eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
298 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
منکه به جز تو سایه‌ی بر سر نداشتم چشم از نگاهِ غم زده‌ات بر نداشتم منت گذار بر سرِ من اِذنشان بده شرمنده‌ام که هدیه‌ی بهتر نداشتم گفتم به پایِ عشقِ تو بهتر بیاورم گشتم ولی به چادرِ مادر نداشتم دیدم توانِ داغِ پسر دارم و ولی در خود، توانِ داغِ برادر نداشتم راضی نمیشوی... بروم خود کفن شوم ای کاش در فراقِ تو، من سر نداشتم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رضایِ توست رضایِ خدایِ این دو نفر خداست شاهدِ حالِ رضایِ این دو نفر همین که قصدِ فداییِ تو شدن دارند هزار مرتبه جانم فدایِ این دو نفر به التماس کشیده است کارِ من پیشت ببین که آبرویم ریخت پایِ این دو نفر اگر قبول نداری فدایِ تو بشوند کفن به تن کنم اینک، به جایِ این دو نفر تو در عبایِ خودت دیده‌ای هزار اکبر به من نمی‌رسد آیا بلایِ این دو نفر؟ سکوت کردی و حال رضایتت پیداست دعات بدرقه شد در قفایِ این دو نفر دو نسلِ حیدر و جعفر به معرکه زده‌اند ملائک‌اند تمام قُوایِ این دو نفر یکی زده به یَسار و یکی زده به یمین غرور می‌چکد از ماجرایِ این دو نفر :: به ناگه از همه سو سیلِ تیغ و تیر آمد شکست در نظرِ من صدایِ این دو نفر ز دور دیده‌ام آخر به دست آوردی تو عاقبت بدنِ نخ نمایِ این دو نفر برون ز خیمه نیایم برایِ دیدنشان اگر چه پَر زده قلبم برایِ این دونفر چه اقتدایِ شریفی به رأسِ تو دارند به نیزه شد سرِ از تن جدایِ این دو نفر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با ماجرای رنج و غربت آشنا من دیگر نمی‌خواهم شوم از تو جدا من هم تشنه‌ای، هم خسته‌ای، هم داغداری باید که مرگم را بخواهم از خدا من با توست ای سالار زینب انتخابش طفلان من قربانی‌ات گردند یا من؟ دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت از خونشان بر دست می‌گیرم حنا من این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من من خوب می‌دانم که حساسی به مادر پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من... ... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم این‌گونه حتماً می‌شوم حاجت‌روا من :: در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر بیرون بیایم تا مگر از خیمه‌ها من «سر» پای تو دادند و حالا سربلندم قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟ از دیدن شرمندگی‌ات شرم دارم بیرون نمی‌آیم اگر از خیمه‌ها من وقتی که می‌آوردی آنها را، لباست_ خاکی شده، قربان این رخت و عبا من بگذَر از این دو، لحظه‌ای بنشین کنارم به داغ اکبر گریه کن همراه با من بالاسر اکبر کسی این را نفهمید تو بیشتر می‌سوختی آن لحظه یا من... ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ تیرها بال گشودند رجزخوانی را نیزه‌ها خیره به آوازه‌ی منبر در جنگ مانده‌ام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گویا علی اکبر در جنگ زینب از دور جوانان خودش را می‌دید چه دلاور شده‌اند این دو برادر در جنگ دو برادر که شبیه‌اند به شمشیر دو دم دو برادر که شبیه‌اند به حیدر در جنگ لاله در پهنه‌ی این دشت چه سرخ است، انگار آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ دست بر گردن هم، هر دو به خون غلتیدند بال پرواز هم‌اند این دو کبوتر در جنگ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذکر هر دم زینب ذکر آزادگیِ عالم‌و‌آدم زینب زائر کرب‌وبلاست هرکسی گفت دمادم زینب شانه‌اش یک‌دم هم خم نشد از غم عالم زینب مادرم گفت بگو دم شادی و دم غم زینب می‌شود سال‌به‌سال بانی اشک مُحرم زینب سایه‌ات از سر ما تا قیامت نشود کم زینب شیر نر آورده‌ست دوپسر نه دوسپر آورده‌ست لشکری را با خود در شکوه دونفر آورده‌ست کوکب بیت علی با خودش شمس‌وقمر آورده‌ست در دل کرب‌وبلا نخل ایثار، ثمر آورده‌ست پای قربانی عشق حاصل خونِ جگر آورده‌ست این دوقربانی را با چه‌شوقی به سفر آورده‌ست شد به میدان عازم دوتن از ایل و تبار هاشم عون، اکبر شده است پس محمد شده مثل قاسم دست خالی رفتند شیر شمشیر ندارد لازم دارد از قلب خطر بانگ تکبیر می‌آید دائم در فنون رزمی هردو هستند حسابی عالِم آه از آن ساعت که برنگردند به خیمه سالم... دوکبوتر پرپر لاله خشکید و صنوبر پرپر نوه‌های زهرا پیش چشم تَر مادر پرپر غنچه‌ها چیده شدند غنچه شد با دم خنجر پرپر سرشان روی نی و در دل خاک، دوپیکر پرپر یادش آمد زینب یاس شد در پس آن در پرپر فاطمه افتاد و شد دل فاتح خیبر پرپر سروده گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده و احترام تو بر هر چی بود واجب شد یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده :: خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مادر نشسته سیر تماشایشان کند هنگام رفتن است، مهیّایشان کند عون است یا محمّد؟ فرقی نمی‌کند در اشک‌های بدرقه پیدایشان کند این سهم زینب است، دو طوفان، دو گردباد لب‌تشنه‌اند، راهی دریایشان کند او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست سیرابِ بوسه قامت رعنایشان کند آن‌ها پر از حرارت لبّیک گفتن‌اند باید سفر به خلوت شیدایشان کند.. بر شانه می‌زند که: برو، سهم کوچکی‌ست باید نثار غربت مولایشان کند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم آیینه جز حسین، برابر نداشتم وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم در خلوت خیال خودم، اشک ریختم اما به هیچ رو، مژه‌ای تر نداشتم این‌قدر بی‌وفایی و، این‌قدر بی‌کسی در نیم‌روز واقعه، باور نداشتم دریای بی‌کرانِ شهادت، که موج زد من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم... تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند چشم از جمال روشنشان برنداشتم ای باغبان عاطفه! از من قبول کن غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل شرمنده‌ام که هدیۀ دیگر نداشتم! تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر از زانوی مشاهده، سر برنداشتم... در سایه‌سار خیمه، نشستم پس از وداع تاب نگاه‌های برادر نداشتم پرواز تا حضور برادر، محال بود می‌سوختم ز هجر، ولی پر نداشتم چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دو خورشید جهان‌آرا، دو قرص ماه، دو اختر دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم‌سنگر... دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن... گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر... گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور! دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر... سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری درخشیدند در میدان چو خورشید فلک‌گستر فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر! یکی می‌گفت دو خورشید از گردون شده نازل یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر... خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه دو حیدر حمله‌ور گشتند بر دریایی از لشکر تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهان‌آرا و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر... به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر... چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آزاده است، بندۀ آقای عالم است سلمان خیمه‌گاه حسین است، «اَسلَم» است چشمش به ماه روی حسین است روشن و در راه او دل و قدمش، قرص و محکم است در خیمه‌ها به زخمِ دلِ تنگ کودکان با شعر و قصه‌گویی و لبخند، مرهم است وقت نبرد، چشم جهان ماتِ رزم اوست «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» از فرط زخم عاقبت افتاد از نفس چشم انتظار دوست، در این آخرین دم است ای روضه‌خوان! کنار تنش گریۀ حسین، باران رحمت است، مگو اشک ماتم است صورت به روی صورت خونین او گذاشت آری در این جهان چه کسی مثل اَسلَم است؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر چند داغ رفتن فرزند سنگین است امّا اگر در راه ایمان بود، شیرین است می‌خواستی پرپر ببینی لالۀ خود را دیدی که تنها عامل خوشبختی‌اش این است گفتی: «برو مادر که دل‌شادم کنی آری از غربت مولا دلم بدجور غمگین است فرزند پیغمبر چه تنها مانده، می‌بینی! یک لشکر دل‌سنگ گرداگرد آیینه‌ست» او رفت و مسلخ را به خون خویش آذین بست حالا ببین فرزند تو قربانی دین است حالا ببین جسم جوان تازه‌دامادت جای حنا از خون سرخ خویش رنگین