبه بود و بدون حبیب بود عالم ضمخت بود تبسم بلد نبود بر دختران خویش ترحم بلد نبود حالا خدا دوباره نفس تازه میکند قرآن خطی است که شیرازه میکند حالا خدا میاید و خیرات میکند چشم حجاز را به گلی مات میکند میخواست حق که این گره اینگونه وا شود تا یک یتیم «قَیّم» ام القرا شود پا بر زمین گذاشت چنان که به مغز ، هوش آتشکده به پای قدم رنجه اش خموش با حیرت ایستاد عوالم به پای او قبله نیاز داشت به قبله نمای او زد با تبر شکست دل بت پرست ما آورد و داد دست علی را به دست ما @hadithashk
به پریشانی هر زلف پریشان سوگند به نفس‌های لب خشک بیابان سوگند به تب خاکِ ترک‌خورده‌ی سوزان سوگند به نمک زار  به هر تشنه‌ی باران سوگند صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد چارده بار نوشتند محمد آمد او تجلی ازل بر جبروت است که هست؟ او صراط است و ثبات است و ثبوت است که هست ؟ او سوالی است جوابش که سکوت است که هست ؟ آدم ! او فلسفه‌ی سر هبوط است که هست؟ ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود ناگهان پرده برانداخته است از رویش تا که کس‌را شکند از شکن گیسویش قبله آرام بگیرد به خم ابرویش که هیاهو بکند زمزمه‌ی یا هویش جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند قبل میلاد علی بود علی را دیدند تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید خار در خار پُر از خار... گلستان را دید تیره جان بود و جهان بود که جانان را دید پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید رحمت واسعه‌اش روی سر فاطمه است او نفس‌های علی و جگر فاطمه است او فقط بود و فقط بود  مسلمان خودش مومن خویش شد و غرقه‌ی ایمان خودش جلوه‌ای بود دو تا گشت دوچندان خودش دید با چشم خودش عین خودش جان خودش در کمالات خودش نورِ جلی را می‌دید او در آیینه‌ی خود روی علی را می‌دید ای که قبل از همه معمار دو دنیا شده‌ای قبل خود آمده  این گونه معما شده‌ای آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شده‌ای از ازل تا به ابد جیره خور خان تواند لات و عُزّی و هُبل نیز مسلمان تواند آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی تا رضا و علی و هادی و موسی باشی آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی لب تو غرق تمنای حسین و حسن است چشم تو مات تماشای حسین و حسن است خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است که فقط سینه تو جای حسین و حسن است کیستی کعبه‌ی ما ای همه  آمال علی ای حسین و حسن و ای سلسله آل علی تو جلو داری و شمشیر خدا پیش تو است چه غمی هست تو را شیر خدا پیش تو است خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است که علی نعره‌ی تکبیر خدا پیش تو است همه حیرت زده‌ی ضربه‌ی کاری شده‌اند چه خیالیست اگر آن دو فراری شده‌اند نسب ماست که از آل شقایق باشیم و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم این کریمی شما بود که عاشق باشیم قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم تا بگویند به ما قبله‌ی دنیا آمد که علی مژده بده صادق زهرا آمد مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله مکتب ماست به تدریس اباعبدالله ما همه مست احادیث اباعبدالله نفس ماست به تقدیس اباعبدالله کُنیه‌ات کُنیه‌ی عشق است همانند حسین ای به قربان دلت ای دل در بند حسین غزه امروز بمان از دل ویران برخیز راه کم مانده ببین، جبهه‌ی جولان برخیز همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است... @hadithashk
چیزی نکشیدیم ز دریای محمد تنها شده ترکوزه ز صهبای محمد خشنود تر از حضرت مولاست، پیمبر وقتی بنویسیم علی جای محمد در دو کلمه گشته خلاصه همه چیزش زهراست و حیدر همه دنیای محمد در آن شب حساس علی بود که نگذاشت حتی برسد پای خطر پای محمد اینگونه به حق گفت علی حاجت خود را عاشق شده ام عاشق زهرای محمد وقتی که نبی دختر خود را به علی داد یعنی شده تایید به امضای محمد باید که شود جای نشين نبی الله مومن شد از اول به تولای محمد باید به علی ختم شود آخر کارش هر کس که شده گرم تماشای محمد @hadithashk
جهانی محو مهر و رحمت و صدق و صفایش شد و جبرائیل محو سجده ها و ربنایش شد قسم بر احمد مرسل که محبوب خدایش شد غریبه نیست آن کس که محمد آشنایش شد برای نا امیدان روشنایی و امید آورد خدا از نور خود نور محمد را پدید آورد شهادت می دهم تنها خدا را بندگی کرده تمام عمر خود را صرف در دلدادگی کرده برای دین حق جانبازی و آزادگی کرده محمد ، آن رسولی که به پاکی زندگی کرده و دین داری او مشهور در بین خلائق بود محمد از هرآنچه جز خدای خویش فارغ بود شبی که رفت در عرش خدا را بازگو میکرد که با صوت علی ، معبود با من گفت و گو میکرد پس از آن تا که از جنت نشانی جست و جو میکرد عبای مرتضی را میگرفت و سخت بو میکرد همیشه از گل رخسار حیدر بوسه ای می چید بهشت و آنچه در آن هست را در مرتضی می دید خدا میخواست تنها او رسول آخرین باشد و در قرآن فقط او رحمت للعالمین باشد برای آنکه‌ احمد بی نیاز از آن و این باشد علی را خلق کرده تا برایش جانشین باشد علی و مصطفی یک راه را رفتند واللهِ که‌ راه حق همین راه هست و جز این هست بیراهه (یونس) @hadithashk