eitaa logo
حیات معقول
221 دنبال‌کننده
143 عکس
214 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 نکاتی از شرح دعای سحر امام خمینی ره 🌀 چکیده بیانات امام خمینی ره در شرح مقام تدلّی: 🔺 تدلّی یا آویختگی و یا وابستگی تمام مظاهر الهی به حق تعالی، امری بدیهی است که به آن فقر مطلق نیز گویند. 🔺سالک به دو گونه می‌تواند به این آویختگی نظر کند: ۱) خود مظاهر را ببیند که در این مقام تفاضل بین آنها را می‌بیند لذا می‌گوید: "برترین زیبایی": "مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ" ؛ اما ۲) وقتی به مقام وحدت می‌رسد، دیگر تفاضلی نیست لذا می‌شود "زیبایی" خالص: "وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِیُّ" 💠 خلاصه اصل سخن امام خمینی ره در شرح مقام تدلّی و رابطه آن با "مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِیُّ" 🔻مقام تدلّی: آنچه بیان شد (در پیام‌های پیشین) بر اساس اسمائی و صفاتی بود؛ اما اگر به خلقی و مظاهری توجه شود، مقام تدّلی و آویختگی خواهد بود. 🔻در این نوع تجلّی، سالک باید با توجه به تعیّنات مختلف (مظاهر خداوند) به سوی مقام مطلقه الهی که در آن همه موجودات مستهلک هستند پیش برود که فرمود «دنی فتدلّی» 🔻همه موجودات به ذات خود وابسته به حضرت حق هستند لذا حیثیتی جز تدلّی و آویختگی ندارند که از آن به همان نیز تعبیر می‌شود؛ و این است که افتخار نبی اکرم صلی الله علیه و آله می‌شود. 🔻از این فقر مطلق به مشیت الهی، ، اسم اعظم، ولایت مطلقه محمدیه، و یا مقام علوی نیز یاد می‌شود. 🔻 و این مقام پیامبر ص که خاص اوست، همان است که نه تنها علیه السلام که غیر او نیز تحت آن جمع است که فرمود «آدم ومن دونه تحت لوائي يوم القيامة» و یا آنکه «کنت نبیّا و آدم بین الروح و الجسد» یعنی هنوز خلق نشده بود. 🔻لذا این همان و ریسمان متصل بین آسمان و زمین خواهد بود که در است «أين باب الله الذي منه يؤتي، أين وجه الله الذي يتوجه اليه الاولياء، أين السبب المتصل بين الارض و السماء» و در احادیث نیز با تعبیر اظله یاد شده است: «کنّا عند ربنا ليس عنده احد غيرنا في ظلّه الخضراء نسجد ونقدسه ونهلله ونمجده» 🔰 ارتباط بحث تدلّی با شرح عبارت «من بهائك بأبهاه و كلّ بهائك بهي» 🔻 سالک وقتی در و مظاهر سیر می‎کند هرچند همه آنها را از آن جهت که مظاهر هستند، و آویخته به حضرت حق می‌بیند، اما میان آنها تفاضل را مشاهده می‌کند لذا یکی را برتر از دیگر می‌یابد. 🔻ولی وقتی برای او دنوّ و صورت می‌گیرد و از نگاه به تعیّنات بیرون می‌رود، وحدت را می‌یابد. به تعبیر امام رحمه الله علیه: ولي وقتي به مقام قرب مطلق رسيد ... درمي‌يابد كه نسبت مشيت با همه آن‌ها يكي است و مشيت با همه چيز هست «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‌؛ به هر طرف رو بگردانيد آن جا وجه الله است» و «وَ هُوَ مَعَكُمْ‌؛ او با شماست» و «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ‌؛ ما از شما به او نزديك‌تريم» و «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛ ما به انسان از رگ گردن نزديك‌تريم». 