است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرکه می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد آنچنان از شوق او سرتابه‌پا رفتن شدم در شتاب رفتنم توسن نمی‌دانم چه شد روبه‌روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد سنگ‌باران بود و من یکسر رجز بودم، رجز ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد ناگهان برخواستم، مردن نمی‌دانم چه شد پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق دست و پا گم کرده بودم، تن نمی‌دانم چه شد ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان در تنور آن چهرۀ روشن نمی‌دانم چه شد صورت من غرق خون بود و نمی‌دیدم درست خیزران در دست اهریمن نمی‌دانم چه شد :: وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست از خودش باید بپرسی، من نمی‌دانم چه شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هر که از بیراهه راهی می‌شود گمراه نیست هیچ‌کس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست مانده‌ها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست از سلیمان‌ها می‌آید نامه، اما هر کسی اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگ‌ها بازگشت جان به عالم می‌دهد این روضه‌ها، جانکاه نیست شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو! آخر آنجا روضه‌ای جانسوزتر از آه نیست :: در طریق اربعین با چشم حیرت دیده‌ام «عالمی سرگشته‌اند و هیچ‌کس گمراه نیست» دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانۀ او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانۀ او موعد جان فشاندنی شیرین تشنۀ كوثر شهادت بود می‌خروشید و لشکر دشمن مُتحیّر از آن شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا از لبِ تشنۀ امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه جوری آروم بشینم توو حرم ! ببینم غصه مکرر می‌خوری بچه‌هام اگر برن فدات بشن جاش دو تا نیزه تو کمتر می‌خوری کافیه رخصت میدونم بدی میرم از خیمه با ذوالفقار میام نمی‌خواد فکر دل منُ کنی به خدا با داغ‌شون کنار میام صبر زینبُ تو دستِ‌کم نگیر قبل از این سه داغ دیگه هم دیدم داغ زهرا و علی، داغ حسن یه تنه قدر یه دنیا غم دیدم قول می‌دم اگر برن، پیشت دیگه با چشای غرق بارون نمیام شهیدامو وقتی بر می‌گردونی از توی خیمه‌ها بیرون نمیام نمی‌خوام منُ دم غروب که شد زار و حیرون توی مقتل ببینن نمی‌خوام با دستای بسته سه روز پشت دروازه معطل ببینن نمی‌خوام باشن بفهمن توو دلم غم تنهایی چه گسترده می‌شه نمی‌خوام که ببینن مادرشون سوار محمل بی پرده میشه نمی‌خوام باشن توو کوفه ببینن که به جوون من چه دردی افتاده توی شهر پدری، ناموسشون چه جوری به کوچه گردی افتاده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با کلافی به شوقِ بیش از پیش آمدم خیمه‌ی یوسف دل ریش وسعِ کم داشتم، ببینش بیش برگ سبزی‌ست تحفه‌ی درویش عذرخواهم اگر کم است حسین دلم از غربتت شکست حسین رخصتی، ذوالفقار در دستم چادر عزم بر کمر بستم این همه داغ بود و... نشکستم دختر مرتضی علی هستم کوه صبرم، خودت که می‌دانی بپذیر از من این دو قربانی کم ما را ببین به چشم کرم نکِشد کاش کارمان به قسم می‌پسندی به روی چشم ترم دستِ شِکوه به معجرم ببرم !؟ امرکن! جان فدای فرمانت همه‌ی هستی‌ام به قربانت هر چه غم داشتی خریدارم چه کنم؟ عاشقم گرفتارم به خدا من به تو بدهکارم قسمت می‌دهم که ناچارم جانِ زهرا جواب‌شان نکنی! از خجالت گلاب‌شان نکنی به تنِ پاکشان کفن رفته زره جنگِ تن به تن رفته عطر گل‌هام تا خُتَن رفته جگر شیرشان به من رفته بین سردارها سری دارند جَنَم جنگ حیدری دارند تو فقط آمدی پسر بدهی !؟ دستِ تاراجگر گهر بدهی!؟ ته گودال، تشنه سر بدهی!؟ سر به خورجین خوش خبر بدهی!؟ استخوان لایِ زخم من نگذار به دلم داغِ پیرهن نگذار این دو را باز تا حرم ببرم!؟ بعد، کوفه به قدِ خم ببرم!؟ با چه رویی به شام غم ببرم!؟ سرِ بازار با خودم ببرم!؟ شمرها روزِ من سیاه کنند پسرانم فقط نگاه کنند! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صبر کن تا نقل این مطلب کنم... من که باشم صحبت از زینب کنم؟! عقل آدم مات این نور جلی‌ست گفتن از زینب فقط کار علی‌ست یک علی در قامت زهراست این شاه‌بیت شعر عاشوراست این فاتح اعجوبه‌ی بی ذوالفقار جوشنش صبر است و شمشیرش وقار عالم هر علم، بی آموزگار مثل او هرگز نبیند روزگار سرنوشت جنگ را تغییر داد مشت محکم خورد از او ابن زیاد جوهر مردانگی از این زن است نور هفتاد و دو تن از این تن است چند روزی هست حالش درهم است بازهم زینب گرفتار غم است پیش نجمه پیش لیلا و رباب از خودش دارد گلایه بی‌حساب نیست از پیکار او را توشه‌ای با پسرهایش نشسته گوشه‌ای گفت شاها راهشان را سد نکن! جان زینب این دوتا را رد نکن گرچه ناقابل، برای زینب‌اند این دوتا سرمایه‌های زینب‌اند هردو را بفرست سوی کارزار تو نباشی بچه می‌خواهم چکار؟ جان‌به‌کف دنبال جانان می‌روم بعد از این‌ها خود به میدان می‌روم! کاش می‌شد شمر خنجر می‌کشید حنجر این دو پسر را می‌برید تا بمانی تو کنار خواهرت ای همه سرها به قربان سرت این دوتا باشند اذیت می‌شوند بعد ازین اسباب زحمت می‌شوند وقت غارت هر دو هق‌هق می‌کنند با اسیری رفتنم دق می‌کنند ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سایه‌سار رحمت عون و محمد هستیم امشب دعوت عون و محمد در روضه‌های هفتگی یادی نکردیم شرمنده‌ایم از غربت عون و محمد از وارثان آیه‌ی تطهیر هستند نور است جنس طینت عون و محمد مثل عقیله پای اطفالش نلغزید من قائلم بر عصمت عون و محمد مانند دایی‌های خود خیلی غیورند جانم به اوج غیرت عون و محمد هر جا که حرفی از فداکاری می‌آید باشد همیشه صحبت عون و محمد زینب به سینه می‌زند با اشک و ناله در روضه‌های هیئت عون و محمد هم رونوشت جعفرند این دو برادر هم پیش‌مرگ اصغرند این دو برادر باشد تولا در ضمیر جان هر دو باشد تبری بر لب بران هر دو تیغ دو دم بودند در دست عقیله محشر به پا شد از دم غرّان هر دو هر دو ولیّ امر خود را می‌شناسند بوی بصیرت می‌دهد عرفان هر دو در پیش چشم مادری مانند زینب فرقی ندارد می‌رود قربان هر دو جان داده اما مهر جانان را ندادند در معرکه خورده محک ایمان هر دو دو کوچه وا شد بین میدان نذر آن‌ها کوتاه شد از یکدگر دستان هر دو سرهایشان گرچه شکست از ضربه‌ی سنگ نشکست اما عاقبت پیمان هر دو دل‌شوره گویا در وجود عمه جان بود یک‌بار دیگر صحبت از داغ جوان بود تا فاصله چندین برابر بیشتر شد میل برادر به برادر بیشتر شد نام رسول‌الله را وقتی‌که بردند ضجه زدن‌های پیمبر بیشتر شد از این‌طرف تاب‌وتوان هر دو کمتر از آن‌طرف آمار لشگر بیشتر شد هرچه صدای تیغ و نیزه رفت بالا دل‌شوره‌های قلب مادر بیشتر شد می‌جوشد انگار از زمین شمشیر و نیزه آمار تیغ و تیر و خنجر بیشتر شد مانند زهرا دست بر پهلو گرفتند وقتی لگدهای مکرر بیشتر شد اجسادشان را روی‌هم‌رفته شمردند سرجمعشان از چند پیکر بیشتر شد هرگز نخواه از من که بیش از این بخوانم می‌ترسم آخر روضه‌ی سنگین بخوانم ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با دستِ بسته است ولی دست‌بسته نیست زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست هرچند سربه‌زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست، دوعالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه‌ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای زینب! ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خونْ آبرو، محبّت و ایثار جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این‌همه داغ، ای امام صبر! پیغمبری به‌سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عُزلت مکان نداشت... محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود "آزادی" این‌چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرف اقامه‌ی غم تو بندِ ماه نیست که عمری شده ست کعبه به پوشیدن سیاه مکلف فدای ماتم نام حسینِ در پس تکرار هرآن چه شعر مقفی، هرآن چه شعر مردف "تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت"...چه بگویم که بیت بیت مرا سوخت این جناسِ محرف میان روضه به یاد رباب و داغ تو هر شب به سینه می‌زنم و می‌رود قرار من از کف دعای خیر تو پشت تمام گریه‌کنان است فإنّ رحمةَ رَبّی لِمَن بکی لک فی الطّف ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
