eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24.5هزار دنبال‌کننده
585 عکس
275 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کمی از مسیر گذشته که فرزاد میپرسد: -منصور خان میگفت شما به خاطر دوستتون خوابگاه میمونید؛ درسته؟ ابرویی بالا میدهم و به مهتاب زل میزنم که نیشخندی میزند: -عه؟ اینجوری به شما گفته؟ -بله، مگه غیر از اینه؟ سر تکان میدهم، امان از این منصور، مهتاب توضیح میدهد: -چه فرقی میکنه؟ ببینید آقای فرزاد من هیچ قصد و نیتی برای ازدواج ندارم، میدونم اگه مادرم و منصور بفهمن قشرق راه میندازن، به همین خاطر میخوام یکم مردونگی به خرج بدی بهشون بگی خودت نپسندیدی و نمی‌خوای! چشمان سیاه فرزاد از داخل آینه نمایان میشود و خونسردانه میگوید: -مشکل تون چیه؟ به کسی علاقه مندید؟ گوشه لبم را میجوم و منتظرم مهتاب به حرف بیاید، سرش را به شانه ام تکیه میدهد: - آره خب من یه عاشقم! آرام میخندم، هر که نداند من که خوب میدانم در زندگی مهتاب هیچ جنس مذکری وجود ندارد، فرزاد سکوت میکند، عجیب است که عکس العملی نشان نمیدهد، کنار گوش مهتاب پچ میزنم: -جوووون؛ حالا اسم عشقت چی هس خانم؟ سرش را بلند میکند و حین دیدن چشمانم میگوید: -تویی دیگه خره! خنده ام دست خودم نیست و میخندم، طوری که فرزاد توجهش سمتم جلب میشود و میپرسد: -چی شد یهو؟ چشمانم را ریز میکنم و میگویم: -هیچی تازه فهمیدم اسم عشق دوستم مهتاب چیه! میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996 میانبر پارت 50 رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/23547 میانبر پارت 100 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683 میانبر پارت 150 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/35557
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ فرزاد میپرسد: -خب اسمش چیه؟ میخندم و نجوا میکنم: -پریا! مهتاب به بازویم میکوبد: -نگو دیگه، چرا بهش میگی؟ خیلی خری پریا... بلندتر از قبل میخندم، درون لحن فرزاد هم خنده موج میزند: -یعنی عاشق شماس؟ ببینم نکنه شما دو نفر... از فکری که کرده بیشتر خنده ام میگیرد، اما مهتاب حسابی جبهه میگیرد: -نخیر آقای محترم! اون چیزی که شما فکر میکنین نیست! فرزاد میخندد، اشک چشمانم را میگیرم و میگویم: -نه آقا فرزاد، نترس، از اونجایی که چند روز دیگه نامزدی منه، مهتاب یکم دلگیره، واسه همین احساساتش فوران کرده، وگرنه هیچوقت رو نکرده بود تا این حد به من علاقه داره! فرزاد سرعتش را آهسته میکند: -عه تبریک میگم خانم؛ خوشبخت بشید! لبخندم محو میشود، یعنی من و سهراب خوشبخت میشویم؟ اصلا این بشر برایش مهم نیست من الان کجای این شهر پرسه میزنم، حتی یک پیام برای جویا شدن از حالم نمیدهد، واقعا قرار است آخر ماه به عقد این مردک یخی در بیایم؟ با ناراحتی تشکر میکنم، دلم میگیرد از اینکه من بروم و مهتاب تنها بماند، دلم میخواست با فرزاد جور میشد، شاید اینطور دوری از من برایش چندان سخت نمیشد. میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996 میانبر پارت 50 رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/23547 میانبر پارت 100 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683 میانبر پارت 150 رمان 👇 https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/35557
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ آه میکشم که اتومبیل فرزاد مقابل خوابگاه توقف میکند، از او تشکر میکنم و زودتر از مهتاب پیاده میشوم. مهتاب همین که میخواهد پیاده شود فرزاد سمتش برمیگردد و حرفی میزند، کمی از ماشین فاصله میگیرم و قدم زنان طول خیابان را میروم تا مهتاب بیاید، بعد از دقایقی کوتاه کنارم قدم برمیدارد، سوالی تماشایش میکنم که میگوید: -گفت شما دختر موجهی هستین و تمایل دارم بیشتر باهم آشنا بشیم، منم گفتم برو عامو، من حوصله این کارا رو ندارم و اینم اضافه کردم که من خریت پریارو ندارم که واسه خلاصی از تنهایی پناه ببرم به آدمی که هیچ‌جوره ازش خوشم نمیاد. دست به س,ینه میشوم: -چرا خوشت نمیاد ازش؟ چشمانش را گرد میکند: -پریا میفهمی چی میگی؟ اون دوست منصورِ، چرا باید به خواسته منصور حتی یه لحظه هم فکر کنم؟ -فقط چون دوست منصورِ؟ یعنی اگه اینطور نبود روش فکر میکردی؟ مردد تماشایم میکند و از حرف هایم حیرت زده است که به شانه اش میزنم: -عدو شود سبب خیر مهتاب خانم اگر خدا خواهد، روش فکر کن شاید چندان هم به منصور ربطی نداشت! -منظورت چیه پریا؟ مخت تاب برداشته؟ -نه فقط دارم میگم فرزاد مرد موجهی به نظر میرسه، ازش شناخت پیدا کنی بد نیست! بعد سمت خوابگاه میروم و اجازه میدهم همان وسط کوچه در شوک حرفهایم بماند.
