eitaa logo
پژوهشکده تاریخ معاصر
2.2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
64 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ نجفی: سقوط رضاخان یک پروسه فرهنگی است   سخنران دوم ، استاد تاریخ دانشگاه، با موضوع «سقوط رضاخان نماد شکست سکولاریسم مشروطه‌خواهی در ایران» طی سخنانی درباره ماهیت نهضت مشروطه اظهار کرد: مشروطیت یک بیداری اسلامی محسوب می‌شود که دارای سه مرحله نهضت، نظام و تمدن است؛ البته مشروطیت به مرحله سوم، یعنی تمدن‌سازی، نرسید.   وی در ادامه افزود: بیداری اسلامی یعنی هویت و تلاشی که یک نهضت دارد تا به هویت خود برسد، که در جهان از مصر شروع شد. مشروطیت هم یک نوع بیداری اسلامی بود، منتها قرائت‌های مختلفی از آن شد و انحرافاتی در آن پیش آمد، مثل اینکه طرح درستی در دوره نظام‌سازی نداشت و انحرافاتی در داخل خود نظام، مسئولان فاسد و دخالت خارجی و... هم پیش آمد.   نجفی با اشاره به اینکه با کودتای انحراف تکمیل شد، توضیح داد: در آن دوره تعاریف ظلم به سمت استبداد و سپس دیکتاتوری رفت و تغییرات در واژه‌ها رخ داد. ما در تاریخ ایران دو نفر را داریم که غیر از استبداد با فرهنگ شیعه هم کار داشتند: نخستین نفر نادرشاه افشار بود که ایران شیعی را با تسنن آمیخت و دوم هم رضاشاه پهلوی با یک شعار مدرنیسم و نوگرایی که هر دو هم سقوط کردند.   وی در ادامه افزود: چنین نهضتی چون مشروطه که ماهیتش دینی است به هر مقداری که از آن خط انحراف پیدا می‌کند، سقوطش نزدیک‌تر می‌شود. به نظر من سقوط رضاخان و سقوط هر کسی که به درجه‌ای در نهضت بیداری اسلامی دست ببرد، در یک جایی متوقف می‌شود و دستگاه سنّت و تفکر بومی این را از بین می‌برد. در حقیقت سقوط یک پروسه بود و کار نداریم او را انگلیس یا هر کسی دیگر جلو انداخته است؛ بنابراین این سقوط فرهنگی است که در نهضت‌های بیداری اسلامی وارد می‌شود و از ذات این نهضت‌ها عبور می‌کند و آن را یک تفسیر غیردینی و سکولار می‌کند.   وی در پایان گفت: چنان‌که در ماهیت همین انقلاب اسلامی ما هم عده‌ای دخالت کنند و بخواهند جنبه ضد بیگانه و ضدهویتی خود را از بین ببرند، در ذاتش محکوم به شکست و سقوط خواهند بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ حسینی: تأکید رضاشاه بر میراث باستانی قبل از اسلام بود   سپس با موضوع «رضاشاه پهلوی و ترکیب بی‌قواره باستان‌گرایی ملی‌گرا» عنوان کرد: صعود سریع رضاخان از نردبان قدرت در سال‌های زوال سلسله قاجار، که با زمینه‌سازی دولت انگلستان رخ داد، نه‌تنها نخبگان سیاسی و افکار عمومی که احتمالا خود او را نیز غافلگیر کرد.   وی در ادامه افزود: میرپنج  نه در زمره درباریان و شاهزادگان بود و نه در دایره زمینداران بزرگ، اشراف و  خاندان‌های ریشه‌دار قرار داشت؛ بااین‌حال ضعف روزافزون احمدشاه قاجار، آشفتگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و زمینه‌سازی فکری روشنفکران حامی ایده «استبداد منور» باعث شد رضاخان میرپنج در قالب رهبر نظامی کودتای 3 اسفند 1299ش، اولین خیز جدی خود برای رسیدن به قدرت سیاسی را تجربه کند.   حسینی اظهار داشت: پس از رسیدن به سلطنت، به منظور تحقق برنامه‌های مدنظر خود به زیرساخت‌های فکری جدیدی نیاز داشت که از نظام رو به زوال مستقل باشد. «ملی‌گرایی باستان‌گرا» یکی از این پایه‌های ایدئولوژیک بود که در سال‌های پس از انقلاب مشروطه تا کودتای 3 اسفند 1299ش، توسط روشنفکران غرب‌گرا و روزنامه‌نگارن قوام یافته بود.   وی در ادامه افزود: بااین‌حال برداشت غلط رضاشاه از مفهوم «ملی‌گرایی» و ترکیب سلیقه‌ای آن با «باستان‌گرایی» و بی‌توجهی به ملزومات این دو مفهوم از یک‌سو، و خصلت دستوری و غیردموکراتیک طرح و اجرای برنامه‌های مبتنی بر آن باعث شد ملی‌گرایی باستان‌گرا قدرت نفوذ و تأثیرگذاری چندانی در سطوح مختلف جامعه نداشته باشد.   حسینیی افزود: این ایده با تأکید افراطی بر مؤلفه‌های فرهنگی و تاریخی پیش از اسلام و ایجاد دوقطبی‌های کاذب، در نهایت به ضدیت و سرکوب مؤلفه‌های مذهبی هویت ایرانی رسید؛ مؤلفه‌هایی که نقش عمده‌ای در قوام فرهنگ ایران و انسجام اجتماعی جامعه داشتند.   وی یادآور شد: روشنفکران دوره ، در راستای اهداف ملی‌گرایی دو راهبرد را پیگیری کردند: نخست به بازنمایی روایتی از «هویت» پرداختند که تا حد زیادی بر تحقیقات شرق‌شناسانه اروپاییان مبتنی بود؛ دوم اینکه بر قدرت‌یابی فرهنگ ایرانی از طریق پاسداشت گذشته و حمایت از آن تأکید می‌کرد.   حسینی با اشاره به اینکه و مشاورانش قصد داشتند ضمن نفی گذشته اخیر، نوعی میراث باستانی قبل از اسلام را با آینده‌ای مبتنی بر نوعی الگوی اروپایی پیوند دهند، گفت: به‌نظر می‌رسید نسلی که در آن دوران پا به سن می‌گذاشت به این تناقض گردن نهاده بود.    وی همچنین توضیح داد: رضاشاه با برجسته کردن ایران باستان، از آرمان‌ها و اندیشه‌های ایران قبل از اسلام رونمایی می‌کرد و هنجارها و فرهنگی را رواج می‌داد که اسلام را دینی بیگانه از هویت ایرانی معرفی می‌کرد. او همچنین در جهت افزایش قدرت مطلقه خود بر ملی‌گرایی ، که بر مبنای ملیت ایران و شاه‌پرستی بود، تأکید می‌کرد و بر این اساس می‌کوشید احساسات ملی را به شاه‌پرستی بدل کند. در این مسیر نیز از ایجاد رویه‌ها تا نهادها و اعمال سیاست سرکوب نیز ابایی نداشت، اما این امر نتیجه عکس داد و به‌تدریج به قدرتمند شدن نیروهای گریز از مرکز و هویت‌های سرکوب‌شده انجامید. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ مکی: نقش قرارداد دارسی در صنعت نفت ایران/ چطور نفت ایران در سطح دنیا پررنگ شد   سیدامیر مکی، چهارمین سخنران این همایش، با موضوع «پیدایش نفت ایران و زوایای پیدا و پنهان الغای قرارداد دارسی و ظهور قرارداد 1933» طی صحبت‌هایی عنوان کرد: در صفحات تاریخ نفت ایران و در سال 1280ش (1901م)، ویلیام ناکس دارسی، که یهودی‌الاصل استرالیایی بود و تابعیت انگلستان را داشت، با همراهی و حمایت میرزا علی‌اصغرخان ، صدر اعظم مقتدر و پرنفوذ عصر قاجاری، در زمان سلطنت ، امتیازی خارق‌العاده و انحصاری از اکتشاف، استخراج، حمل و نقل، پالایش و صدور نفت در تمام ممالک محروسه ایران به جز پنج ایالت شمالی را به مدت شصت سال حاصل کرد.   