✔️ حاکم باید برای همه مردم #همانی را بخواهد که برای #خانواده اش می پسندد
#حکومت_مولا
🔺 في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ:
و أحِبَّ لِعامّةِ رَعِيَّتِكَ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ و اكرَه لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ
💫 حضرت آقا امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نامه به محمد بن ابی بکر و مردم مصر می فرماید:
دوست بدار براى عموم شهروندانت ، آنچه را براى خود و خاندان خويش دوست مى دارى و ناپسند بدار براى آنان، آنچه را براى خود و خانواده خويش ناپسند مى شمارى
📚 تحف العقول ص 180
بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج 33 ص 589 و ص 550
الأمالي للمفيد : ص 269 ح 3
الأمالي للطوسي : ص 30 ح 31
الغارات : ج 1 ص 249
#راز_همسرداری
❌زندگی #زناشویی دنیای سیاست و بِده بستان تجاری نیست❗️
❤️محیطی هست واسه #عشق و ایثار و فداکاری
💐 و هر کس در این کار خیر از همسرش سبقت بگیره برنده هست پیش خداوند.
🌀 بنابر این همیشه منتظر نباشید همسرتون یه چیزی رو کامل رعایت کنه تا شما هم متقابلا خوبی کنید...
🌀تو قانون #همسرداری داریم:
اگر شما سطح انرژی تون رو بالا⬆️ ببرید(با نیت خالص) ، قطعاً سطح همسرتون هم بالا⬆️ میره.
✅پس اول رو افزایش صفات اخلاقی خودمون کار کنیم.
✅بعد از مدتی نتیجه ش رو در رفتار همسرمون خواهیم دید، فقط باید صبور باشیم و امیدوار.
🔺اگر هم به هر دلیلی اونجور که باید تغییر و حس نکردیم، امید داشته باشیم به نتایجی که تحمل سختی بهمراه داره:
1⃣حفظ کانون #خانواده مون
2⃣قرب الهی و تکامل روحی مون
.................
موضوع: همسرداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چه چیزی عفاف مردان را می سازد؟
موضوع:#خانواده
💗💗💗💗💗💗
#خانواده
#همسرداری
💠 زن و شوهرهایی که برای مهمان، #ساده میگیرند، مهماندوست باقی میمانند.
💠 وقتی مهمان #سادگی و راحت بودن صاحبخانه را مشاهده میکند در رفت و آمدهای بعدی احساس #تکلُّف نمیکند.
💠 با این روش، به مهمان با زبان غیر مستقیم میگویید که اگر ما #مهمان شما شدیم خودتان را به سختی نیندازید.
💠 این #سادگی باعث بیشتر شدن #روابط و صله رحم میشود.
💠 گاه به صاحبخانه زنگ بزنید و بگویید ما غذای #ساده درست کردهایم و میآوریم آنجا تا دور هم میل کنیم.
💠 مهمانیها را برای یکدیگر #سخت نکنیم.
💐💐🌺
[• #مجردانه♡•]
🌸 7 موضوعی که #قبل_از_ازدواج باید درمورد ان صحبت کنید
🍃آنچه که در مراحل اولیه یک رابطه انجام میدهید، در تعیین موفقیت کلی و دوام #ازدواج شما نقش بسیار مهمی دارد. در زیر به 7 مسئله مهم که باید قبل از ازدواج حتماً درمورد آن با همسرتان صحبت کنید، اشاره میکنیم
📝1. باید گفتگویی صادقانه درمورد علت دوست داشتن همدیگر داشته باشید.
🖊نمونه سوالات:
چرا میخواهی با من ازدواج کنی؟
چه چیزهایی درمورد تو هست که من نمیدانم؟
چیزی درمورد من هست که اذیتت کند؟
📝2. باید چیزهایی که باور دارید "ارزشهای اصلی" رابطهتان را تشکیل میدهند با هم مطرح کنید (آنچه در رابطه با همسرتان بیش از هر چیز دیگری برایتان اهمیت دارد).
🖊نمونه سوالات:
چه اعتقادات معنوی داری؟
تا چه اندازه به محترمانه رفتار کردن با همدیگر متعهد هستی؟
#صداقت و روراستی تا چه اندازه برای شما مهم است؟
📝3. باید درمورد اینکه بچهدار شدن برایتان مهم است یا خیر با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
آیا دوست داری بچه داشته باشی؟
تا حالا چه تجربیاتی با بچهها داری؟
آیا بیماری آمیزشی خاصی داری که در بچهدار شدن تاثیر داشته باشد؟
📝4. باید درمورد فرایند تکامل رابطهتان در طول این مدت و طوری که دوست دارید 5، 10، یا 20 سال آینده باشد با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
پنج سال آینده ازدواجمان را چطور میبینی؟
چه امیدها و آرزوهایی برای ازدواجمان داری؟
ازدواجمان چه تاثیری بر روابطمان با دوستان و #خانواده خواهد گذاشت؟
📝5. باید درمورد نحوه تصمیمگیریها در ازدواجتان با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
درمورد مسائل مهم ازدواجمان چطور باید تصمیمگیری کنیم؟
وقتی نظراتمان مخالف باشد، چطور میتوانیم دوستانه مسائل را حل کنیم؟
چطور میتوانیم در کنار هم از منابع مالی استفاده کنیم؟
📝6. باید صادقانه درمورد اینکه از ازدواجتان چه میخواهید با هم حرف بزنید.
🖊نمونه سوالات:
فکر میکنی روابط جنسی در موفقیت ازدواج ما تا چه اندازه تاثیرگذار است؟
به چه چیزهایی علاقه وافر داری؟
📝7. باید درمورد این سوال که "آیا میتوانی زندگی بدون همدیگر را تصور کنی"، گفتگو کنید.
🖊نمونه سوالات:
چه امیدها و آرزوهایی برای زندگی در کنار هم داری؟
برای اطمینان از سلامت خود برای زندگی طولانیمدت در کنار هم چه میکنی؟
آیا میتوانی روزی را تصور کنی که دیگر کنار هم نباشیم؟
🌸مشخص است که این هفت موضوع گفتگو میتوانند عوامل مهمی در سلامت و قدرت را به شما با همدیگر باشند و در نتیجه موفقیت کلی زندگی و ازدواج شما را نیز نشان خواهند داد.
🍃پاسخ این سوالات نکات مهم و زیادی درمورد دوام رابطهتان به شما میگوید و میتواند پیشگوییکننده خوبی برای موفقیت رابطه شما باشد.
پس قبل از ازدواج حتماً درمورد این هفت موضوع با طرفمقابل خود صحبت کنید و مطمئن باشید که پشیمان نخواهید شد.
@haram110
#خانواده
🌸🍃🌸
تو محور این زندگی هستی
همون نقطه پرگاری که
شادی و نشاط و انگیزه و #حال_خوب اهالی خونه به تو بستگی داره
🌸🍃🌸
ارزش لبخندی که همیشه حتی تو تلخیها روی لبت هست رو بدون
غر زدن رو همه بلدن....
شاکی بودن و گله کردن...ساده ست
🌸🍃🌸
هنرمند تویی که لبخند میزنی
و این #لبخند ارزشمندترینه 🌼
اینکه با یه بهانه کوچیک (مثل پختن یه شام خوشمزه) دنبال شاد کردن اهل خونهای
یعنی یک زن عالی و #قهرمانی
🌸🍃🌸
پس ازت میخوام که به عنوان ستون و پایهی خانوادهت، هر روز قوی و قویتر بشی و خودت و تواناییهات رو باور کنی و پر انرژی باشی و لبخند به لبت باشه 💝
🌷🌺🍀💐🌺
@haram110
🔴 #احترام_به_خانواده_همسر
💠 انتقادى كه نسبت به رفتارهاى خانوادهی همسرتان انجام ميدهيد تخريب كننده #رابطه است.
💠 شريك زندگيتان نميتواند پدر يا مادر، خواهر يا برادر خود را تغيير دهد.
حتی اگر آدمهاى #بدی هم باشند، آنها خانوادهاش به حساب مىآيند و بايد به آنها احترام بگذاريد!
💠 همچنان که اگر او به بستگان شما بیاحترامی کند #حس خوبی به شما دست نخواهد داد!
💠 پس طوری با خانواده همسرتان برخورد کنید که دوست دارید همسرتان با #خانواده شما برخورد کند.
💞 @haram110
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#هردوبخوانیم
#همسرداری
*محبت مانند کوه یا گل؟ *
🔰 چیزی که بیشتر از همه کانون #خانواده را گرم و مستحکم نگه میدارد محبت است. محبت ملاطِ خانواده است. ملاط بنیان عظیم خانواده و چیزی که این حصار را محکم نگه میدارد، عبارت است از محبت، محبت.
محبت را باید نگه دارید؛ *محبت نگه داشتنی است. محبت ماندنی نیست که خودش به خودی خود بماند؛ محبت را باید نگه داشت. *
محبت زن در دل شوهر، باید توسط زن نگه داشته شود، و محبت شوهر در دل زن هم باید توسط شوهر نگه داشته شود. چاره واقعی هم این است که در زندگی باهم، باصفا باشید، باهم یگانه و روراست باشید. #زن_و_شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آنجایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. *محبت کوه نیست که بماند، محبت را باید نگه داشت، مثل گل است، باید حفظ کرد، * باید آبیاری کرد، باید نگه داشت تا بماند. اگر محبت ماند، زندگی خانوادگی شیرین خواهد شد. آن وقت سعی کنید فرزندانی هم که خواهید داشت، آن فرزندان را هم در محیط محبت و صفای طرفینی رشد بدهید.
🔺 برگرفته از کتاب تربیت ماندگار،
گزیده بیانات مقام معظم رهبری درباره مسائل تربیتی
@haram110
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#هردوبخوانیم
#همسرداری
*محبت مانند کوه یا گل؟ *
🔰 چیزی که بیشتر از همه کانون #خانواده را گرم و مستحکم نگه میدارد محبت است. محبت ملاطِ خانواده است. ملاط بنیان عظیم خانواده و چیزی که این حصار را محکم نگه میدارد، عبارت است از محبت، محبت.
محبت را باید نگه دارید؛ *محبت نگه داشتنی است. محبت ماندنی نیست که خودش به خودی خود بماند؛ محبت را باید نگه داشت. *
محبت زن در دل شوهر، باید توسط زن نگه داشته شود، و محبت شوهر در دل زن هم باید توسط شوهر نگه داشته شود. چاره واقعی هم این است که در زندگی باهم، باصفا باشید، باهم یگانه و روراست باشید. #زن_و_شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آنجایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. *محبت کوه نیست که بماند، محبت را باید نگه داشت، مثل گل است، باید حفظ کرد، * باید آبیاری کرد، باید نگه داشت تا بماند. اگر محبت ماند، زندگی خانوادگی شیرین خواهد شد. آن وقت سعی کنید فرزندانی هم که خواهید داشت، آن فرزندان را هم در محیط محبت و صفای طرفینی رشد بدهید.
🔺 برگرفته از کتاب تربیت ماندگار،
گزیده بیانات مقام معظم رهبری درباره مسائل تربیتی
@haram110
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
🔰دوره آشنایی قبل از ازدواج به چه صورت باید باشد ⁉️
🔴فقط #گفتن و بیان قصد ازدواج کافی نیست که فرد نیت ازدواج دارد بلکه چند #نشانه وجود دارد که عملاً قصد و نیت فرد را از آشنایی نشان می دهد. نیت و قصد ازدواج را عملاً می توان با نشانه های زیر متوجه شد.
🔺الف: #فردی که قصد ازدواج دارد در دوره آشنایی، تقاضای #ارتباط جنسی
نمی کند.
🔺ب: فردی که قصد ازدواج دارد ارتباطش را از #خانواده مخفی نمی کند.
🔺ج: فردی که قصد ازدواج دارد زمان آشنایی را بیش از #اندازه طولانی نمی کند.
🔺د: فردی که قصد ازدواج دارد سعی در به دست آوردن #اطلاعات دارد و تنها به تبادل احساسات بسنده نمی کند.
⭕️به طور میانگین 3 تا 6 ماه فرصت مناسبی است که دختر و پسر و خانواده هایشان با هم آشنا شوند اما این آشنایی ها نباید #طولانی شود تا وابستگی #کاذب و غیر منطقی ایجاد کند.
✔️در طول این مدت می توانند از یک مشاور خانواده کمک بگیرند تا #منطقی و آگاهانه تصمیم گیری کنند.
#پایان
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🔰اسکن #خواستگار با این سه روش!👌👇
❇️-هر کدام از ما برای #ازدواج معیارها و ملاک هایی داریم که سعی می کنیم انها را در #وجود فرد مقابل جستجو کنیم. فهمیدن این که کسی واجد شرایط ما هست یا #نقش بازی می کند، کار دشواری است. اما با دقت و تلاش و تحقیق، مشورت گرفتن و بررسی عمیق می توانید تا حد زیادی طرف مقابل را بشناسید.
❇️-چطور می توانیم به وجود معیارهایمان در طرف مقابل پی ببریم؟
-از این سه روش:
🌟۱. ~گفت وگوها~
باید چند #جلسه در منزل یكدیگر (بیشتر در خانه دختر) و چند جلسه در #مكان های عمومی، بیرون از خانه های آنها صورت گیرد. درباره آینده، شغل، روابط با والدین، استقلال از #خانواده ها و حساسیت های كاری و اجتماعی گفت وگو كنید و سعی کنید #احساسات را در این آشنایی و شناخت دخالت ندهید.
در جلسات #خواستگاری تنها به آخرین اخبار زندگی فرد مقابل #بسنده نکنید. در مواردی فردی که شما را پسندیده است، ممکن است تحت تأثیر هیجانات و #احساسات عاشقانه و دوست داشتن، تغییراتی در خود احساس کند که با دیدگاه شما #همسو است، اما این یک امر پایدار نیست.
بنابراین شما باید از ویژگی های ثابت #شخصیت فرد آگاهی پیدا کنید که بخشی از آن در گفت و گوهای دو نفره مشخص می شود و بخشی در #تحقیقاتی که باید انجام دهید. از فرد بخواهید خودش را توصیف کند. از زبان خودش #ویژگی هایش را بشنوید و در تحقیقات بعدی در پی این باشید که صحت ادعای او را #کشف کنید.
#ادامه_دارد.....
*همه بخونن*
ما معمولاً دوست داريم الگویخانوادگى پدر و مادر خود را در زندگى بعد از ازدواج پياده كنيم
خانمى را تصور كنيد
كه پيش از ازدواج، زمانى كه پدرش به منزل مىآمده بچهها دور او جمع مىشدند و به نوبت اتفاقات روزشان را براى پدر بازگو مىكردند، به تصور او #خانواده بايد اينچنين باشد.
ولی همسر او در خانوادهاى بزرگ شده كه پدر اولين ساعات بعد از كار را به خودش اختصاص مىداده
تلويزيون مىديده و يا روزنامه مىخوانده و
بچه هاحق حرف زدن نداشتند، برداشت او از خانواده اين است
حالا در زندگى مشترك، آقا مثل پدرش رفتار میکند و خانم که به رفتار پدر خودش عادت داشته،
با دیدن این رفتار به این نتیجه میرسد كه همسرش او و بچهها را دوست ندارد و اعتراض مىكند و
بعد از چند بار اعتراض آقا نیز به اين نتيجه مىرسد كه با يك زن غُرغُرو ازدواج كرده است
و مرد بيشتر اوقات خود را بيرون از منزل مىگذراند
و خانم هم به اين نتيجه مىرسد كه باید به این زندگی خاتمه دهد
اما در حقيقت آنچه كه دو طرف نياز دارند
آگاهی و گفتگو درباره اين مطلب است كه عملكرد خانواده طرفين در گذشته چگونه بوده ؟
و اینکه مىخواهيم عملكرد خانواده ما اكنون چگونه باشد؟
*نکات غرزنی ویژه آقایون*
🧔🏻 به خانوم خونه نگو
اینو برات خریدم، این کارو برات کردم، خونه بابات اصلاً به تو نمیرسیدن، دیگه من چیکار کنم؟ همهکار برات کردم، همین هفته پیش برات لباس خریدم، چه خبرته و...
🧔🏻 به بچهها نگو
صبح تا شب کار کنم بیارم اینا بخورن؛ اینا هم تا لنگ ظهر خوابن! و ...
اونا هم جواب دارن!
🔸فراموش نکنید که اونا هم میتونن جواب بدن و زندگی رو بیشتر از این تلخ کنن. مثلا: «میخواستی زن نگیری» یا «باباهای بقیه رو ببین»!
منت گذاشتن یعنی چی؟
🔸یعنی کارهایی که برای دیگران کردی رو بزرگ نشون بدی تا اعتماد به نفس طرف مقابل رو نابود کنی.
پس چیکار کنیم؟
🤔 سعی کنید بجای اینکارا فرهنگ تشکر رو توی خونه جا بندازید، از نکات مثبت و رفتارهای درست #خانواده تشکر کنید، تا اونا هم یاد بگیرن.
*خانمها بخونن*
👌گاهی اوقات دست پر به خونه #خانواده همسر برید اینکار تاثیر زیادی درجلب محبت طرفین نسبت بهم داره
باعث میشه متوجه #علاقه شما بشن
👈مثلا در دوران #عقد میتونید برای #مادرشوهرتون یه روسری بخرید و بگید مادرجون این رنگ #روسری دیدم یه لحظه توی ذهنم #چهره شما رو دیدم که چقدر این #رنگ بهتون میاد
👈🏻یا مثلا برای پدرشوهرتون #پیراهنی که با #قیمت مناسب که توان خریدش را داشته باشید بخرید و بگید واااای پدرجان این رنگ پیراهن واقعا برازنده شماست
این #رفتارها باعث میشه بیشتر نسبت به شما علاقمند بشند
🔸در ضمن جلوی #جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد گفتن به هیچکس جز خودتون آسیب نمیزنه
درعین حال مهربون و #محترمانه رفتارکنین و کاری هم به کار بقیه نداشته باشین
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
✅ #خانواده ها در #ازدواج
چه #نقشی دارند؟
💠 باید توجه داشت که زمینه و #بستر اصلی ایجاد رفتارهای متعالی، منش نیکو و صفات برتر اخلاقی، معرفت دینی و #مسئولیت_پذیری های اجتماعی در دختران و پسران، بیش از همه در محیط خانه و با تاثیرپذیری از نظام خانوادگی #والدین فراهم می شود.
🔅 بهتر آن است که افراد هنگام بررسی #وضعیت_خانوادگی فرد مقابل و احراز تناسب خانواده، با محور قراردادن استقلال فکری و هم کفو بودن ایمانی و اخلاقی به #شناخت تناسب در رفتارهای خود و فرد مقابل بپردازند. البته جوانان عزیز علاوه بر این مورد باید به برخی همخوانی های دیگر در مسائل خانوادگی بیشتر توجه نمایند که از مهمترین آنها عبارتند از:
1.ارزش ها و گرایش های #عقیدتی، فرهنگی و #سیاسی
2. نوع #تربیت_خانوادگی
3.عادات و آداب گروهی
4. #سطح_ثروت و در آمد
#ادامه_دلرد
‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔰رفتار دختر و پسر در مراسم #خواستگاری
#دختر و پسر در مراسم خواستگاری باید #رفتاری مودبانه داشته باشند و مواظب رفتار خود باشند و از زیاد حرف زدن و خنده بی جا و ترش رویی و #سکوت مطلق بپرهیزند همچنین احوال پرسی گرم و خودمانی با یکدیگر نداشته باشند زیرا ممکن است دیگران برداشت های #نادرست از این رفتار آن ها داشته باشند .
پذیرایی در خواستگاری
در قدیم خواستگاران دختر را موقعی #می دیدند و ارزیابی می کردند که با سینی چای وارد #مجلس خواستگاری می شد و نحوه پذیرایی کردن او با چای نشان دهنده #حسن سلیقه آن ها بود.
اما امروزه دیگر این سنت جایی ندارد و دختر از همان بدو ورود مهمانها به #استقبال آ ن ها می آید و کار پذیرایی را کسی دیگر انجام می دهد . اما هنوز هم در برخی از خانواده ها دختر خانم سینی چای را می گرداند و این امر گاهی #خاطره ساز می شود .
پذیرایی در مراسم خواستگاری توسط #خانواده عروس نشان دهنده رفتار و فرهنگ آنان است بنابراین باید پذیرایی و در #حد اعتدال باشد و به تعارف زیاد یا کم، زمان پذیرایی، #آغاز پذیرایی از مهمانان توجه کنیم.
‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_سوم
💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری
💠 6- وعده ها و قول هایی که با امکانات شما نمی خواند و امکان برآورده شدنش نیست، ندهید. همیشه برای بهتر شدن زندگی، تلاش کنید اما قول های نا به جا ندهید. علاوه بر نگرش خود و فرد مورد نظر در مورد مسائل مادی و اقتصادی، باید موقعیت اقتصادی هر دو #خانواده را با یکدیگر مقایسه کنید. بسیار مهم است که دختر و پسر از یک ردیف اقتصادی با یکدیگر #ازدواج کنند و ازدواج طبقات متضاد اجتماعی، اصلاً صلاح نیست.
💠 7- یکی دیگر از مطالبی که حتماً باید در جلسه خواستگاری پرسیده شود، ارزش های خانوادگی ست. باید پی ببرید که در خانواده فرد مقابل، چه چیزهایی ارزش است. برای نمونه، اگر در خانواده شما، تحصیل جایگاه مهمی دارد و برای تحصیلات و فرد تحصیلکرده ارزش زیادی قائل اید، اما در خانواده شخص مورد نظر، هیچ بهایی به تحصیل داده نمی شود، جای تأمل دارد؛ باید اندکی دست نگه دارید.
#ادامه_دلرد
‹.‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
هدایت شده از حرم
❤️🍃❤️
#آقایان_بخوانند
#بدترین_مردم
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
👈❌"بدترین مردم کسى است که
بر #خانوادهاش #سختگیرباشد "
🌹گفتند اى رسول خدا!
#سختگیرى بر #خانواده چگونه است؟
پیامبر فرمودند: مرد وقتى وارد خانه شود،
‼️همسرش از او #هراسان
و فرزندان از او #گریزان_شده
فرار کنند
👈‼️ و چون بیرون رود
همسرش شاد شود
وخانوادهاش با یکدیگر انس گیرند !
#مجمعالزوائدومنبعالفوایدج۸ص۲۵
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#هردوبخوانیم
#همسرداری
*محبت مانند کوه یا گل؟ *
🔰 چیزی که بیشتر از همه کانون #خانواده را گرم و مستحکم نگه میدارد محبت است. محبت ملاطِ خانواده است. ملاط بنیان عظیم خانواده و چیزی که این حصار را محکم نگه میدارد، عبارت است از محبت، محبت.
محبت را باید نگه دارید؛ *محبت نگه داشتنی است. محبت ماندنی نیست که خودش به خودی خود بماند؛ محبت را باید نگه داشت. *
محبت زن در دل شوهر، باید توسط زن نگه داشته شود، و محبت شوهر در دل زن هم باید توسط شوهر نگه داشته شود. چاره واقعی هم این است که در زندگی باهم، باصفا باشید، باهم یگانه و روراست باشید. #زن_و_شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست. آنجایی که محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. *محبت کوه نیست که بماند، محبت را باید نگه داشت، مثل گل است، باید حفظ کرد، * باید آبیاری کرد، باید نگه داشت تا بماند. اگر محبت ماند، زندگی خانوادگی شیرین خواهد شد. آن وقت سعی کنید فرزندانی هم که خواهید داشت، آن فرزندان را هم در محیط محبت و صفای طرفینی رشد بدهید.
🔺 برگرفته از کتاب تربیت ماندگار،
گزیده بیانات مقام معظم رهبری درباره مسائل تربیتی
@haram110
*همه بخونن*
ما معمولاً دوست داريم الگویخانوادگى پدر و مادر خود را در زندگى بعد از ازدواج پياده كنيم
خانمى را تصور كنيد
كه پيش از ازدواج، زمانى كه پدرش به منزل مىآمده بچهها دور او جمع مىشدند و به نوبت اتفاقات روزشان را براى پدر بازگو مىكردند، به تصور او #خانواده بايد اينچنين باشد.
ولی همسر او در خانوادهاى بزرگ شده كه پدر اولين ساعات بعد از كار را به خودش اختصاص مىداده
تلويزيون مىديده و يا روزنامه مىخوانده و
بچه هاحق حرف زدن نداشتند، برداشت او از خانواده اين است
حالا در زندگى مشترك، آقا مثل پدرش رفتار میکند و خانم که به رفتار پدر خودش عادت داشته،
با دیدن این رفتار به این نتیجه میرسد كه همسرش او و بچهها را دوست ندارد و اعتراض مىكند و
بعد از چند بار اعتراض آقا نیز به اين نتيجه مىرسد كه با يك زن غُرغُرو ازدواج كرده است
و مرد بيشتر اوقات خود را بيرون از منزل مىگذراند
و خانم هم به اين نتيجه مىرسد كه باید به این زندگی خاتمه دهد
اما در حقيقت آنچه كه دو طرف نياز دارند
آگاهی و گفتگو درباره اين مطلب است كه عملكرد خانواده طرفين در گذشته چگونه بوده ؟
و اینکه مىخواهيم عملكرد خانواده ما اكنون چگونه باشد؟
*نکات غرزنی ویژه آقایون*
🧔🏻 به خانوم خونه نگو
اینو برات خریدم، این کارو برات کردم، خونه بابات اصلاً به تو نمیرسیدن، دیگه من چیکار کنم؟ همهکار برات کردم، همین هفته پیش برات لباس خریدم، چه خبرته و...
🧔🏻 به بچهها نگو
صبح تا شب کار کنم بیارم اینا بخورن؛ اینا هم تا لنگ ظهر خوابن! و ...
اونا هم جواب دارن!
🔸فراموش نکنید که اونا هم میتونن جواب بدن و زندگی رو بیشتر از این تلخ کنن. مثلا: «میخواستی زن نگیری» یا «باباهای بقیه رو ببین»!
منت گذاشتن یعنی چی؟
🔸یعنی کارهایی که برای دیگران کردی رو بزرگ نشون بدی تا اعتماد به نفس طرف مقابل رو نابود کنی.
پس چیکار کنیم؟
🤔 سعی کنید بجای اینکارا فرهنگ تشکر رو توی خونه جا بندازید، از نکات مثبت و رفتارهای درست #خانواده تشکر کنید، تا اونا هم یاد بگیرن.
* 💞﷽💞
📚 رمان زیبای
#هرچی_تو_بخوای 🌈
#قسمت_صد_وسی_وچهارم ✨
من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم...
وقتی حرفهاش تموم شد،فقط نگاهم میکرد؛نگاه عاشقانه.
ولی من سرمو برگردوندم و به خیابان نگاه میکردم. نمیدونم چه حسی داشتم.وحید حرکت کرد.من ساکت فقط فکر میکردم.گاهی نگاه وحید رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم.
با خدا حرف میزدم...
خدایا کمکم کن #مغرور نشم.خدایا کمکم کن تو #امتحان_های_سختی که ازم میگیری سربلند باشم.خدایا #عزت بنده ها دست توئه و ذلیل شدن بنده ها تقصیر خودشون،کمکم کن عزتی رو که بهم دادی حفظ کنم و ذلیل نشم.
بچه ها بخاطر خستگی خیلی زود خوابشون برد.وحید هم مشغول کارهاش بود...
منم از فرصت استفاده کردم و نماز میخوندم.حرفهای وحید خیلی ذهنمو مشغول کرده بود.نمیدونم چقدر طول کشید.صدای سیدمهدی اومد.بلند شدم.وحید پشت سرم نشسته بود و به من نگاه میکرد...
رفتم پیش سیدمهدی.وقتی خوابید گذاشتمش سرجاش.خودم هم همونجا نشستم و فکر میکردم. وحید آروم صدام کرد.نگاهش کردم.
-بیا
رفتم تو هال.رو به روی من نشست.سرم پایین بود.
-زهرا به من نگاه کن.
نگاهش کردم.لبخند زد.
-زهرا،من خیلی دوست دارم..خیلی..من و تو،تو زندگیمون خیلی امتحان شدیم.با #تنهایی،با #باهم بودن،با #بچه هامون، با #جدایی،با #خانواده هامون،با #عشق... زهرا،حالا هم داریم امتحان میشیم..با #مسئولیت..تا حالا از کارم چیزی بهت نگفتم.تو هم همیشه خانومی کردی و چیزی نپرسیدی.ولی الان میخوام یه کم برات توضیح بدم...من قبلا مأموریت های سیاسی و نظامی زیاد داشتم ولی بیشتر کار و مأموریت های من به فرقه های مختلف و گمراه کننده از راه خدا و اسلام مربوط میشد.ما یه گروه بیست نفره بودیم که حاجی مسئول ما بود.کار ما هم توانایی بدنی بالایی میخواست هم ایمان قوی و محکم.من بارها تو شرایطی بودم که اگه کمک خدا و اهل بیت(ع) نبود،گمراه میشدم.
بارها مجبور بودم با دست خالی با کسانی بجنگم که مجهز ترین اسلحه ها رو داشتن.هیچکس از کار من خبر نداشت و نداره،حتی محمد،حتی پدرم.اون پنج ماهی که مأموریت بودم و اصلا باهات تماس نمیگرفتم،مأمورمخفی تو یه فرقه بزرگ بودم.حتی ارتباط من و حاجی هم یک طرفه بود.اون مأموریت اونقدر سخت و خطرناک بود که من حتی احتمال هم نمیدادم زنده برگردم.زنده برگشتنم معجزه بود.
اون کسانی که اومدن خونه مون و شما رو گروگان گرفتن یا اونایی که تهدیدت کردن، انگشت کوچیکه ی کسانی بودن که من باهاشون درگیر شده بودم..زهرا،الان مسئول اون گروه بیست نفره،منم.خیلی از کسانی که تو این گروه هستن،شهید میشن.تغییر نیرو تو این گروه،زیاد اتفاق میفته.طوری که با سابقه ترین شون منم که یازده ساله تو این گروه هستم.هیچ کدوم از همدوره ای های من الان زنده نیستن.منم بارها به ظاهر باید میمردم ولی به خواست خدا زنده موندم...
همه ی همکارهام از اینکه همسرانشون همراهشون نیستن،گله دارن.تمرکز ندارن. من میخوام تو با همسرانشون رابطه داشته باشی تا برای همسران همکارام #الگو باشی.میخوام کمکشون کنی تا همراه شوهراشون باشن.این برای تو هم امتحانه.تا حالا سرباز گمنام امام زمان (عج) بودی.الان میخوام بعضی ها بشناسنت.
سخته،میدونم.همیشه گمنامی راحت تره ولی اینم امتحانه.. درواقع تو باید فرمانده سربازان گمنام امام زمان(عج) باشی.
ساکت شد و به من نگاه میکرد.
-وحید
-جانم؟
-چی میگی شما؟!! من نمیفهمم.
مبهوت بودم.اشکهام میریخت روی صورتم.
-زهرا،من میفهمم چه حالی داری.این امتحان سختیه برای ما.من و تو فقط کنارهم میتونیم سختی ها رو تحمل کنیم.
یادته؟وقتی زینبمون مرد بهم گفتی.خودت گفتی راحتی فقط تو بهشته...زهراجان بهشت جبران میکنم
یه شب همکاران وحید و خانواده هاشون رو شام دعوت کردیم خونه مون...
قبل از اومدن مهمان ها..
ادامه دارد...
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۷۹ و ۱۸۰
_به به عروس خانم. ببخشید ما موفق به دیدارتون نشدیم.بس که این پسر ما عادی بسات سور و ساط چید!
از برخورد خوبش کمی از احساس غریبگیام کم میشود.صدای عفت خانم بالا میرود:
_مش اسماعیل!
_خانم تمام شد آرزو هایی که ما برای بچههامون داشتیم.بزار برن پی آرزوهای خودشون! پیمان مردی شده برای خودش، پری هم همینطور.اینا کارای بزرگتری انجام دادن. چرا متوجہ نیستی؟ کاری که اینا کردن خیلی فراتر از آرزوهامون بود.اینا پیشمرگهای امام هستن!
صدایی از پیمان و پری درنیامد. بابا اسماعیل #نمیدانست بچههایش چه راهی را برای رسیدن بہ آرزوهایشان رفتند! لبخندزنان دور هم مینشینیم. میفهمم او با اینکه در روستا زندگی میکند اما به تمام مسائل پیش آمده واقف است. با این که مشخص است خانوادهی کم درآمد و شریف هستند اما ما را با کباب به خوبی تحویل میگیرند.سر سفره در کنار پیمان نشستهام.با بسم الله بابا اسماعیل همگی دست به غذا میبرند.عجب گوشتی! عجب طعمی! وقتے پیمان زبان بہ تعریف میگشاید بابا اسماعیل میگوید:
_اثر نیروی بازو و نون #حلاله!
پارچ دوغ را برمیدارم و برای همہ دوغ میریزم.لیوان بابا اسماعیل کنارش است. حواسم نیست و طبق عادت بچهها میگویم:
_بابا اسماعیل...
بعد از صدا زدن یکهو یادم میآید.او بیتوجه به خجالتی که گونههایم را سیلی زده میپرسد:
_چیشده بابا؟
رویم نمیشود سر بلند کنم.
_لیوانتون رو بدین.
لیوان را میدهد و آن را پر میکنم و باز به دستش میدهم.بعد از شام و خوردن میوه، پیمان زودتر بیرون میرود تا ماشین را جلو بیاورد.بابا اسماعیل و عفت خانم هم برای بدرقهاش میروند.روسریام را جلوی آینه مرتب میکنم و سعی دارم موهایم پیدا نباشد.زود از بچهها خداحافظی میکنم. صدای آهستهای از پشت حصار حیاط به گوش میرسد.صدای عفت خانم است:
_اون موقع که یه کلوم نگفتی کیه و چیه حداقل الان بگو!
نفسم را حبس میکنم.گوشهایم را تیز میکنم تا جواب پیمان را بشنوم.
_ای بابا! بہ اسم و رسمش چیکار دارین من دوستش دارم! فقط همینو بدونین از ما کمتر نیستن.
این بار نوای دلنشین بابا اسماعیل میآید:
_راست میگہ عفت خانم.اولا بہ ماه ثانیاً از رفتار و سکناتش مشخصه اصیل زاده است!
پیمان میگوید:
_خب بابا... امشب حسابی زحمت دادیم.
_استغفرالله چشمتون سر چشممونه! زود به زود بیاین.
عفت خانم را در بغل میگیرم. او مرا سفت بہ خودش فشار میدهد و بابت کم و کسری عذر میخواهد.
_این چہ حرفیه... شما خیلی زحمت کشیدین.
سوار ماشین میشویم. بابا اسماعیل تا چندین قدم بہ ماشین پیش میآید. و حرکت میکنیم..خیلی وقت بود که طعم بودن در #خانواده را نچشیده بودم.پری از خستگی خیلی زود خواب او را میبرد.پیمان میپرسد:
_امشب چطور بود؟
بیاختیار غنچہ لبخند تاب نمیآورد:
_انتظارش رو نداشتم. عالی بود!
کمے از مادرش میگوید.از خانوادهیآبرومند خسروانی که همواره رعیتی بیشنبودهاند! تا خود تهران حرف میزنیم.داخل کوچه میپیچد تا من را برساند.پری از ایستادن ماشینبیدار میشود. به پلهها که میرسم هردوشان خداحافظی میکنند اما منتظر میمانند تا من بروم داخل.در را مردی غریبه باز میکند.ترس خون در رگهایم را میخشکاند:
_شما؟؟؟
قیافه میگیرد و میگوید خودی است.بعد هم بہ ماشین اشاره میکند:
_به پیمان و پری هم بگو بیان.
بطرف ماشین میروم.پیمان با تعجب خم میشود و پنجره را باز میکند.
_چیزی شده؟
_آ... آره! یه مرده درو باز کرد گفت شما هم بیاین.
پیمان متحیر میماند.
_نگفت کیه؟
سری بہ علامت منفی تکان میدهم.پیمان بلند میشود که میگویم:
_گفت پری هم بیاد!
پیمان که بر تعجبش افزوده شده کمی مشامش را شک تحریک میکند.پری هم دست کمی از من ندارد.پیمان با احتیاط از پلهها گام برمیدارد.همگی وارد خانہ میشویم.چند نفر از کلهگندهها را میبینم. نمیدانم چرا اینجا جمع شدهاند.حامد گوشهای ایستاده بود.
_چیشده حامد؟
نگاهم نمیکند:
_تو خبری از سمیرا نداری؟
آهستہ تکرار میکنم سمیرا؟چند روزی دیر به دیر به خانه میآمد.
_درست نمیدونم ولی دو شب پیش بود.
اون معمولا زود میرفت و دیر میاومد... ولے چیزی شده؟ برای سمیرا اتفاقی افتاده؟
زن که نامش را هم نمیدانم میگوید:
_اون تموم پولایی کہ برای فروش اون عتیقهها گرفته بود برد!
پیمان اخم میکند:
_کجا؟
_چمیدونیم! آنتالیا، فرانسه... آمریکا! مهم اینہ فرار کرده! با اون همہ پول!
رو بہ حامد با غضب فریاد میکشد:
_تو نمیدونی کجاست؟؟ بهت حرفے نزد؟
_نه! نگفت کجا میره اما چند وقتی بود احمق بنظر میرسید.میگفت داره کارایی میکنه زندگیش زیر و رو میشه! گفتم نکن، کَلت بوی قرمه سبزی میده اما دریغ از گوش.
صورت زن مثل گوجه به قرمزی میزند:
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۲
این را به اقاجون هم گفته بودم...
وقتی داشت از #مشکلات_زندگی با #جانباز میگفت اقاجون سکوت کرد..
سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید، توی چشم هایم نگاه کرد وگفت:
_بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
_شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد
ایوب گفت:
_من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند اهنی میبندم... عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار #عملش کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما #نابینا بشوید.. چشم های #من میشوند چشم های #شما
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_ #موج_انفجار من را گرفته است
گاهی #به_شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا ارام شوم
من_اگر منظورتان عصبانیت است ک خب #من_هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
اینها را میگفت ک بترساندم. حتما او هم شایعات را شنیده بود ک بعضی از دخترها برای گرفتن #پناهندگی با جانباز ازدواج میکنند...و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند .
گفتم:
_اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به #خانواده من نگویید #من باید از #وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
_خب حاج خانم نگفتید #مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
_ #قران
سریع گفت:
_مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود ذوق کرده است.
گفتم:
_ولی یک شرط و شروطی دارد!
ارام پرسید:
_چه شرطی؟؟
من:
_نمیگویم یک جلد #قرآن!👉 میگویم 👈"ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان #حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان " #ب " بسم الله #شکایت میکنم.اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، #شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بودو فکر میکرد... صورتش سرخ شده بود... ترسانده بودمش.
گفتم:
_انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
_شهلا؟
موهای تنم سیخ شد...از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد. نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد..
ادامه دارد...
✿❀