🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۵)
✍ اصغر آقائی
________________
🌀 گام دوم: با نوح ع (۷): نشانههای عذاب
🔻 نوح ع در حالی که بر #عهد خویش با خداوند متعال، بر تسلیم خویش در برابر او، وفادار بود، و جز او را نمیخواست، دست بر دعاشد «فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»
🔻 او گفت: خداوندا من را به خاطر این #عناد و تکذیب و حقناسپاسی این قوم عنود یاری ده «قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ»
🔻 و دعای #مضطر همیشه مستجاب است، چه رسد به آنکه #انسان_کامل مضطر شده، دست بر دعا شود. «فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ»
🔻من که در کناری نظارهگر نجوای دلسوزانه عاشقی با معشوق خود، بودم؛ ناگاه در قلبم صدایی #دوستنما را حس کردم. او با من گفت اگر نوح انسان کامل است و دلسوز، چرا نفرین میکند؟ چرا از هدایت قوم خسته میشود؟
🔻 من که بارها و بارها این صدای آشنا را شنیده بودم و هر باری که آن را پی گرفته، بدان اهمیت داده بودم، #شکستی سراغم آمده بود؛ باز گویی سوی آن به حرکت درآمده بودم.
🔻 اما لحظهای به خود آمده، در سویدای قلبم با خود گفتم: وقتی #دشمنی آشکار، حقایق را کامل بیان نمیکند چرا به سخنش اهمیت دهم؟ چرا عهد الهی را با خود فراموش میکنم که فرمود: ای فرزندان آدم مگر [در فطرت شما] با شما عهدنبستم که شیطان را عبادت نکنید، که او دشمنی آشکار برای شما است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
🔻و من بار دیگر میرفتم تا در ظلم و جهل خودساختهام گرفتار شوم که انسان بسیار ظلوم و جهول است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ».
🔻اما این بار همراه انسان کامل بودم و این همراهی بار دیگر در بزنگاهی خانمانسوز دستگیرم شد و دل به خدای خویش سپردم و با عمق قلبم از وسوسهها و دروغپردازیهای شیطان به خدا پناه بردم که فرمود: هرگاه وسوسهای از سوی شیطان سوی تو آمد، و تو را در راه باطل به جنبش در آورد، به خداوند شنوا و بینا، پناه ببر. «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
🔻 و من تا به خدای خویش #پناه بردم، گویی گوش و چشم دیگری یافتم و آنچه #شیطان از خاطرم بردم بود را بار دیگر به یاد آوردم. بهیاد آوردم زمانی را که خداوند به نوح گفت: دیگر بیش از آن افرادی که به تو ایمان آوردهاند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد. «وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ».
🔻 و من بهیقین دانستم که هیچگاه انسان کامل، از روی #خودخواهی و مانند آن، تنها به خاطر آنکه از سختی هدایتگری، خویش را رها کند، دست بر دعا نمیشود و قوم خویش را نفرین نمیکند.
🔻و نوح نفرین کرد.
🔻 وقتی یکدله، به آنچه در جریان بود بازگشتم، دیدم نوح با خود وحی الهی را زمزمه میکند. خداوند فرمود: ای نوح پیش چشمان ما و به وحی ما، کشتی بساز. «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا»
🔻 و نوح، عبد مطیع خداوند، بدون آنکه سؤالی کند، و به درد سرهای ساخت کشتی، دور از دریا، و بدون آنکه به #استهزای قوم، بیاندیشد؛ شروع به ساخت کرد، که انسان کامل جز خواست حق چیزی نمیخواهد.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
#ابنعربی
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3777626426Cbced967255
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۱)
✍ اصغر آقائی
______________________
🌀 گام سوم: با ادریس ع
🔻همراهیِ نوح با تمام فراز و فرودش به پایان رسید. گاه با خود میپرسم این سفر طولانی، چرا؟ مگر این نیست که خداوند انسان را عاقل آفریده است؛ پس چرا باید رنج این سفر را تحمّل کنم؟
🔻این پرسش درونی من را یاد خاطرهای در شهر #بابل انداخت. در آن شهر در پی #دوخت لباسی نو برای ادامه سفر بودم و این بهانه خوبی بود تا کمی با #ادریس، جدّ نوح ع، همراه شوم.
🔻سلام کردم و پاسخی گرم، شنیدم. میدانستم او فردی #صبور است که صبر صفت ممتاز رهروان مسیر حق تعالی است؛ چه رسد که #انسان_کامل باشی «وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ»
🔻 و من با پرسشهایی مقابلش نشستم.
🔻ادریس پارچه را به تنم قواره کرد و مشغول دوخت شد. برش پشت برش، کوک پشت کوک. چنان با دقت کار خویش را انجام میداد که گویی در دنیا تنها و تنها همین یک کار را دارد، دوختن لباسی برای من. تلاش و کوشش او به من آموخت که مؤمن بیکار و تنبل نمیشود و هر کاری انجام دهد، دقیق انجام میدهد. «رحم الله امرا عمل عملا فاتقنه»
🔻این اثنا ناگهان سوزن سرانگشت پرمهارت او را خراشید و من یک لحظه از جا بلند شدم. با بلند شدنم ذهنم نیز گویی تکانی خورده، به عصر ما، قرن بیستم، برگشت.
🔻 در حالی که بر انگشت او ضماد مینهادم، در ذهنم از خود میپرسیدم: این #تکنولوژی قرن ما کجا و زحمت سوزن پشت سوزن کجا؟ اگر این مردی که روبهروی من است #عقلی برتر دارد، چرا چون انسانهای عصر ما #اختراعات فراوان نمیکند؟ گویی محسور تکنولوژی شده و یکسو به قصه مینگریستم.
🔻وقتی کارم تمام شد و انگشت زخمخورده ادریس را ضماد نهادم، او به دیوار تکیه کرد و نگاهی عمیق به چشمانم کرد. گیرایی چشمانش تا عمق وجودم نفوذ کرد و ناگاه سر به زیر افکندم. نمیدانم این چه سرّی است که نگاه در چشم انسان کامل، همیشه در طول سفر برایم سخت بود؛ آری نگریستن به خورشید چشمان ولیّ خدا، تاب خود را میطلبد.
🔻با نگاه او ذهنم گویی به جای خود بازگشت و من پرسشهایم را در سینه حبس کردم؛ که پرسش همیشه نشانه عقل نیست، که گاه فریب #شیطان است.
🔻ادریس شروع به سخن میکند و من گوش میدهم که #قضاوت و بررسی به گوش شنوا نیاز دارد.
🔻پاسخ او خیرهکننده بود و چه صادقانه و دلسوزانه سخن گفت؛ گویی پدری مهربان با فرزندش سخن میگوید «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا»
🔻من آموختم که هرچند #ابزار برای زندگی لازم است، اما مهمتر از آن #اخلاق استفاده از آن است. از او آموختم که اگر قرار بود تمامِ آنچه در طول تاریخ بشر، خود انسان به راهنمایی #عقل و #انسان_کامل یافته و ساخته است را، تنها خود انبیا، میساختند، آیا اختیار و امتحان و ... معنا داشت؟
🔻تمام تلاش انبیا، ساخت انسان است که انسان بدون ابزار هم انسان است؛ اما با ابزار ولی بدون هویّت، نه انسان است و نه از ابزار در مسیر حق استفاده خواهد کرد.
🔻انسان کامل در جامعه بشری محوری است که باید افراد بشر به #اختیار خود سوی او روند و او را با عقل خویش بفهمند و سخنانش را دریابند و به کار بندند.
🔻اینجا بود که قلب و ذهنم آرام گرفتند. با راهنمایی او آنچه در عمق وجودم بود گویی جوشش کرده است و من با خود گفتم: راستی اگر همه ابزارها را در طول تاریخ فقط انسان کامل با #علم_الهی میساخت و در اختیار دیگران قرار میداد، این روش مورد اعتراض انسانها واقع نمیشد و آنها در وجود خود احساس پوچی نمیکردند؟ و آیا چنین جایی تنها یک #تنبلخانه نمیشد؟
🔻انسان کامل نه دنبال #تنپروری و نه دنبال #تنپرورآفریدن، که در پیِ ارتقای فهم و #رشد افراد بشر است تا آنان خود در کنار انسان کامل، به قسط و #عدالت و بهبود زندگی بشر قیام کنند «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
🔻و این قیام هزینه دارد، #جهاد و تلاش مستمر و مبارزه با بدیها و کژفهمیها و نیرنگها نیاز دارد «وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ»
🔻در حالی که لباس دوختهشدهی ادریس را به تن میکردم، زبان شاکر او مرا به #شکر واداشت و بر هنر بیبدیل دستان #ولیّ_خدا آفرین گفتم و شکر کردم و دانستم که هرچند انسان کامل در میان مردم و چون مردم میدوزد و میپوشد، تا مردم در مسیر حرکت انسانی خویش او را خیلی تاخته جدابافته ندانند، اما جایگاه رفیع آنان همیشه یگانه است،
🔻و آموختم ارتقای انسان در همراهی #عشق_و_عقل است.
🔻و ادریسِ عاقل و عاشق بر جایگاه بلندی نظارهگر تاریخ شد. «وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا»
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۱)
✍ اصغر آقائی
______________________
🌀 گام سوم: با ابراهیم ع (۱)
🔻#نوح ع سالها بعد از طوفان وفات یافت. دهها قرن گذشت و جمعیت اندک همراه وی دوباره گسترش یافتند. من از این قبیله به آن قبیله و از این شهر به آن شهر در سفر بودم، اما هر بار بر غصههایم افزوده میشد.#مؤمنان پیرو نوح ع آرام آرام کم میشدند.
🔻با گسترش زندگی، انسان این موجود #ظلوم و #جهول «إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» بار دیگر #امانتی که حق تعالی بر دوش او نهاده بود را فراموش کرد؛ و #فراموشی ولیّ نعمت، یعنی #کفران. و انسانی که از ولیّ خویش دور بیافتد، قدمگاه #شیطان، راهنمای او میشود و شرک و کفر ثمره پیروی از ابلیس لعین. «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ»
🔻روزی در اندیشهی #فرزندان_آدم بودم که صدایی مرا به سوی خود جلب کرد. به گوشهای از آسمان خیره میشوم. چهره کریه #شیطان با قهقهای مستانه بر غصههایم میافزاید. او خود را پیروز میداند. گویی شادمانهای بهپا کرده و تمام یاران خویش را به جشن نابودی فرزندان بشر فراخوانده است.
🔻منِ خسته از این همه نادانی بشر، به سایهای میخزم تا لختی بیاسایم. هنوز چشمانم گرم نشده بود که ناگاه یاد روزی افتادم که نوح غصهدار برای نجات از غمهای عظیم دعا کرد و خداوند او را نجات داد «وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ»
🔻از جا میجهم. به خود تشری میزنم که چرا در میان انبوه اندوه، #آموزهی حیاتبخش انسانهای کاملی که تاکنون پای درس زندگی آنان بودم را فراموش کردهام؛ آموزهی #دعا و #استغفار؛ که اگر نبود، حق هیچ توجّهی به بشر نداشت. «مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ»
🔻من با چشمانی اشکبار چون آدم ع استغفار میکنم و چون نوح به حال آن اقوام در شرک غلطیده غصهدار میشوم و برای نجات فرزندان آدم دعا میکنم. و خدا دعاکردن را بسیار دوست دارد.
🔻با دعا و استغفار و ناله به درگاه حق جانی دوباره میگیرم و #ناامیدی، جای خود را به #امید میدهد و من دانستم که گاه انسان هرچند خود را در #مسیر_حق میداند اما در عین حال در دامی از دامهای شیطان افتاده است؛ دام ناامیدی؛ که ناامیدی از شیطان است و امید از ایمان. و من با خود زمزمه میکنم: و من بسیار آمرزنده هستم نسبت به هر آنکه ایمان آورده، توبه کرده، اعمال صالح انجام دهد سپس هدایت شود. «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى»
🔻و بار دیگر با عمل به آموزهی #انسان_کامل، به ایمانی دوباره بازمیگردم، که عمل به آموزههای #ولیّ_خدا، انسانساز است نه بودن با او. و من از اینکه نعمت بودن با اولیای خدا را، نه به زبان که با عمل به آموزههای آنان سپاس گذارده بودم، خوشحال شده، به حکم «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» «إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»، از خداوند خواستم برای ادامه سفر یاریم دهد و مرا در میان آن همه مظاهر ناسپاسی تنها رها نکند.
🔻و من بار دیگر با امیدی برآمده از ایمانی دوباره به شهر باز میگردم.
🔻در شهر #بابل در حال قدمزدن بودم. به هر جا که مینگریستم آثار شیاطین انسی و آن خندههای پر کبر و مستانهشان را میدیدم. گویی تمام شهر به دست جنود ابلیس است. شهر فراموششدگان. و خدا هر آنکه او را فراموش کند به عذابی سخت گرفتار خواهد کرد، #فراموشی ذات خود و آنچه برای او آفریده شده است. «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» و چه بد عذابی است، فراموشکردن #هویّت انسانی.
🔻اما دیگر حال من متفاوت بود. هرچند غصهدار بودم، اما امیدی در دلم روشن بود و آموخته بودم که هیچگاه زمین از #حجّت الهی خالی نمیشود، و خط توحید هیچگاه یکسره قطع نمیشود.
