🍃🌸🍃
من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
#چهارشنبه_امام_رضایی
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🕌 @haram110
یک زن گرانبها ترین اعجاز خداست
برای داشتنش باید وضوی باران گرفت
و به نام عشق، شبنم وار بر عطر او سجده کرد
و هزار هزار گل سرخ را تسبیح لحظه هایش نمود.
او اجابت میکند، عشقی بالاتر از خورشید
و زیباتر از مهتاب را
و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را
و آنقدر زیبا هدیه میکند این عشق را که سیراب شوی
آری میدانی که او
الهه ی عشق است
و بهشت کمترین سرزمین اوست
تقدیم به همه ی مادران، زنان و دختران سرزمینم...
@haram110
#خانواده
🌸🍃🌸
تو محور این زندگی هستی
همون نقطه پرگاری که
شادی و نشاط و انگیزه و #حال_خوب اهالی خونه به تو بستگی داره
🌸🍃🌸
ارزش لبخندی که همیشه حتی تو تلخیها روی لبت هست رو بدون
غر زدن رو همه بلدن....
شاکی بودن و گله کردن...ساده ست
🌸🍃🌸
هنرمند تویی که لبخند میزنی
و این #لبخند ارزشمندترینه 🌼
اینکه با یه بهانه کوچیک (مثل پختن یه شام خوشمزه) دنبال شاد کردن اهل خونهای
یعنی یک زن عالی و #قهرمانی
🌸🍃🌸
پس ازت میخوام که به عنوان ستون و پایهی خانوادهت، هر روز قوی و قویتر بشی و خودت و تواناییهات رو باور کنی و پر انرژی باشی و لبخند به لبت باشه 💝
🌷🌺🍀💐🌺
@haram110
35.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷🔹 مشاهده کنید: انتخاب درست مخصوصا زمان ازدواج
#دکتر_بابامرادی
@haram110
🍀🍂🍀🍂🍀 🍂🍀
🔖بستر تربیت بر پایه ۳ چیز است :
۱- احترام
۲- تفاوت
۳- انتخاب
#احترام از کلمه حرمت میآید و حریم یعنی مرز و احترام گذاشتن به کودک و رعایت مرزهای روانی و جسمانی اش.
🏷احترام گذاشتن به کودک باعث میشود کودک آرام آرام حریمهای خود را شناخته و مرز و محدودهای برای روان خود تعیین نماید و برای خود روانیاش ارزش قائل شود. نداشتن مرز و محدوده در بزرگسالی صدمات جبرانناپذیری به او وارد میکند. کودکان با یکدیگر متفاوت اند و با سرعت ها ی متفاوتی رشد میکنند. از خود و از کودک خود انتظار کامل و بی عیب بودن نداشته باشید.
👈کودکان در انتخاب کردن ظرفیت محدودی دارند.حق انتخاب به کودک به این مفهوم است که ابتدا کودک را بین ۲ انتخاب این و آن قرار دهیم.
#به_دو_منظور_والدین باید به کودکان خود حق انتخاب بدهند:
۱- جلوگیری از نه گفتنهای اضافی و قشقرق
۲- افزایش اعتماد به نفس
@haram110
🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🥀🕊🥀🕊🥀
🕊🥀🕊
🥀
🌷بسم الله الرحمن الرحيم🌷
#آشنايي با قرآن كريم
#ويژه كودكان و نوجوانان
بخش اول،جزء سي
🌿سوره نازعات🌿
داستان حضرت موسي
فرعون که می دید هر روز عده بیش تری به موسی (ع) ایمان می آورند، دستور داد پسران کسانی را که ایمان آورده اند به قتل برسانند؛اما موسی (ع) از سوی خدا فرمان یافت تا همراه قوم بنی اسرائیل از مصر خارج شود.
آنان شبانه از شهر خارج شدند.پس از مدتی فرعون و لشکریانش آنان را تعقیب کردند و هنگام طلوع آفتاب،قوم بنی اسرائیل دیدند که دریا پیش رویشان و فرعون و لشکریانش پشت سرشان است.
در این هنگام،خداوند مهربان به حضرت موسی (ع) فرمان داد تا عصایش را به آب بزند و او همین کار را کرد.
دریا شکفته شد و در میان آن،جاده ای خشک پدیدار گشت.
ادامه دارد....
🗒منبع:مجموعه آشنايي با قرآن كريم براي نوجوانان؛فرزانه زنبقي
نشر تاريخ و فرهنگ
@haram110
🥀
🕊🥀🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
4_5764811379361974053.mp3
5.59M
❤️ #دین_زیباست
تاریخ دشمنان خدا 6
❗️ آخرین نماز پیامبر
پیامبر در مسجد چه کسی را کنار زد؟!
پیامبر جلوی نماز خواندن چه کسی را گرفت؟!
زمان : 3 دقیقه و 50 ثانیه
#پیامبر
#تاریخ_اسلام
#ابوبکر
#آخرین_نماز
@haram110
🌴🌴 کانال جذاب و بی نظیر حرم
@haram110
تقدیم می کند
http://app.imamhussain.org/tour/
🌷 زیارت مجازی امام حسین علیه السلام 🌷
حال خوشی دست داد برای فرج آقا دعا کنید
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 🌺🌸 #خاطرات_غدیر_خم ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علی
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
🌺🌸 #خاطرات_غدیر_خم ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#بخش_بیست_و_دوم
#مدال افتخار بر #سينه #غدير 🔸🔹🍃
#بخش_اول
خداى من!
چه بِركه زيبايى! چه آب باصفايى!
قربان بزرگى خدا بشوم كه در دل كوير، بركه اى به اين زيبايى درست كرده است!
من كنار بركه مى روم و از آب زلال آن سيراب مى شوم و شكر خدا را به جا مى آورم.
به راستى كه اين عربها چه زبان شيوايى دارند!
حتما مى گويى چرا!
آنها چه اسم خوبى براى اين بركه انتخاب كرده اند: غدير خُم!
حق دارى از من سؤل كنى كه معناى كلمه خُم چيست!
خوب حالا كه سؤل كردى بايد كمى حوصله كنى تا برايت توضيح دهم.
وقتى تو جارو به دست بگيرى و خانه خودت را حسابى تميز كنى آن وقت هر كس به خانه تو نگاه كند مى گويد: اين خانه، تميز شده است.
امّا اگر يك دوست عرب زبان داشته باشى، وقتى خانه تميز تو را ببيند مى گويد: خُمّ.
منظور او اين است كه اين خانه بسيار تميز شده است.
خوب، اكنون به اين بركه زيبا نگاه كن! آب اين بركه چقدر زلال و صاف است!
اگر بخواهى اسمى براى اينجا بگذارى چه مى گويى؟
درست حدس زدم؟ اسم پيشنهادى شما اين است: بِركه زلال.
امّا اينجا سرزمين
حجاز است و همه به عربى سخن مى گويند، پس ما بايد اين اسم شما را به عربى ترجمه كنيم.۸۲
به نظر شما ترجمه عربى بركه زلال چه مى شود؟
درست ترجمه كردى: غدير خم!
دوست خوبم! ديگر وقت نيست، كاروان بايد به حركت خود ادامه دهد.
كاش فرصتى بود تا كمى اينجا مى مانديم و صفا مى كرديم!
من نمى توانم از آبىِ اين آب، چشم برگيرم!
ساعت حدود نه صبح است، ولى ما نمى توانيم اينجا بمانيم، ان شاءاللّه براى نماز ظهر در منزلگاه بعدى توقّف خواهيم كرد! ۸۳
عدّه اى مشكها را پر از آب مى كنند و به كاروان ملحق مى شوند.
پيامبر در حالى كه بر شتر خود سوار است به بركه مى رسد.
صدايى به گوش پيامبر مى رسد: «يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ...: اى پيامبر! آنچه بر تو نازل كرده ايم براى مردم بگو كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام نداده اى و خداوند تو را از فتنهها حفظ مى كند ».۸۴
وعده خدا فرا مى رسد، خدا مى خواهد كنار اين آب، مردم را با ولايت آشنا سازد.۸۵ ...... #ادامه_دارد
📚منابع:
۸۲.عيون أخبار الرضا عليه السلام، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابَوَيه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت ۳۸۱ ه)، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ۱۴۰۴ ه، بيروت: مؤّسة الأعلمي للمطبوعات.
۸۳.عيون الأثر فى فنون المغازي والشمائل والسير (السيرة النبويّة لابن سيّد الناس)، محمّد عبد اللّه بن يحيى بن سيّد الناس (ت ۷۳۴ ه)، بيروت: مؤسّسة عزّ الدين، ۱۴۰۶ ه.
۸۴.غاية المرام وحجّة الخصام في تعيين الإمام، هاشم بن إسماعيل البحراني (ت ۱۱۰۷ ه)، تحقيق: السيّد علي عاشور، بيروت: مؤسّسة التاريخ العربي، ۱۴۲۲ ه.
۸۵.الغدير في الكتاب والسنّة والأدب، عبد الحسين أحمد الأميني (ت ۱۳۹۰ ه)، بيروت: دار الكتاب العربي، الطبعة الثالثة، ۱۳۸۷ ه.
@haram110