🔻در اين هنگام دیگر تفاضلی نیست. به تعبیر امام رحمه الله علیه: ... سالك افضليت را از آنها (مظاهر) نفي مي‌كند و عرضه مي‌دارد: «وكل بهائك بهي وكل جمالك جميل» 📚 شرح دعای سحر، ج.1 ص.17 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 نکاتی از شرح دعای سحر: اسمای الهی () ✍ اصغر آقائی __________________________ 🔻 در ، تجلي به اسم الله براي بدون واسطه صفتي از صفات يا اسمي از اسماء، و براي ساير موجودات به واسطه اسماء صورت مي‌گيرد؛ زیرا آنها محکوم و ذیل اسم الله هستند. 🔻و اين امر، از جمله دلايل فرمانِ خداوند به بر بر آدم (ع) است؛ گرچه لعين به سبب قصورش در فهم حقيقت آن جهل ورزيد. 🔻 اگر تعالي به بر آدم، عليه السلام، تجلي نكرده بود، فراگرفتن همه اسماء براي او ممكن نمي‌شد و اگر شيطان پرورش‌يافته اسم الله بود، امر به سجده به او نمي‌رسيد (و مامور به سجده نمي‌شد) و در مقامِ آدم كوتاهي نمي‌كرد. ولي چون مظهر اسم اعظم الله بود، خلافتش از جانب الله تعالي در دو جهان مقرر گشت؛ لذا شيطان مأمور به سجده شد. 🔻 هر يک از نيز پرورش يافته اسمي از اسماء در مقام الهيت و واحديت و مظهري از مظاهر آن هستند؛ چنانچه در روايت كافي با استناد به حضرت امام صادق، عليه السلام، درباره اين فرموده خداي متعال «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ فَادْعُوهُ بِها؛ خداوند را نام‌هاي نيكوست، پس او را بدان نام‌ها بخوانيد» ...، آمده است: «نحن و الله اسماء الحسني‌؛ به خدا سوگند ما اسماء حسني هستيم». 📚 شرح دعای سحر/ امام خمینی ره پ. ن. ✅ شرح برخی اصلاحات و چند نکته: 🔹 ۱. : خداوند وقتی به ، در مراتب عالم به اسمای خویش ظهور می‌کند، آخرین مرتبه تجلی، تجلي عینی و خارجی است که همین عالم است. لذا هر آنچه در عالم هست، چه شر و چه خیر، چه جماد و چه گیاه و چه حیوان و چه انسان، عین و حقیقت و وجودی است که اسم یا اسمائی از خداوند است. 🔹۲. ع: چون آدم ع خلق شد، پس از نفخ روح، و تعلیم اسماء، مقام می‌یابد، و چون فرشتگان مظهر کامل حق نبودند، لذا درک درستی از او داشتند، اعتراض کردند، اما به دلیل کامل‌بودن او مأمور به سجده بر وی او کردند. 🔸 ۳. نکته ۱: القابی چون ، ، ، ، ، و ... برای اميرالمؤمنين روحی لتراب مقدمه غلامه الفداء، نشان از مظهریت تام ایشان است. 🔸 نکته ۲: احادیثی چون "ما الهی است"، حداقل دارد: ✔️ ۱. ما چون مظهر تام الهی هستیم، لذا تمام اسمای حسنای الهی در ما مندمج و یک‌جا هستند؛ لذا نحن اسماء حسنی هستیم یعنی: هر یک از ما همه اسما هستیم. ✔️ ۲. هرچند ما مظهر تام الهی هستیم، اما در مقام بروز خارجی، هر یک از ما یک اسم را به دلایل مختلف بیشتر بروز داده است؛ لذا معنای حدیث می‌شود همه ما اهل بیت علیهم السلام، همه اسمای الهی رو در زمان‌های مختلف بروز داده‌ایم. (البته تناقضی میان این دو معنا نیست و شاید هر دو مقصود باشد) ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام‌به‌گام با انسان کامل (۲) ✍ اصغر آقائی ___________________ 🌀 گام اول: آبگینه 🔻 خداوند از آن رو که تامّ می‌طلبد که چون آینه‌ای تمام‌قد او را به بهترین وجه جلوه دهد، دست به کاری کارستان می‌زند و موجودی را می‌آفریند که خود بر خود آفرین می‌گوید «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»؛ 🔻 امّا زود است که بر خود ببالیم. هنوز آغاز سفر است. تا در این سفر ، به عنقای سیمرغ نرسی و خود را با او یکی نبینی، نمی‌توانی مدّعی عشق تامّ شوی. 🔻 آری چون هنوز هیچ موجودی، عشق را کامل نشان نمی‌داد و گروهی نیز گوئی به عشق خویش مغرور بودند و با ندای «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»، فهم کوتاه و غیر تامّ خود را آشکار کردند؛ 🔻 و خداوند اراده کرد که را بیافریند؛ خلیفه را؛ و عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکل‌ها. 🔻 امّا گذر از این گردنه‌ها و مشکلات سهمگین نیاز به عشقی ذاتی و علم داشت. و که فطرتش عاشق آفریده شده بود، آموخت، که خلیفه خداوند، بدون علم نمی‌شود «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا». و این چنین تمام‌نمایِ حق، دُردانه هستی، با فطرتی الهی گام در می‌نهد، تا عقل و عشق توأمان سفر کنند؛ امّا ... ... و سفر ادامه دارد ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام‌به‌گام با انسان کامل (۳) ✍ اصغر آقائی ___________________ 🌀 گام اول (با آدم ع): ... افتاد مشکل‌ها 🔻 که پا بگیرد تازه خواهی دانست که راه آنچنان که می‌نماید هموار نیست؛ و حسادت‌ها، کژه‌فهمی‌ها، قضاوت‌ها و ده‌ها مانع از درون بیرون در مسیر پرواز خواهد بود. 🔻 ع بر دو پای خویش ایستاده است. فرشتگانی، نه همه آنها، او را برانداز می‌کنند. فهم و علم ناقص همیشه دردسرساز است و شکوه شروع می‌شود و آن هم شکوه‌ای دوسر: ۱) از یک سو موجود جدید را می‌کوبند "يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ" و ۲) از سویی دیگر خود را بر قلّه عبادت می‌نشانند "وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ" 🔻 شاید همیشه کار حسادت، فضل دیگری را ندیدن، و مانند آن همین بلا را سر فرد می‌آورد: دیگری را بکوب؛ و خود را از نقص بروب. یک‌نوع تفرعن خفته. خدا نصیبمان نکند مگر آنکه قدمی در راه باشد. 🔻 مهم این نیست که ناقص داری یا کامل؛ مهم‌تر آن است که در برابر کامل‌تر، وقتی می‌فهمی حق را کنی و این کار است و فرشتگان چنین بودند؛ لذا آن اعتراض از روی عشق، به فرمان‌پذیری از رو عقل انجامید: "قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا" 🔻 آدم که از دست فرشتگانِ دوست کم‌بصیر نیازمندِ آگاهی رها می‌شود؛ خرامان با حوّایش در بهشتی در گردشند "وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا" که ناگاه پای دیگر می‌رسد. مانعی کاربلد، آگاه، و چون آتش پر جنب و جوش و خستگی ناپذیر. 🔻 نه مانند فرشتگان دردِ عبودیت و حق‌نمک‌شناختن را داشت و نگران جایگاه حق تعالی بود؛ بلکه حسادتی آمیخته به کینه در او موج میزد؛ اما خوب می‌دانست اگر عشق را از عقل جدا کند کارش پیش می‌رود. 🔻 و عشقِ آدم وقتی از پرتو عقل جدا می‌شود و کار خودش را می‌کند و شیطان از این عشق لحظه‌ای جامانده از دامان عقل بهره می‌گیرد "هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ'" و آدم و حوّا از بهشت اخراج می‌شوند. ... ادامه دارد ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۴) ✍ اصغر آقائی _____________________ 🌀 گام اول: (با آدم "۲"): ... اوّلین توبه 🔻 ع همراه با حوّایش اخراج می‌شوند؛ ، برای بازگشتی دوباره. آری اوّلین اخراج، تنبیهی از روی الهی بود و این اخراج، تنبیهی از روی الهی و این دو با هم بسیار متفاوتند. وقتی باد در کبکبه می‌کند و از امر الهی سرباز می‌زند؛ از درگاه الهی رانده می‌شود «فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ» و آدم نیز اخراج می‌شود؛ اوّلی می‌ورزد و اخراج می‌شود و دومی می‎ورزد و زیاده‌طلبی می‌کند؛ و این دو، بسیار متفاوتند. 🔻 آدم در زمین با حوّایش، از آنچه اتفاق افتاده است، در پیِ پوششی برای خود هستند «وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ». و او خوب می‌داند، خطائی بزرگ کرده است؛ و باید برای آن نیز پوششی چیزی بیابد. 🔻 آدم به درد آمده است. مانده چه کند. او که خداست و نام گرفته است، با خود می‌اندیشد و افسوس می‌خورد. گویی آنچه اتفاق افتاده است را با خود مرور می‌کند: خیلی از زمانی که خداوند با آفرینش تو به خود بالید «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» و از تو، ای تازه به دوران رسیده، در برابر مدعی، تمام‌قد دفاع کرد، نگذشته است؛ امّا تو ... و آدم، اشک می‌ریزد ... اشک و اشک و اشک. 🔻 گریه تمامی ندارد. شاید خوب نمی‌داند شویِ او از چه چنین گریان است؛ و حق دارد. او چون آدم، کامل کامل نبود و آدم را نداشت و از شدّت گناه و خطای انجام شده خبری ندارد؛ و وای از روزی که انسان بداند و عمق گناه را درک کند؛ است که تمام وجود او را می‌گیرد. 🔻 و آدم شرمسار است. او خوب می‌داند گناه کرده است؛ گنااااااه. خطا کرده است، خطاااااا. آه آه آه از این شرمساری. اشک امان نمی‌دهد. و آدم، در حال آدم‌تر شدن است. 🔻و شرمساری و توبه دو مقام خاص مؤمنان است. بدون شرمساری و توبه، نه نمی‌شود و شرمساری و توبه، حیا می‌خواهد و حیا، ایمان لازم دارد «لا ایمان لمن لا حیاء له» 🔻 و آدم توبه می‌کند «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ». کلماتی می‌آموزد. او شفاعت می‌شود و آن کلمات تامّه الهی، آن موجودات حقّ نورانی، آن مدارهای هستی، آن ، به فریاد پدر خاکی خویش می‌رسند و توبه آدم پذیرفته می‌شود. و ارث آدم برای فرزندانش می‌شود ... تا آنان نیز چون پدر عقل و عشق را یکی کرده در فراق یار بگریند ... تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۵ ✍ اصغر آقائی ___________________ 🌀 گام اول: با آدم (۳): ... هبوط 🔻 بر خطای خویش آگاه شد. او دانست که طهارتی که با خطای ناخواسته انجام گرفته است، هرچند با توبه به او بازگشته است؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود. و فراق آغاز شده بود. 🔻 آدم و حوا که از بیرون شدند؛ باید خانه و کاشانه‌ای مناسب برای حرکتی دوباره به سوی معشوق داشته باشند و انتخاب شد؛ جایی برای زندگی «وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» و زمین شد پر از متاع و کالا. 🔻 یار از سویی؛ کاشانه پر از کالا از سویی دیگر، حقیقتاً هم ترس دارد و هم اندوه؛ که فراق، قلب را به اندوه می‌کشد؛ و کاشانه، اندوه از دست رفتن را. و انسانی که خاطره فراق پدرش را از آنچه در آن بود، سینه به سینه در نسل‌ها بعدی نقل محافل شده است؛ حق دارد در حزن و اندوه باشد؛ 🔻 اما باید چاره‌ای جست و چاره این حزن و انده؛ است؛ تبعیت از هادیان الهی از انسان کامل «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ» و این تبعیت از شایستگان درگاه حق، به گذر از حزن و اندوه می‌انجامد «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ». 🔻 آری برای دوری از و باید با انسان کامل همراه شد؛ اما نشد که نشد ... و گویی فرزندان آدم، آن خطای پدر خویش را به ارث بردند؛ و خطا و خطا و خطا ... دیگر جای خویش را به می‌دهد و هبوط معنا می‌یابد. 🔻 یعنی دورشدن از منبع نور، منبع هدایت؛ یعنی دور شدن از عشق، عشق محض، از عقل، عقل محض؛ و این یعنی همان حزن و اندوه همراه انسان؛ و اگر دورشدن از این دو را می‌خواهیم باید به اصل خویش بازگردیم؛ به منبع نور و عقل و عشق؛ به خداوند؛ و این ذیل سایه خلیفه الهی، ، پیامبران الهی اتفاق می‌افتد. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل ۵ ✍ اصغر آقائی _______________ 🌀 گام اول: با آدم (۴): ... اوّلین جدال خونین ŸŸ آدم ع پذیرفته شد؛ و او در زمین ساکن شد. تا پیش از ع گویا نه زمینیان با آسمانیان داشتند و نه آسمانیان با زمینیان. به خویش مشغول بودند و به خویش مسرور. 🔻 با آمدن آدم ع گویی غوغای در آسمان و زمین به پا شد. از همان ابتدا، اهل آسمان چون به دید ناقص به آدم نگریستند، او را مزاحم تسبیح خود یافتند؛ و اهل زمین او را چون رقیبی دیدند و آغاز شد. 🔻 و این جدالِ آغازشده، چیزی نبود که به زودی تمام شود. آری که به وصف «عِبَادٌ مُكْرَمُونَ» نشان لیاقت گرفته بودند؛ در جدال میان خویش و انسان، به حکم ذاتی خویش، سر به حکم حق نهادند و بر این موجود تازه به دوران آمده، کردند «قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا» که سجده برای آنکه در مقام است؛ نه چیز غریبی است و نه سخت. 🔻 اما اهل زمین چون برخی آدم، به راحتی توان در برابر ، که همان مقام عبودیت است، را ندارند. و هر کس به هر میزان از تواضع در برابر حق سرباززند، به همان میزان از دور شده است و این‌چنین شروع شد. 🔻 از همان ابتدا به حق، آموزه به فرزندان خویش بود؛ اما آموزشِ هادی حق، هیچگاه فرد را به در مسیر هدایت، قرار نخواهد داد که نیّت امری درونی است و از هویّت شکل‌گرفته فرد نشأت می‌گیرد و سلطه‌جویانه و کینه‌توزانه، برادر خویش را به قتل تهدید کرد «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ». اما که درس پدر و فطرت خویش را خوب آموخته بود سلطه‌جو نبود «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ». 🔻 قابیل چون از تقوا به‌دور بود «قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» و به همین دلیل از مقام الهی نیز دور بود، دست به جنایت زد؛ اما خوفِ محضر الهی جان هابیل را فراگرفته بود «إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» و این مقام اهل تقوا است که فرمود «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ» 🔻 و هابیل، به ظلم اهل طغیان، کشته شد؛ و اولین راه حق شد. او که پیش از این با تقرب به حق، و عدم سلطه‌جوئی، خویش را کرده بود؛ اینک آماده قربانی‌کردن خاکی خویش نیز شده بود؛ و او قربانی شد و تمام قابیل را گرفت. چرا که سرگشتگی نصیب هر دورشده از حق است. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┄ 💠 @hayatemaqul
گام به گام با انسان کامل ۶ ✍ اصغر آقائی ______________________ 🌀 گام اول: با آدم (5): سرگشتیِ طغیان 🔻 نیز دچار شد؛ اما حکایت او با بیرونی شروع شد «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ» و با چهره شیطان ادامه یافت؛ تا جایی که شیطان به متوسل می‌شود؛ چراکه آدم حریف سرسختی است: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛ و در حکایت آدم، خداوند از نفسانی و آدم هیچ سخنی نگفته است؛ هرچند هر خطائی از به گونه‌ای به خود است «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»؛ اما نفس انسان کامل، خدامحور است؛ نه خودمحور. 🔻 اما قصه در فرزند آدم، ، به گونه‌ای دیگر ادامه یافت. در او طغیانگر و اسیر خود که نه تقوا دارد و نه خوف الهی، او را به اوّلین ظلم تاریخ، ظلم خودخواسته، می‌کشاند «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ». آری او چون شیطان، در برابر پروردگار خویش می‌کند؛ و هر طغیانی، حسادتی؛ و هر حسادتی، ظلمی؛ و هر ظلمی، فسادی؛ و هر فسادی، ندامتی در پی دارد؛ لذا او نیز شد، و در خودساخته غلطید «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ». آری نفس آدم بود، و شیطان از این خواسته ذاتی او بهره جست؛ اما نفس قابیل، و ؛ لذا در آدم، محور سخن آن محرک بیرونی است و در قابیل، نفس طاغی او. 🔻 مباد که هیچ‌کس ظلم خویش شود؛ و بدتر از آن، مباد که فردی در این سرگشتگی، به خدای خویش پناه نبرد و به ظلم خودکرده، نکند؛ بلکه در پی آن ظلم باشد و قابیل چنین کرد. او که جسد برادر خویش را بر دوش می‌کشید، مانده بود با آن چه کند. توبه نداشت، اما قتل برادر و جسد بی‌جان او و پاسخگوبودن در برابر پدر و دیگران را خوب می‌فهمید؛ لذا در پی چاره بود. و کلاغ آمد «فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ» 🔻 او کار را دید که چگونه شیئی را در زمین پنهان می‌کند، باز فریبکارش، به ، و با غرور سخن گفت؛ بدون آنکه به درگاه خداوند، چون پدر کند و این فهم جدید باشد که خدایش به او آموخت؛ و با خود، غرور خویش را فریاد زد که آیا من از این کلاغ عاجزترم؟ «قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي» 🔻 نمی‌دانم قابیل در نهایت کرد یا خیر ولی آنچه از بر می‌آید، تنها فریب‌ نفس را خوردن و ندامت اوست و جالب آنکه خداوند دو بار بر او تاکید می‌کند؛ اما از توبه او سخنی نمی‌گوید. او ابتدا پس از قتل برادر نادم شد، و در پسِ دفن جسد بی‌جان برادر نیز همچنین «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ». ندامت با ندامت فرق می‌کند. پدر قابیل، آدم ع، ، خداوند، چون نادم می‌شود؛ بدون هیچ تأمّلی بر خویش می‌کند؛ اما قابیلِ نادم، توبه‌ای نمی‌کند؛ و این یعنی ندامتی که در پسِ آن و بازگشت نباشد؛ نه توبه است و نه ندامتی که در احادیث، توبه خوانده شده؛ بلکه تنها یک و فهم کار نادرست است. 🔻 آری ندامتی، در مسیر و برآمده از و صفت انسان کامل است که فرد را به تکاپو وادارد و او را بی‌خور و خواب سازد و او در وجودش جوشش کند و سراسر او را بگیرد؛ و حاصل این عقل و عشق در هم‌آمیخته، صفت زیبای باشد که حریّت را در پی دارد؛ نه آنکه با حساب و کتابی محدود، که فریبی عقل است؛ خود و دیگران را نه به حیات معقول بکشاند و نه از عشق سیراب کند. ... و سفر ادامه دارد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul