عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت181
عزیز با صورتی سرخ شده از جاش بلند شد:
-این وصله ها به دختر من نمیچسبه دختر جون... الناز من از گل پاک تره!
سپیده نیشخندی زد:
-رسواییشون تو کل دانشگاه پیچیده حاجخانم، من که دروغ نمیگم!
عزیز با حالی منقلب پرسید:
-ببینم شماره یا آدرس این پسره عمادو داری بهم بدی؟
سپیده سری تکان داد:
-بله کیه که نداشته باشه، همه دانشگاه روش ک,راش زدن!
عزیز مات نگاهش کرد:
-کلاش چیه دیگه دختر جون؟
سپیده لبخندی زد:
-بیخیال حاجخانم موبایل داری؟ بده شماره شو برات بزنم.
عزیز موبایلشو به دست سپیده سپرد و بعد کیفدستی شو برداشت و از خوابگاه بیرون زد.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت182
فوری با الناز تماس گرفت، اما وقتی صدای اپراتور به گوشش رسید شماره ای که سپیده براش ذخیره کرده بود رو گرفت و منتظر موند، اما نمیدونست که عماد به شماره های ناشناس جواب نمیداد!
عزیز با عصبانیت چندین بار زنگ زد تا بالاخره صدای خشک عماد به گوشش رسید:
-بفرمایید؟
-الو... ببین پسر جون دختر منو هر جا که بردی برمیداری میاری تحویلم میدی فهمیدی چی گفتم؟
عماد با گیجی پرسید:
-با کی کار داری مادر؟ گمونم اشتباه گرفتی!
عزیز رو ترش کرد:
-نخیر اشتباه نگرفتم، ببینم مگه اسمت عماد نیست؟
-عمادم، درخدمتم!
-دختر من کجاست مرتیکه؟
-دختر شما به من چه مربوطه مادر! هر جا گمش کردی همونجا دنبالش بگرد!
عزیز که حسابی برزخی شده بود با عصبانیت گفت:
-ببین بی ادبِ بی نذاکت برای من ادای آدم حسابیا رو در نیار، خودم فهمیدم چه آدمی هستی که دانشگاهم روت کِلاش زده!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
هدایت شده از عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
خوش اومدید😍
شما با بنر واقعی رمان (پارتهای آینده) به این کانال دعوت شدید😍👇
میانبر رمان #همسر_تقلبی_من 👇
میانبر پارت 1 رمان #همسر_تقلبی_من👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/45900
میانبر پارت 50 رمان #همسر_تقلبی_من👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/48242
میانبر پارت 100 رمان #همسر_تقلبی_من👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/51355
میانبر پارت 150 رمان #همسر_تقلبی_من👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/52670
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
(میانبرای این رمان سنجاقه)
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/13996
عشق یعنی؛
وقت به آغوش کشیدنت
بویِ تو را بگیرد ذره ذره ی وجودم💋
شبت بخیر زندگیم
𝄠♥️
https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0
هر صبـح با تو آغاز میشود
روزم، لبخندم، بوســہ ام..
همہ از عشـق تو پدیدار میشود..
ای تمام بهانہ هایم دوستـــــت دارم💋
𝄠♥️
https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت807 📝
༊────────୨୧────────༊
نگران نگاهش میکنم، چرا اینقدر گرفته است؟ دلم شور می زند، حتی پروا هم وقتی میگوید:
-خوش اومدین آقا شهاب!
مات به من نگاه میکند و میپرسد:
-اتفاقی افتاده؟
تنها سر تکان میدهم و از پشت کانتر به پذیرایی میروم، کوروش شانه شهاب را میفشارد:
-روبراهی؟ چی شده پسر؟
شهاب اما نگاهش تنها به من است، مقابلش می ایستم، دلم هزار راه میرود... نگران میپرسم:
-شهاب چیزی شده؟
نگاه ماتش از رویم تکان نمیخورد، دلم سمت خانجون و آقاجون میرود و دلنگران میپرسم:
-اتفاقی برای کسی افتاده؟
دیگر صدایم از استرس میلرزد، پروا کنارم می ایستد:
-آقا شهاب نصفه عمر شدیم؛ خب بگین چی شده!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
کاش دائم دل ما از تو بلرزد
ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد؟
ای عشق...♥️
𝄠♥️
https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت808 📝
༊────────୨୧────────༊
شهاب پلکی میزند و نگاهش را پایین می اندازد:
-ببخشید... نه هیچی نشده... پریا حاضر شو برسونمت خونه!
ابروهایم بالا میرود که پروا فوری میگوید:
-وا یعنی چی؟ من شام پختم! کوروش جان آقا شهابو راهنمایی کن بشینه!
کوروش دستش را پشت شهاب میگذارد:
-بیا رفیق، بیا یه چایی بزنیم تو رگ... خستگیت در بره!
شهاب دستش را روی دست کوروش میگذارد:
-دمت گرم داداش، اما باید بریم!
چیزی نمانده تا اشکم دربیاید، با استیصال میپرسم:
-شهاب تروخدا حرف بزن... چی شده آخه؟
نگاهم نمیکند:
-طوری نشده، فقط خستم... بپوش بریم!
با ناچاری به پروا نگاه میکنم، دستم را میفشارد و آرام میگوید:
-باشه عزیزم، طوری نیست، یه شبی که آقا شهاب روبراه بود دور هم جمع میشیم، بیا وسایلتو جمع کنیم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع