eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه خیز دلی که خانه ی غیر تو شد حرم نشود اگر دخیل علم نیست محترم نشود چه سود در نفس آن کسی که یک لحظه به عهد عابس و جون تو هم قسم نشود به زیر قبه تو را از خدا طلب بکنم خدا کند ز سرم سایه ی تو کم نشود به شاه تیغ علامت قسم که تا دم مرگ سرم به غیر در خانه ی تو خم نشود بهشت مرثیه ات را به هیچ کس ندهد نصیب گریه کنت گر بهشت هم نشود به سمت حائر تو سینه خیز می آیم ز پا اگر که بیفتم، قدم قدم نشود فدای موی سپیدی که نذر روضه توست حرام، پول سیاهی که خرج غم نشود `تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند” به تیر و نیزه تو را نامنظمت کردند حجت الاسلام شیخ محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) عجب حال خوشی در روضه ها هست به قدر وسعت عالم صفا هست در این شهر سیه رو بین روضه نفس تنگی نمیگیری هوا هست به دور هم جمعند عاشقان و به قدر وُسع عشق است و وفا هست حرم را در حسینیه ببینید به هر جا روضه باشد کربلا هست سگ کهف حریم کربلا شو فنای جای دگر اینجا بقا هست اگر داری مریض لا علاجی بیا روضه بیا دارالشّفا هست به این خانه بیا تا که ببینی سر این سُفره شاه است و گدا هست خضاب دیگران رنگی ندارد در این وادی زخون آری حنا هست اگر با گوش دل، دل داده باشی صدای گریهء یک آشنا هست هزار و چار صد سال است مهدی(عج) عزادار غمِ خون خدا هست روایت از امام صادق(ع) آمد که گریه بهر جدّم کیمیا هست خدا این اشک را از ما نگیرد که هر چه خیر از حال بُکا هست بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم برای تشنه ای که سر جدا هست به لطف مادرش زهرا همیشه میان روضه ها آب و غذا هست اگر چه آب مهر مادرش بود ولی شرح غمش پُر ماجرا هست به منّت بهر طفلش آب خواهد ز قومی که تماما اشقیا هست پدر فریاد زد رحمی به طفلم اگر یک مرد در بین شما هست ... بگیرد طفل من سیراب سازد اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست به جای آب تیر آمد چه تیری که بهر صید زخمش بی دوا هست چه تیری اُستخوان حلق بشکست چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟ علی را تا نبیند مادر او چه جایی بهتر از زیر عبا هست به حیرانی بابا خنده کردند بگو آیا که یک ذره حیا هست الهی مادرش اصلا نبیند سرِ ششماهه در طشت طلا هست مجتبی صمدی شهاب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به روی دست پدر به روی دست پدر با رخی منیر رسیدی صغیر بودی و در عزم خود کبیر رسیدی به روی دست خدواند جای توست علی جان لباس رزم تو قنداقه شد امیر رسیدی چنان که نام تو باشد علی ، علی صفتی تو از آن سه شعبه عیان است همچو شیر رسیدی سرت به سمت خدا بود اگر گلوت هدف شد کسی نگفت که بر کفر سر به زیر رسیدی اگر به دست تو بود اولین شهید تو بودی به خیمه گریه از ان کرده ای ، که دیر رسیدی به قتل صبر تو را کشته اند بر لب دریا تو همچو ماهیِ لب تشنه در کویر رسیدی فقط به شوق شهادت برون شدی تو ز خیمه قدم زدی به رهِ عشق تا به تیر رسیدی  حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفلکم خوابیده زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟! طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست دوختم پیراهنِ یک‌سالگی را پیش پیش دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست تا بغل وا می‌کنم؛ با شوق، سویم می‌دَود ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست لای‌لایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریه‌اش گوش‌هایم پر شده با این صداهایی که نیست باز هم باران گرفت و مشک‌هایم آب شد از عطش می‌ترسم از روز مبادایی که نیست اشک‌هایم رود‌ شد؛ تا که نمیرد ماهی‌ام