eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24.5هزار دنبال‌کننده
589 عکس
274 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کمی جلو میروم و خان‌جون را میبینم که مقابل خانه‌شان روی صندلی ای نشسته و منتظر من است. لبخند میزنم و جلو میروم: -صبح بخیر خان‌جون، چرا تو این هوای سرد بیرون نشستی فدات شم؟ دستانش را باز میکند: -قربونت برم مادر... خواستم قبل رفتنت از زیر قرآن ردت کنم! گونه اش را محکم میبوسم: -جیگر منی آخه! قرآنش را بالا میگیرد، این در حالی است که لبانش از بغض میلرزد، از زیر قران رد میشوم و دوباره بغلش میکنم، کنار گوشش زمزمه میکنم: -خان‌جون برام دعا میکنی؟ به سختی لب باز میکند: -دعای هر روز و شبم شماهایین مادر... سرش را میبوسم و از او دور میشوم، بغض خان‌جون واگیر داشت و گلوی مرا هم اسیر کرده... پشت فرمان جای میگیرم و نفس عمیقی میکشم... عجیب ترین عروس دنیا منم!
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از نبودنت حالم خوب نیست...! 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ رمان شخصیت و ارسالی زهرای عزیزم😍 مخاطب فعال و خوش ذوقم😍
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ رمان شخصیت و ارسالی زهرای عزیزم😍 مخاطب فعال و خوش ذوقم😍
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ پخش ماشین را روشن میکنم، بلوتوث موبایلم را مچ میکنم و موزیک مورد نظرم را پلی میکنم... بغض هر لحظه بزرگ‌تر میشود، چهره شهاب مقابل دیدگانم میرقصد و صدای خواننده به گوشم میرسد: سفر کردم که از عشقت جدا شم دلم میخواست دیگه عاشق نباشم ولی عشقت تو قلبم مونده ای وای دل دیوونمو سوزونده ای وای هنوزم عاشقم هنوزم عاشقم دنیای دردم مث پروانه ها دورت میگردم مث پروانه ها دورت میگردم اشک روی گونه ام سر میخورد، دستانم فرمان را میفشارد و هق میزنم... سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد نرفت از یاد من عشق، سفر عاشق ترم کرد هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری صدای هق هقم فضای ماشین را پر کرده، بی توجه به هر چیزی گوش میکنم و اشک میریزم... دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید نشو با من غریبه مث نامهربونا بلا گردون چشمات زمین و آسمونا میخوام برگردم اما میترسم میترسم بگی حرفی نداری بگی عشقی نمونده میترسم بری تنهام بذاری هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری صدایش میزنم شهاااااب... شهاااااب لعنتی... دلم دیگه طاقت نداره... تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی  تو موج سبز سبزه تن صحرا تو بودی مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه ...
Moein - 02 - Safar.mp3
6.53M
موزیک این پارت😢😢👆 موزیک این پارت ایده کیمیای عزیز😌
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ چشمانم هی پر و خالی میشوند... برای فراموش کردنش مجبورم به این ازدواج تن بدهم... ازدواجی که بعد از آن دوری و سفر است... یک دل سیر اشک ریخته‌ام، مقابل خوابگاه مهتاب را برمیدارم و سمت آرایشگاه میرویم. نگاهش زوم من است و میپرسد: -گریه کردی؟ چیزی نمی‌گویم که خودش جواب خودش را میدهد: -سوال نداره دیگه از قرمزی چشات و نوک بینیت مشخصه! نفس عمیقی میکشم تا باز چشمه اشکم نجوشد که گرمی دستش را روی دستم حس میکنم: -پریا... هنوزم دیر نیست! همراه بغض نیشخند میزنم: -چرا اتفاقا خیلی دیره مهتاب... بحثشو پیش نکش... نفس خسته ای میکشد، تا رسیدن به مقصد حرف دیگری بین‌مان رد و بدل نمی‌شود. تمام مدت زیر دست آرایشگر فکر میکنم، به همه چیز فکر میکنم... راه برگشتی نیست و چیزی به سمت این راه هلم میدهد... اصلا پشیمانی سودی ندارد وقتی میدانم در هر حال مجبور به تحمل دوری و نرسیدن به شهاب هستم... ساعت نزدیک سه است که کارم تمام می‌شود، دل ندارم به آینه نگاه کنم، مهتاب بالای سرم می ایستد و نگاهم میکند، نگاه خیره اش باعث میشود نیم نگاهی به آینه کنم... عروس زیبایی شده‌ام...
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ منو تهدید به رفتنت نکن... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با کمک مهتاب لباسم را میپوشم که موبایلم زنگ میخورد، خاله نسترن است، جواب میدهم: -سلام، بله خاله؟ -سلام عزیزدلم، اگه آماده شدی سهراب بیاد دنبالت! کنایه میزنم: -یه وقت زحمتش نشه! میخندد: -الهی قربونت برم میدونم دلخوری، سهرابو دارم میفرستم دنبالت، برید آتلیه ای که هماهنگ کردم بعد بیاید خونه. -نیازی به آتلیه نیست خاله... -این چه حرفیه، میخوای بهترین روز زندگیت بدون ثبت کردنش تموم بشه؟ نیشخند تلخی میزنم، طوری میگفت بهترین روز... انگار از دل من خبر دارد... سوئیچ اتومبیل مادر را به مهتاب میدهم تا به خانه برود، خودم هم منتظر سهراب میمانم... کمی زمان میبرد تا بالاخره میرسد. از سالن خارج میشوم، لباسم را کمی بالا میگیرم و از سه پله ی مقابلم پایین میروم. سهراب داخل اتومبیلش نشسته، حتی به خودش زحمت این را نمیدهد که در ماشین را برایم باز کند، نگاهی به اطراف میکنم، پوفی میکشم و در ماشین را باز میکنم، به تیپ خفنی که زده نگاه میکنم و کنارش جای میگیرم. از گوشه چشم نگاهم میکند: -خوبه که لااقل تو به آرزوی بچگیت رسیدی! چپ چپ نگاهش میکنم: -آرزوی بچگیم؟ -اوهوم لباس عروس پوشیدی دیگه... نیشخندی میزنم: -راه بیفت برو... حوصله حرفاتو ندارم! لبخند کجی میزند و جیغ لاستیک‌هایش به هوا میرود، به آتلیه می‌رویم، فیلم و عکس هایی داخل باغ میگیریم و بعد سمت خانه میرویم... بیشتر ژست های تکی انتخاب کردم تا بعدها بشود لااقل نگاهشان کرد...
چنل زاپاس کلیپ پریارو گذاشتم با لباس عروس😁👇👇 https://eitaa.com/zapas_ostad