🔻و بار دیگر #خداوند رحیم در میان قهقهه مستانه شیطان و شیطانصفتان، کاری کارستان میکند و یکی از پیروان خط #توحید نوح را وارد عرصه پیکار حق علیه باطل میکند. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ»
🔻و #ابراهیم، قهرمان توحید و بتشکن بزرگ تاریخ، وارد میشود. و شیطان فریادی از سر استیصال سر مینهد.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۲)
✍ اصغر آقائی
______________________
🌀 گام سوم: با ابراهیم ع: جوان قیامکرده (۲)
🔻شهر «اور» میزبان کودکی است که تولد او از دید سربازان نمرود، یکی از قدرتمندترین حاکمان مستکبر جهان پنهان مانده است. نهمین فرزند از نسل #نوح به دنیا آمده است، در حالی که پدرش پیش از تولد او وفات یافته و عموی مشرک او، #آزر، سرپرستی او را به عهده میگیرد و خداوند که همیشه از نشدها، شد میسازد؛ یتیمی را در دامن دشمن خویش میپرواند.
🔻آن کودک اکنون که من به شهر او رسیدهام جوانی رعنا شده است.
🔻در شهر قدمزنان خانه آزر عموی #ابراهیم را پرسانپرسان یافتم. دق الباب کردم. کنیزی درب را باز کرد. خود را معرفی کرده، از ابراهیم پرسیدم. او که گویی کینهای از ابراهیم در دل دارد، گفت: ابراااااااهییییییم ابراااااااهییییییییم آن جوان گستاخ که همیشه ارباب را ناراحت کرده، او را به جان ما میاندازد. ... .
🔻هنوز سخنش تمام نشده بود که شنیدم شخصی بلند فریاد میزند؛ از خانه من بروووو بیرون.
🔻در پس آن صدا، فردی به آرامی گفت: پدر جان چرا چنین برآشفته شدهای؟ مگر من چه گفتم؟ آن صدا خشنتر از قبل گفت: چهههههههه گفتهایییییییی؟ تویِ تازه به دوران رسیده، به من، به آزر، بزرگ قبیله میگویی آنچه پدرانم به آموختهاند را رها کنم و خدااااااااااااااااااای نادیده را قبول کنم.
🔻لحظهای صدای کنیز توجه مرا دوباره به خود جلب کرد. او گفت: باز هم ابراهیم سرِ هیچ با ارباب، یکیبهدو میکند؛ آخر دیوانههههههههههه نانت نیست، آبت نیست، ... .
🔻چه سخنان آشنائی؟ چقدر سخن بتپرستان و مشرکان تاریخ شبیه یکدیگر است؟ آنقدر این سخنها و تهمتها تکرار شده است که دیگر حالم از شنیدن آنها به هم میخورد.
🔻از کنیز روی برگردانده به گفتگوی آزر و ابراهیم دقت کردم.
🔻ابراهیم به عموی خویش گفت: پدر جان چرا چیزی که نه میشنود و نه میبیند و نه نیازی از تو را برطرف میکند، میپرستی؟ «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا»
🔻اما آزر از تجربه خویش و میراث پدران میگوید و بر درستی کار خویش پافشاری کرد.
🔻واقعا نمیفهیدم این همه اصرار بر بتپرستی را. مگر میشود دستسازِ خود را، سازندهی خویش بدانی. اما در طول سفر آموخته بودم تکیه جاهلانه بر میراث اجدادی، اسیر جوّ جامعهشدن و ثروتاندوزی و فریبکاری عواملی هستند که پذیرش حق را سخت میکنند.
🔻اما باید گفت و گفت و گفت تا اهلش دریابند. و ابراهیم ادامه داد: پدر جان من #علمی دارم که تو نداری، سخنم را بپذیر تا در مسیر صحیح قرار گیری «يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا». پدر جان، #بتپرستی همان عبادت #شیطان است، چنین مکن. پدرجان چرا موجودی را پرستش میکنی که در برابر خدای رحمان ایستاد؟ من واضح و صریح به تو میگویم اگر چنین مسیری را ادامه دهی، حتما دچار عذاب خواهی شد، و چنان تحت سیطره و ولایت شیطان قرار میگیری که دیگر راه نجاتی نخواهی یافت و عقوبتت حتمی خواهد شد. «يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا*يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا»
🔻 و آزر لجوج، گوشی برای شنیدن نداشت.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
🆔 @hayatemaqul
بسم الله قاصم الجبارین
🔰 زوال اسرائیل
✍ اصغر آقائی
______________________
🔆 محتوای متن زیر بر اساس آیات قرآن است.
🔻و اینک در #آخرالزمان از تبار و پیروان قومی بهانهجو، لجوج، بیادب، پیمانشکن و خائن، مغرور و تکذیبگر، ترسو، خودبرتربین، دنیاطلب و زیادهطلب، که ترور شخصیت و شخصِ افراد و پیامبرکشی عادت آنان بود؛ قومی دیگر با همان اوصاف در قبله اول مسلمانان گرد هم آمدهاند و چون دشمنانِ بیوفا و پیمانشکن، تهمتزن و توطئهگر و تفرقهافکنِ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، دشمنی را به نهایت رساندهاند.
🔻آنان چون #شیطان و شیطانصفتان با دروغ و بهرهگیری نابجا از احساسات و فطریات مردم چون وطندوستی میان ملتها تفرقهافکنی کرده، با جار و جنجال و شایعهپراکنی و صرف هزینههای بسیار سنگین، در تلاشند مخالفت خویش را نه با من و تو که با مکتب ابراز کرده، آن را نابود سازند.
🔻و اکنون بر من و توست تا با فهم صحیحِ #سنتهای قطعی الهی که به فرموده امام خامنهای در محاسبات دشمن نمیگنجد، بدانیم خداوند نه از ظالمان غافل بوده، و نه در سنتهای او تغییری ایجاد شده است. آری او با سنتهای خویش چون امهال و استدراج به ظالم فرصت میدهد تا خباثت باطنی خویش را به اوج رسانده، آن را آشکار کند. و این ظلمپیشگی، او را آهسته آهسته به سلب نعمت کشانده، عامل نابودیاش میشود.
🔻ما باید با ترک هر گونه محبت و دوستی آنان، که اگر چنین نباشد در ظلمی تاریخی و فرهنگی غلطیدهایم، و با نهگفتن به هر رابطه و #عادیسازیِ روابط سران خودکامه عرب، این ظالمان را تنها گذاشته، در مبارزهای دائمی با آنان، #صهونیسم، این ریشه فتنهها را، از جای درآوریم.
🔻آری بدان قهر الهی و نابودی ظالم سنتی الهی، و کیفرِ ناگهانی او وعدهای قطعی و بسیار نزدیک است؛ چرا که ظلم، آن هم این چنین ظلمی، دائمی نخواهد بود.
🔻و تو ای #مشرقیِ بهپاخواسته، آگاه باش که در پیکاری خستگیناپذیر عامل عذاب و نابودی آنان خواهی بود و زود باشد که این قوم تبهکار در این بازگشتِ پرقدرت، چندلایه و پرفتنه، که گویی تمام جهان را در سیطره فرهنگ شیطانیِ خویش اسیر کردهاند، نتیجه ظلمِ روزافزون خویش را ببینند و بار دیگر با #مسلطشدنِ گروهی از تبار #سید_خراسانی و #قاسم_سلیمانیها بر آنان، دوباره به نابودی و آوارگی در سایهسار #مهدی عج برسند.
🔻و این نابودی به دست وی و اصحابش، #وعده #باقر_العلوم علیهالسلام است و اینک تو در این صحنه در میان #یاران ایرانی او در تلاش برای نابودی او منتظر هستی و آن وعده بسیار نزدیک است که فرمود:
میبینم قومی از مشرق قیام کرده، طلب حق میکنند اما به آنان داده نمیشود؛ و آنان دوباره طلب میکنند و باز حقشان به آنان داده نمیشود؛ و وقتی آنان وضعیت را چنین میبینند شمشیرها را بر دوش گرفته، قیام میکنند، و در این هنگام آنچه خواهان آن بودند، به آنان داده میشود، اما دیگر نمیپذیرند، و این قیام را ادامه میدهند تا آن را به صاحب شما (امام عصر عج) بدهند. کشتهشدگان آنان #شهید هستند. آگاه باشید اگر من این زمان را درک کنم، خود را برای صاحب این امر حفظ میکردم.
🔻آری امام علیهالسلام در این حدیث به #اصحاب_مشرقی که بیگمان همان یاران خراسانی ایرانی است، وعده میدهد پس از قیام آغازین مرد قمّی، چنان امرِ قیام صاحب الامر نزدیک است که گویی بیشتر از عمر معمولی یک انسان از شروع آن قیام آغازینِ روح خدا تا قیام پایانی نفس رحمانی حق، طول نمیکشد زیرا که فرمود «لابقیت نفسی لصاحب هذا الامر: خود را برای صاحب این امر حفظ میکردم»
✅ پس ۱) به دلیل سنتقطعی الهی در نابودی ظالمان، و ۲) به دلیل وعده امام معصوم علیهالسلام در مدت قیام مرد قمّی تا ظهور صاحب الامر عج، که بیش از عمر معمولی یک انسان نیست؛ و ۳) به دلیل سخنان بزرگان دین چون #امامین_انقلاب در #مقدمهبودنِ #انقلاب_اسلامی در نابودی صهیونیسم با #ظهور مهدی موعود، میتوان به این نتیجه رسید نابودی این قوم ظالم بسیار نزدیک است؛ و از آنجا که از آغاز انقلاب اسلامی تا بیست سال آینده، حدودا به میزان عمر معمولی یک انسان است، لذا امید که نابودی این رژیم غاصب حداکثر در بیست سال آینده اتفاق بیافتد که #امام_خامنهای دامت افاضاته فرمود: رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.
🔻آری هرچند گاه چون عصر روز واقعه امیدها گویی بر باد رفته، و دیگر برای حق رمقی نمانده است؛ اما یک نام هنوز در عین ستمدیدگی میدرخشد و زودباشد که طیلسان زهدپوشِ ریاکار را از عریکه به زیر بکشد ... بوی خطبههای علی میآید ... قدمی دیگر مانده .... باطل در جولان است و بیقرار و خودشیفته؛ اما حق آرام و پرقرار در مسیر؛ بوی خطبههای علی میآید و #ذوالفقاری که او کشید، در نیام نرفته است؛ #بوی_خطبههای علی میآید؛ #مهدی پدر در راه است.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⸤﷽⸣
🔻نمیتوان برای امّتی که #عشق_و_عقل را درهمآمیخته و برای عضوی از اعضای دردمند خویش #طوفان_الاکفان راه میاندازد، شاخ و شانه کشید.
🔻آری خداوندی که با #کودک_در_سبد و #رهاشده_در_نیل مستکبران روزگار را از اریکه به زیر میکشد، میتواند با دستان خالیِ امّتی شجاع و صبور، #جحود و صهیونیستهای خبیث را به زیر بکشد.
🔻چه رسد به آنکه آن دستان خالی در کنار #یاران_مشرقی_خراسانی قرار گیرد که به حکم #وَأَعِدُّوا_لَهُمْ_مَا_اسْتَطَعْتُمْ_مِنْ_قُوَّة نیروی ایمان را با قدرت بازدارندهی نظامی همراه کرده است.
🔻 و زود باشد که #طوفان_الاقصی با مدد کفنپوشان شرقی به نیروی نظم و ایمان به اوج خود رسد، و مردمانی از #مشرق با شعار #یا_لثارات_الحسین راهی #مسجد_الاقصی شوند تا به حکمِ #فَجاسُوا_خِلالَ_الدِّيار، جستجوی کویبهکوی آن دیارِ رنجکشیده را تحقق بخشند و هیچ #یهودی غاصبی نماند مگر آنکه در زنجیر شود و شعار واضح و عیان #اللعنه_علی_الیهودِ آن #یمانیِ همپیمانِ #خراسانی در اوج خویش تبلور یابد.
🔻 و با زنجیرشدنِ #شیطان و شیطانصفتان به یُمن نفسهای حیاتبخشِ #مسیح و دستانِ علمافزا و معجزهآسای #مهدی به مدد #یاران_خراسانی، نفسهای در سینهحبسشده رها شوند
🔻 تا به حکمِ #الْأَرْوَاحَ_جُنُودٌ_مُجَنَّدَةٌ ، ارواح مؤمنان با یکدیگر اُلفتی دوباره یافته با قدمنهادن در مسیر #انسان_کامل در سرای #عبودیت، این گوهر #هویّتساز بشر مقیم شوند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۸)
✍ اصغر آقائی
_______________________
🌀 گام سوم: با ابراهیم ع: بتشکن (۷)
🔻در حیاط خانه #ابراهیم در حالی که مشتِ پرشده از دانهام را برای چند مرغ و خروس، خالی میکردم، سخن دیروز او در مجلس مناظرهای که بیشتر به محاکمه شبیه بود، فراموشم نمیشد. راستش دلم گویی به یکباره فروریخت.
🔻دیروز ابراهیم با صلابت خاص خویش گفت به خدا قسم بتهایتان را نابود خواهم کرد. «وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ»
🔻شاید کسی باورش نمیشد که او چنین جرئتی به خود راه دهد. این #بتها همه چیز آنان بودند؛ آئین، ثروت، کسب و معاش آنها ... ؛ اما ابراهیم کسی نبود که سخنی به گزاف بگوید.
🔻در این افکار بودم که ابراهیم را با #تبری به دست، و دستاری زرد بر سر بسته، در قاب درب ورودی خانه ظاهر شد. چشمانم میان تبر و دیدگان پر ابهّت ابراهیم در گردش بود. و دانستم چه در سر دارد.
🔻با ابراهیم که از خانه خارج شدیم، شهر گویی #شهر_مردگان شده بود. به ابراهیم گفتم: مردم کجا هستند؟ او گفت: به #میانرودان، خارج از شهر رفتهاند تا جشن سالیانه خویش را برگذار کنند.
🔻وارد بتخانه شدیم. چهرهی ابراهیم را که نگریستم، خشم و صلابت و افسوس، همه را یکجا میتوانستم ببینم. او به من گفت کنار بت بزرگ بایست و تماشا کن.
🔻کنار بت بزرگ چرااا؟ با این سؤال در ذهنم دواندوان به طرف بت بزرگ رفتم و به تماشا ایستادم.
🔻او شروع به شکستن یکایک بتها کرد. و آرام آرام سوی بت بزرگ آمد. به کناری رفتم تا نکند تکههای شکستهی بت بزرگ با من برخورد کند؛ اما ... نه ممکن نیست؛ باورم نمیشد؛ ابراهیم تبر خویش را بر دوش بت بزرگ گذاشت و به من گفت برویم. «فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ»
🔻من که مات و مبهوت شده بودم. به ابراهیم گفتم: چرا تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشتی؟ چرا آن را نمیشکنی؟ آخر من تا کنون ندیدهام و نشنیدهام فردی چنین کند و عمداً از خود ردّ پایی جا بگذارد؟
🔻او تبسمی کرد و گفت: اتفاقاً همین را میخواهم. و با اشاره به من گفت: شتر دیدی ندیدی.
🔻من مانده بودم، تبرش با آن دستگیرهی دستبافتش را که همه میدانستند برای ابراهیم است، باور کنم؛ یا این شتر دیدی ندیدی گفتنِ او را.
🔻در این اثنا ناگاه یاد روزهای آغازین همراهی با ابراهیم افتادم. روزی که به دیدار #کاهن میرفتیم و ابراهیم چند لحظهای با نیشخندی جلوی بت بزرگ ایستاد و گفت او قرار است همکار من شود.
🔻امروز متوجه شدم او چه در سر داشت. اما هنوز نمیتوانستم درک کنم که یک بت سنگیِ افتاده در گوشهای، که حتی غبار خویش را نیز نمیتواند بگیرد، چگونه میخواهد همکار نبیّ خدا، #انسان_کامل شود؛ مرده را چه به زنده.
🔻همانگونه که انتظار میرفت سر و صدا در شهر پیچید. همه جا سخن از #بتها بود و آنچه اتفاق افتاده است. در گوشهای مردان و زنانی، مویهکنان، از بت بزرگ میخواستند که عذابی نازل نکند، و عدهای هم در گوشهای بیتوجه، به کار خویش مشغول بودند.
🔻 اما در آن همهمه #کاهن حالی دگر داشت. گویی که فرصتی دست داده باشد، به سجده در برابر بت بزرگ از قدرت او میگفت و دفاعی که او از خود نشان داده بود. او میگفت: مردم بنگرید که چگونه خدای خدایان، آن فرد نابکار را از خود رانده است؟
🔻 من متعجب از دقلکاری او، بار دیگر دیدم که نفاق و جهل دو روی یک سکه هستند.
🔻در شهر غوغایی بود. یکی گفت: چه کسی چنین جرئتی به خود داده است؟ اگر بفهمم که بوده است با همین شمشیرم او را خواهم #کشت. آری تنها و تنها سخنی که از آنها به گوش میرسید #انتقام و کشتن و مانند آن بود. #تعصب جاهلانه شهر را درنوردیده بود. «قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ»
🔻من راستش ترسیده بودم. بالاخره همه میدانستند من همیشه با ابراهیم هستم و حتما سراغ او بیاییند، من هم گرفتار خواهم شد. و باز در خود احساس خسارت کردم. در کنار #انسان_کامل بودم، اما دلم در چنگ #شیطان گرفتار شده بود. آری انسان کامل، جسم همراه نمیخواهد که دل همراه میخواهد. و بر خود افسوس خوردم.
🔻در این اثنا ناگاه یکی گفت: شنیدهام ابراهیمنامی، سخنان خوبی درباره بتها نمیگفت و تهدیدشان میکرد. «قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ»
🔻با این سخن، ناگهان جمعیت منفجر شد. همه در جستجوی ابراهیم بودند؛ و بیش از همه #آزر. او گویی همه چیز خود را به خاطر برادرزادهاش در خطر میدید.
🔻سربازان #نمرود در چشمبههمزدنی ابراهیم را آوردند تا جلوی چشم مردمان محاکمه کنند. ابراهیم در خانه خود بود و نگریخته بود. «قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ»
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
#سفر_عشق
🆔 @hayatemaqul
🔰 توحید افعالی و توکل به خداوند
✍ اصغر آقائی
__________________
🔻 جناب #مولوی رحمة الله علیه تمام هستی را #جلوهگاه حق تعالی میداند که تنها کسی میتواند آن ببیند که سر در چاه نفس و مادّیات فرونبرده باشد.
🔻 وی بیان میکند کسانی چون #شیطان به دلیل آنکه در چاه #استکبار فروغلطیدهاند، نه #عبادت آنان و نه #رهنمائی انبیا به کار آنان آید:
بلعم باعور و ابلیس لعین
سود نامدشان عبادتها و دین
صد هزاران انبیا و رهروان
ناید اندر خاطر آن بدگمان
...
🔻 فرد متبلا به #استکبار، چون در چاه نفس و غرور خویش قرار گرفته است، نه تنها #نور_حق را در گوشهگوشه هستی نمیبیند؛ که آن را #شکّاکانه منکر میشود:
این جهان پر آفتاب و نور ماه
او بهشته سر فرو برده به چاه
که اگر حقست پس کو روشنی
سر ز چه بردار و بنگر ای دنی
🔻 این #نگاه_محدود و #خودبین فرد، سبب میشود، #ناامید، و #کوته_بین شود و #سختیها و مشکلات، راهزن او شوند:
هین مگو کاینک فلانی کشت کرد
در فلان سالی ملخ کشتش بخورد
پس چرا کارم که اینجا خوف هست
من چرا افشانم این گندم ز دست
...
🔻 وی #تلاش مستمر و #امیدوارانه بر اساس دیدن #دست_قدرت و #حکمت حق تعالی در تمام هستی را داروی این ناامیدی میداند:
چون دری میکوفت او از سلوتی
عاقبت در یافت روزی خلوتی
جست از بیم عسس شب او به باغ
یار خود را یافت چون شمع و چراغ
گفت سازندهٔ سبب را آن نفس
ای خدا تو رحمتی کن بر عسس
🔻 و در نهایت بسیار زیبا #همهکاره هستی را #خداوند میداند:
ناشناسا تو سببها کردهای
از در دوزخ بهشتم بردهای
بهر آن کردی سبب این کار را
تا ندارم خوار من یک خار را
در شکست پای بخشد حق پری
هم ز قعر چاه بگشاید دری
🔻 و چنین نگاهی به هستی سبب میشود که فرد خدابین، محدود در #شرائط نشود؛ و در همه جا #راهگشا را حضرت حق بداند:
تو مبین که بر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
@hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۵)
✍ اصغر آقائی
____________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۴): در آرزوی فرزند(۳)
... ادامه بخش قبل.
🔻بعد از صبحانه وارد حیاط خانه شدم. #ابراهیم داشت در #باغچه، گلی تازهشکفته را بو میکرد؛ بهار بود و گلهای رنگارنگ.
🔻نزدیک تر رفتم، و شنیدم ابراهیم همراه با بوکردن گل، با او به لطافت، سخن میگوید و سخنانش، هم محبّت بود و شکر بود و شکر.
🔻اینجا بود که باز همان موجود پرغرور همیشههمراهم، گویی این سخن را در تمام وجودم دمید: «ابراهیم فریبکار ریاکار را میبینی؟ اصلا باورت میشود این همان ابراهیم دیشبی باشد. یکی نیست به او بگوید اگر اهل شکری، پس نالهکردنهای دیشبت برای فرزند چه بود؟ آنجا که #سختی هست اهل شکر نیستی؛ اما اینجا که بوی خوش گل مستت کرده است، به شکر میافتی.
🔻در همین اثنا ناگاه #ابراهیم #نگاهی به من کرد و گویی با نگاه او آن #شیطان درونی، پا به فرار گذاشت.
🔻ابراهیم مرا کنار خویش خواند و هر دو روی سکویی نشستیم. او بدون آنکه پرسشی کنم، شروع به صحبت کرد و گفت: فرزندم، چقدر خوب است که بدون #دلیل و منطق، هیچ چیزی را نمیپذیری! راستش خود من هم همینطور هستم و از خدای خویش آموختهام همیشه پرسشگر باشم ... .
🔻من ناخودآگاه میان کلام او پریدم و گفت آری همین است و من حتی قبلا دیدم شما، با اینکه مطمئن بودید #معادی هست، اما باز از خداوند خواستید تا یقین شما را بیافزاید، آری آرییی درست است.
🔻ناگاه به خود آمدم و دیدم ابراهیم، آن کوه استوار، با نگاهی ملیح و لبخندی بر لب به من نگاه میکند. راستش کمی خجالت کشیدم که چرا سخن او را این چنین قطع کردم؟
🔻ابراهیم ادامه داد: این باغچه و گلهای آن را میبینی؟ من که متعجب شده بودم و نمیدانستم مقصود او از این #سؤال چیست، اما میدانستم، حکمتی دارد، گفتم: بله و هیچگاه از زیبائی آن چشمانم سیر نمیشود.
🔻ابراهیم ادامه داد: آری اینچنین است و #خانهای که در آن #فرزند باشد، مانند باغچه پرگل است.
🔻تازه فهمیدم او چه میگوید. بارها بدون آنکه زحمت بیان #شبهاتم را داشته باشم، او خود دلمشغولیهایم را پاسخ داده بود؛ هرچند هیچ وقت احساس نمیکردم که نباید سؤال کنم؛ چرا که از خود او آموخته بودم باید برای #فهم سؤال کرد؛ اما به نظر میآمد، گاه گاهی برخی دلمشغولیهای خاص من را ذهنخوانی میکرد و پاسخ میگفت تا #ذهن اسیر شبهاتِ شیطان شدهام را رهاکند تا به کار ذاتی خود، یعنی #جستجوی حقیقت بازگردد. آری شیطان کارش فریب است و فریب است و فریب «وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
🔻دوباره با تمام وجودم گوش شدم تا از ابراهیم بیاموزم که تنها راه آموختن، #انسان_کامل است و #عقل؛ هرچند تمام آنچه انسان کامل میداند، در عقلِ هیچ کسی نمیگنجد و راهی جز آموختن از او نیست.
🔻ابراهیم گفت: #انسان مؤمن همیشه اهل ناله و دعا در برابر خدای خود است و همه چیز خویش را از او میطلبد؛ و این خواسته خود خداست. پسرم از خداخواستن
منافاتی با #صبر و رضا ندارد. طلب نزد بیگانگان و مردمان عار است؛ نه نزد خداوند مهربان که انسان هرچقدر #داناتر شود، #نیازش را بیشتر به خداوند احساس میکند.
🔻ابراهیم پس از این کوتاهسخن، ایستاده و به سوی درب حیاط به راه افتاد. کنار درب که رسید، به سوی من که ایستاده به قد و قامت او که دیگر سالخورده شده بود، مینگریستم، گفت: پسرم آنچه در #ذهنت میآید، همیشه کار عقل نیست که گاه کار شیطان است و باید خوب بیاندیشی که نشانههای این دو چیست؟
🔻او که درب را بست، من بار دیگر به باغچه و گلی که ابراهیم با او سخن میگفت نگریستم و به او گفتم: چقدر تو خوشبختی که ابراهیم نوازشت کرد و با تو سخن گفت. و گل، بدون آنکه سخنی بگوید، چنین پاسخم را داد: هرگاه زیبائیهای انسان کامل و جهان هستی را ندیدی، و تنها در خود فرورفتی و از این همه زیبائی جدا شدی، بدان که شیطان با تو سخن گفته است؛ که کار شیطان ناامیدکردن و ترساندن و فریبدادن است؛ و کار خدا امیددادن.
🔻و من در حالی که به آن گل زیبا مینگریستم با خود زمزمه میکردم: إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (ابراهیم/5)
آری برای فهم و دانش و معرفت باید هم بسیار صبور بود و هم شکور؛ که بدون صبر کسی به علم نمیرسد؛ و بدون شکرگذاری، کسی از علم خویش طرفی نمیبندد.
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
🔰 راههای فریب شیطان
______________________
🔻به تعبیر قرآن #شیطان از #چهار_جهت برای فریب انسان تلاش میکند: پشت، پیشرو، راست و چپ
🔻امّا مقصود چیست؟
🔻قبل توضیح مطلب به این مثال توجه کنید:
فردی میخواهد صدقهای بدهد، شیطان به او میگوید اگر این همه ببخشی، آینده فقیر خواهی شد؛ یا آنکه با تمسّک به گذشته فرد به او القاء میکند که تو این همه کمک کردهای دیگر چه نیازی است؟؛ یا آنکه با فضائل اخلاقی او را فریب میدهد؛ و یا آنکه با رذائل اخلاقی او را فریب میدهد.
🔻 شیطان به ترتیب از پیش رو، پشت سر، از سمت راست و در نهایت از سمت چپ برای فریب او تلاش میکند.
🔻 آنچه بیان شد تنها یک مثال است و برای #فریب شیطان #مصادیق بیشماری وجود دارد که با توجه به جایگاه و سن و سال و جنسیت افراد متفاوت میشود.
🔻 به نظر میرسد #ترتیب ذکرشده در آیه درجه اهمیت هر یک از این زمینهها برای فریب را بیان میکند؛ لذا فریب توسط #آرزوها و یا احتمالاتی چون فقر در آینده، بالاترین ضریب در فریب شیطان را دارد و بعد از آن بهرهگرفتن از #گذشته فرد مانند سختیها، نیکیها، و جایگاه نیاکان قرار میگیرد و بعد از آن فریب از طریق #عجب و مانند آن از طریق اعمال خیر، و در نهایت فریب از طریق #رذائل و گناهانی که فرد به گناهبودن آنها معترف است، اما چون در شهوات غرق شده یا امیال او در کنترل او نیستند به راحتی فریبخورده، مرتکب گناه میشود.
🔻 خداوند کریم میفرماید:
💠 ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ
💠 سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!»
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#حیات_معقول
#علامه_طباطبائی
#در_محضر_قرآن
🆔 @hayatemaqul
🔰 گام به گام با انسان کامل (۳۸)
✍ اصغر آقائی
__________________
گام سوم: با ابراهیم ع (۱۷): قربانی (۲)
... ادامه بخش قبل.
🔻مدّتی بود مسئله قربانی مشرکان برایم دغدغه شده بود. آنان همیشه ابراهیم را به دروغ و عدم شجاعت و مانند آن محکوم میکردند تنها به خاطر آنکه خود انسانی را در برابر بت بزرگ به بهانههای مختلف قربانی میکنند. میدانستم کارشان جاهلانه است؛ امّا چه میشد دهان یاوهگویان لااقل با یک قربانی برای خداوند توسط ابراهیم، بسته شود.
🔻روزی در اتاق با فرزند ابراهیم، #اسماعیل که دیگر جوانی شده بود، خواب بودم که ناگاه ابراهیم سراسیمه وارد اتاق شد. از پنجره شبکهوار و چوبین اتاق بیرون را نگاه کردم. این ساعت غالبا او در خواب بود. اسماعیل نیز از خواب بیدار شده بود.
🔻ابراهیم ناگاه او را در آغوش گرفت و بغضی نهفته در صدا و چشمان او آشکار بود. هر دوی ما خشکمان زده بود. این چه حالیست؟ آن هم این موقع شب؟ اما حال او چنان بود که هیچکداممان جرأت سخن نداشتیم.
🔻صبح شد. سر صبحانه ذهن من درگیر حال دیشب ابراهیم بود و گاه گاه او را زیرچشمی نگاه میکردم. عجیب بود. ابراهیم گویی محو اسماعیل است. با خود گفتم حتما چیزی شده یا خبری شنیده است؟
🔻مدتی گذشت. و من همچنان در پی پاسخ سؤالم بودم که آن شب چه شده بود؟ به تجربه برایم ثابت شده بود هیچ حال انسان کامل بیحکمت نیست. اما همیشه جرأت پرسش نداشتم، گویی حتی اجازه پرسش نیز به دست خود انسان کامل بود.
🔻با این فکر روز و شب میگذراندم تا آنکه روزی وقتی اسماعیل از صحرا برگشت. این بار نه تنها خستگی روز در چهره او دیده نمیشد که گویی خوشحال نیز به نظر میرسد.
🔻با او که چند سالی از من کوچکتر بود و دیگر این روزها من را برادر صدا میزد، راحتتر بودم. او را کناری کشیدم و به شوخی به او گفتم: اسماعیل میبینم امروز هوای دشت و دمن خوب با تو سازگار بوده و خوشحالی؟ اسماعیل که لبخندی بر لب داشت. گفت: چیزی نشده است. به او گفتم: اسماعیل من تو را میشناسم حتما چیزی شده است؟ اسماعیل که اصرار مرا دید، با خنده گفت: داری بیبرادر میشوی؟
🔻من که خیلی متحیر شده بودم، گفتم: بیبرادر؟ یعنی چه؟ او با خنده ادامه داد: مگر خودت دوست نداشتی کسی در برابر خداوند قربانی شود تا دهان مشرکان طعنهزن بسته شود؟ خب قربانی انتخاب شد: من قربانی خواهم شد.
🔻گویی تمام وجودم فرو ریخت. باز گویی #شیطان در وجودم جولان میکرد با یک مشکل و ناراحتی، غرزدنهایم شروع شد.
🔻این بار که دیگر طاقتم طاق شده بود، بلندبلند از خدا #شکایت میکردم. خدایا حالا میخواهی قربانی بگیری چرا آخر اسماعیل؟ این همه آدم؟ کلی ناز کردی تا یک #فرزند به ابراهیم دادی، حالا که جوانی شده میخواهی او را از دستش بگیری، آن هم اینگونه! تو چقدر ........ .
🔻تا آمدم جملهام را با کلماتی بیادبانه تمام کنم، اسماعیل که صفات پدرش در او تجلی کرده بود، دست بر دهانم گذاشت و مرا به آرامش خواند.
🔻بار اول بود که اینقدر احساس میکردم او را دوست دارم. تا حس میکنی #نعمتی از دستت میرود، قدر او را میدانی.
🔻او با صدای ابراهیمگونه خویش با من سخن گفت.
🔻کمی که آرام شدم پرسیدم #قصه چیست؟ گفت در صحرا که بودم احساس کردم پدرم چیزی میخواهد بگوید اما دستدست میکند. گفتم پدر جان چیزی شده است؟ ناگاه گویی بغضی خفته در گلو داشت. باورت نمیشود پدرم، ابراهیم بزرگ، شروع به گریه کرد و من را باز مانند آن شب در آغوش کشید. یادت که هست؟
🔻من که با این یادآوری او تمام سؤالات و دغدغههایم باز سراغم آمده بودند، گفتم بله یادم هست.
🔻او ادامه داد: پدرم بعد از مدتی گفت فرزندم، اسماعیلم، میخواهم رازی را با تو در میان بگذارم، خوابی دیدهام.
🔻اسماعیل ادامه داد: همیشه خوابهای پدرم را صادق میدانم و گفتم خب مگر چه دیدهای که اینقدر آشفته شدهای؟ پدرم گفت: خواب دیدهام که تو را #قربانی میکنم. «قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»
🔻من که ابتدا کمی حیرت کرده بودم، ادامه دادم پدر جان مطمئن هستی؟ گفت: آری و ادامه داد: فرزندم نظر تو چیست؟ آیا همراهی میکنی؟ گفتم: پدر جان من مطمئن هستم هر آنچه خداوند میخواهد خیر است؛ پس آنچه بدان مأمور شدهای انجام بده، امیدوارم به لطف خدا صبور باشم. «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ»
🔻من دیگر نمیدانستم چه کنم؟ و تنها باید صبر میکردم. با خود میگفتم حتما قربانیشدن او حکمتی دارد.
