eitaa logo
هیئت جامع دختران حاج قاسم
1.8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
708 ویدیو
21 فایل
﷽ 🌷بزرگترین تشکل دخترانه ی کاشان🌷 دبیرخانه تشکل های دخترانه دانش آموزی و دانشجویی باشگاه مخاطبین و ارتباط با ما : @h_d_hajghasem_120 تبادل و تبلیغ: @haj_Qasim_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ پارت جبرانی دیشب☺️
」 سُبحـٰانَکَ‌یـٰالٰااِلـٰهَ‌اِلـّٰااَنْت منزهی‌ای‌خدایی‌که‌جزتوخدایی‌نیست. ــــ🙂♥️ اَلْغـوْث‌اَلْغـوْث به‌توپناه‌آوردم‌...به‌توپناه‌آوردم‌ ــــ😞💔 خَلِّصنـٰامِنَ‌النّٰارِیـٰارَبّ... ماراازآتش‌رهایی‌ده،ای‌پروردگار(:🥲 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
یه جا خوندم وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصله همه عوامل در جهت رشدش در تلاشن خاکش باعث طراوتش میشه آب باعث رشدش میشه آفتاب باعث پختگی و کمالش میشه اما به معض پاره شدن و جدا شدن از درخت آب باعث گندیدگی و خاک باعث پلاسیدگی و آفتاب باعث پوسیدگی و از بین رفتن طراوتش میشه بنده بودن یعنی همین یعنی بند به خدا بودن. ک اگر این بند پاره شد همه چی تمومه https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 هواپیما یه بوئینگ کوچیک بود که توسط یکی از شرکت های هواپیمایی چارتر شده بود. نگاهی به شماره ي ردیف ها انداختم . با دیدن ردیف شماره ي نه که فقط دو ردیف صندلی ازش فاصله داشتم به قدم ها سرعت دادم . روي صندلیم نشستم و از همون اول کمربندم رو بستم . مسافراي دیگه هم در حال پیدا کردن صندلی هاشون بودن یا در حال گذاشتن ساك دستیشون تو کابین هاي بالا . زن و شوهر جوونی با بچه ي چندماهه شون ردیف جلوییم رو اشغال کردن . کنارم هم یه خانوم مسن نشست . هواپیما که روي باند پرواز قرار گرفت مهماندار شروع کرد به انجام همون ادا اطوارهاي همیشگی که نشون دهنده ي راه هاي خروج بود و ماسک اکسیژن باال سرمون . و جلیقه ي نجات زیر صندلی . بی حوصله نگاهم رو ازش گرفتم و از پنجره ي کنار دستم چشم دوختم به هواپیماهاي دیگه هر کدوم سر جاي خودشون انگار به صف ایستاده بودن . با بالا رفتن صداي موتورها نگاهم رو از پنجره گرفتم و چشم دوختم به رو به روم . هواپیما با سرعت شروع به حرکت کرد . بی اختیار از فشاري که حاصل از سرعت هواپیما بود به دسته ي کنار صندلیم چنگ انداختم 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 بی اختیار از فشاری که حاصل از سرعت هواپیما بود به دسته‌ی کنار صندلیم چنگ انداختم. هواپیما اوج گرفت . همیشه از این قسمت پرواز واهمه داشتم . قلبم به منتهاي کوبش خودش می رسید . و من نمی دونستم از فشاریه که به بدنم تحمیل می شه یا از ترسه . تا هواپیما توي آسمون صاف نمی شد آروم نمی گرفتم . هواپیما در حین اوج گرفتن کمی به سمت راست چرخید . کمی دلهره م بیشتر شد . اما چند دقیقه بعد با صاف شدن هواپیما تو آسمون نفس راحتی کشیدم . از پنجره نگاهی به پایین و بلندي هاي مرتفع انداختم . کوه هایی که قله هاش از روي سایه اي که به قسمت دیگه انداخته بود بلند تر به نظر می رسید . نگاه از کوه ها گرفتم و محو تماشاي آسمونی شدم که تک و توك ابرهاي سفیدي رو مثل پنبه تو خودش جاداده بود . غول آهنی گاهی از بین ابرها رد می شد و تکون می خورد . با ورود به ابرهاي سفید انگار اون ها رو می شکافت و جلو می رفت . چنان محو بودم که نفهمیدم کی مهماندار ها شروع کردن به دادن بسته هاي غذایی . فقط وقتی دستی حاوي..... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 فقط وقتی دستی حاوي بسته ي شفاف پر از اغذیه جلوم قرار گرفت چشم از اون آبی مزین به سفیدي برداشتم . بسته رو گرفتم و تشکري کردم . قفل میز مخصوصم رو باز کردم و بسته رو روش قرار دادم . بسته ي حاوي یه ساندویچ کالباس ، شکلات ، آب میوه و کارد و یه بسته ي کوچیک سس سفید . پاکت محتوي آبمیوه رو برداشتم و نی رو داخل سوراخ مخصوصش فرو کردم . آب پرتقالش خنک بود و آدم رو سر حال می آورد . باز هم نگاهم چرخید سمت پنجره و آبی بیکران . لذتی داشت غرق شدن بین اون همه حجیم گازي سفید . غرق لذت بودم . دلم می خواست از هواپیما بیرون برم و پابذارم روي اون ابرهاي پنبه اي زیبا که با انوار خورشید رنگ به نظر کمی طلایی رنگ شده بودن . با احساس کم شدن ارتفاع و دوباره بالا رفتن غول آهنی وحشت زده اتفاقی به سمت مخالف برگشتم تا ببینم این حس منه یا واقعاً داري می افته . بقیه هم مثل من با وحشت به دیگران نگاه می کردن . با صداي یکی از مهماندارا که می گفت :.... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 با صدای یکی از مهماندارا که می‌گفت: _چیزی نیست نگران نباشین یه چاله ي هوایی رو رد کردیم . و صد البته وضعیت هواپیما که انگار به حالت نرمال برگشته بود همه با خیال راحت لم دادن به صندلی هاشون . اما این آرامش لحظه اي بیشتر نبود . چرا که هواپیما دوباره ارتفاع کم کرد . با سرعت . انگار نیرویی ما رو به سمت پایین می کشید . وحشت زده از اون همه فشار و سرعت رو به پایین ، با دست آزادم به دسته ي صندلیم چنگ زدم . گرماي دست دیگه اي رو روي دستم احساس کردم . نگاهی انداختم . دست خانوم کنار دستیم بود . به سرعت نگاهش کردم . با وحشت لب زد : - خدا رحم کنه . و من باور کردم خدا باید رحم کنه تا اتفاقی نیفته . چراغ هاي داخل هواپیما روشن و خاموش می شد . با وحشت از پنجره خیره بودم به زمینی که انگار با نیرویی صد برابر جاذبه ما رو به سمت خودش می کشید . نفسم حبس، جسم ترسیدم شده بود . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ •💙🌱🕊•. ••اَلسَّلامُ‌عَلَیڪَ‌یاحُجَّة‌اللهِ‌فے‌اَرضِہ اولین ســـلام‌صبــحگاهے تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امکان حضـــرت صـاحـب الــزمان【 عج】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان و سلام بر سالارِ شهیدان الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 ‌‌‌‌‌‌‌༻‌♥️༺‌‌‌🌸༻‌♥️༺‌‌‌ ☺️✋سلااام رفقای دوست داشتنی ما🌺 صبح تون بخیر ونیکی ☺️❣ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
تمدید نام نویسی کارگاه «درگوشی های مادرانه» نام نویسی کارگاه «درگوشی های مادرانه» ویژه مادران کاشانی تا پایان مردادماه تمدید شد. اشرف پاک نیت؛ مدیر مسئول مرکز مشاوره خانواده مهر از برگزاری این کارگاه با همکاری مرکز مشاوره مهر مادر خبر داد و گفت: سرفصل های آموزشی این کارگاه شامل؛ اهمیت تربیت جنسی، اصول تربیت جنسی، پیشگیری از تجاوزات جنسی، چگونگی پاسخ به سوالات جنسی، مدیریت رفتارهای جنسی، خودارضایی و ارتباط با جنس مخالف ویژه گروه سنی کودک و نوجوان است. وی با اشاره به اینکه فراهم کردن بستر مناسب برای رشد سالم جنسی کودک و نوجوان، مهم ترین هدف برگزاری این کارگاه است؛ توضیح داد: نخستین هدف تربیت جنسی که از دوران کودکی یا بهتر بگوییم پیش از تولد آغاز می شود، این است که رشد جنسی کودکان، به طور طبیعی و سالم پیش برود و از بروز ناهنجاری، بلوغ زودرس و ابتلا به انواع انحرافات جنسی، پیشگیری شود. پاک نیت ادامه داد: کودک باید در محیطی آرام و بدون فشار جنسی و التهاب غریزی، رشد کند و در سنین نوجوانی بتواند بدون تحمل استرس ها، با ظهور امیال جنسی خود که بروز آنها در این مرحله رشدی، طبیعی و به هنجار است به شکلی مطلوب مقابله کند و در سن جوانی، به حدی از رشد برسد که بتواند همسری مناسب و پدر یا مادری شایسته برای فرزندانش باشد. وی اضافه کرد: شناخت کودک و نوجوان از هویت جنسی خود و ارضای صحیح و به هنجار غریزه جنسی از دیگر اهداف آموزشی است که در این کارگاه دنبال می شود. پاک نیت ادامه داد: مدرس این کارگاه، فاطمه زارع؛ مدیر مرکز مشاوره مهر مادر، مشاور اختلالات جنسی و مشاوره ارشد مثبت گراست. مدیر مسئول مرکز مشاوره خانواده مهر افزود: با توجه به ظرفیت محدود، اولویت به ترتیب نام نویسی افراد می باشد و علاقمندان می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره 09211075127 تماس حاصل نموده و یا به آدرس؛ کاشان، خیابان ۲۲ بهمن، کوچه شهید احتشامی( بلندیان)، جنب فرهنگسرای بانو مراجعه نمایند. https://eitaa.com/joinchat/1834090893C1d8fad1a33 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
🔰کارگاه جریان سازی اجتماعی تشکل ها ، ثمره جذب و حفظ صحیح ________________ ⭕️پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۷:۳۰ صبح ⭕️حسینیه شهدای پاسدار __________________ 👇👇👇👇👇 ✅ساعت ۷:۳۰ تا ۷:۵۰ صرف صبحانه بر سفره حسینی دوستانی که همچنان میخوان دوره کارگاه مقدماتی مدیران گروه های دخترانه رو شرکت کنن 💢فقط تا امشب فرصت دارن برا ثبتنام ☺️ @zahra_1602 _____________
📣 میخوام بهت بگم‌👇 ⚜ خسته شدی❓ برو یک هفته ، استراحت کن‼️ ⚜ کم اوردی❓ کلا بیخیال شو‼️ نه❗️❌ 🚫 تو نمیتونی از رویاهات دست برداری. ❌ تو حق اینو نداری آرزو هاتو محال بدونی... اونا دست یافتنین ✌️ فقط کافیه ✅ بجنگی برای آرزوهات❕ ✅ تلاش کنی برای اهدافت❕ ✅ وقت بذاری برای رویاهات ❕ میدونم 🔰 ممکن سخت باشه 🔰 ممکنه خسته کننده باشه اما اینو هیچوقت فراموش نکن 🔆 تو به این دنیا نیومدی تا یه آدم معمولی باشی 🔆 تو به این دنیا نیومدی تا یک زندگی عادی داشته باشی! 〽️ تلاش کن برای اون چیزی که میخوای💪 〽️ بزار خودت، به خودت افتخارکنی https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
ببین من یه چیزی میگم و میرم؛ حواستون به آدمای زندگیتون باشه، ولی به اون آدمایی که فکر میکنید از همه قوی‌ترن بیشتر حواستون باشه. اون دسته آدمایی که میگن "خودم انجامش میدم، خودم میتونم، خودم میرم، خودم میام، خودم میخرم، خودم خوب میشم، تحمل میکنم، خودم میدونم چیکار کنم…" اون دسته آدمایی که وقتی عصبانی میشن کمتر حرف میزنن، وقتی ناراحتن پیداشون نمیکنی ولی وقتی خوشحالید کنارتون میمونن، اون آدمایی که یه لاکِ تنهایی دارن واسه وقتایی که نیاز دارن حالشون خوب بشه، اون آدمایی که خودشون واسه خودشون راهِ زندگی رو هموار کردن و خودشون تنها از پسِ همه‌چیز براومدن… اونا هیچوقت نمیان بهتون بگن: "هِی فلانی! حواست به من باشه!" اونا هیچوقت نمیگن: -خوب نیستم، کمک میخوام، حالم سرجاش نیست، بهم کمک کن، بگو چیکار کنم.." اونا خودشون تنها دارن بارِ یه زندگی رو به دوش میکشن، هیچوقت متوجه نمیشید چه دردی رو تحمل میکنن تا آروم و خونسرد به‌نظر برسن… شما حواستون هست که آدمای زودرنج ناراحت نشن، آدمای حساس، دلخور نشن، آدمای ضعیف‌تر تنها نمونن .اما حواستون نیست آدمای قوی چطور دارن دنیای تاریکشونو روشن جلوه میدن، حواستون نیست آدمایی که بی‌نیاز به‌نظر میرسن به چی نیاز دارن تا حالِ خوبشون موندگار بمونه… آدمایی که قوی به‌نظر میرسن یه‌روزی، یه‌جایی، یه‌جوری کم‌ میارن که نه شما و نه هیچ نیروی دیگه ای نمیتونه اونارو برگردونه به حالتِ سابق… حواستون باشه کی تنهایی داره حالِ خودشو خوب میکنه… https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نفسم حبس، جسم ترسیدم شده بود. دستام به شدت می لرزید . سرما به بدنم رسوخ کرده بود . حس کسی رو داشتم که انگار بین کوهی از یخ گیر افتاده و در هر ثانیه دماي بدنش کم و کم تر می شد . هواپیما تکون سختی خورد و در کمال ناباوري اوج گرفت . همه ي مسافرا که تا اون لحظه ساکت بودن با این اوج شروع کردن به صلوات فرستادن و بعضی دست زدن . بی اختیار چنگی به قفسه ي سینه م انداختم . انگار تازه داشت سعی می کرد خودش رو به مدد نفس هاي عمیقم پر کنه از هوا براي ادامه ي زندگی . هنوز هواپیما خیلی اوج نگرفته بود که دوباره به شدت به سمت پایین کشیده شد . اینبار صداي جیغ و فریاد از هر گوشه بلند بود . - خدا به دادمون برس . - یا ابوالفضل . - بسم الله ... و منی که اینبار مطمئن بودم قبل از هر اتفاقی سکته می کنم . چراغ ها به طور کامل خاموش شد... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 چراغ ها به طور کامل خاموش شد به شدت با چیزي برخورد کردیم و احساس معلق بودن بهم دست داد . و سیاهی ................... بوي بد و زننده اي بینیم رو پر کرد . یه چیزي مخلوط از بوي روغن داغ ، موتور سوخته یا داغ کرده ، بویی که وقتی ماشین داغ می کنه و جوش میاره ، و یه بوي بد دیگه مثل بوي خون . خون مردار . اُه . بوي بدي بود . چشمام هنوز بسته بود و من اصلا حوصله نداشتم بازش کنم . از کی خوابم برده بود ؟ . چرا مامان بیدارم نکرده بود ؟ واي .... تازه یادم اومد من داشتم می رفتم کیش . توي هواپیما بودم که .... دوباره قلبم ضربان گرفت . مرده م یا زنده ؟ نکنه روح شدم ؟ دستم رو تکون دادم . معلق بود . حس کردم واقعاً روح شدم که یه دفعه دستم به چیزي خورد . سریع چشم باز کردم... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 سریع چشم باز کردم. وای ............................... چیزي که می دیدم بدترین صحنه اي بود که به عمرم دیده بودم . بچه ي چند ماهه اي که با اون لباس سفید غرق در خون مادرش ، توي آغوش مادرش ؛ در حالی که سرش در اثر ضربه فرو رفته و کمی له شده بود . معلوم بود هر دو مردن . بی اختیار بغض کردم . همون مادر و بچه اي که ردیف جلویی من نشسته بودن . یه لحظه سعی کردم موقعیت خودم رو ببینم . چرا معلق بودم ؟ سرم و نیمی از کتفم بین دوتا صندلی گیر کرده بود . صندلی هایی که روي صندلی هاي کنده شده ي دیگه اي افتاده بود . حس می کردم چیز سنگینی هم روي کمرم و پاهام افتاده . پاهام رو حرکت دادم . حسشون می کردم ولی اون چیز سنگین نمی ذاشت حرکت قابل توجهی بهشون بدم . انگار پاهام زیر وزنه ي سنگینی گیر افتاده بود . دستم رو بالا آوردم و فشاري به دو تا صندلیی که بینشون گیر کرده بودم ؛ دادم . ذره اي جا به جا نشدم ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 ذره ای جابه جا نشدم! یا دستام به اندازه ي کافی جون نداشت تا من رو از اون مهلکه نجات بده و یا اون مقدار فشار براي رهایی کم بود . اصلا اوضاع خوبی نداشتم . به خصوص که اون صحنه ي جلوي چشمم به شدت حالم رو بد می کرد . کمی به گردنم زاویه دادم . کف هواپیما کمی خونی بود و این نشون می داد تعداد افراد آسیب دیده باید زیاد باشه . بوي زننده اي که حالا می دونستم بوي خون باید باشه بیشتر از قبل زیر بینیم پیچیده بود و حالم رو بدتر می کرد . نسیم خنکی گوشه ي استینم رو به بازي گرفت . نمی دونستم این نسیم از کجا میاد . صندلیی که بینش گیر کرده بودم مانع دیدم می شد . یه لحظه از ذهنم گذشت که وقتی هواپیما سقوط می کنه یه قسمت هاییش له می شه دیگه . تازه امکان آتیش گرفتنش هم هست . از تصور آتیش گرفتنش تموم وجودم پر از ترس شد . اگر آتیش می گرفت و من قبلش نمی تونستم خودم رو از اون بین بیرون بکشم حتما می سوختم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
طرفدار های رمان هر ۵ نفری که به کانال اضافه بشن یه پارت سوپرایز تقدیمتون میکنیم پس کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید
دوستان چندتا از شما خوبا گفتن یک پارت کمه بخاطر روی گلتون دو پارت قرار میدیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا