✅ #احترام_حر_بنام_مادر_اباعبدالله (ع) حضرت زهرا(س)
🔹حر به امام حسین(ع)-بعد از مواجهه-گفت: بخدا قسم من از این نامه ها و فرستادگانى كه تو میفرمائى خبرى ندارم. امام حسین به یكى از یاران خود كه او را عقبة- ابن سمعان میگفتند
🔸 فرمود: آن دو خورجینى را كه حاوى نامه هاى این مردم است نزد من بیاور!
🔹وقتى آن دو خورجین را آورد امام علیه السّلام آن نامهها را در مقابل حر ریخت.
🔸حر گفت: ما از آن افرادى نیستیم كه براى تو نامه نوشته اند ما مأموریت داریم وقتى با تو ملاقات نمائیم از تو مفارقت ننمائیم تا تو را در كوفه نزد عبید اللَّه ببریم.
🔹امام حسین در جوابش فرمود: مرگ بتو از این آرزو نزدیكتر است.
🔸سپس امام حسین بیارانش فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنان سوار شدند و در انتظار سوار شدن زنان ماندند. وقتى زنان سوار شدند امام علیه السّلام به اصحاب خود فرمود:
🔸برگردید! هنگامى كه خواستند بازگردند لشكر حر مانع شدند. امام حسین علیه السّلام به حر فرمود:
✳️ثكلتك امك ما ترید!؟
✳️ یعنى: مادرت به عزایت بنشیند؛ چه منظورى دارى!؟
✳️حر در جواب امام حسین گفت: والله اگر كسى از عرب، غیر از تو كه در چنین حالى هستى نام مادرم را می برد من نیز نام مادر او را میبردم و (میگفتم) مادرت برایت گریان شود. ولى بخدا قسم من راجع بنام مادر تو راهى ندارم جز اینكه نام او را بخوبى ببرم.
🔹امام حسین به حر فرمود: چه منظورى دارى؟ گفت: منظور من این است كه تو را نزد امیر عبید اللَّه ببرم.
🔸امام علیه السّلام فرمود: بخدا قسم كه من تابع تو نخواهم شد.
🔹حر گفت: بخدا قسم من هم تو را رها نخواهم كرد. سه مرتبه این مقاله بین آنان رد و بدل شد. موقعى كه گفتگوى ایشان بطول انجامید
🔸حر گفت: من مأمور نیستم با تو جنگ نمایم. فقط مأموریت من این است كه تو را وارد كوفه كنم، اكنون كه این مطلب را نمیپذیرى پس راهى را انتخاب كن كه نه داخل كوفه و نه وارد مدینه شوى و بدین وسیله مراعات انصاف شده باشد تا من نامه اى براى ابن زیاد بنویسم. شاید خدا راهى پیش بیاورد و عافیت را نصیب من نماید كه من در امر تو مداخله ننمایم. اكنون از این طریق برو...
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸فقال الحرّ: إنّا و اللّه ما ندری ما هذه الكتب التی تذكر، فقال الحسین: «یا عقبة بن سمعان أخرج الخرجین اللذین فیهما كتبهم إلیّ»، فأخرج خرجین مملوین صحفا فنشرها بین أیدیهم، فقال الحر: فإنّا لسنا من هؤلاء الذین كتبوا إلیك، و قد أمرنا إذا نحن لقیناك ألّا نفارقك حتّى نقدمك على عبید اللّه، فقال [له] الحسین:
«الموت أدنى إلیك من ذلك»، ثمّ قال لأصحابه: «اركبوا»، فركبوا و انتظروا حتّى ركبت النساء، فقال: «انصرفوا»، فلمّا ذهبوا لینصرفوا حال القوم بینهم و بین الانصراف، فقال الحسین للحرّ: «ثكلتك أمّك! ما ترید»؟ قال: أما و اللّه لو غیرك من العرب یقولها لی و هو على مثل هذه الحالة التی أنت علیها ما تركت ذكر أمّه بالثكل أن أقوله كائنا من كان، و لكن و اللّه مالی إلى ذكر أمّك من سبیل إلّا بأحسن ما یقدر علیه، فقال الحسین: «فما ترید»؟ قال: أرید أن أنطلق بك إلى عبید اللّه، فقال: «إذن لا أتّبعك»، قال الحرّ: إذن لا أدعك، فترادّا القول ثلاث مرّات، ثمّ قال الحر: إنّی لم أؤمر بقتالك، و إنّما أمرت ألّا أفارقك حتّى أقدمك الكوفة، فإن أبیت فخذ طریقا لا تدخلك الكوفة، و لا تردّك إلى المدینة تكون بینی و بینك نصفا حتّى أكتب إلى ابن زیاد، و تكتب إلى یزید إن شئت أو إلى ابن زیاد إن شئت، فلعلّ اللّه أن یأتی بأمر یرزقنی فیه العافیة من أن أبتلى بشیء من أمرك...
--------------------------------------------------
📘#ابصار_العین ، السماوی،204 ،الحر بن یزید الریاحی
#حضرت_حر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #امام حسین(ع) سپاه حر و اسب هایشان را سیراب نمود
🔹امام حسین علیه السّلام دستور داد تا خیمه ها را بر سر پا كردند و آن گروه كه در حدود هزار نفر بودند با حر بن یزید تمیمى آمدند تا در آن گرماى ظهر در مقابل امام حسین توقف نمودند. امام حسین و یارانش عمامه ها بر سر بسته و شمشیرهاى خود را حمایل كرده بودند.
🔸امام حسین علیه السّلام بجوانان خود فرمود: این گروه را بنحوى آب دهید كه #كاملا_سیر_آب شوند. اسبان را هم اندك اندك آب دهید كه (چون تازه از راه رسیدهاند و عرق دارند) مریض نشوند. 🔹آنان این دستور را اجراء نمودند و كاسه و جامها را پر از آب میكردند و جلو دهان اسبان میگرفتند. وقتى آن اسب سه یا چهار یا پنج نفس آب میخورد ظرف آب را از جلو آن رد میكردند (كه بیشتر از اندازه نخورد و مریض نشود) و اسب دیگرى را بهمین نحو آب میدادند تا اینكه كلیه آن اسبها را آب دادند!
🔹على بن طحان محاربى میگوید: من هم در آن روز با حر بودم و آخرین نفرى بودم كه (نزد لشكر امام حسین) وارد شدم. هنگامى كه امام حسین متوجه تشنگى من و اسبم شد بمن فرمود:
🔸أنخ الراویة ! یعنى آن شتر آبكش را بخوابان. ولى چون معناى راویه بنظر من مشك آب بود لذا منظور آن حضرت را درك نكردم. سپس امام علیه السّلام بمن فرمود: اى پسر برادر! آن (شترى را كه بارش آب است) بخوابان! من آن شتر را خوابانیدم امام حسین بمن فرمود: آب بیاشام، آب از مشك فرو میریخت و من از آن استفاده نمیكردم، امام علیه السّلام فرمود: سر مشك را برگردان، ولى من متوجه نمیشدم كه چه كنم! امام حسین شخصا برخاست و سر مشك را برگردانید و من، خود و اسبم را سیراب نمودم.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸-فاستبقنا إلى ذی حسم، فسبقناهم إلیه، و أمر الحسین علیه السّلام بأبنیة فضربت فنزل فیها، و جاء القوم زهاء ألف فارس مع- الحر بن یزید الریاحی التمیمی-، فأتى حتى وقف هو و خیله مقابل- الحسین- فی حرّ الظهیرة، و الحسین و أصحابه معتمون متقلدو أسیافهم، فقال الحسین لأصحابه: «اسقوا القوم، و أرووهم من الماء، و رشفوا الخیل ترشیفا.
فسقوهم حتى ارتووا، و كانوا شاكین فی السلاح لا یرى منهم إلّا الحدق، و أقبلوا یملئون القصاع و الطساس من الماء، ثم یدنونها من الفرس، فإذا عبّ فیها ثلاثا أو أربعا أو خمسا عزلت عنه، و سقی آخر حتى سقوها عن آخرها.(1)
-فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الطَّعَّانِ الْمُحَارِبِیُّ كُنْتُ مَعَ الْحُرِّ یَوْمَئِذٍ فَجِئْتُ فِی آخِرِ مَنْ جَاءَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَا بِی وَ بِفَرَسِی مِنَ الْعَطَشِ قَالَ أَنِخِ الرَّاوِیَةَ وَ الرَّاوِیَةُ عِنْدِی السِّقَاءُ ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی أَنِخِ الْجَمَلَ فَأَنَخْتُهُ فَقَالَ اشْرَبْ فَجَعَلْتُ كُلَّمَا شَرِبْتُ سَالَ الْمَاءُ مِنَ السِّقَاءِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع اخْنِثِ السِّقَاءَ أَیِ اعْطِفْهُ فَلَمْ أَدْرِ كَیْفَ أَفْعَلُ فَقَامَ فَخَنَثَهُ فَشَرِبْتُ وَ سَقَیْتُ فَرَسِی.(2)
--------------------------------------------------
📘# 1.مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی،ج1،329
2. الإرشاد، المفید،ج2، 78
#حضرت_حر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #شهادت_فرزندان_زینب_کبری (س)
🔹«محمد» و «عون» فرزندان عبداللهبن جعفر در حماسه عاشورا بودند.
🔸جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.
دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادتهای بسیار به شهادت رسیدند.
🔹چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی میآید.
✅محمّد بن عبدالله بن جعفر
🔹محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.
🔸در «زیارت ناحیه» مىخوانیم:
▪️سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!
📚المناقب، ابن شهرآشوب:
🔹سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مىخواند:
🔸{از ستم به ما، به خدا شکایت مىکنم از کارِ گروهى کور و پَست؛}
🔹{تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل شده تبیان}
🔸{و آشکار کننده کفر و طغیان.} آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.
📚تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى:
🔹عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.
📚تاریخ الطبرى به نقل از هشام:
🔸محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.
📚مقاتل الطالبیّین:
🔹مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.
✅عَون بن عبدالله بن جعفر
🔹عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.
🔸گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.
ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مىگوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مىدانند.
🔸نام وى در زیارتهاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مىخوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!
📚مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى:
🔸پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند:
▪️{اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت}
▪️{پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!}
آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.
📚تاریخ الطبرى به نقل از هشام:
🔹عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابىطالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.
📚تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى:
🔹عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابىطالب، حمله کرد و او را کُشت.
📚مقاتل الطالبیّین:
🔸 مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است.
🔹مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که:
▪️{و اگر مىگریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست}
▪️{به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...
🔹از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.
📚تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید:
🔹هنگامی که عبداللهبن جعفر از کشتهشدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش میآمدند، یکی
از وابستگانش ـ که فکر نمىکنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیدهایم، از جانب حسین به ما رسیده است!
🔸عبدالله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مىگویى؟
✳️به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مىداشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شدهاند!
🔹سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مىستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.
----------------------------------------------
🔻پینوشتها:
🔻1.ابو عبد الله جعفر بن ابى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، ده سال از على بن ابى طالب بزرگ تر بود و پس از او مسلمان شد و آیاتى چند از قرآن کریم، در باره او نازل شده است. در حدیث نبوى آمده که: او شبیهترین خلق و خو و شمایل را به پیامبر خدا داشت و جزو مهاجران نخستین به سرزمین حبشه بود و از آن جا به هنگام فتح خیبر بر پیامبر خدا در آمد و سپس در جنگ موته، در سال هشتم هجرى شرکت جُست و به شهادت رسید. از پیامبر روایت شده که فرمود: «او دو بال رنگین دارد که با آنها در بهشت، پرواز مىکند». از این رو، به «ذو الجناحین (صاحب دو بال)» یا «طیّار (پرواز کننده)»، مشهور شده است. روایات فراوانى در فضیلت او رسیده که در کتاب هاى حدیثى شیعه و اهل سنّت، نقل شده است.
🔻2.در برخى نقلها مادرِ وى را «اُمّ ولد (کنیز)» گفتهاند.
🔻3.مانند کامل بهایى و أعیان الشیعة که مادر محمّد را زینب کبرى گفتهاند.
🔻4. مانند تاریخ الطبرى و الکامل فى التاریخ و انساب الأشراف و الثقات لابن حبّان و المجدىّ.
🔻5. از القاب مشهور زینب(س) «عَقیله (خردمند)» و «عَقیله بنى هاشم» است.
--------------------------------------------------
#حضرت_زینب علیه السلام
#صفلان_حضرت_زینب سلام الله علیها
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #اعلام_آمادگی
🔹 #وفاداری_زهیر
🔸...ای پسر پیامبر! اگر دنیا باقی و زندگانی ما در آن جاویدان هم بود ، باز ما در یاری و کمک به تو استقامت می ورزیدیم و آن را بر زندگانی جاودان ترجیح می دادیم!
🔹 #وفاداری_هلال_ابن_نافع
🔸بخدا سوگند ما ملاقات پروردگارمان را امری ناخوش نمیدانیم و از آن کراهت نداریم و بر نیّات و درک خویش استواریم. ما دوستیم با دوستان توو دشمنیم با دشمنان تو!
🔹 #وفاداری_بریر_ابن_خضیر
🔸بریر از جای برخواست و گفت:
🔸ای پسر پیامبر! به خداسوگند، همانا این جنگ در رکاب تو #قسمت_ما_شده، منتی است از سوی خداوند بر ما ، باشد که در یاری تو بدنمان قطعه قطعه شود و جدت در روز قیامت شفیع ما گردد.
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #وداع_زهیر_با_خاندانش
🔹زن زهیر برخاست و شروع به گریستن نمود ، و با زهیر خداحافظی کرد و گفت:
🔸خدا یار و یاورت باشد! و هر چیزی را که خیر تو در آن است برایت پیش آورد.
😭 #خواهش_من_از_تو این است که در روز قیامت و نزد جد حسین علیه السلام مرا نیز به یاد آوری.
🔹سپس زهیر به همراهان خویش گفت : هر کس از شما میخواهد همراه من باشد بیاید ، و الا این آخرین دیدار من با شماست.
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
#زهیر
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #زهیر
🔹راوی: ما با زهیر از مکه می آمدیم و با حسین علیه السلام همسفر بودیم و بسیار بد میداشتیم که با او یکجا منزل کنیم.
هر وقت حسین علیه السلام کوچ میکرد زهیر بار می انداخت و آنجا که منزل میکرد زهیر پیش میراند.
🔸یک روز ناچار شدیم با حسین علیه السلام در منزلی فرود آمدیم و هر کدام در سویی بار انداختیم ، ما سر سفره نشسته بودیم که فرستاده حسین علیه السلام آمد و سلام داد و به زهیر گفت:
🔸اباعبدالله علیه السلام مرا دنبال تو فرستاده که نزد او بیایی.
گفت : همه لقمه ها را بر زمین گذاشته و در جا خشکمان زد.
✳️ دلهم همسر زهیر گفت:
🔹پسر رسول خدا(ص) تو را خواسته و نمیروی؟! سبحان الله....
کاش میرفتی و میشنیدی چه میگوید و برمیگشتی....
✳️ زهیر نزد امام رفت و دقایقی بعد با چهره باز برگشت...
دستور داد چادرش را کنار خیام حسینی بردند...
به زنش گفت:تو را طلاق دادم، به سمت خاندان خود برگرد دوست ندارم جز خوبی به تو برسد...
😭من تصمیم گرفته ام در خدمت حسین علیه السلام باشم تا قربان او شوم.
🔸مهر آن زن را داد و او را به یکی از عموزادگانش سپرد.
😭او برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت : خدا یار و مددکارت باشد برایت تقاضای خیر میکنم از تو خواهش میکنم در قیامت نزد جد حسین علیه السلام یاد من باشی.
🔹زهیر همیشه پیشتاز جبهه حسینی بود تا به شهادت رسید...
✳️ همسرش غلامش را به کربلا فرستاد تا آقای خود را کفن کند.
😭چون رفت و حسین علیه السلام را برهنه دید گفت : مولایم را کفن کنم و حسین علیه السلام را وانهم ؟!
--------------------------------------------------
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#زهیر_ابن_قین_بجلی
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #عابس
🔹عابس ابن ابی شبیب از شجاعان عرب بود . روز عاشورا برای وداع نزد امام آمد و سلام کرد و گفت:
🔸ای اباعبدالله ، آگاه باش به خدا در زمین نه خویش و نه بیگانه ، نه دور و نه نزدیکی دارم که که در پایان روز ببینم عزیزتر و محبوب تر از تو باشد و نه سراغ دارم
🔹اگر برایم مقدور بود که برای دفع ظلم و بلا از تو چیزی عزیزتر از جان و خونم را صرف کنم البته میکردم.
شاهد باش که من بر هدایت تو و پدرت استوارم
🔸سپس پیاده با شمشیر برهنه به جانب آن لشکر رفت . اما پیشانی اش ضربتی برداشت. از آن مردم مبارز میطلبید
🔹این شجاعت که برای عمر ابن سعد سنگین آمد دستور داد سنگ بارانش کردند
✳️عابس در این حال زره را از تن و کلاه خود را از سرانداخت و بر دشمن حمله کرد.
🔹وقتی شهید شد عمر ابن سعد گفت این مرد را یکنفر به تنهایی نکشته است آنگاه آن سرِ پر شور را به نزد امام پرتاب کردند
--------------------------------------------------
📘#یک_شمع و ۷۲ پروانه
#یاران_امام علیه السلام
#عابس
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #بریر
🔹 ویژگی ها و نحوه شهادت بریر بن خضیر
بریر بن خضیر همدانی:
١ . قرآن شناسى
بُرَير، از بزرگ ترين قرآن شناسان عصر خود در كوفه بوده است ، به گونه اى كه وى «أقرأ أهل زمانه (بهترين قارى عصر خود) و«سيّد القُرّاء (سرور قاريان)» شمرده شده است.
٢ . بصيرت كامل
بُرَير، به مبانى دينى خود اعتقادى راسخ و نسبت به حقّانيت راهى كه در پيش گرفته بود، بصيرت كامل داشت و از اين رو در مناظره با يزيد بن مَعقِل در روز عاشورا او را به مباهله دعوت كرد و با غلبه يافتن بر او دعايش به اجابت رسيد و حقّانيت خود را اثبات نمود .
٣ . پارسايى
يكى ديگر از ويژگى هاى بُرَير ، پارسايى ، عبادت ، شب زنده دارى و روزه دارى است . در باره او گزارش شده است كه :
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٤٨.
كان من الزهّاد الذين يصومون النهار ويقومون الليل
بُرَير، از پارسايانى بود كه روزها را روزه مى گرفتند و شب ها را به نماز مى ايستادند .
٤ . سخنورى
وى از سخنوران توانا بود . سخنان وى در ذى حُسُم و هنگامى كه سپاه كوفه ، مانع از رسيدن آب به اهل بيت امام عليه السلام شده بود، و نيز احتجاج او در روز عاشورا بر كوفيان به فرمان امام عليه السلام، دليل روشنى بر توانايى او در سخنورى است.
همچنين، وى با اجازه امام عليه السلام ، در موضوع آب با ابن سعد ، گفتگو كرد .
گفتگوی بریر با شمر در شب عاشورا
الفتوح : ج ٥ ص ٩٩ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٥١
الفتوح : أقبَلَ الشِّمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ في نِصفِ اللَّيلِ ومَعَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ حَتّى تَقارَبَ مِن عَسكَرِ الحُسَينُ عليه السلام ، وَالحُسَينُ عليه السلام قَد رَفَعَ صَوتَهُ وهُوَ يَتلو هذِهِ الآيَةَ «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ» ، إلى آخِرِها . قالَ : فَصاحَ لَعينٌ مِن أصحابِ شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ : نَحنُ ورَبِّ الكَعبَةِ الطَّيِّبونَ ، وأنتُمُ الخَبيثونَ ! وقَد مُيِّزنا مِنكُم . قالَ : فَقَطَعَ بُرَيرٌ الصَّلاةَ ، فَناداهُ : يا فاسِقُ ! يا فاجِرُ ! يا عَدُوَّ اللّه ِ ! أمِثلُكَ يَكونُ مِنَ الطَّيِّبينَ ؟! ما أنتَ إلّا بَهيمَةٌ ولا تَعقِلُ ، فَأَبشِر بِالنّارِ يَومَ القِيامَةِ وَالعَذابِ الأَليمِ . قالَ : فَصاحَ بِهِ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ ـ لَعَنَهُ اللّه ُ ـ وقالَ : أيُّهَا المُتَكَلِّمُ ، إنَّ اللّه َ تَبارَكَ وتَعالى قاتِلُكَ وقاتِلُ صاحِبِكَ عَن قَريبٍ .
فَقالَ لَهُ بُرَيرٌ : يا عَدُوَّ اللّه ِ! أبِالمَوتِ تُخَوِّفُني ، وَاللّه ِ ، إنَّ المَوتَ أحَبُّ إلَينا مِنَ الحَياةِ مَعَكُم ! وَاللّه ِ ، لا يَنالُ شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَومٌ أراقوا دِماءَ ذُرِّيَّتِهِ وأهلِ بَيتِهِ .
قالَ : وأقبَلَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام إلى بُرَيرِ بنِ حُضَيرٍ ، فَقالَ لَهُ : رَحِمَكَ اللّه ُ يا بُرَيرُ ! إنَّ أبا عَبدِ اللّه ِ يَقولُ لَكَ : اِرجِع إلى مَوضِعِكَ ولا تُخاطِبِ القَومَ ، فَلَعَمري لَئِن كانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِي الدُّعاءِ ، فَلَقَد نَصَحتَ وأبلَغتَ فِي النُّصحِ .
ترجمه: شمر بن ذى الجوشن ـ كه خداوند ، لعنتش كند ـ ، نيمه شب ، با گروهى از همراهانش به لشكر حسين عليه السلام نزديك شد . حسين عليه السلام ، با صداى بلند ، به تلاوت اين آيه مشغول بود: «و البته كسانى كه كافر شده اند ، نبايد تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان ، نيكوست ...» ، تا آخر آيه .
ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن ، فرياد كشيد: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و شما ، پليديد ، و ما از شما ، جدا گشته ايم !
بُرَير ، نمازش را قطع كرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهكار ! اى دشمن خدا! آيا مانند تويى ، از پاكيزگان است ؟ ! تو جز چارپايى بى خِرد ، نيستى. تو را به آتش روز قيامت و عذاب دردناك ، بشارت باد !
شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، بر سرِ او داد كشيد و گفت: اى گوينده ! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، تو را و همراهت حسين را به زودى مى كُشد .
بُرَير به او گفت: اى دشمن خدا! آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگى با شما، براى ما دوست داشتنى تر است . به خدا سوگند ، كسانى كه خون فرزندان و خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را مى ريزند ، به شفاعتش نمى رسند .
مردى از ياران حسين عليه السلام به سوى بُرَير بن حُضَير آمد و به او گفت: خدايت رحمت كند ، اى برير! ابا عبد اللّه عليه السلام به تو مى فرمايد : «به جايگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، كه ـ به جانم سوگند ـ ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصيحت كرد و دعوت را به آخر رساند، تو نيز نصيحت كردى و آن را به آخر رساندى
٥ . خنده رويى در صبح عاشورا
بُرَير ، همان كسى است كه به دليل يقين به زندگىِ پس از مرگ ، در صبح عاشورا ، هنگامى كه امام عليه السلام و ي
ارانش در حلقه محاصره دشمن بودند و فاصله اى با شهادت نداشتند ، از آرامش خاصّى برخوردار بود و با دوست خود ، عبد الرحمان ، با چهره اى خندان ، گفتگو مى كرد . دوستش به وى ايراد گرفت و گفت : اى بُرَير ! مى خندى ؟! الآن ، نه وقت خنده است ، و نه كار بيهوده .
بُرَير ، در پاسخ وى گفت :
قوم من مى دانند كه من ، نه در جوانى و نه در پيرى به كار بيهوده علاقه مند نبوده ام . و إنما أفعل ذلك استبشاراً بما نصير إليه اين كار را براى خجستگى آنچه برايمان اتّفاق مى افتد ، مى كنم. به خدا سوگند ، جز اين نيست كه ما با اين گروه ، با شمشيرهايمان رويارو مى شويم و ساعتى را با آنها مى جنگيم و سپس با حور العين ، هماغوش مى گرديم .
امام زمان علیه السلام هم در زیارت ناحیه مقدسه به بریر سلام داده است.
المناقب لابن شهر آشوب : ج ٤ ص ١٠٠ ، بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ١٥
براساس نقل ابن شهر آشوب در مناقب وقتی بریر بن خضیر به میدان رفت چنین رجز میخواند
بَرَزَ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ وهُوَ يَقولُ :
أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرٌ
لَيثٌ يَروعُ الأُسدَ عِندَ الزِّئرِ
يَعرِفُ فينَا الخَيرَ أهلُ الخَيرِ
أضرِبُكُم ولا أرى مِن ضَيرِ
كَذاكَ فِعلُ الخَيرِ مِن بُرَيرِ
قَتَلَهُ بَحيرُ بنُ أوسٍ الضَّبِّيُّ .
ترجمه: بُرَير بن خُضَير هَمْدانى به ميدان آمد ، در حالى كه مى گفت :
من، بُرَيرم و پدرم، خُضَير بود؛
شيرى كه ديگر شيران را [ نيز ] با غُرّشش مى ترسانْد
نيكوكاران ، كار خير ما را مى دانند
شما را [ با شمشير ] مى زنم و در اين كار ، زيانى نمى بينم .
اين گونه است انجام دادن كار خير از بُرَير .
براساس نقل شیخ صدوق 30 نفر از لشگر کفار و منافقین رو به درک واصل کرد
الأمالي للصدوق : ص ٢٢٤ ح ٢٣٩ ، روضة الواعظين : ص ٢٠٦
الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه [زين العابدين] عليهم السلام : بَرَزَ ... بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ، وكانَ أقرَأَ أهلِ زَمانِهِ ، وهُوَ يَقولُ :
أنَا بُرَيرٌ وأبي خُضَيرُ
لا خَيرَ فيمَن لَيسَ فيهِ خَيرُ
فَقَتَلَ مِنهُم ثَلاثينَ رَجُلاً ، ثُمَّ قُتِلَ رِضوانُ اللّه ِ عَليهِ.
ترجمه: أمالی صدوق ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ـ : بُرَير بن خُضَير هَمْدانى ـ كه بهترين قارى روزگارش بود ـ ، به ميدان آمد، در حالى كه مى گفت :
من ، بُرَيرم و پدرم ، خُضَير است
خيرى نيست در كسى كه خيرى ندارد
آن گاه ، سى تن از آنان را كُشت و سپس ، به شهادت رسيد . رضوان خدا بر او باد !
جریان شهادت بریر براساس نقل تاریخ طبری و دیگر منابع معتبر اهل سنت
تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤٣١ وراجع : الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٦٥ وأنساب الأشراف : ج ٣ ص ٣٩٩ .
تاريخ الطبري عن أبي مخنف عن يوسف بن يزيد عن عفيف بن زهير بن أبي الأخنس ـ وكانَ قَد شَهِدَ مَقتَلَ الحُسَينِ عليه السلام ـ : خَرَجَ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ مِن بَني عَميرَةَ بنِ رَبيعَةَ وهُوَ حَليفٌ لِبَني سَليمَةَ مِن عَبدِ القَيسِ ، فَقالَ : يا بُرَيرَ بنَ حُضَيرٍ ! كَيفَ تَرَى اللّه َ صَنَعَ بِكَ ؟
قالَ : صَنَعَ اللّه ُ ـ وَاللّه ِ ـ بي خَيرا ، وصَنَعَ اللّه ُ بِكَ شَرّا .
قالَ : كَذَبتَ ، وقَبلَ اليَومِ ما كُنتَ كَذّابا ، هَل تَذكُرُ وأنَا اُماشيكَ في بَني لَوذانَ وأنتَ تَقولُ : إنَّ عُثمانَ بنَ عَفّانَ كانَ عَلى نَفسِهِ مُسرِفا ، وإنَّ مُعاوِيَةَ بنَ أبي سُفيانَ ضالٌّ مُضِلٌّ ، وإنَّ إمامَ الهُدى وَالحَقِّ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ؟
فَقالَ لَهُ بُرَيرٌ : أشهَدُ أنَّ هذا رَأيي وقَولي ، فَقالَ لَهُ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ : فَإِنّي أشهَدُ أنَّكَ مِنَ الضّالّينَ .
فَقالَ لَهُ بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ : هَل لَكَ فَلاُباهِلكَ ؟ وَلنَدعُ اللّه َ أن يَلعَنَ الكاذِبَ وأن يَقتُلَ المُبطِلَ ، ثُمَّ اخرُج فَلاُبارِزكَ . قالَ : فَخَرَجا فَرَفَعا أيدِيَهُما إلَى اللّه ِ يَدعُوانِهِ أن يَلعَنَ الكاذِبَ ، وأن يَقتُلَ المُحِقُّ المُبطِلَ ، ثُمَّ بَرَزَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ ، فَاختَلَفا ضَربَتَينِ ، فَضَرَبَ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ بُرَيرَ بنَ حُضَيرٍ ضَربَةً خَفيفَةً لَم تَضُرَّهُ شَيئا ، وضَرَبَهُ بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ ضَربَةً قَدَّتِ المِغفَرَ ، وبَلَغَتِ الدِّماغَ ، فَخَرَّ كَأَنَّما هَوى مِن حالِقٍ ، وإنَّ سَيفَ ابنِ حُضَيرٍ لَثابِتٌ في رَأسِهِ ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ يُنَضنِضُهُ مِن رَأسِهِ .
وحَمَلَ عَلَيهِ رَضِيُّ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ فَاعتَنَقَ بُرَيرا ، فَاعتَرَكا ساعَةً . ثُمَّ إنَّ بُرَيرا قَعَدَ عَلى صَدرِهِ ، فَقالَ رَضِيٌّ : أينَ أهلُ المِصاعِ وَالدِّفاعِ ؟ قالَ : فَذَهَبَ كَعبُ بنُ جابِرِ بنِ عَمرٍو الأَزدِيُّ لِيَحمِلَ عَلَيهِ ، فَقُلتُ : إنَّ هذا بُرَيرُ بنُ حُضَيرٍ القارِئُ الَّذي كانَ يُقرِئُنَا القُرآ
نَ فِي المَسجِدِ ، فَحَمَلَ عَلَيهِ بِالرُّمحِ حَتّى وَضَعَهُ في ظَهرِهِ ، فَلَمّا وَجَدَ مَسَّ الرُّمحِ بَرَكَ عَلَيهِ فَعَضَّ بِوَجهِهِ ، وقَطَعَ طَرَفَ أنفِهِ ، فَطَعَنَهُ كَعبُ بنُ جابِرٍ حَتّى ألقاهُ عَنهُ ، وقَد غَيَّبَ السِّنانَ في ظَهرِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِ يَضرِبُهُ بِسَيفِهِ حَتّى قَتَلَهُ .
قالَ عَفيفٌ : كَأَنّي أنظُرُ إلَى العَبدِيِّ الصَّريعِ قامَ يَنفُضُ التُّرابَ عَن قَبائِهِ ، ويَقولُ : أنعَمتَ عَلَيَّ يا أخَا الأَزدِ نِعمَةً لَن أنساها أبَدا .
قالَ : فَقُلتُ : أنتَ رَأَيتَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، رَأْيَ عَيني وسَمْعَ اُذُني .
فَلَمّا رَجَعَ كَعبُ بنُ جابِرٍ ، قالَت لَهُ امرَأَتُهُ ـ أو اُختُهُ ـ النَّوارُ بِنتُ جابِرٍ : أعَنتَ عَلَى ابنِ فاطِمَةَ وقَتَلتَ سَيِّدَ القُرّاءِ ! لَقَد أتَيتَ عَظيما مِنَ الأَمرِ ، وَاللّه ِ لا اُكَلِّمُكَ مِن رَأسي كَلِمَةً أبَدا .
تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ : يوسف بن يزيد ، از عفيف بن زُهَير بن ابى اَخنَس ـ كه در هنگام شهادت حسين عليه السلام ، حضور داشت ـ ، برايم نقل كرد : يزيد بن مَعقِل از قبيله بنى عَميرَة بن ربيعه ـ كه با تيره بنى سَليمه از قبيله عبد قيس هم پيمان بودند ـ ، بيرون آمد و گفت: اى بُرَير بن خُضَير ! مى بينى كه خدا ، براى تو چه خواسته است؟
بُرَير گفت: به خدا سوگند كه براى من ، خوبى خواسته است و براى تو ، بدى !
يزيد گفت: دروغ مى گويى ، در حالى كه پيش از اين ، دروغگو نبودى . آيا به ياد مى آورى كه در محلّه بنى لَوذان ، با هم مى رفتيم و تو مى گفتى: عثمان بن عفّان ، بر خود ، ستم كرد و معاوية بن ابى سفيان ، گم راه و گم راه كننده است و بى ترديد ، پيشواى هدايت و حقيقت، على بن ابى طالب است؟
بُرَير گفت: گواهى مى دهم كه اين ، نظر و گفته من است.
يزيد بن مَعقِل به او گفت: من ، گواهى مى دهم كه تو از گم راهان هستى .
بُرَير بن خُضَير به او گفت: اگر موافقى با همديگر مُباهله كنيم و خدا را بخوانيم تا دروغگو را لعنت كند و هر كدام را كه بر باطل هستيم ، بكُشد . سپس بيرون بيا، تا با هم ، تن به تن بجنگيم.
هر دو بيرون آمدند و دستانشان را به سوى خدا ، بلند كردند و از او خواستند كه دروغگو را لعنت كند و آن كه بر حق است ، ديگرى را كه بر باطل است، بكُشد . سپس در برابر يكديگر ايستادند و به نبرد با هم پرداختند و دو ضربه به هم زدند . يزيد بن مَعقِل ، ضربه اى آرام به بُرَير بن خُضَير زد كه آسيبى به او نرساند و بُرَير بن خُضَير نيز ضربه اى به او زد كه كلاهْ خود او را شكافت و تا مغز سرش رسيد و چنان [ بر زمين ]افتاد كه گويى از بلندى ، سقوط كرده است . شمشير ابن خُضَير هم در سرش گير كرد ؛ و گويى او را مى بينم كه آن را تكان مى دهد تا آن را از سرش بيرون بكِشد .
سپس ، رضى بن مُنقِذ به بُرَير حمله بُرد و با او گلاويز شد و لَختى درگير بودند. سپس بُرَير بر سينه اش نشست . رضى گفت: جنگاوران و مدافعان ، كجايند ؟
كعب بن جابر بن عمرو اَزْدى ، رفت تا به بُرَير، حمله ببرَد . به او گفتم : اين ، بُرَير بن خُضَير قارى است كه در مسجد ، به ما قرآن مى آموخت .
امّا او با نيزه به او يورش بُرد و آن را در پشت بُرَير ، جاى داد. بُرَير ، چون سوزش نيزه را احساس كرد، بر او جَست و صورتش را گاز گرفت و نوك بينى اش را كَنْد ؛ ولى كعب بن جابر ، او را زد تا بر زمينش انداخت و نيزه را كاملاً در پشتِ او فرو كرد . سپس ، به او روى آورد و چندان با شمشيرش بر او زد تا او را كُشت .
عفيف [ بن زُهَير ] مى گفت: گويى مرد عبدىِ از پاى افتاده را مى بينم كه برخاست و خاك از جامه اش تكانْد و گفت: اى برادر اَزْدى ! نعمتى به من دادى كه هرگز ، آن را فراموش نمى كنم.
[يوسف بن يزيد] مى گفت : به عفيف گفتم: تو خود ، اينها را ديدى ؟
او گفت: آرى . به چشم خود ، ديدم و با گوش خود ، شنيدم .
هنگامى كه كعب بن جابر باز گشت ، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر ، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه ، حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمى گويم !
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ١ ص ٢٥٢
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : أصبَحَ الحُسَينُ عليه السلام فَصَلّى بِأَصحابِهِ ، ثُمَ قُرِّبَ إلَيهِ فَرَسُهُ فَاستَوى عَلَيهِ ، وتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، وبَينَ يَدَيهِ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : كَلِّمِ القَومَ يا بُرَيرُ وَانصَحهُم . فَتَقَدَّمَ بُرَيرٌ حَتّى وَقَفَ قَريبا مِنَ القَومِ وَالقَومُ قَد زَحَفوا إلَيهِ عَن بُكرَةِ أبيهِم ، فَقالَ لَهُم بُرَيرٌ : يا هؤُلاءِ اتَّقُوا اللّه َ ؛ فَإِنَّ ثَقَلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَد أصبَحَ بَينَ أظهُرِكُم ، هؤُلاءِ ذُرِّيَّتُهُ وعِترَتُهُ وَبناتُهُ وحَرَ
مُهُ ، فَهاتوا ما عِندَكُم ، ومَا الَّذي تُريدونَ أن تَصنَعوا بِهِم ؟
فَقالوا : نُريدُ أن نُمَكِّنَ مِنهُمُ الأَميرَ عُبَيدَ اللّه ِ بنَ زِيادٍ فَيَرى رَأيَهُ فيهِم .
فَقالَ بُرَيرٌ : أفَلا تَرضَونَ مِنهُم أن يَرجِعوا إلَى المَكانِ الَّذي أقبَلوا مِنهُ ؟ وَيلَكُم يا أهلَ الكوفَةِ ! أنَسيتُم كُتُبَكُم إلَيهِ وعُهودَكُمُ الَّتي أعطَيتُموها مِن أنفُسِكُم وأشهَدتُمُ اللّه َ عَلَيها وكَفى بِاللّه ِ شَهيدا ؟ وَيلَكُم ! دَعَوتُم أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم وزَعَمتُم أنَّكُم تَقتُلونَ أنفُسَكُم مِن دونِهِم ، حَتّى إذا أتَوكُم أسلَمتُموهُم لِعُبَيدِ اللّه ِ ، وحَلَأتُموهُم (١) عَن ماءِ الفُراتِ الجاري وهُوَ مَبذولٌ ، يَشرَبُ مِنهُ اليَهودُ وَالنَّصارى وَالمَجوسُ ، وتَرِدُهُ الكِلابُ وَالخَنازيرُ ! بِئسَما خَلَفتُم مُحَمَّدا في ذُرِّيَّتِهِ ! ما لَكُم ؟! لا سَقاكُمُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ ! فَبِئسَ القَومُ أنتُم .
فَقالَ لَهُ نَفَرٌ مِنهُم : يا هذا ! ما نَدري ما تَقولُ .
فَقالَ بُرَيرٌ : الحَمدُ لِلّهِ الَّذي زادَني فيكُم بَصيرَةً ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِن فِعالِ هؤُلاءِ القَومِ ، اللّهُمَّ ألقِ بَأسَهُم بَينَهُم حَتّى يَلقَوكَ وأنتَ عَلَيهِم غَضبانُ .
فَجَعَلَ القَومُ يَرمونَهُ بِالسِّهامِ ، فَرَجَعَ بُرَيرٌ إلى وَرائِهِ .
ترجمه : حسين عليه السلام ، صبحگاهان ، با يارانش نماز گزارد . سپس اسبش را برايش آوردند و بر آن نشست و با چند تن ازيارانش به سوى لشكر دشمن ، پيش آمد . بُرَير بن خُضَير هَمْدانى، جلوى ايشان بود. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى بُرَير ! با اينان ، سخن بگو و آنان را نصيحت كن .
بُرَير ، پيش رفت و نزديك لشكر دشمن ـ كه همگى به سوى حسين عليه السلام پيش آمده بودند ـ ، ايستاد .
سپس، بُرَير به آنان گفت: اى مردم ! از خدا پروا كنيد، كه باقى مانده گران قدرِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، به ميان شما آمده است و اينان ، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكانِ) او هستند . نظر و دليلتان را بياوريد و بگوييد كه مى خواهيد با آنان ، چه كنيد؟
گفتند: مى خواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيد اللّه بن زياد بگذاريم تا در باره ايشان ، نظر دهد .
بُرَير گفت: آيا راضى نمى شويد كه ايشان ، به همان جايى كه از آن آمده اند، باز گردند ؟ واى بر شما ، اى كوفيان! نامه هايى را كه براى آنان فرستاديد و تعهّدهايى را كه از جانب خود به ايشان داديد و خدا را بر آن گواه گرفتيد، فراموش كرده ايد ، و خدا براى گواهى دادن ، كافى است. واى بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و ادّعا كرديد كه جانتان را براى آنان ، فدا مى كنيد ؛ امّا چون نزد شما آمدند ، آنان را در اختيار عبيد اللّه گذاشتيد و آب جارى فرات را كه در دسترس همه است و يهود و نصارا و مجوس از آن مى نوشند ، و سگ و خوك هم به آن در مى آيند، از آنان ، باز داشتيد . پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، با ذريّه اش بد كرديد. شما را چه مى شود ؟! خداوند ، روز قيامت ، شما را سيراب نكند! چه بد قومى هستيد شما !
برخى از آنها به او گفتند: اى مرد ! ما نمى دانيم كه چه مى گويى .
بُرَير گفت: ستايش ، ويژه خدايى است كه بصيرتم را در باره شما افزون كرد . خدايا ! من از كردار اين گروه ، به سوى تو بيزارى مى جويم . خدايا ! ميانشان درگيرى و هراس بينداز ، تا تو را خشمگين بر خودشان ، ملاقات كنند .
آنان ، به سوى او تيراندازى كردند و بُرَير ، به عقبْ باز گشت.
الفتوح : ج ٥ ص ١١٧ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ٣٤ ؛ بحار الأنوار : ج ٤٥ ص ٥٢ .
الفتوح : كُلَّما حَمَلَ [الحُسَينُ عليه السلام ] بِنَفسِهِ عَلَى الفُراتِ حَمَلوا عَلَيهِ حَتّى أحالوهُ عَنِ الماءِ . ثُمَّ رَمى رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ يُكَنّى أبَا الحُتوف الجُعفِيَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ في جَبهَتِهِ ، فَنَزَعَ الحُسَينُ عليه السلام السَّهمَ فَرَمى بِهِ ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اللّهُمَّ إنَّكَ تَرى ما أنَا فيهِ مِن عِبادِكَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا ، ولا تَذَر عَلى وَجهِ الأرضِ مِنهُم أحَدا ، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا .
الفتوح : هرگاه حسين عليه السلام ، به تنهايى به سوى فراتْ يورش مى بُرد ، به او حمله مى كردند تا او را از [ رسيدن به ]آب ، باز بدارند . آن گاه ، مردى از آنان ـ كه كنيه اش ابو حُتوف جُعْفى بود ـ ، تيرى انداخت و بر پيشانى حسين عليه السلام نشست . حسين عليه السلام ، تير را كَنْد و آن را انداخت . خون بر صورت و محاسنش ، سرازير شد .
سپس حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! تو مى بينى كه من از دست اين بندگان نافرمان و طغيانگرت ، در چه حالى هستم . خدايا ! يكْ يكِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق ، هلاكشان ساز و هيچ يك از آنان را بر روى زمين
، باقى مگذار و هرگز ، آنان را ميامرز !» .
--------------------------------------------------
📘#
#یاران_امام علیه السلام
#بریر
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #شهادت_عبدالله_بن_مسلم بن عقیل (فرزند برومند مسلم بن عقیل (ع))
🔹فرزندان عقيل بن ابى طالب، نقش مؤثّرى در نهضت حسينى داشتند. علاوه بر مُسلم بن عقيل، برادرانش جعفر و عبد اللّه و عبد الرحمان، و نيز فرزند يكى ديگر از برادرانش، محمّد بن ابى سعيد همگى در اين راه، به شهادت رسيدند. لذا امام زين العابدين عليه السلام، ابراز علاقه ويژه اى نسبت به فرزندان عقيل داشت. در روايات آمده است كه به ايشان گفته شد: ما بالُكَ تَمِيلُ إلَى بَنِي عَمِّكَ هَؤلاءِ ...؟أجاب: إنّي أذكُرُ يَومَهُم مَعَ أبي عَبدِاللّه ِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام، فَأرِقُّ لَهُم. كامل الزيارات ابن قولويه قمي: ص ٢١٤ ح ٣٠٧.
ترجمه: به امام سجاد گفته شد: تو را چه مى شود كه به اين عموزاده هايت ( فرزندان عقيل )، بيشتر متمايلى؟
امام عليه السلام پاسخ داد: آن روزِ سختشان با ابا عبد اللّه حسين بن على عليه السلام را به ياد مىآورم و دلم برايشان مى سوزد.
عبدالله بن مسلم بن عقيل، يكي از اصحاب امام حسين و از شهداي كربلا
سنّ او هنگام شهادت ٢٦ سال گزارش شده است. برخى وى را نخستين شهيدِ خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند و بر پايه گزارش شمارى از منابع وى پس از على اكبر عليه السلام به شهادت رسيده است.نام او در زيارت هاى «ناحيه مقدسه» آمده است. در «زيارت ناحيه مقدّسه» امام زمان ميفرمايد:
السَّلامُ عَلَى القَتيلِ ابنِ القَتيلِ، عَبدِ اللّه ِ بنِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ و لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَهُ عامِرَ بنَ صَعصَعَةَ.
ترجمه: سلام بر كُشته شده ، پسر كُشته شده ، عبد اللّه بن مسلم بن عقيل ! لعنت خدا بر قاتل او عامِر بن صَعصَعه
كيفيت شهادت عبدالله بن مسلم بن عقيل در روز عاشورا:
امالي، شيخ صدوق: ص ٢٢٥ و روضة الواعظين، ابن فتّال نيشابوري: ص ٢٠٧.
الأمالي للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه زين العابدين عليهم السلام: بَرَزَ مِن بَعدِهِ [أي بَعدِ هِلالِ بنِ حَجّاجٍ ] عَبدُ اللّه بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلِ بنِ أبي طالِبٍ، وأنشَأَ يَقولُ:
أقسَمتُ لا اُقتَلُ إلّا حُرّا وقَد وَجَدتُ المَوتَ شَيئاً مُرّا
أكرَهُ أن اُدعى جَباناً فَرّا إنَّ الجَبانَ مَن عَصى وفَرّا
ترجمه: از امام جعفر صادق از پدرش امام باقر از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ـ : پس از هِلال بن حَجّاج (از شهداي كربلا) عبد اللّه بن مُسلم بن عقيل بن ابى طالب به ميدان آمد در حالى كه چنين رجز مىخواند: سوگند خورده ام كه جز به آزادگى كشته نشوم گر چه مرگ را تلخ يافته ام . ناپسند مى دارم كه ترسو و گريزان خوانده شوم . ترسو كسى است كه سر پيچيد و گريخت.
تاريخ طبري: ج ٥ ص ٤٤٧، الكامل في التاريخ ابن اثير جزري: ج ٢ ص ٥٧٠
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم الأزدي: إنَّ عَمرَو بنَ صَبيحٍ الصُّدائِيَّ رَمى عَبدَ اللّه ِ بنَ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ بِسَهمٍ فَوَضَعَ كَفَّهُ عَلى جَبهَتِهِ، فَأَخَذَ لا يَستَطيعُ أن يُحَرِّكَ كَفَّيهِ ثُمَّ انتَحى لَهُ بِسَهمٍ آخَرَ فَفَلَقَ قَلبَهُ.
ترجمه: تاريخ طبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مُسلم اَزْدى ـ: عمرو بن صَبيح صُدايى، تيرى به سوى عبد اللّه بن مسلم بن عقيل انداخت. او كفِ دستش را [ براى محفاظت ] بر پيشانى اش نهاد [امّا تير، دستش را به پيشانى اش دوخت ] و نتوانست آن را حركت دهد. سپس تيرى ديگر آمد و قلبش را شكافت.
تاريخ طبري: ج ٦ ص ٦٤، أنساب الأشراف بلاذري: ج ٦ ص ٤٠٧، الكامل في التاريخ ابن اثير جزري: ج ٢ ص ٦٨٣ و بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٣٧٥.
...قالَ أبو مِخنَفٍ: فَحَدَّثَني أبو عَبدِ الأَعلَى الزُّبَيدِيُّ أنَّ ذلِكَ الفَتى عَبدُ اللّه ِ بنُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ، وأنَّهُ قالَ حَيثُ أثبَتَ كَفَّهُ في جَبهَتِهِ: اللّهُمَّ إنَّهُم استَقَلّونا وَاستَذَلّونا، اللّهُمَّ فَاقتُلهُم كَما قَتَلونا، وأذِلَّهُم كَمَا استَذَلّونا.فَكانَ يَقولُ: جِئتُهُ مَيِّتاً فَنَزَعتُ سَهمِيَ الَّذي قَتَلتُهُ بِهِ مِن جَوفِهِ، فَلَم أزَل اُنَضنِضُ السَّهمَ مِن جَبهَتِهِ حَتّى نَزَعتُهُ، وبَقِيَ النَّصلُ في جَبهَتِهِ مُثبَتاً ما قَدَرتُ عَلى نَزعِهِ.
ترجمه: تاريخ طبري به نقل از ابومخنف مينويسد: ... هنگامى كه كفِ دست عبدالله بن مسلم بن عقيل به پيشانى اش دوخته شد، گفت: خدايا ! آنان، ما را فرو كاستند و خوار داشتند. خدايا ! آنان را بكُش ، همان گونه كه ما را كُشتند و خوارشان كن همان گونه كه ما را خوار داشتند. زيد بن رُقاد، قاتل عبدالله بن مسلم بن عقيل ميگويد: وقتى به او رسيدم جان داده بود. آن تيرم را كه در شِكمش نشسته و او را از پاى در آورده بود بيرون كشيدم و بعد تيرِ روى پيشانى اش را آن قدر حركت دادم تا توانستم آن را بيرون بكشم؛ امّا تيغه آن، در پيشانى اش مانْد و نتوانستم آن را بيرون بكشم.
--------------------------------------------------
📘
#یاران_امام علیه السلام
#عبدالله_ابن_مسلم
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
حسینیه مقتل
✅ #شروع_مطلب_یاران_امام_حسین علیه السلام 🔺 #هفتاد_و_دو_تن ✅ @hosenih_maghtal
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔹شروع مطلب اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام 72 تن
✅ #قاسم_ابن_الحسن علیه السلام
🔹قاسم ابن الحسن علیه السلام عرض کرد: آیا من هم در کشتگانم؟
🔸امام بر او رقّت کرد و فرمود: عزیزم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
✳️گفت : از عسل شیرین تر.
🔹فرمود : آری والله #عمویت_قربانت
تو هم یکی از آن مردانی که با من کشته میشوی
✳️پس از آنکه #سخت_گرفتار_شوی
✳️پسر کوچکم عبدالله(علی اصغر) هم کشته میشود.
🔴گفت: عمو جان، به زنان هم میرسند تا آن کودک شیرخوار را بکشند؟😭
🔹فرمود : عبدالله وقتی در آغوش من است فاسقی تیری به گلوی او زند و او ناله کند و خونش در دست من بریزدو آن را به آسمان بلند کنم،
🔸گویم: خدایا شکیبایم و به حساب تو گذارم، آتش در خندقی پشت خیمه ها است شعله کشد و من در #تلخ_ترین ساعت عمرم بر آنها بتازم و آنچه خدا خواهد واقع شود.
✳️او گریست و ما گریستیم و در خیمه ها گریه و شیون از فرزندان رسول خدا بلند شد
✅ #پ_ن:
1⃣وجود قاسم مثل اجدادش سرشار از غیرت است ، وقتی به او میگویند فرزند شیرخوار هم شهید میشود اولین سوالش از عمو این است؛ آیا به زنان هم میرسند؟
--------------------------------------------------
📘 #نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
#حضرت_قاسم علیه السلام
#شب_عاشورا
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #تحریف_هدف_امام_حسین علیه السلام
🔹من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین ابن علی وارد کردند و آن اینکه هدف امام را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحی ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین علیه السلام گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد....
--------------------------------------------------
📘 #حماسه_حسینی #شهید_مطهری
#حضرت_حسین علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com