eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
برخیز، هوای "صبحدم" می‌چسبد در باغ بزن کمی قدم، می‌چسبد.. با نانِ صفا و مهر، "شیرینیِ عشق" نوشیدن چای ☕ تازه دم می‌چسبد... ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اسوه بودن پیامبر (ص) (1⃣) ✅💐 خلق عظیم 💐✨ پیامبر اعظم(ص) به دلیل بهره‌مندی از «خُلقٍ عَظیم» و «رَحمَةٌ لِلعَالَمین»، نمونه و الگوی مکارم اخلاقی برای تمام انسان‌ها در تمام دوران‌ها هستند. ایشان به عنوان بهترین و کامل‌ترین اسوه راستین بشریت، نسبت به تمام مردم بسیار دلسوز، صمیمی و مهربان بودند. 💐✨ یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌های خاتم الانبیاء(ص)، خلق عظیم ایشان است که خداوند آن را به عظیم وصف می‌کند و عظیم به این تعبیر می‌شود که چیزی بزرگ‌تر و برتر از آن نیست: 💐💫 وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (آیه 4 سوره قلم) و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری! ✅💐 در ميان صفات و ويژگى‌هاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. ✅💐 كلمه خُلق به صفاتى گفته مى‌شود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمى‌شود. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
میخواهم بروم که بازویم را میگیرد،حس میکنم خون در رگ هایم منجمد میشود:به من دست نزن دستم را به شدت عقب میکشم. میگوید:باشه باشه،فقط یه سوال،چرا؟ :_چی چرا؟ چرا حاضر شدی پشت :+ پا بزنی به پدر و مادرت و دوستات و همه چی رو فراموش کنی و بشی یه آدم دیگه؟ :_فقط فکر کردم :+به چی؟ :_به خدا :+نیکی...بس کن :_هرطور مایلی،میخوای باور نکن... دوباره میخواهم بروم که میگوید:قبلا ما خیلی با هم صمیمی بودیم،یادته که؟ :_بودیم...الان خیلی چیزا عوض شده :+من عوض نشدم :_بس کن دانیال لبخند میزند:خدارو شکر،فکر کردم اسمم رو هم فراموش کردی... )یک قدم به طرفم میآید( نیکـــی...من همون دانیالم...هنوز همونقدر دو ِست.... :_بسه..لطفا.... و به سرعت به طرف ساختمان حرکت میکنم. به طرف میزها میروم. بچه ها،جفت شده اند و میخواهند برقصند... خدایا،من میان این همه تفاوت چه میکنم... فریبرز،لایعقل شده،تلوتلو میخورد:نیکی...قبلا که خیلی خوب میرقصیدی،الان چی؟ دانیال بالای سرم میایستد،به پسرها اشاره میکند تا فریبرز را ببرند. کنارم مینشیند. :_میدونم خیلی فرق کردی نیکی میخواهم بلند شوم اما کیفم را میگیرد:بشین... :+علاقه ای به شنیدن حرفات ندارم... :_نمیبینی...هیچکس تو حال خودش نیست...من که اینجا باشم نمیتونن اذیتت کنن،تحملم کن. به خاطر خودت...من اصلا حرف نمیزنم.... راست میگوید،اینجا امن نیست.... ناچار مینشینم... میز های اطراف تقریبا خالی شده اند...صدای موزیک،از دور میآید.. دانیال میگوید:شنیدم...رفتی لندن :_آره یه مدت اونجا بودم... :+چی شد یه دفعه رفتی؟بی خبر؟ :_یهویی شد دیگه :+پیش عمومحمودت رفته بودی؟ :_عمومحمود؟؟نه عمو وحیدم..مگه عمومحمود منو میشناسی؟ :+آره،مگه کسی هست که نشناسدش؛یکی از مهم ترین سرمایه دارای بخش خصوصیه، مثل بابات،مثل بابام... :_شما الان چی کار میکنی؟ لبخند میزند،گرم،صمیمی:خوبه که یادت افتاد از منم بپرسی..هیچی تو این دو سال درسم تموم شد، الان پیش بابا،تو کارخونه مشغولم... :_موفق باشید :+ممنون،تو چی؟یادمه اون موقعها نمیدونستی تو دانشگاه چی بخونی!خانم وکیل یا خانم فیلسوف؟ :_نمیدونم.... لبخند میزند. یکی از خدمه جلو میآید و به دانیال میگوید:آقای مهندس با شما کار دارن. :_الان میام.. بلند میشود:من الان میام،از اینجا تکون نخوری. سری تکان میدهم. همین که دانیال میرود،پریا کنارم مینشیند:چی شد؟ :_چی؟ :+دانیال چی بهت میگفت؟؟ :_چیز خاصی نگفت... :+نیکی چرا خودت رو زدی به اون راه؟؟ از وقتی تو رفتی دانیال پاشو تو یه مهمونی هم نذاشت،مدام این طرف و اونطرف دنبالت میگشت. چون مامان و بابات هیچی به کسی نمیگفتن. واسه این مهمونی هم،سه چهار بار مامان و بابام زنگ زدن به مامانتینا، خواهش کردن هرطور شده تو رو بیارن.البته مامان و بابات نمیدونن اصرار ما،به خاطر دانیال بود. وقتی بهش گفتم تو اومدی،کم مونده بود پرواز کنه. :_چی میگی پریا؟؟ :+دیدم چقدر سرد باهاش حرف میزدی. اذیتش نکن؛این دو سال خیلی تنها بود.... اوه دنیال اومد،من اینجا نباشم بهتره. پریا سریع بلند میشود،دانیال جلو میآید . :_پریا چی میگفت؟؟ جوابش را نمیدهم... نمی دانم چه باید بگویم...اصال نمیدانم اآلن چه حالی دارم...گیج و منگ شده ام. من به این مهمانی دعوت شده ام،تا پسر میزبان،بار دیگر به جمع دوستانش بازگردد... جز طعمه شدن مگر معنای دیگری دارد.... بلند میشوم،بدون فکر،بدون تأمل،حتی نمیدانم میخواهم چه کنم...حس میکنم مغزم یخ زده. ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_عجله_در_کارها_حجت_الاسلام_رفیعی.mp3
2.54M
♨️عجله در کارها 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
همه شاگردان دور استاد حلقه زده اند، يكى با صداى زيبا، قسمتى از آيه 30 سوره بقره را مى خواند: (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...): وقتى كه فرشتگان به خدا گفتند: ما تو را تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم. اكنون استاد چنين سخن مى گويد: فرشتگان هم عبادت خدا را به جا مى آورده و نماز مى خوانند، البتّه نماز هر گروه از فرشتگان با نماز گروه ديگر فرق مى كند، مثلاً نماز فرشتگان آسمان اوّل، اين است كه به سجده بروند. اين مطلب در حديثى از پيامبر آمده است. امروز مى خواهم حديثى را براى شما بگويم كه آقاى سعيدبن جُبير آن را نقل كرده است، گوش كنيد: يك روز، عُمَر به مسجد مى رفت تا مثل همه مسلمانان در نماز جماعت شركت كند. همه مردم از خانه هاى خود بيرون آمده بودند تا به مسجد بروند و پشت سر پيامبر نماز بخوانند. عُمَر وقتى به مسجد مى رفت، نگاهش به مردى افتاد كه در گوشه اى نشسته بود. عُمَر به او گفت: موقع نماز است و هنوز اينجا نشسته اى؟ آن مرد در جواب گفت: كار خوب من براى تو چه فايده اى دارد؟ تو اگر كار خوبى داشته باشى، براى خودت خوب است! عُمَر ناراحت شد و او را كتك زد، بعد از آن، عُمَر به مسجد رفت و با پيامبر نماز خواند. وقتى نماز تمام شد، عُمَر نزد پيامبر آمد و ماجراى آن مرد را تعريف كرد. پيامبر به او سخنى گفت، عُمَر فكر كرد بايد تا آن منافق را به قتل برساند، براى همين با عجله از جاى خود برخاست تا نزد آن منافق برود. پيامبر عُمَر را صدا زد و گفت: "اى عُمَر! بازگرد! همانا غضب و خشم تو، مايه عزّت اسلام است، خشنودى تو، همان حكم خداست! اى عُمَر! خدا نيازى به نماز انسان ها ندارد، در آسمان ها، فرشتگان همواره مشغول نماز هستند و خدا را عبادت مى كنند. عُمَر به پيامبر گفت: اى پيامبر! نماز فرشتگان چگونه است؟ پيامبر سكوت كرد و به او جوابى نداد، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و به پيامبر چنين گفت: "اى پيامبر! به عُمَر سلام برسان و به او خبر بده كه نماز فرشتگان هر آسمان با آسمان ديگر تفاوت دارد، نماز فرشتگان آسمان اول، سجده مى باشد، نماز فرشتگان آسمان دوم، ركوع مى باشد...". وقتى سخن استاد به اينجا مى رسد، او بحث را تمام مى كند، گويا او خسته شده است. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 در چند مقام فرموده اند صدایتان را بلند نکنید. ۱. در محضر رسول خدا صلوات الله علیه ۲. در نزد ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین. ۳. در مسجد مگر برای ایراد خطابه. ۴. در نزد پدر و مادر و استاد. 🌸 شان پدر و مادر و استاد هم شان رسول خدا و ائمه معصومین علیهم السلام است. هم شان خانه ی خداست. 👌 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
همسفرم! آيا موافقى با هم اندكى تاريخ را مرور كنيم. بايد به بيست و شش سال قبل برگرديم تا حوادث سال سى و پنج هجرى قمرى را بررسى كنيم. عثمان به عنوان خليفه سوم در مدينه حكومت مى كرد. او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم از اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند، از عثمان ناراضى بودند. به مردم مصر بيش از همه ظلم و ستم مى شد، امّا سرانجام صبر آنها لبريز شد و در ماه شَوّال سال سى و پنج هجرى به سوى مدينه آمدند. آنها خانه عثمان را محاصره كردند و اجازه ندادند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد. حضرت على(ع) براى دفاع از عثمان، امام حسن و امام حسين(ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد. محاصره بيش از دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت، امام حسن و امام حسين(ع) و گروه ديگرى از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند. جالب اين است كه خود بنى اُميّه كه طراح اصلى اين ماجرا بودند، مى خواستند كه با از ميان برداشتن عثمان به اهداف جديد خود برسند. روز هجدهم ذى الحجّه مروان منشى و مشاور عثمان، به او گفت از كسانى كه براى دفاع او آمده اند بخواهد تا خانه او را ترك كنند. عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است، از همه آنهايى كه براى دفاع از آنها آمده بودند خواست تا به خانه هاى خود بروند. او به همه رو كرد و چنين گفت: "من همه شما را سوگند مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد".219 امام حسن(ع)فرمود: "چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى؟" عثمان در جواب ايشان گفت: "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى. من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود". آخرين افرادى كه خانه عثمان را ترك كردند امام حسن و امام حسين(ع) بودند. حضرت على(ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن(ع) شد، به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد. امام حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت، امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند. شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند. محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد. عثمان و خانواده او به شدت تشنه بودند، امّا شورشيان، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد. آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: شايسته نيست كسى مورد غبطه قرار گيرد، مگر كسى كه همتش خودش باشد در اين كه از خودش حساب كشى كند و خودش را مؤاخذه نمايد و در اصلاح خود بكوشد.✨ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
مداحی_آنلاین_مسئولیت_اعضای_بدن_آیت.mp3
3.56M
♨️مسئولیت اعضای بدن 👌 بسیار شنیدنی 🎤 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌟در این شب آرام ... 🌸دعایتان میکنم بخیر 🌟نگاهتان میکنم به پاکی 🌸یادتان میکنم بخوبی 🌟هرجا هستید 🌸بهترین‌ها را برایتان آرزو دارم 🌟شبی زیباو سراسر آرامش 🌙در آغوش مهربانی های خدا داشته باشید 💜شبتون بخیر و سرشار از آرامش💜 🦋🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ☘💐❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌷 ﷽ امام زمانمــ ❤️ــــــ میان شلوغی این روزگار غریب میان مردمانی که هر روز غریبه تر می شوند آشنای دلـ💔ـ من باش... فقیر گوشه نشین محبتت هستم بساز با دل آن که فقط تو را دارد ❤️ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌸💖🌷❤️ همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ 😍🌸🌸🌸🌸🌸😍 ✋سلام مهربانان همراه صبحتون بهشتی روزتون مهدوی در پناه خدا و نگاه خاص             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ اسوه بودن پیامبر (ص) (2⃣) ✅💐 رحمه للعالمین 💐✨ پیامبر اعظم(ص) به دلیل بهره‌مندی از «خُلقٍ عَظیم» و «رَحمَةٌ لِلعَالَمین»، نمونه و الگوی مکارم اخلاقی برای تمام انسان‌ها در تمام دوران‌ها هستند. ایشان به عنوان بهترین و کامل‌ترین اسوه راستین بشریت، نسبت به تمام مردم بسیار دلسوز، صمیمی و مهربان بودند. 💐✨ پيامبر اسلام (ص) براى همه‌ انسان‌ها، در همه‌ى اعصار و تمامى مكان‌ها رحمت است و نيازى به پيامبر ديگرى نيست: 💐✨ وجود پیامبر خاتم سبب سعادت دو جهان مردمان است. چرا که عمل به آئین و برنامه‌ای که او با خود آورده است ناکامیها و بدبختیها و بیدادگریها و تباهکاریها را پایان می‌دهد، و سرانجام منتهی به حکومت صالحان با ایمان بر معموره جهان خواهد شد، و در پایان آنان را به نعمت جاوید و سرمدی آخرت نائل خواهد کرد: 💐💫 وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (آیه 107 سوره انبیاء) ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم. ✅💐 خداوند، «ربّ العالمين» و رسولش «رحمة للعالمين» است، يعنى تربيت واقعى در سايه هدايت انبيا امكان پذير است ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💐حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: اگر انسان طرفةالعینی از مبدأ منقطع شود، شیطان او را به خود جلب می‌کند. به خدا پناه می‌بریم از اینکه فریب بخوریم و ندانیم که آب خورده‌ایم یا زهر؛ زیرا کسی که می‌خواهد انسان را فریب دهد، اول آب می‌دهد، بعد حلوا می‌دهد، بعد چیز دیگر، و خودش هم مقداری می‌خورد و در دهان می‌گذارد به‌طوری که وانمود می‌کند، مابقی مسموم نیست و بدین ترتیب هیچ منشأ شکی باقی نمی‌گذارد. 📚 در محضر بهجت، ج٢،             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
چگونه می‌توانیم مدت‌ها در یک خانه کثیف زندگی کنیم؟ مناجات کردن بدون استغفار مانند تمیز کردن خانه و وسائل بدون آب و مواد شوینده است. استغفار مانند استحمام موجب تمیزی روح آلوده ما می‌شود. چگونه می‌توانیم مدت‌ها بدون استغفار سپری کنیم و سنگینی روح‌مان را تحمل کنیم و یا در یک خانه کثیف زندگی کنیم؟ طبع زندگی ما را به تمیزکاری وادار می‌کند. استاد             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓میدونید چرا گاهی مواقع باتوسل ‌به‌ امام‌زمان (عج) حاجت روا نمی‌شویم؟ 🎙 سخنران: استاد مسعود عالی 🌤أللَّھُمَ عجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
دانیال صدایم میزند:نیکی... توجه نمیکنم...به میز مامان و بابا میرسم. مامان و بابا و آقای رادان و شهره نشسته اند و مشغول بگو و بخند.... :_مـــــامـــان... متوجه حضورم نمیشوند،بلندتر،داد میزنم:مـــامــان هرچهار نفر به طرف من برمیگردند :_میخوام برم خونه...همین اآلن... لبم را گاز میگیرم تا اشک هایم جاری نشود... بابا متوجه حال بدم میشود:باشه بابا،بریم... مامان میگوید:کجا بریم؟چی شده نیکی؟ صدایی از پشت سرم میآید:اگه اجازه بدین من میبرمش آقای نیایش... برمیگردم،دانیال است... دستم را مشت میکنم،به سختی جلوی خودم را میگیرم تا عصبانیتم را نثار صورتش نکنم... آقای رادان میگوید:آره مسعود،بذار دانیال میبردش... البته نیکی جان،ما خوشحال میشدیم که بیشتر میموندی.... بابا میگوید:نه،بهتره مام بریم... و لبخندی به صورتم میپاشد،نگاه مهربانش آرامم میکند. در تمام مسیر،مامان غر میزند که چرا زود آمدیم و مهمانی تمام نشده بود.. بابا هم،در کل مسیر،با مهربانی و حوصله،سعی دارد مامان را آرام کند.. من هم تمام طول مسیر،با وجود حس بد و ناراحتی هایم،با وجود تمام زخم هایی که به قلبم خورده بود،حس خوبی داشتم... حس قشنگی که بابا،با حمایتش به من عیدی داد... خدایا شکر نفس عمیقی میکشم،دست هایم را تا بالای سرم میبرم و کش و قوس به بدنم میدهم.زیر لب)بسم اللّه(میگویم و برگه ی پاسخنامه را تحویل مراقب میدهم. وسایلم را جمع میکنم. مقنعه ام را مرتب میکنم و بلند میشوم. بچه ها،گروه گروه از کالسها بیرون میآیند. از جلسه ی کنکور بیرون میزنم. آفتاب چشمم را میزند. نگاهی به دور و بر میاندازم. دخترها به طرف خانواده هایشان میروند. یکی مادرش را بغل گرفته،یکی روی زمین نشسته و گریه میکند،یکی هم از ته دل میخندد. با نگاه به دنبال مامان و بابا،میگردم. روی پنجه ی پا بلند میشوم و اطراف را میکاوم. دستی روی شانه ام قرار میگیرد. برمیگردم،باباست. مهربان نگاهم میکند:چطور بود بابا؟ و دست هایش را باز میکند،نمیتوانم خودم را نگه دارم. به آغوش پدرانه اش احتیاج دارم،بغلش میکنم و بابا،دست هایش را دورم حلقه میکند. ناخودآگاه گریه میکنم. بابا میگوید:چرا گریه میکنی نیکی؟فدای سرت..هرچی بشه فدای سرت.. امسال نشد،سال دیگه،دانشگاه آزاد...هرچی.. غصه خوردن نداره که. خودم را از او جدا میکنم:خوب بود بابا،خیلی خوب :_راست میگی؟ با کناره ی انگشت،اشک هایم را میگیرم و سرم را تکان میدهم. بابا به پهنای صورت میخندد. بیا بریم،تعریف کن ببینم گُ :_ ل کاشتی یا نه؟ پس حدسم درست بود،او نیامده...مامان،حتی اینجا هم نیامده.. بعد از مهمانی سال تحویل،من خودم را درگیر درس کردم و حتی از خیر امامزاده رفتن گذشتم،تا مجبور نشوم به باج دادن. مامان هم از همان روز،قهر کرد. رابطه ی بینمان،سرد بود؛سردتر شد... بغضم را قورت میدهم و به بابا لبخند میزنم. مامان نیست،وگرنه بابا،اینقدر بی واهمه مهربان نمیشد. با هم به طرف ماشین میرویم،حس سبکی دارم،حس رهایی،حس آزاد شدن از بندی به نام کنکور... بابا با خنده میگوید: خب بالاخره به مردم بگیم دخترمون چی کاره میخواد بشه.. لبخند به لبم میدود،تصمیمم را سرجلسه گرفتم. :_وکیل،خانم وکیل.. ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود. شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند. اما حضرت على(ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند. آنها هرطور بود آب را به خانه عثمان رساندند. امام حسن(ع) و قنبر هنوز بر درِ خانه عثمان ايستاده بودند كه تيراندازى شروع شد. در اين گيرودار امام حسن(ع) نيز مجروح شد، امّا سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند. پس از مدّتى بنى اُميّه با بهانه كردن پيراهن خون آلود عثمان، حضرت على(ع) را به عنوان قاتل او معرّفى كردند. دستگاه تبليغاتى بنى اُميّه تلاش مى كردند تا مردم باور كنند كه حضرت على(ع) براى رسيدن به حكومت و خلافت در قتل عثمان دخالت داشته است. امروز، روز هفتم محرّم است. ابن زياد نيز، تشنگى عثمان را بهانه كرده تا آب را بر امام حسين(ع) ببندد. عجب! تنها كسى كه به فكر تشنگى عثمان بود و براى او آب فرستاد حضرت على()بود. امام حسين(ع) و امام حسن(ع) براى بردن آب به خانه عثمان تلاش مى كردند، امّا امروز و بعد از گذشت بيست و شش سال اعتقاد مردم بر اين است كه اين بنى هاشم و امام حسين(ع) بودند كه آب را بر عثمان بستند؟! به راستى كه تاريخ را چقدر هدفمند تحريف مى كنند! همسفرم! آيا تو هم با من موافقى كه اين تحريف تاريخ بيشتر از تشنگى، دل امام حسين(ع) را به درد آورده است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 اخلاق حضرت زهرا(س) در منزل امیرالمومنین(ع) 🎬 آیت الله انصاریان ✨بانوی بهشتی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