می‌رود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست هر شبم با فکر مادر بودنم سر می‌شود خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگی‌ست قبر این بی‌شیرخوار آنجاست، آنجایی که نیست مرده‌ام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ زنده‌ در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست   رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لطفِ بی انتها لطفِ بی انتهای شش ماهه کرده ما را گدای شش ماهه وقت حاجت همیشه می افتند سرفرازان به پای شش ماهه جانِ شش ماهه شد فدای حسین جانِ عالم فدای شش ماهه کاش اگر قسمتم شهادت نیست جان دهم در عزای شش ماهه پیرِ هشتاد ساله ای دیدم زجه میزد برای شش ماهه روضه اش میشود مجسم با دیدنِ بچه های شش ماهه مادری از حرم صدا زد کاش من بمیرم به جای شش ماهه بسکه نالیده از عطش دیگر نا ندارد صدای شش ماهه مردِ عالم به عده ای نامرد میزند رو برای شش ماهه بی هوا تیر بوسه میچیند از گلو تا قفای شش ماهه حجمِ تیرِ سه شعبه بیشتر است از گلوی جدای شش ماهه  محمد حسین ذاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای ماه بی گناه از بس که داده هرم عطش بوسه روی تو. شرمنده گشت از روی ماهت عموی تو. لبیک تو برای پدر گشت گریه ات. داد اشک جای غسل شهادت وضوی تو. ای ماه بی گناه، به هم ریخت لشگری. بعد از خطابه ی پدرت، گفتگوی تو. زد استخاره حرمله بین تو و پدر. خیر الامور اوسطها شد گلوی تو. بودی تو آرزوی من و تیر حرمله. با خنده داغ زد به دلم آرزوی تو. بارید از زمین به هوا ابر حنجرت. خونی که یک سه شعبه گرفت از سبوی تو. در پشت خیمه گاه شده نیزه ای بلند. به جای من، و فاطمه در جستجوی تو. بر نی نشستی و دل مادر نشسته است. دل خون به روی نیزه ی غم روبروی تو. رسول رشیدی راد(مجتبی) (مجتبی) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بخونم لالا لالا پیرهنش دستمال اشکامه بگو پیرهن پاره ی بچم رو بدن بیا گوشوارمو واسشون ببر بگو گهواره ی بچم رو بدن بهشون بگو بذارن یه کمی همدمم نیزه ی اصغرم بشه عصای پیری که واسه من نشد اقلا سایه ی روو سرم بشه دستو گهواره می کردم بخوابه حالا نیزه شده گهواره براش جای من حرمله لالایی میگه بچمو می ترسونه با اون صداش تازه یاد گرفته بودم چجوری برا بچه م بخونم لالا لالا توی گوشم می پیچه سوز صداش تازه داشت یاد می گرفت بگه بابا بچمو بغل می کردی یادته؟ هی می گفتی عمه قوربونت بره... روزی که داشتی می دادیش به حسین باورت میشد که بار آخره؟ بمیرم! خواهشای آخرشو نتونستم دیگه مستجاب کنم گلم از تشنگی پژمرده بود و نمیشد فکری برای آب کنم تا علی گریه می کرد آب می شدم این غمو کجای این دل بذارم؟ زینبم! آب دادی آتیشم زدی... حالا که شیر دارم اصغر ندارم داود رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای از دل رباب حسین بود سوأل و جواب حرمله بود دلیلِ شرمِ حسین از رُباب حرمله بود رُباب هاجـــر و دشـــتِ بلا شبیهِ مِنـا رُباب اشـکِ فرات و سراب حرمله بود دلش رضا به رضایِ حســـین بود رُباب کسی که کرد دلش را کباب حرمله بود نـــه گاهــــواره و نه لای لایــــی مــــادر کسی که بُرد علی را به خواب حرمله بود گــناهِ کــودکِ شش ماهــــه را نمی دانم چه بود جُرمِ علی که عذاب حرمله بود ؟ ببخش مــادرِ باران ردیــــفِ شـــعرم را شبیهِ حالِ من امشب خراب بود ردیف  ابراهیم زمانی قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه فکری می کنی چه فکری می کنی ای تیر،آیا قدِّ اصغر را نمی بینی؟ مگر بر آستان خیمه مادر را نمی بینی؟ که خود را می کشی این طور با شدّت که دقّت کرده ای این گونه با دقّت که از زِه می پری این قدر با سرعت همیشه نقطه ی قلبِ هدف مشکی ست امّا خوب دقّت کن که این دفعه سپیدی گلوگاهی هدف گشته به روی دست خورشید جهان ماهی هدف گشته اگر یک شعبه هم بودی،نمی ماند از گلو چیزی چه تصویر غم انگیزی؛ که تیری با سه تا شعبه به سمت حنجری رفته به قصد آفتابی بر وَرایِ منبری رفته پریشانم از این برخورد اگر آبش نمی دادند، این کودک خودش می مُرد چرا تیر سه شعبه؟ که برای کودک شش ماهه ی تشنه، نبود آب کافی بود برای این که بابا بشکند از پا،میان علقمه بانگ 《برادر جان مرا دریاب》 کافی بود فقط درد علی اکبر،برای کشتن ارباب کافی بود چرا دیگر علی اصغر؟ چرا شش ماهه ی پرپر؟ چه فکری می کنی ای تیر هر قَدرَم که مجبوری هدف کوچکتر است از تو، نمی بینی؟مگر کوری؟ خودت بنشین قضاوت کن،یقینأ با چنین فرضی چنین طولی،چنین عرضی اگر حتّی به بالا نه،به زیر گردنش خوردی به غیر از حنجره از صورتش هم قسمتی بُردی مگر حجم گلوی آدم بالغ چه اندازه ست؟ علیِ اصغر شش ماهه دیگر جای خود دارد هزاران نکته در این جاست که فرضِ نشد دارد یکی این که به این سرعت اگر تیری رها گشته زبانم لال،حتمأ سر از این پیکر جدا گشته و گر هم مانده جای تیر و حنجر جا به جا گشته و دیگر این که از این سو،گلوی خشک شش ماهه ز جنس نرم غضروف است و از آن سو نشانه گیری زیر گلوی حرمله بسیار معروف است نتیجه گیری اش از تو، شب هفتم همیشه روضه مکشوف است  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با روضه خطبه خواند با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب زینب ترین روایت یک شیرزن رباب رویم ندیده روی سپیدم نموده ای با توست روی فاطمه در این سخن رباب یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب در راه شام خیره به گهواره ی فراق گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب قربان سوز آذری روضه های تو `سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب” بس کن عروس فاطمه از دست میروی تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب  ابوالفضل عصمت پرست لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لای‌لایی زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟! طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست دوختم پیراهنِ یک‌سالگی را پیش پیش دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست تا بغل وا می‌کنم؛ با شوق، سویم می‌دَود ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست لای‌لایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریه‌اش گوش‌هایم پر شده با این صداهایی که نیست باز هم باران گرفت و مشک‌هایم آب شد از عطش می‌ترسم از روز مبادایی که نیست اشک‌هایم رود‌ شد؛ تا که نمیرد ماهی‌ام می‌رود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست هر شبم با فکر مادر بودنم سر می‌شود خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگی‌ست قبر این بی‌شیرخوار آنجاست، هر جایی که نیست مرده‌ام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ زنده‌ در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شش ماهه حسین(ع) جان به پیکر داشت وقتی مشک ها جان داشتند کاش می شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می شد قطره ی آبی به خیمه می رسید آب ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای لای تیرها بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند سوره ی کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه اش از بس که ایمان داشتند چون خدای کعبه بود و لایق تسبیح بود آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند نیزه ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه های روی نیزه چشم گریان داشتند محسن حنیفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