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یه وقتایی هم هست وقتی به گذشته ی خود فکر میکنم با خودم میگم عجب حوصله ای داشتم 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
https://eitaa.com/zapas_ostad بریم عکس شخصیتای رمان رو بذارم براتون😌😍😍
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ منصفانه نیســـت که ماهمه حرفای قشنگ زندگیمون و به آدم های اشتباه زدیم.... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ صبح روز بعد مادر تماس میگیرد و میخواهد بعد از کلاس به خانه بروم. همین که کلاس تمام میشود و کوهیار شجاعی از کلاس خارج میشود، دخترها شلوغ میکنند! یکی قربان صدقه اش میرود و دیگری میگوید: (از این قشنگترشم هست تو این دانشگاه)، در حالی که لبخند به لب دارم به مهتاب نگاه میکنم: -دو دستی دارن شجاعی رو حلوا حلوا میکنن رو سرشون، تو متقاضی نیستی؟ نگاه چپی به من میکند که فوری دستم را روی دهانم میگذارم: -اوه ببخشید حواسم نبود شما آقا فرزادو‌ دارید! مشتی به بازویم میکوبد و حرف رکیکی نثارم میکند که از ته دل میخندم، همانطور که به سر و کله هم میزنیم از کلاس خارج میشویم. وسط سالن کوهیار را میبینیم که با مردی مشغول صحبت است، مهتاب دستم را میگیرد و اشاره میکند: -ببین پریا اون مردو میبینی کنار شجاعی؟ -اره خب که چی؟ -این همونه که دخترا اسمشو گذاشتن جیگرترین استاد! و آرام میخندد، متعجب به صورت و قد و بالای مرد نگاه میکنم که مهتاب نجوا میکند: -کوروش مجد اسمشه، استاد ترم اولیاس، از استادم شانس نیاوردیم جون تو! و ریز ریز میخندد...
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ ابرویی بالا میدهم: -الحق که خیلی جذابه، خدا واسه خانوادش حفظش کنه! -تازه دوتام بچه داره، زنشم شاگرد خودش بوده! با شگفتی نگاهش میکنم: -جون من؟ چه باحال و رویایی! مچ دستم را میگیرد و میکشد: -منم از بقیه شنیدم، حالا بیا بریم دیر شد، چشاتم درویش کن صاحاب داره! حرصی نگاهش میکنم: -ایش مگه من شوهر دزدم بیشعور؟ من یه شهاب بی معرفت دارم که عشقش واسه هفت پشتم بسه! تازه کثافت خیلی هم جذاب و جیگر و خواستنیه! نیشگونی از بازویم میگیرد: -کمتر تحویلش بگیر اون عموی قلابی تو! از کنار کوهیار و استاد مجد رد میشویم که ناگهان کوهیار چشمش به من می افتد و صدایم میزند: -خانم بهرامی؟! صبر میکنم و منتظر نگاهش میکنم که رو به استاد مجد میگوید: -پریا خانم، برادرزاده‌ی شهابه! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ خب اینم از ورود آقا کوروشمون😍😍😍😍
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دلم آرامش وارونه می‌خواهد... یعنی: «ش م ا ر ا» 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کوروش مجد ابرویی بالا میدهد: -خوشوقتم خانم! بعد با اخم آرام از کوهیار میپرسد: -شهاب مگه برادر داشت؟ کوهیار سقلمه ای به کوروش میزند و لبخند هولی میزند، سعی میکنم لبخند بزنم و توضیح میدهم: -سلام منم خوشوقتم، البته من برادرزاده اصلی شهاب نیستم، در واقع شهابو فقط بچگیام عمو صدا میزدم، وگرنه نسبت خونی باهم نداریم! در دلم غوغایی به پاست، نمیدانم چه مرضی است که دلم میخواهد این موضوع را به عالم و آدم بفهمانم که آهای ایهاالناس من و شهاب عمو و برادرزاده نیستیم، شهاب با خان‌جون هم نامحرم است چه برسد به من! کوهیار معرفی میکند: -استاد کوروش مجد از دوستان مشترک من و شهاب هستن! ناچار لبخند دوستانه ای میزنم: -خیلی هم عالی، خوشحال شدم از دیدن تون! کوروش لبخند میزند و تشکر میکند، وقتی میبینم دیگر ماندنم جایز نیست خداحافظی میکنم و همراه مهتاب از آنها فاصله میگیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