خدا نگیرد از من این دو چشمه‌ی حیات را که گریه‌ام گرفت راهِ کشتی نجات را نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند و اشکِ روضه سرخ کرد کاسه‌ی دوات را دو قطره تشنگی به کامِ روضه‌خوانی‌ام چکاند برای سوزِ شعر، دیده‌ام دَمِ فرات را پیاده می‌روم به کربلا و بعد از آن مسیر به شوقِ دیدنِ تو می‌دوم پلِ صراط را صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟ پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا پناه می‌برد به کامِ تشنه‌ی تو آب هم به دستِ ساقی تو دجله می‌شود سراب هم فقط در این حریم قطره می‌کُشد جَحیم را بهشتِ اشک می‌رسد به آیه‌ی عذاب هم هر آن زمان ‌که سمتِ نور رفته‌ایم، دیده‌ایم پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم به خاکِ سجده‌دارت از شهادتِ تو خاک‌ها به سجده می‌روند، تربتِ ابوتراب هم به زیر قُبّه دیده‌ایم پابه‌پای دستِ ما دخیل می‌زند گره دعای مستجاب هم قنوتِ مستجاب، دست‌ِ خورده بر ضریح توست درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست از آن زمان‌که هیچ‌کس نبود، جز خدا فقط خدای اشک‌، خوانده است روضه‌ی تو را فقط برای هرکسی که مشتِ چشم، وا نمی‌شود همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضه‌ها فقط به شوق عطرِ سیب، جانماز باز می‌کنم نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو در آن سکوت می‌زنم حسین را صدا فقط اگر عتاب می‌کنی اگر عذاب می‌کنی بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط! سیاهی مزارمان سیاهی محرم است بیا که دیدنت شروعِ روضه‌ی مجسّم است چه روضه‌ای‌؟، همان‌که ریخت اشکِ حنجر تو را به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود که زخمِ سینه‌ات دوباره کُشت مادر تو را همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِ‌آه شد نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را چه روضه‌ای؟، همان‌که تازیانه‌های تسلیت سیاه کرد دَم‌به‌دَم لباسِ خواهر تو را چه روضه‌ای؟، فرات هم نشسته زار می‌زند که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را گِل‌آبِ در عزای خود نشسته را زلال کن ببخش روضه‌ی عطش، فرات را حلال کن! چقدر روضه ریخته‌ست بر زمین کربلا نگاهِ ماست گریه‌گریه هم‌نشین کربلا چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد هنوز اشک می‌چکد از آستین کربلا هنوز راه هجرت تو را ادامه می‌دهد هنوز -مادرت، مسافرِ مدینه‌کربلا- هنوز ردّ پای خواهرت مرور می‌شود که می‌رسیم از نجف به اربعین کربلا چنان‌که از نگاه ما به تو سلام می‌رسد به پرچمت قسم زمانِ انتقام می‌رسد ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
داروندار ماست این پیراهن مشکی ارثیه‌ی زهراست این پیراهن مشکی روزی که هر کس می‌رود دنبال کار خود دنبال کار ماست این پیراهن مشکی تنها دلیل عزت دیروز و امروز و دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی بی‌دست‌وپا هستم ولیکن دستگیر من در محشر کبراست این پیراهن مشکی من قبله‌ام کعبه است که تنها لباس آن از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ با دشمن مولاست این پیراهن مشکی هم کوهی از دلدادگی را می‌زند فریاد هم جامه‌ی تقواست این پیراهن مشکی از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم ارثیه زهراست این پیراهن مشکی ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
چیزی شبیه پرچم سرخ تو در باد است این دل، دلی که در هیاهوی تو افتاده‌ست هی روضه‌خوان! بنشین و دریا را روایت کن یک روضه‌ی سقّا بخوانی چای آماده‌ست گفتی: "جوانان بنی‌هاشم..." صدا برخاست گفتی: "هنوز این ابتدای داغ شهزاده‌ست..." گفتی: "حسین(ع) " و آه از جان جهان جوشید گفتی: "صلا بر نیزه‌ها، آغاز این جاده‌ست..." آدم چه دارد جز دلی از درد آکنده خوش باد آنکه هست خود را دست او داده‌ست... :: یک تکیه‌ی کوچک، علم، یک نوحه‌ی آرام... در بارگاه شاه دین، عاشق شدن ساده‌ست ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد محفل اشک برای تو فراهم باشد روضه‌ات آب حیات است برایم، ای‌کاش در دلم تا نفسی هست محرم باشد آبرویی بده آن‌قدر که تا آخر عمر تا سری هست فقط پیش شما خم باشد مرگ صدبار مبارک‌تر از آن روزی که در دلم ذره‌ای از مهر شما کم باشد خاکِ نفرین‌شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net