🔻زمان قربانی رسید. ابراهیم موهای اسماعیل را با دستان خود شانه کرد، و لباسهای نوئی بر تن او کرد.حالش عجیب بود. هر کسی میتوانست آن را درک کند. او از اینکه محو اراده حق است خوشحال بود اما هر چه باشد پدر است و دلش میسوزد. ... .
... و سفر ادامه دارد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul
بسم الله قاصم الجبارین
🔰 زوال اسرائیل
✍ اصغر آقائی
______________________
🔆 محتوای متن زیر بر اساس آیات قرآن است.
🔻و اینک در #آخرالزمان از تبار و پیروان قومی بهانهجو، لجوج، بیادب، پیمانشکن و خائن، مغرور و تکذیبگر، ترسو، خودبرتربین، دنیاطلب و زیادهطلب، که ترور شخصیت و شخصِ افراد و پیامبرکشی عادت آنان بود؛ قومی دیگر با همان اوصاف در قبله اول مسلمانان گرد هم آمدهاند و چون دشمنانِ بیوفا و پیمانشکن، تهمتزن و توطئهگر و تفرقهافکنِ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، دشمنی را به نهایت رساندهاند.
🔻آنان چون #شیطان و شیطانصفتان با دروغ و بهرهگیری نابجا از احساسات و فطریات مردم چون وطندوستی میان ملتها تفرقهافکنی کرده، با جار و جنجال و شایعهپراکنی و صرف هزینههای بسیار سنگین، در تلاشند مخالفت خویش را نه با من و تو که با مکتب ابراز کرده، آن را نابود سازند.
🔻و اکنون بر من و توست تا با فهم صحیحِ #سنتهای قطعی الهی که به فرموده امام خامنهای در محاسبات دشمن نمیگنجد، بدانیم خداوند نه از ظالمان غافل بوده، و نه در سنتهای او تغییری ایجاد شده است. آری او با سنتهای خویش چون امهال و استدراج به ظالم فرصت میدهد تا خباثت باطنی خویش را به اوج رسانده، آن را آشکار کند. و این ظلمپیشگی، او را آهسته آهسته به سلب نعمت کشانده، عامل نابودیاش میشود.
🔻ما باید با ترک هر گونه محبت و دوستی آنان، که اگر چنین نباشد در ظلمی تاریخی و فرهنگی غلطیدهایم، و با نهگفتن به هر رابطه و #عادیسازیِ روابط سران خودکامه عرب، این ظالمان را تنها گذاشته، در مبارزهای دائمی با آنان، #صهونیسم، این ریشه فتنهها را، از جای درآوریم.
🔻آری بدان قهر الهی و نابودی ظالم سنتی الهی، و کیفرِ ناگهانی او وعدهای قطعی و بسیار نزدیک است؛ چرا که ظلم، آن هم این چنین ظلمی، دائمی نخواهد بود.
🔻و تو ای #مشرقیِ بهپاخواسته، آگاه باش که در پیکاری خستگیناپذیر عامل عذاب و نابودی آنان خواهی بود و زود باشد که این قوم تبهکار در این بازگشتِ پرقدرت، چندلایه و پرفتنه، که گویی تمام جهان را در سیطره فرهنگ شیطانیِ خویش اسیر کردهاند، نتیجه ظلمِ روزافزون خویش را ببینند و بار دیگر با #مسلطشدنِ گروهی از تبار #سید_خراسانی و #قاسم_سلیمانیها بر آنان، دوباره به نابودی و آوارگی در سایهسار #مهدی عج برسند.
🔻و این نابودی به دست وی و اصحابش، #وعده #باقر_العلوم علیهالسلام است و اینک تو در این صحنه در میان #یاران ایرانی او در تلاش برای نابودی او منتظر هستی و آن وعده بسیار نزدیک است که فرمود:
میبینم قومی از مشرق قیام کرده، طلب حق میکنند اما به آنان داده نمیشود؛ و آنان دوباره طلب میکنند و باز حقشان به آنان داده نمیشود؛ و وقتی آنان وضعیت را چنین میبینند شمشیرها را بر دوش گرفته، قیام میکنند، و در این هنگام آنچه خواهان آن بودند، به آنان داده میشود، اما دیگر نمیپذیرند، و این قیام را ادامه میدهند تا آن را به صاحب شما (امام عصر عج) بدهند. کشتهشدگان آنان #شهید هستند. آگاه باشید اگر من این زمان را درک کنم، خود را برای صاحب این امر حفظ میکردم.
🔻آری امام علیهالسلام در این حدیث به #اصحاب_مشرقی که بیگمان همان یاران خراسانی ایرانی است، وعده میدهد پس از قیام آغازین مرد قمّی، چنان امرِ قیام صاحب الامر نزدیک است که گویی بیشتر از عمر معمولی یک انسان از شروع آن قیام آغازینِ روح خدا تا قیام پایانی نفس رحمانی حق، طول نمیکشد زیرا که فرمود «لابقیت نفسی لصاحب هذا الامر: خود را برای صاحب این امر حفظ میکردم»
✅ پس ۱) به دلیل سنتقطعی الهی در نابودی ظالمان، و ۲) به دلیل وعده امام معصوم علیهالسلام در مدت قیام مرد قمّی تا ظهور صاحب الامر عج، که بیش از عمر معمولی یک انسان نیست؛ و ۳) به دلیل سخنان بزرگان دین چون #امامین_انقلاب در #مقدمهبودنِ #انقلاب_اسلامی در نابودی صهیونیسم با #ظهور مهدی موعود، میتوان به این نتیجه رسید نابودی این قوم ظالم بسیار نزدیک است؛ و از آنجا که از آغاز انقلاب اسلامی تا بیست سال آینده، حدودا به میزان عمر معمولی یک انسان است، لذا امید که نابودی این رژیم غاصب حداکثر در بیست سال آینده اتفاق بیافتد که #امام_خامنهای دامت افاضاته فرمود: رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.
🔻آری هرچند گاه چون عصر روز واقعه امیدها گویی بر باد رفته، و دیگر برای حق رمقی نمانده است؛ اما یک نام هنوز در عین ستمدیدگی میدرخشد و زودباشد که طیلسان زهدپوشِ ریاکار را از عریکه به زیر بکشد ... بوی خطبههای علی میآید ... قدمی دیگر مانده .... باطل در جولان است و بیقرار و خودشیفته؛ اما حق آرام و پرقرار در مسیر؛ بوی خطبههای علی میآید و #ذوالفقاری که او کشید، در نیام نرفته است؛ #بوی_خطبههای علی میآید؛ #مهدی پدر در راه است.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
#حیات_معقول
🆔 @hayatemaqul