﷽
-------
شبها
این موقع که میشود؛
اهل خانه به خواب میروند
و زندگی را سکوت دلچسبی فرامیگیرد،
دلم میخواهد تکثیر شوم.......
.
.
یک "من"م خودش را ولو کند روی تخت و کم خوابی هایش را جبران کند و هرچه دلش میخواهد خواب ببیند.
یک منم بنشیند کنار بچهها و تا صبح نگاهشان کند و دست روی گونه های لطیفشان بکشد و زیر گلویشان را بو کند و موهایشان را نوازش کند.
یک منم بدود به آشپزخانه و کارهای عقب افتاده را سامان دهد و نهار فردا را بگذارد.
یک منم پناه ببرد به سجاده و عاشقانه های اشک آلودش را تسبیح بیندازد و روح خودش را کمی سیراب کند.
یک منم برود جلوی آینه و کرم شب و دورچشم بزند و موهایش را با کمی روغن نارگیل و گلاب ماساژ دهد و ناخن هایش را سوهان بکشد.
.
یک منم بنشید پای کتابهای در نوبت خوانده شدن و زیر نور شیک چراغ مطالعه، کسب دانش و اندیشه ورزی کند.
یک منم لم بدهد روی مبل و توی اینستا و گروه های چت و کانال ها بچرخد و فیلم تماشا کند.
یک منم لباسهای فردای همسر را اتو کند و تکه های اسباب بازی را از گوشه کنار خانه جمع کند و کتابهای فرش زمین شده را در قفسه بچیند.
یک منم هم یک لیوان چای برای خودش بریزد و برود توی بالکن و ماه و چراغ های شهر را نگاه کند.... .
.
.
دریغا
که همیشه همین یک منم
و انتخابِ بین این، همه.....
.
. (و گاه ملغمهی سرهم بندی شدهی دست چندمی از همه!
که زمان و توان محدود است
و امیال و آرزوها زیاد...) .
.
#مادری_را_با_همه_سختیهایش_دوست_دارم
#مادرم_باافتخار
#مادر #مادری #زن #زنانگی #زندگی #رشد #اولویت #انتخاب #ماموریت_ما #هدف #زندگی_مبتنی_بر_ارزش #زندگی_درلحظه
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
❁ـ﷽ـ❁
این روزها بیش از هروقت دلم زیارت حضرت عباس را میخواهد...
قبلاً همینجا نوشتهام؛ همان متنِ «جنگآوری و تنومندیِ او زبانزد است
زینب که نگاهش میکند، دلش قُرص میشود
عباس یکتنه، لشکرِ حسین است»،
همان «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ»،
همان وصف وظیفه گرایی ساقی کربلا.
این روزها به قمر بنی هاشم فکر میکنم
و بلا تشبیه، به خودم.
نو جوان هجده سالهای بودم که پزشکی قبول شدم.
برای همه بدیهی بود که یک دانشآموز تجربی، با این رتبه پزشکی را انتخاب کند
اما در ذهن من فقط یک جمله خطاب به یک نفر میگذشت: میخواهم پزشک لشکر شما باشم……
-یک زن در کسوت پزشک راحت تر در ترکیب یک لشکر جای میگیرد-
اما امروز بر من چه میگذرد؟
خبر پشت خبر
درد پشت درد
از آن سرزمین قیام و خون
انفجارها، آوارها، مجروح ها
مجروح ها
همان ها که ما بهشان فکر میکنیم
ما پزشک ها
آری
آنجا همان جاییست که باید میبودم.
دستهایم بیتاب مرهم گذاشتن است؛
بی تاب رگ گرفتن، سوچور زدن، دبرید کردن، آتل بستن، پانسمان گذاشتن، سی پی آر کردن
به غیر از آن، بیتابِ در آغوش گرفتن و دست کشیدن مادرانه-طبیبانه بر سر کودکان ترسان و شیرخوارگان لرزان…
ولی
در این روزهایی که همکاران من در تکاپوی رفتنند، در تلاش شبانه روزی برای باز کردن راهی برای اعزام، به دنبال افزایش مهارتها و آموختن طب رزم، در فکر روزهایی که آنجا خواهند بود و کاری خواهند کرد،
من کجا هستم؟
من…؟
اینجا…
مشغول جهادی دیگر…!
جایی غیر از آنجا که دل مشغول و غصهدار آنم!…
فرزندی را در وجود خود امانت داری میکنم
و مشغول امری بزرگ هستم که فطری و اجتماعی و اخلاقی و بیولوژیک و ایدئولوژیک بر دوش من قرار گرفته است؛
با بغض در گلو و اشک در چشم… بیتاب و غصهدار زنان و کودکان سرزمینی نه چندان دور اما برای من و شرایط من، خیلییی دور…
منی که سالها به عشق همین روزها، همین عرصهها، درس خواندم و سختی کشیدم،
حالا به جای یمین و یَسار لشکر، سنگین و نفس زنان، گوشه یک خیمه مشغولم…
اشتباه نشود
هیییچ گلایه ای نیست!
هرچه هست، شُکر است و رضا و افتخار
- شکر و افتخار که در همین میدان کوچک و آرام و امن خانه، در همین اوج زنانگی بدون هیچ سلاح و تجهیزات اضافه، در سبیل خدا به مجاهدت مشغولم -
فقط دلم این روزها حسابی حول ضریح قمر بنی هاشم میگردد…
عمری رزم آموخت تا یک تنه در کربلا کاری کند که جنگاوران عالم انگشت به دهان بمانند، اما حسین علیه السلام به او فرمان داد: «ابالفضل من، آب... صدای العطش طفلان را میشنوی؟»
و عباس بی هیچ درنگی، بی هیچ حرف و حتی حرکت پلک اضافهای، گفت «چشم مولای من»
و به جای ادوات گوناگون جنگی،
مَشک در دست گرفت
و در راه وظیفه
به استقبال سرنوشت افتخارآمیز و قهرمانانه خود رفت تا با این وظیفه گرایی، در حقيقت عالَم به مقامی غبطه برانگیز برسد و اصلاً باب الحوائجی شود…
.
خدایا
هیچ گلایه و حرفی نیست
فقط سینهها سوخته است و قلبها تَف دیده…
و میدانم که میبینی و میپسندی
چون خودت اینگونه ساختاربندی کردی و خلق نمودی و تعیین وظیفه کردی
خودت خواستی #اولویت مجاهدت زنان اینگونه باشد
هرچند که آنان را از استعدادهای دیگر بی بهره نگذاشتی و از حضور در دیگر صحنهها منع نکردی.
و ما نیز اگر حکم شود، اگر فرمان دهند،
با همین حال، با همین مادری، با همین ثقل و حمل،
همزمان به آن عرصه نیز خواهیم شتافت؛
حتی اگر نام همه فرزندانِ در راهمان
«محسن» شود…
✍ هـجرتــــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشربامنبع
عکس : فرش و آب سرداب حرم قمر بنی هاشم که درست همین روزها که این حرفها در سرم گشت میخورد،
در جلسهای که حول محور #خانواده و #مادری برگزار شده بود،
به من هدیه داده شد…