وی در ادامه افزود: براساس این امتیاز پس از حدود پنج سال، شاهد فوران نفت از سکوی احداثی منطقه مسجد سلیمان بودیم و به‌یکباره ارزش سهام شرکت دارسی را به میزان قابل توجه و حتی باورنکردنی افزایش داد که تقریبا این اتفاق مصادف با حدوث انقلاب مشروطه در ایران بود.   مکی اظهار داشت: اجنبی، زمانی در ایران به رسید که ایران در گیرودار نبرد مستبدان و مشروطه‌خواهان بود و اثری از دولت مرکزی مقتدر نبود. با تمام این تفاسیر، شروع انقلاب مشروطه، زمزمه مخالفت‌های روزافزونی را در مخالفت با قرارداد دارسی ایجاد کرد، اما به دلیل کوتاهی عمر مجلس اول و نیز پیدایش استبداد صغیر و همچنین مشکلات متعدد مجالس بعدی، خود مانعی جدی بر پیگیری مفاد امتیازنامه دارسی شد.   وی با بیان اینکه مقاله ژاک دمرگان، سرآغازی بر پیدایش صنعت عظیم نفت ایران شد، توضیح داد: آنچه باعث پررنگ‌تر شدن نقش نفت در دوران شروع عصر تقابل ابرقدرت‌ها شد، وقوع جنگ جهانی اول و تأمین سوخت کشتی‌های جنگی بود که اهمیت و ارزش نفت را نزد دولتمردان انگلستان دوچندان کرد و موجب به‌دست گرفتن امتیازنامه دارسی توسط دولت انگلستان شد که فرآیند نوینی در راستای نقشه استعماری بریتانیای کبیر در ایران ایجاد کرد.   مکی با تأکید بر اینکه انگلیسی‌ها اولین ملت اروپایی بودند که متوجه نقش حیاتی نفت در تأمین سوخت صنایع و ناوگان ترابری در دنیای آینده شدند، توضیح داد: ده سال پس از صدور امتیازنامه دارسی، که هواپیماها با سوخت بنزین مخصوص در آسمان‌ها به پرواز درآمدند، آشکار شد که نفت و مشتقات آن چه تأثیری در سرنوشت دول قدرتمند دنیا خواهد داشت.   وی اظهار داشت: ، در زمینه نفت ایران سیصدهزار لیره خرج کرد و دیگر آهی در بساط نداشت که نوبت به دولت انگلستان رسید و به صحنه وارد شد. چه انگلستان امتیازنامه را با خدعه و نیرنگ از کف دارسی خارج کرده باشد و چه دارسی با میل و اراده خود آن را فروخته باشد، سرانجام در ماه آوریل سال 1909م/ 1288ش، به فاصله یک سال پس از اکتشاف نفت در چاه نفتون، شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران با سرمایه دومیلیون لیره در لندن به ثبت رسید.   مکی در پایان یادآور شد: به گواه تاریخ و ادله فراوان، انعقاد قرارداد 1933 بزرگ‌ترین خیانتی بود که یک دولت برای حفظ منافع بیگانگان علیه مردمش مرتکب شد و قطعا می‌توان حدوث کودتای ننگین 28 مرداد و ایجاد دولت نظامی زاهدی در سال 1953م را نیز علت و دلیلی بر لغو قرارداد 1933 در فرآیند ملی شدن صنعت نفت ایران دانست که پس از آن هم پیدایش و ایجاد فضای استعماری نوین با تشکیل کنسرسیوم نفتی انگلیسی ـ آمریکایی ادامه زنجیره نوین امپریالیستی تا وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ چیت‌سازیان: چرا رضاخان شیخ خزعل را سرکوب کرد/ میزان حمایت انگلیسی‌ها از شیخ محدود بود   در ادامه همایش درباره «شورش علیه حکومت مرکزی و سرکوب به بهانه تثبیت» بیان کرد: موضوع من در ارتباط با شورش شیخ خزعل و نقش پررنگ قدرت در این ماجراست؛ به این معنا که این جریان با پا گرفتن حکومت‌های محلی مثل شیخ خزعل و سرکوب توسط همه در سایه همکاری، حمایت، پشتیبانی و مسیری بوده که قدرت‌هایی مثل انگلستان نقش اصلی را در آن داشتند.   این پژوهشگر افزود: پژوهش‌های کمّی در این خصوص انجام شده است. عقبه شیخ به دوره قاجاریه باز می‌گردد که هنوز نفت کشف نشده و بودجه کشور از راه استخراج نفت نبوده و ما با دولت مرکزی مقتدری در این دوره مواجه نیستیم.   چیت‌سازیان توضیح داد: رابطه شیخ با حکومت مرکزی و دولت انگلستان و دول خارجی رابطه پیچیده‌ای بود و اگر بخواهیم درباره این موضوع صحبت کنیم، یک سه‌ضلعی میان قدرت انگلستان، حکومت مرکزی که مقطعی در دولت قاجار بود و پس از آن رضاخان بر سر کار آمد و ضلع دیگر شیخ خزعل به‌عنوان حکمران محلی است.   وی ادامه داد: شیخ مدتی با دولت مرکزی چالش‌هایی در زمینه مالیات داشت که حتی درگیری‌هایی میان آنها به‌وجود آمد، اما این جریان و چالش‌ها با نقش انگلیسی‌ها فیصله پیدا کرد و حتی قراردادی میان دو طرف منعقد شد. موازنه میان این دو، دولت انگلستان بود، به این بهانه که هر زمان خواست از این دو طرف بهره‌مند شود.   چیت‌سازیان در ادامه گفت: انگلیسی‌ها از شیخ تا جایی که منافع‌شان پیش برود، حمایت زبانی داشتند. حتی زمانی که شیخ در زمان هرج و مرج و بی‌ثباتی به حمایت نیاز داشته است، از او حمایت نمی‌کنند؛ چراکه اگر شیخ به قدرت می‌رسید، ممکن بود که کنترل انگلیسی‌ها بر شیخ کم شود. این جریان تا زمان بر سرکار آمدن رضاخان، که انگلیسی‌ها نیز در آن نقش داشته‌اند، ادامه پیدا می‌کند. رضاخان پس از به ‌قدرت رسیدن تلاش می‌کند حکومت مرکزی باثباتی ایجاد و نظام سیاسی مطلوب خود را در ایران اجرایی کند؛ پس برای این کار نیاز به سرکوب شیخ داشت.   این پژوهشگر تاریخ توضیح داد: رضاخان تا سال ۱۳۰۱ درگیر مسائل داخلی کشور بود و از طرفی هم انگلیسی‌ها تلاش می‌کردند مهره‌هایشان همچون شیخ را به نحوی از بین ببرند که ضربه‌ای به اعتبارشان وارد نشود. آن چیزی که عامل اصلی است، مسائل کلان نظام بین‌المللی است و نظر رضاخان خیلی ملاک نبود؛ چون او نمی‌خواست خود را در مقابل انگلیسی‌ها قرار بدهد.   وی اشاره کرد: پس از مدتی درگیری، شیخ خود را بدون خون و خونریزی تسلیم رضاخان می‌کند، اما با کمک انگلیسی‌ها جان سالم به در می‌برد؛ چراکه رضاخان دل رئوفی نداشت و حتی به ‌نوعی از شیخ می‌ترسید. شیخ چندسالی در حبس داخلی بود و در نهایت نیز فوت کرد، اما پس از آنکه رضاخان از قدرت کنار رفت، شیخ در نجف خاک شد.   چیت‌سازیان در پایان گفت: در این جریان و تحولات، نقش انگلیسی‌ها بسیار پررنگ است و برکسی پوشیده نیست که اگر انگلستان نبود که بخواهد دخالت کند و بین این دو نیرو را هماهنگ کند، شاید ماجرا به این شکل اتفاق نمی‌افتاد. نمونه این جریان نیز مثل افغانستان است که نقش آمریکا در آن پوشیده نیست و این می‌تواند درسی برای کشور خودمان و منطقه خاورمیانه باشد که قدرت‌های خارجی درصدد رسیدن به منافعشان هستند. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ سعیدی: علل حمایت انگلیس از خواهان ایرانی/ منافع ملی چطور اولویت استعمار پیر می‌شود   سپس ، پژوهشگر تاریخ، در موضوع «سیاست انگلیس در دوره پسامشروطه و حمایت آنها از » عنوان کرد: سیاست انگلیس در این دوره یکسان نبود. این کشور همیشه سیاست‌هایش را براساس منافع خود در منطقه تغییر داده است. انگلیس در این دوره همیشه خود را منادی مشروطه معرفی می‌کرد و از این طریق هم توانست برخی مشروطه‌خواهان به‌ویژه افراطی‌ها را جذب خود کند، اما واقعیت این است که در آن دوره وجود یک حکومت مشروطه در ایران لازم بوده و انگلیس همیشه ترس این را داشت که روسیه منافع او را بگیرد.   وی در ادامه افزود: روس‌ها به دلیل نزدیکی به مرزهای ایران و مناسبات گسترده، حضور گسترده‌ای در ایران داشتند، اما انگلیس تلاش داشت روسیه را از سیاست ایران دور کند و شاید بهترین راه همین حکومت مشروطه توسط یکی از نیروهای مشروطه‌خواه حامی انگلیس بود. درهرحال نکته مهم این است که این رقابت تأثیر خاصی در استقلال سیاسی ایران گذاشت تا جایی که این دو قدرت با هم توافق کردند که موازنه داشته باشند، اما این موازنه خیلی پایدار نبود و دو کشور طی قرارداد 1907 برخلاف انتظار مشروطه‌خواهان سیاست مماشات را با هم در پیش گرفتند و به رقابت‌هایشان پایان دادند.   سعیدی یادآور شد: براساس قرارداد 1907 بین روسیه و انگلیس به نام قرارداد سن‌پترزبورگ، ایران بین دو کشور تقسیم شد. علل انعقاد این قرارداد حضور آلمان‌ها بود که در آن دوران به بهانه‌های مختلف زیاد شده بود و نگرانی انگلیسی‌ها را موجب شده بود.   وی با بیان اینکه این قرارداد از جهات دیگری هم بر نارضایتی مردم و بحران‌های سیاسی اثر گذاشت و اضمحلال تدریجی مشروطیت را به دنبال آورد، گفت: به‌خصوص مقارن جنگ جهانی اول که ایران به اشغال درآمد و قحطی و نارضایتی و حکومت‌های تجزیه‌طلب ایجاد شد، مردم همه مشکلات را ناشی از مشروطه و ضعف حکومت مرکزی می‌دیدند.   سعیدی یادآور شد: البته این قرارداد در سال 1915 طی یک معاهده سری لغو شد و جای آن را معاهده 1915 گرفت و در آن اختیارات روسیه از قرارداد قبلی هم فراتر رفت. این سیاست تا پایان جنگ جهانی اول ادامه یافت.   وی اظهار داشت: علت اتخاذ سیاست‌های متفاوت از سوی انگلیس در برهه‌هایی که بدان اشاره شد، تأمین منافع ملی خود بود. درواقع برای کشورهای غربی مثل انگلیس تنها یک راهنمای عمل در سیاست خارجی هست و آن هم منافع خودشان است. حال ممکن است اینها منافعشان به سمت یک حکومت مستبد یا مشروطه‌خواه یا بی‌ثبات کردن وضعیت سیاسی یک کشور باشد؛ موضوعی که نمونه‌های آن را در دوره‌های مختلف تاریخ ایران شاهد بودیم.   https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️نقش نخبگان سیاسی در ساخت دوره پهلوی اول ، مورخ درباره «دولت‌سازی در دوره پهلوی اول» طی سخنانی عنوان کرد: در میان عواملی که در تأسیس یک دولت و جریان تثبیت یا فروپاشی آن مؤثر است می‌توان به ساختار سیاسی دولت و چگونگی شکل‌گیری این ساختار اشاره کرد؛ بحثی که فرایند دولت‌سازی نام دارد. گفته می‌شود فرایند دولت‌سازی از سوی نخبگان جامعه صورت می‌گیرد و این مسئله در زمینه تأسیس دولت به‌خوبی آشکار است.   وی در ادامه افزود: در بحث نقش نخبگان سیاسی در دوره پهلوی اول باید گفت که ما باید یک نگاه زمان‌مند داشته باشیم؛ یعنی عقب‌گرد تاریخی به سال‌های 1287 تا 1299 که در این سال‌ها به واسطه ناکامی مشروطه در تحقق اهداف خود که برقراری یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی پارلمانی و تأسیس مجلس ملی و ایجاد مجلس محدود به قانون است، مشروطه ناکام ماند و دخالت قدرت‌های بیگانه هم به حدی رسید که به تسخیر مناطقی از ایران رسید.   اکبری اظهار داشت: در این شرایط اوضاع ایران به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دچار نابسامانی و هرج‌ومرج برآمده از زوال سلطنت قاجار و ناکامی مشروطه و دخالت بیگانگان شد. این امر باعث شد که یک چرخش در گفتمان نخبگان سیاسی ایجاد شود که به تأسیس یک دولت مقتدر مرکزی برسد.   وی با اشاره به نقش و تأثیر قدرت‌های بیگانه در شکل‌گیری گفتمان داخلی گفت: به عنوان مهم‌ترین قدرت بیگانه در ایران از زمانی که نتوانست قرارداد 1919 را اجرا کند، در خیلی زمینه‌ها در ایران ناکام ماند و به دنبال یک راه حل تازه بود. سرانجام هم با پیش آمدن وضع مذکور این قدرت راه حل را در اجرای یک برنامه‌ای که بتواند دولت ضعیف قاجار را براندازد و یک دولت مقتدر و کارآمد اما نظامی روی کار بیاورد، دید.   این پژوهشگر اظهار داشت: در این شرایط که هم نیروهای داخلی و هم خارجی خواهان تأسیس قدرتی مقتدر در ایران بودند، بین نخبگان سیاسی و جریانات روشنفکر بر سر ساختار قدرت در آینده ایران نوعی انشقاق ایجاد شده بود؛ به گونه‌ای که سه جریان اینجا قابل ردیابی است: جریان اول همان مشروطه‌طلبان سابق هستند که همچنان بر تأسیس نظام سلطنت تأکید دارند، اما اینها به انفعال کشیده شدند؛ چون گزینه و راهکار مناسب برای بازگرداندن اصول مشروطه در ایران را نداشتند. جریان دوم کسانی بودند که جریان مشروطه ایرانی را مطرح می‌کردند و این تز متأثر از فکر افرادی مثل آخوند خراسانی و میرزای نائینی هم بود.   وی ادامه داد: جریان سوم هم خواهان پیاده‌سازی الگوی تجدد آمرانه در ایران بودند و اینها توانستند در سطح جامعه هژمون ایجاد و به تأسیس دولت جدید در ایران تحت عنوان پهلوی اول اهتمام کنند. گام اول این نخبگان عضویت در کمیته آهن در سال‌های منتهی به کودتای 3 اسفند بود که توسط انگلیسی‌ها سامان‌دهی شده بود.   اکبری با بیان اینکه طیفی از نخبگان بنام و برجسته مثل  و  هم در این جریانات به مخالفت با اقدامات رضاخان و نخبگان غرب‌گرا اهتمام ورزیدند، گفت: اما در این برهه تاریخی کفه ترازو به نفع گروه دوم چربید و آنها توانستند تا حد زیادی اقدامات خود را ساماندهی کنند؛ اشخاصی همچون تیمورتاش و در اینجا نقش مهمی بازی کردند.   وی همچنین توضیح داد: آنچه در یک روند تاریخی اتفاق افتاد یک جریان معکوسی بود طی آن، نخبگان همچون لیبرال‌ها و غرب‌گراهای اوایل مشروطیت با تندروی‌ها و تأکید بر غربی‌سازی ایران و نادیده انگاشتن زمینه تاریخی هویتی و فرهنگی ایران با صرف پرداختن به الگوی پیشرفت غربی در جامعه مذهبی، نتوانستند اقبال عمومی را کسب و میدان اجتماعی را با میدان سیاسی هماهنگ کنند. بنابراین اگرچه به‌ظاهر ما شاهد یک دولت مقتدر و مرکزی در ایران هستیم و مجلس ملی و مطبوعات داریم، اما آنچه بعد از سال‌های 1305 اتفاق می‌افتد چنبره یک دیکتاتوری آهنین در ایران است که دیگر رضاخان را از حالت منجی و قهرمان سیاسی به شخصی مستبد تبدیل می‌سازد که تنها خودش باید در مرکز هرم قدرت باشد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️منیری: رفتار رضاشاه در دوران حکومتش برخلاف بیانیه‌اش در دوران کودتا بود ، به‌عنوان پژوهشگر بعدی، درخصوص «استعاره‌های سیاسی در بیانیه رضاشاه» سخن گفت و اشاره کرد: به محض ورود کودتاگران به تهران بیانیه‌ای از سوی رضاخان به نام «حکم می‌کنم» منتشر می‌شود که سخنان من دراین‌باره است. در ابتدا لازم است که بگویم معنای استعاره در این پژوهش با معنای سنتی استعاره متفاوت است و نباید خلط مبحث با استعاره سنتی داشته باشیم. نقش استعاره در این پژوهش کمک می‌کند که مفاهیم را بهتر درک کنیم؛ به‌این معنا که استعاره یک فرآیند است. با استعاره مفهومی ماهیت اعمال و ایدئولوژی سیاسی را نمی‌توان به صورت مستقیم درک کرد.   وی افزود: با استفاده از این روش تکنیکی و با بررسی‌های انجام‌شده می‌توان به‌خوبی مشاهده کرد که در بیانیه از استعاره کلیدی سلطه برای سیطره بر زیست سیاسی شهروندان استفاده شده است. این سیطره سیاسی با کودتای 3 اسفند تغییر می‌کند؛ بنابراین مسئله فقط این نیست که رضاخان تا چه اندازه با کمک‌های خارجی موفق به کسب قدرت شده است.   منیری در ادامه سخنانش اشاره کرد: رضاخان در همکاری با شبکه نظامی و سیاسی انگلستان توانست کودتای خود را در 3 اسفندماه تحقق بخشد و بیانیه‌ای تحت عنوان «حکم می‌کنم» منتشر کند که حاوی استعاره‌های سلطه، کنترل‌کننده و کنترل‌‌شونده است. دستور فرمان از بالاست و هدف و مقصد را بیان می‌کند. در این بیانیه نه تنها درخصوص حفظ فراگیر ترس، سیاست‌زدایی از شهروندان و نقض قوانین مشروطیت صحبت کرد، بلکه حفظ سیاسی جامعه را در دو سطح سیاسی و زندگی تنظیم و تغییر داد تا سلطه سیاسی خود را مقابل دوست و دشمن نگه دارد.   این پژوهشگر تأکید کرد: به سخن دیگر، رضاخان به بهانه حفظ امنیت عمومی و بستر مناسب برای تثبیت اوضاع کودتا در دوران پس از کودتا، زندگی افراد و گروه‌های آزادی‌خواه را سرکوب کرد و منش تحقیرآمیزی نسبت به گرایش سیاسی شهروندان در پیش گرفت. با شخصی ‌شدن حوزه قدرت، رضاشاه عرصه را بر سیاست‌های غیر رسمی تنگ کرد. او در دوره سلطه سیاسی خود نهادهای مدنی را گروه‌های دشمن، خائن، رقیب و مانع توسعه ایران معرفی کرد؛ ازهمین‌رو در سیاست‌زدایی از شهروندان، ناامنی را ترویج می‌کرد و این کار برخلاف هدفی بود که خود در بیانیه‌اش اعلام کرده بود.   وی توضیح داد: زمانی که رضاشاه هرگونه مشروعیت لازم را در برابر قانون از دست داده بود، مشروعیت سیاسی مبتنی بر زور را جایگزین کرد. برای سخن آخر نیز باید گفت که تمام پیکره این بدنه چیزی جز استعاره زنجیره بزرگ نیست. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ نقش وزارت جنگ در به‌ قدرت رسیدن درخصوص «نقش وزارت جنگ در شکل‌گیری قدرت » بیان کرد: در سال‌های بین کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ش، حوادث بسیاری در ایران رخ داد که باید مورد مطالعه قرار بگیرد. در جریان بررسی حوادث به این نکته برمی‌خوریم که سایه وزارت جنگ بر روی بسیاری از این حوادث در این دوره سنگینی می‌کند. این وزارتخانه برخلاف وظیفه خود، که حفظ نظم و امنیت در کشور بود، از محدوده اختیاراتش فراتر رفت و در بسیاری از مسائل سیاسی این برهه دخالت کرد.   وی افزود: در جریان کودتای ۱۲۹۹، وزارت جنگ نقش مؤثری ایفا کرد و زمانی که کودتاچیان وارد تهران شدند، این سازمان قدرت زیادی داشت. کودتاچیان از لحاظ نفرات و تجهیزات در سطح پایین‌تری از نظامیان حاضر در تهران بودند، اما تنها چند ساعت طول کشید تا کودتاچیان موفق شدند و وزارت جنگ نظاره‌گر تصرف شهر به دست آنها بود.   این پژوهشگر در ادامه عنوان کرد: وزارت‌ جنگ در مسائلی خارج از وظایفش مداخله می‌کرد که عمده این مسائل سیاسی بود و سعی داشت بر تصمیمات مجلس چهارم شورای ملی نیز تأثیر بگذارد و از این طریق به هدف خود برسد و در این مسیر با هیچ‌کدام از کابینه‌های دولت همراه نبود؛ به‌گونه‌ای که یکی پس از دیگری به دلیل فشارهای وزارت جنگ استعفا می‌دادند.   وی ادامه داد: وزارت جنگ پس از تسلط بر شورای ملی پنجم توانست با فشارآوردن به احمدشاه دستخط ریاست‌الوزرایی رضاخان را از او بگیرد. نظامیان بسیاری از سیاستمداران از جمله  را دستگیر کردند و ریاست‌الوزرای وقت، که از این شرایط به ستوه آمده بود، از کار استعفا و رضاخان جایگاه او را تصاحب کرد. البته ریاست‌الوزرا شدن رضاخان به ‌معنای پایان دخالت وزارت جنگ در امور سیاسی نبود. هدف دیگر این وزارت بالاتر از این بود. جریانی بود که از سوی وزارت جنگ طراحی و حمایت می‌شد و این وزارتخانه سعی داشت با تغییر قانون اساسی خاندان قاجار را از سلطنت بردارد.   کشاورزی در پایان سخنانش بیان کرد: اقدامات دیگری از سوی وزارت جنگ برای خلع قاجار از سلطنت همچون چاپ مقالات در روزنامه، نشریه و... انجام شد که این کار به تشکیل مجلس مؤسسان منجر گردید و در آن احمدشاه در نهایت از سلطنت خلع شد و رضاخان با عنوان رضاشاه به پادشاهی ایران رسید. بررسی نقش این وزارتخانه در به سلطنت رسیدن رضاشاه از یک‌سو به شناخت بهتر این سازمان و از سوی دیگر به شناخت دقیق‌تر حوادث این دو دوره کمک می‌کند. هرچه دراین‌باره بیشتر مطالعه می‌کنیم، بیشتر به نقش این وزارتخانه در امور سیاسی ایران پی می‌بریم. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ ده برابر شدن قیمت قوت غالب مردم قحطی نان در شهریور 1320؛ پایگاه اطلاع‌رسانی  ؛ تا روز 10 شهریور تمام دکان‌های شهر تعطیل بود. نانواها به زور مأمورین حکومت‌نظامی چند ساعتی به پخت نان مشغول می‌شدند، سپس آنها نیز دکان خود را تعطیل نموده از شهر خارج می‌شدند و سیل جمعیت بدون نان در خیابان‌ها باقی می‌ماندند. آنها که توانایی مالی داشتند برای ذخیره‌سازی و تأمین مایحتاج خود حاضر بودند کالای مورد نیاز را به هر قیمتی بخرند. همین مسئله باعث شده بود قیمت اجناس به‌طور سرسام‌آوری بالا برود و قیمت نان، که هر سه کیلو سه ریال بود، به‌طور آزاد تا کیلویی ده ریال به فروش می‌رسید.   شماره آرشیو: 1-381-336م   ، ذکاءالملک فروغی و ، تهران، انتشارات سخن و علمی، 1367، ص 97 https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ سیدمصطفی تقوی در همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان»:رضاخان مبتکر مدرنیزاسیون و پدر ایران نوین نیست دکتر سیدمصطفی تقوی در همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان» گفت: ما نباید درک کاریکاتوری از تاریخ ایران داشته باشیم. اولا باید همه پارامترها را فارغ از رویکرد ایدئولوژیک و سیاسی ببینیم و دوما پیشینه مدرنیته و مدرنیزاسیون را در ایران توجه کنیم و براساس آن جایگاه مدرنیزاسیون رضاخان مشخص شود. براین اساس نه رضاخان مبتکر مدرنیزاسیون و نه پدر ایران نوین محسوب می‌شود! نکته مهم دیگر این است که باید توجه داشته باشیم مدرنیزاسیون دوره رضاشاه، محصول اندیشه و فهم جریان روشنفکری از مشروطه به بعد درباره مدرنیزاسیون و مدرنیته بود و فهم آنان نیز تقلیدی از فهم اروپامحور از مدرنیته بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ نجفی: سقوط رضاخان یک پروسه فرهنگی است ، استاد تاریخ دانشگاه در این همایش با اشاره به اینکه با کودتای انحراف تکمیل شد، توضیح داد: در حقیقت سقوط یک پروسه بود و کار نداریم او را انگلیس یا هر کسی دیگر جلو انداخته است؛ بنابراین این سقوط فرهنگی است که در نهضت‌های بیداری اسلامی وارد می‌شود و از ذات این نهضت‌ها عبور می‌کند و آن را یک تفسیر غیردینی و سکولار می‌کند. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ حسینی: تأکید رضاشاه بر میراث باستانی قبل از اسلام بود پژوهشگر تاریخ معاصر طی سخنانی در این همایش با موضوع «رضاشاه پهلوی و ترکیب بی‌قواره باستان‌گرایی ملی‌گرا» اظهار داشت: پس از رسیدن به سلطنت، به منظور تحقق برنامه‌های مدنظر خود به زیرساخت‌های فکری جدیدی نیاز داشت که از نظام رو به زوال قاجار مستقل باشد. «ملی‌گرایی باستان‌گرا» یکی از این پایه‌های ایدئولوژیک بود که در سال‌های پس از انقلاب مشروطه تا کودتای 3 اسفند 1299ش، توسط روشنفکران غرب‌گرا و روزنامه‌نگارن قوام یافته بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ مکی: نقش قرارداد دارسی در صنعت نفت ایران/ چطور نفت ایران در سطح دنیا پررنگ شد به گواه تاریخ و ادله فراوان، انعقاد قرارداد 1933 بزرگ‌ترین خیانتی بود که یک دولت برای حفظ منافع بیگانگان علیه مردمش مرتکب شد و قطعا می‌توان حدوث کودتای ننگین 28 مرداد و ایجاد دولت نظامی زاهدی در سال 1953م را نیز علت و دلیلی بر لغو قرارداد 1933 در فرآیند ملی شدن صنعت نفت ایران دانست که پس از آن هم پیدایش و ایجاد فضای استعماری نوین با تشکیل کنسرسیوم نفتی انگلیسی ـ آمریکایی ادامه زنجیره نوین امپریالیستی تا وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ چیت‌سازیان: چرا رضاخان شیخ خزعل را سرکوب کرد/ میزان حمایت انگلیسی‌ها از شیخ محدود بود در ادامه همایش درباره «شورش علیه حکومت مرکزی و سرکوب به بهانه تثبیت» گفت: پس از مدتی درگیری، شیخ خود را بدون خون و خونریزی تسلیم رضاخان می‌کند، اما با کمک انگلیسی‌ها جان سالم به در می‌برد؛ چراکه رضاخان دل رئوفی نداشت و حتی به ‌نوعی از شیخ می‌ترسید. شیخ چندسالی در حبس داخلی بود و در نهایت نیز فوت کرد، اما پس از آنکه رضاخان از قدرت کنار رفت، شیخ در نجف خاک شد. در این جریان و تحولات، نقش انگلیسی‌ها بسیار پررنگ است و برکسی پوشیده نیست که اگر انگلستان نبود که بخواهد دخالت کند و بین این دو نیرو را هماهنگ کند، شاید ماجرا به این شکل اتفاق نمی‌افتاد. نمونه این جریان نیز مثل افغانستان است که نقش آمریکا در آن پوشیده نیست و این می‌تواند درسی برای کشور خودمان و منطقه خاورمیانه باشد که قدرت‌های خارجی درصدد رسیدن به منافعشان هستند. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ سعیدی: علل حمایت انگلیس از مشروطه‌ خواهان ایرانی/ منافع ملی چطور اولویت استعمار پیر می‌شود سپس ، پژوهشگر تاریخ، در موضوع «سیاست انگلیس در دوره پسامشروطه و حمایت آنها از » عنوان کرد: سیاست انگلیس در این دوره یکسان نبود. این کشور همیشه سیاست‌هایش را براساس منافع خود در منطقه تغییر داده است. انگلیس در این دوره همیشه خود را منادی مشروطه معرفی می‌کرد و از این طریق هم توانست برخی مشروطه‌خواهان به‌ویژه افراطی‌ها را جذب خود کند، اما واقعیت این است که در آن دوره وجود یک حکومت مشروطه در ایران لازم بوده و انگلیس همیشه ترس این را داشت که روسیه منافع او را بگیرد. وی اظهار داشت: علت اتخاذ سیاست‌های متفاوت از سوی انگلیس در برهه‌هایی که بدان اشاره شد، تأمین منافع ملی خود بود. درواقع برای کشورهای غربی مثل انگلیس تنها یک راهنمای عمل در سیاست خارجی هست و آن هم منافع خودشان است. حال ممکن است اینها منافعشان به سمت یک حکومت مستبد یا مشروطه‌خواه یا بی‌ثبات کردن وضعیت سیاسی یک کشور باشد؛ موضوعی که نمونه‌های آن را در دوره‌های مختلف تاریخ ایران شاهد بودیم. @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️نقش نخبگان سیاسی در ساخت دوره پهلوی اول ، مورخ درباره «دولت‌سازی در دوره پهلوی اول» طی سخنانی عنوان کرد: آنچه در یک روند تاریخی اتفاق افتاد یک جریان معکوسی بود طی آن، نخبگان همچون لیبرال‌ها و غرب‌گراهای اوایل با تندروی‌ها و تأکید بر غربی‌سازی ایران و نادیده انگاشتن زمینه تاریخی هویتی و فرهنگی ایران با صرف پرداختن به الگوی پیشرفت غربی در جامعه مذهبی، نتوانستند اقبال عمومی را کسب و میدان اجتماعی را با میدان سیاسی هماهنگ کنند. بنابراین اگرچه به‌ظاهر ما شاهد یک دولت مقتدر و مرکزی در ایران هستیم و مجلس ملی و مطبوعات داریم، اما آنچه بعد از سال‌های 1305 اتفاق می‌افتد چنبره یک دیکتاتوری آهنین در ایران است که دیگر رضاخان را از حالت منجی و قهرمان سیاسی به شخصی مستبد تبدیل می‌سازد که تنها خودش باید در مرکز هرم قدرت باشد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ منیری: رفتار رضاشاه در دوران حکومتش برخلاف بیانیه‌اش در دوران کودتا بود سیدهاشم منیری، به‌عنوان پژوهشگر بعدی، درخصوص «استعاره‌های سیاسی در بیانیه رضاشاه» سخن گفت و اشاره کرد: رضاخان به بهانه حفظ امنیت عمومی و بستر مناسب برای تثبیت اوضاع کودتا در دوران پس از کودتا، زندگی افراد و گروه‌های آزادی‌خواه را سرکوب کرد و منش تحقیرآمیزی نسبت به گرایش سیاسی شهروندان در پیش گرفت. با شخصی ‌شدن حوزه قدرت، رضاشاه عرصه را بر سیاست‌های غیر رسمی تنگ کرد. او در دوره سلطه سیاسی خود نهادهای مدنی را گروه‌های دشمن، خائن، رقیب و مانع توسعه ایران معرفی کرد؛ ازهمین‌رو در سیاست‌زدایی از شهروندان، ناامنی را ترویج می‌کرد و این کار برخلاف هدفی بود که خود در بیانیه‌اش اعلام کرده بود. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ نقش وزارت جنگ در به‌ قدرت رسیدن درخصوص «نقش وزارت جنگ در شکل‌گیری قدرت » اظهار داشت: در سال‌های بین کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ش، حوادث بسیاری در ایران رخ داد که باید مورد مطالعه قرار بگیرد. در جریان بررسی حوادث به این نکته برمی‌خوریم که سایه وزارت جنگ بر روی بسیاری از این حوادث در این دوره سنگینی می‌کند. این وزارتخانه برخلاف وظیفه خود، که حفظ نظم و امنیت در کشور بود، از محدوده اختیاراتش فراتر رفت و در بسیاری از مسائل سیاسی این برهه دخالت کرد. اقدامات دیگری از سوی وزارت جنگ برای خلع قاجار از سلطنت همچون چاپ مقالات در روزنامه، نشریه و... انجام شد که این کار به تشکیل مجلس مؤسسان منجر گردید و در آن احمدشاه در نهایت از سلطنت خلع و رضاخان با عنوان رضاشاه به پادشاهی ایران رسید. بررسی نقش این وزارتخانه در به سلطنت رسیدن رضاشاه از یک‌سو به شناخت بهتر این سازمان و از سوی دیگر به شناخت دقیق‌تر حوادث این دو دوره کمک می‌کند. هرچه دراین‌باره بیشتر مطالعه می‌کنیم، بیشتر به نقش این وزارتخانه در امور سیاسی ایران پی می‌بریم. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ در روز دوم همایش ملی هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان: رجبی: جریان صهیونیسم یکی از عوامل تغییر رژیم در ایران بود (گزارش تفصیلی روز دوم همایش ملی هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان)   به گزارش روابط عمومی  ، دومین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط ؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در 3 شهریور 1320» به دبیری دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، 23  شهریورماه 1400 در این پژوهشکده با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ آغاز شد.   نخستین سخنران روز دوم، درباره «ایدئولوژی رژیم » بیان کرد: رویدادهای سیاسی ـ نظامی کشور که به کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹ و متعاقب آن انقراض سلسله قاجار و استقرار رژیم پهلوی انجامید، چه از حیث اهداف بلندمدتی که برای آن اندیشیده شده بود و چه از حیث عملیات سیاسی ـ امنیتی که منجر به پیروزی کودتا شد، نباید آن را واقعه‌ای شبیه تغییر سلسله‌های پادشاهی تاریخ ایران دانست، بلکه باید این جریان را در چهارچوب نقشه راهی که انگلستان و صهیونیسم جهانی برای خاورمیانه کشیده بودند، و شرایط مناسبی که پس از جنگ جهانی اول و تحولات مهمی که در نتیجه آن پدید آمد دانست و بررسی کرد.   وی افزود: در نقشه راه جدید، استعمار انگلستان به سبب ضربات نظامی و اقتصادی که در جریان جنگ جهانی اول متحمل شده ‌بود، دیگر نمی‌توانست همانند گذشته به حضور نظامی خود در مناطق دیگر جهان ادامه دهد و به دنبال این جریان دولت‌های دست‌نشانده جدیدی با ظاهر ملی‌گرایانه بر سر کار آورد و همان اهداف را با هزینه مردم آن کشور به نتیجه رساند. اما لازم بود این تغییرات به‌گونه‌ای بسیار سری و در درازمدت انجام شود تا بر مردم پنهان بماند، مگر بر مجریانی که قرار بود آن را اجرایی کنند.   رجبی اشاره کرد: عامل دوم در تغییر رژیم ایران، جریان صهیونیسم بود که از حدود یک صد سال پیش از آن و از طریق درخواست سفرای اروپایی و آمریکایی از سلطان عثمانی برای فروش فلسطین به سرمایه‌داران یهودی و با اندیشه مهاجرت یهودیان جهان به فلسطین و تشکیل دولت یهودی شکل گرفته بود، اما این برنامه با وجود تهدید دولت‌های اروپایی به سبب مخالفت سلطان عثمانی ناکام ماند.   این پژوهشگر در ادامه عنوان کرد: انگلستان و صهیونیسم در این فکر بودند که پیوندهای مشترک کشورهای اسلامی را از بین ببرند و برای هرکدام از این کشورها هویت نوینی تعریف و جایگزین کنند و اشتراکات اسلامی این کشورها را از بین ببرند تا نسلی که با این هویت جدید پرورش پیدا می‌کند، به دین، فرهنگ دینی و مفاخر گذشته خود احساس حقارت ملی کند و به هویت جدید خود افتخار کند.   وی با اشاره به اینکه این ایدئولوژی جدید همان ایدئولوژی رژیم رضاخانی بود که در تمام دوران بیست‌ساله دیکتاتوری و در تمام سطوح نظام آموزشی و رسانه‌ها مطرح می‌شد، گفت: این ایدئولوژی دو وجه سلبی و ایجابی داشت که وجه سلبی، اسلام را دین غیر ایرانی معرفی می‌کرد که متعلق به نژاد غیرآریایی بود. بخش مهمی از اقدامات دوره فرهنگی رضاخان در همین مقطع انجام شد که واکنش‌های منفی مردم و روحانیت را به همراه داشت؛ از جمله محدودیت لباس روحانیت برای طلاب، ایجاد محدودیت برای مدارس دینی و... اما بخش ایجابی رژیم رضاخان بر دو بخش استوار بود: ناسیونالیسم رمانتیک یا خیال‌پردازانه و تجدد.   رجبی بیان کرد: بیشترین تلاش و اقدامات فرهنگی رژیم در جهات نظریه‌پردازی و تبیین این وجه از ایدئولوژی رژیم شاهنشاهی بود که از طریق رسانه‌ها و تریبون‌های عمومی به آن دامن می‌زد و شعله احساسات ناسیونالیستی را فراتر می‌برد. بخش دوم ایدئولوژی رضاخان تجدد بود؛ آرمانی که فرهنگی‌مآبان از صد سال پیش از آن به دنبال تحققش بودند و با قدرت گرفتن رضاخان، آنها آرمان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را به دست رضاخان قابل تحقق دانستند و برنامه‌های تجددخواهانه خود را در پیش گرفتند.   این پژوهشگر در پایان گفت: رژیم رضاخان به گمان خودش برای انعطاف خود در جامعه به کار نوسازی دست زد و با ظلم و ستیز به مقابله با سبک زندگی مردم برآمد و اقداماتی شتاب‌زده انجام داد که نارضایتی‌هایی به همراه داشته و موجب وقایع خونین شد. ایدئولوژی رضاخان همچون رژیمش از آنجایی که هیچ سنخیتی با مردم نداشت نتوانست جایگاه خود را در حافظه مردم بیابد و سرانجام خود را از بین برد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ منصوری: اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است دکتر ، استاد دانشگاه و مورخ تاریخ معاصر، با موضوع «دلایل و پیامدهای سقوط رضاشاه» پشت تریبون قرار گرفت و طی سخنانی گفت: درباره تحولات قرن چهاردهم هجری شمسی که با کودتای رضاخان شروع می‌شود، حرف‌های مهم در قالب کتاب و سخنرانی و جلسه بسیار است.   وی در ادامه افزود: در اسناد زیادی مطرح شده که بهائی‌ها گفتند رضاخان جزء آنها بوده و محمدرضا هم بهائی است. یک نکته حائز اهمیت این است که به طور معمول حکومت‌های این‌چنینی، چون پایگاه مردمی ندارند، مثل یک درخت بی‌ریشه هستند که اگر باد تندی بوزد، به زمین می‌افتند و خیلی دوام نمی‌آورند، حتی اگر پنجاه سال هم حکومتشان به طول بینجامد، اما کارشان به دوره طولانی‌تری نمی‌رسد، من جمله پدر و پسر خاندان پهلوی که چنین شرایطی پیدا کردند.   منصوری درباره چگونگی سقوط گفت: اتفاقاتی در سال‌های 1314 به بعد رخ داد، مثل جنگ جهانی دوم و شایعه رسیدن هیتلر به مسکو، خیلی مسائل در ایران کلید خورد. زمانی که بحث دشمن مشترک شد، شوروی و متفقین متحد شدند. ما در زندان دوران شاه گاهی با سران حزب توده صحبت می‌کردیم و می‌پرسیدیم چطور شد که شوروی با ضد خود متحد شد و این اصلا با منطق فلسفی و سیاسی شوروی جور در نمی‌آید؟ اینها هم پاسخ می‌دادند که این یک اتفاق تاریخی بود که رخ داد، اما ما پاسخ می‌دادیم که این‌طور نیست و یک روند عادی است که تضاد دو جریان با اشتراک منافع به اتحاد برسد.   وی همچنین درباره در زمان دولت رضاشاه گفت: رضاخان تصمیم داشت در مقابل آنها بایستد منتها با ارتشی که البته برای سرکوب مردم درست شده؛ چراکه ارتش پهلوی برای مقابله با دشمن درست نشده بود. ارتشبد طوفانیان چند سال پیش با یکی از دوستان ما در ژنو صحبت کرده بود و ضمن صحبتش حرف جالبی زده بود که آنها در دوره با آمریکایی‌ها صحبت کرده بودند که اگر عراق به ایران حمله کرد، ارتش فقط دو هفته مقاومت کند تا آمریکایی‌ها نیرو پیاده کنند و ارتش عقب بکشد تا آمریکا با عراق بجنگد!   منصوری با تأکید بر تصمیم شاه برای اعلام بی‌طرفی در زمان جنگ جهانی دوم گفت: این‌طور شد که اروپایی‌ها رضاخان را تهدید کردند و تصمیم به خلع او از سلطنت گرفتند و سپس پسرش محمدرضا روی کار آمد.   وی اظهار کرد: نکته مهم این است که زمان تبعید، رضاخان گفته بود: هر چه انگلیسی‌ها خواستند، من انجام دادم حتی من خلاف دین و مروتم چادر ناموسم را هم برداشتم، اما اینها خیلی نامرد هستند. جالب است که بعد از این چیزها امروز هم می‌بینیم که خیلی‌ها حرف دیگری درباره رضاخان می‌زنند؛ مثل اینکه اصلا کودتایی نبوده و خود شاه سرکار آمده و مسائل دیگر.   منصوری با بیان اینکه در ایران دو قرن گذشته ثابت شده که خارجی‌ها اگرچه در ظاهر دوستی خود را نشان دادند، هر زمان منافعشان به خطر افتاده از هیچ کاری دریغ نمی‌کردند، توضیح داد: حضرت امام(ره) در صحبت‌های خود در عاشورای سال 1342 در مدرسه فیضیه خطاب به محمدرضا فرمودند که کاری نکن مثل پدرت وقتی تبعیدش کردند، ملت اظهار خوشحالی کردند که از شر او راحت شدیم!   وی در پایان گفت: آنچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد قطعا با تجربیاتی بود که در دوران گذشته کسب کردیم مثل انسجام نسبی مردم و عدم اعتماد مطلق به قدرت‌های بزرگ و به همین دلایل انقلاب اسلامی توانست بماند.   https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ حسینی: ایران پهلوی اول در مسیر صنعتی‌شدن نبود در ادامه درخصوص «سیاست‌های صنعتی دوره و نتایج آن» بیان کرد: اگر بخواهیم درباره وضعیت ایران در مناسبات بازار جهانی سرمایه صحبت کنیم، این جریان به قرن نوزدهم بازمی‌گردد که ایران به‌نوعی به واسطه جایگاه جغرافیایی خود مورد توجه قدرت‌های آن دوره به‌ویژه انگلستان و روسیه قرار گرفت و این جریان اقتصاد ایران را که تا پیش از آن یک اقتصاد معیشتی بود، متأثر کرد.   وی افزود: این روند به این گونه بود که ایران نیازهای کارخانجات و نظام صنعتی غرب را تأمین می‌کرد و با تحمیل نیاز صنعتی و تجاری، ایران نظام اقتصادی متکی بر خود را تحت تأثیر این سیاست‌ها از دست داد و رقابت موجب شد تا تراز تجارت ایران روند نزولی پیدا کند تا جایی که در سال ۱۲۷۹ تراز تجارت ایران منفی ۱۰۸ است که به‌تدریج با نفوذهای صورت‌گرفته به منفی ۴۴۳ رسیده و در ادامه منفی‌تر نیز شد. واردات افزایش و صادرات ایران صرفا محصولات کشاورزی است که به‌صورت خام‌فروشی به کشورهای صنعتی عرضه می‌شد.   حسینی اشاره کرد: بعد از جنگ جهانی اول نیز این جریان ادامه داشت، اما پس از پایان جنگ سیاست انگلستان تغییر پیدا کرد؛ چراکه به حکومت باثباتی در ایران نیاز داشت تا جریان انتقال مواد خام و نفت باامنیت صورت بگیرد. با روی کار آمدن رضاشاه وضعیت اقتصادی ایران در سه دوره مورد بحث قرار گرفت: دوره اول، کشاورزی تجاری است که محصولات کشاورزی به کشورهای غربی صادر می‌شد و دولت از فروش محصولات درآمد کسب می‌کرد.   این پژوهشگر تأکید کرد: دوره دوم بحث تغییر در سیاست اقتصاد تجاری است و این جریان به درآمد دولت آسیب وارد کرد و عاملی شد که کشورهایی چون ترکیه و آمریکای لاتین کسری تجاری خود را با سیاست صنعتی جدید جبران کنند و به جای فروش محصولات کشاورزی، محصولات کشاورزی برای مصرف کارخانه‌های داخلی مصرف شود. این تحول نه تنها در ایران بلکه در جهان برای تسکین بحران ارزی شکل گرفت. دوره سوم نیز بازگشت دوباره به کشاورزی تجاری بود. تمام سخنان در نشریات این دوره مبنی بر گسترش صنعت در ایران و جلوگیری از صادرات مواد کشاورزی بود.   حسینی در ادامه بیان کرد: با روی کارآمدن دولت نازی سیاست اقتصادی و تجاری ایران نزولی می‌شود. تمام آن محصولاتی که قرار بود برای کارخانجات داخلی مصرف شود، باید برای صادرات به آلمان فرستاده می‌شد. البته این در حالی است که اهداف توسعه صنعتی برای ایران محقق نشده و کارخانجات در آغاز راه توسعه خود بودند. با این هزینه‌ها سیاست اقتصادی ایران تغییر پیدا کرده و ایران دوباره به کشاورزی تجاری روی می‌آورد.   وی در ادامه با اشاره به ارزیابی نتایج سیاست‌های صنعتی در دوره گفت: چند شاخص برای ارزیابی نتایج همچون شاخص بحث تراز تجاری ایران، ضرردهی صنایع تجاری، شکل‌گیری بورژوازی وابسته، شاخص بی‌برنامگی، عدم کارشناسی و هدف‌گذاری نشدن برنامه‌های تجاری و اقتصادی در نظر گرفته شده است که براساس این شاخص‌ها می‌توان گفت در دوره حکومت استبدادی رضاشاه، پروژه‌های اقتصادی ناقص اجرا شدند. در پایان باید اشاره کرد که ایران در دوره پهلوی اول در مسیر صنعتی‌شدن نبود و این جریانات موجب شد که اقتصاد و صنعت ایران در دوران پهلوی فرو پاشد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ تبریزی: از قلدری و عربده‌کشی در سنگلج تا کودتای رضاخانی سپس با موضوع «علل و موجبات روی کار آمدن توسط استعمار انگلستان و برکناری او از سلطنت» عنوان کرد: بارها گفته‌ام دنیای امروز پیچیده است و نمی‌شود فهمید پشت پرده سیاست چه می‌گذرد. در کشورهای استعمارزده دشواری این غوامض، مسائل و رخدادهای سیاسی، سالیان دراز طول می‌کشد تا محققان و پژوهشگران به اسناد و مدارکی دسترسی پیدا کنند و اسرار و رازها را کشف کنند.   وی در ادامه افزود: بیست و چند سال قبل به دعوت همین مؤسسه به نگارش کتاب زندگانی سیاسی و اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبائی و کودتای 3 اسفند 1299 مبادرت و ابعاد کودتای سیاه را بررسی کردم. می‌دانستم که به رغم یک سال کار مداوم هنوز پاره‌ای از این رویداد مورد کنکاش قرار نگرفته است.   تبریزی اظهار داشت: هنوز خیلی‌ها نمی‌دانند روی دیگر قرارداد 1919، قرارداد خائنانه‌ای است که سرمایه‌های ملی کشور و قوای نظامی ایران را در قبضه تصرف خود می‌گرفت. اگر آزادی‌خواهان وطن به زعامت  با شهامت و شجاعت بی‌نظیر خود در مقابل امپریالیسم انگلیس و غلامان حلقه به گوششان همچون وثوق‌الدوله،   و... ایستادگی نکرده و ملت ایران را در مقابل این قرارداد استعماری بسیج ننموده بودند، ایران بعد از قرارداد 1907 و 1915 به صورت مستعمره انگلیس باقی می‌ماند.   وی تأکید کرد: بعد از نقض قرارداد، استعمارگران انگلیسی بیکار ننشستند و سیدضیاء را که طرفدار قرارداد بود، برای اولین بار متن قرارداد را در روزنامه رعد منتشر و نُه مقاله در فواید آن نوشته بود، به عنوان رهبر سیاسی کودتا به بازی گرفتند. در این کودتا رضاخان میرپنج، سپهبد احمدآقا امیراحمدی، ماژور مسعودخان و کلنل کاظم‌خان سیاح به عنوان عوامل نظامی سیاضیاء را همراهی کردند. در این کودتای انگلیسی احمدشاه به اجبار سیدضیاء را به مقام نخست‌وزیری و رضاخان را به سردار سپهی منصوب کرد.   تبریزی با بیان اینکه نکته شایان توجه این است که غیر از رضاخان، بقیه کودتاچیان به دستور استعمارگران انگلیسی از دور خارج شدند و سیدضیاءالدین پس از سه ماه از ایران خارج و به سوئیس رفت، افزود: همچنین امیراحمدی در جریان سرکوب جنایتکارانه کردها و لرها که از اقوام اصیل ایرانی بودند، مورد بغض و کینه‌توزی قرار گرفت و پس از مدت‌ها بیکاری و سرگردانی به ریاست اصطبل شاهنشاهی منصوب شد و فرار را بر قرار ترجیح داد.   این پژوهشگر تاریخ اظهار کرد: جای بسی شگفتی است که استعمار انگلیس از میان این همه رجال سیاسی تحصیل‌کرده و مسلط به زبان، فردی را انتخاب کرد که نه فقط بی‌سواد بود و از سیاست هیچ آگاهی نداشت، بلکه پرونده زندگانی او نشان می‌دهد قلدری بود که با اوباش سنگلج شب‌ها را به عربده‌کشی و شرارت می‌گذراند تا اینکه با وساطت رئیس قزاقخانه به سربازی مشغول شد و مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفت و چون با اسلحه‌های روسی ماکسیم و شصت‌تیر با مهارت تیراندازی می‌کرد، از رضاخان پالانی به رضاخان ماکسیم و سپس شصت‌تیر مشهور شد.   وی در ادامه افزود: با مهارت و چیره‌دستی از سربازی قزاقخانه به کرمان و سپس هم تهران مأمور شد و ریاست حفاظت از کاخ احمدشاه را بر عهده گرفت و سپس هم در اتحاد با سیدضیاء و دیگران کودتا را به انجام رساند.   تبریزی یادآور شد: سرانجام با بی‌تدبیری و مسائل دیگر ملک و ملت به دست قرار گرفت و شد آنچه که نباید می‌شد. مزدور بیگانه‌پرستی که قبل از به قدرت رسیدن به دروغ ادعا می‌کرد که بزرگ‌ترین وظیفه خویش را فداکاری نسبت به شاه و وطن می‌داند و نمی‌خواهد اسحله‌اش را جایی بلند کند که شهریار مقدس وجود دارد، پس از به قدرت رسیدن با حمایت و پشتیبانی استعمار انگلیس و عیادی آنها، خلع احمدشاه از سلطنت و جلوسش بر اریکه دیکتاتوری را انجام داد؛ خیانتی که بس بزرگ بود.   وی همچنین توضیح داد: قلدر قداره‌بندی که به هیچ اصول انسانی و معتقدات دینی پایبند نبود و در بیست سال دیکتاتوری ننگینش کلیه بنیادهای انسانی، اخلاقی، دینی، فرهنگی، اجتماعی و... را لگدکوب و کشور را به زندانی بزرگ و ترسناک برای ملت تبدیل کرد و درآمدهای کلانی برای خود و شجره‌اش به‌دست آورد، دم از دفاع و حفظ صیانت از بیت‌المال می‌زد.   https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ سیاست قتل‌درمانی رضاشاه دکتر نیز با موضوع «سیاست قتل‌درمانی» عنوان کرد: در سال‌های متعاقب کودتای 3 اسفند 1299 و سپس دوره حکومت رضاشاه، قتل‌های سیاسی عمدتا مخفی و البته سبعانهِ متعددی به‌وقوع پیوست. این قتل‌ها ترکیبی از افراد و شخصیت‌های سیاسی شاخص و درجه اول مخالف و بعضا موافقِ رضاشاه را در برمی‌‎گرفت؛ اشخاص مخالف و موافقی که به‌هر دلیلی، رضاشاه نسبت به‌‌ وجود و حضور آنان در عرصه کشور (در درون و حتی بیرون از حاکمیت)، سوء ظن داشت و از ناحیه آنها، احساس نگرانی و خطر می‌کرد.   وی در ادامه افزود: شمار فراوان‌تری از رجال و شخصیت‌های سیاسی، اجتماعی و مذهبیِ دیگر هم، در تمام دوره حکومت رضاشاه، کمترین اطمینان و تضمینی برای ادامه حیات و بقای خود نداشتند و همواره این احتمال و خطر وجود داشت که هر آن، بر رقم قتل‌های سیاسی عمدتا مخفی سبعانه افزوده شود. در منابع مختلف، درباره شمار قتل‌های سیاسی و غیرسیاسی آن دوره، ارقام متعددی ذکر شده است؛ این ارقام از صدها تن تا حدود چندین هزار نفر ذکر شده است.   شاهدی اظهار داشت: درباره رقم دقیق کسانی که در دوره رضاشاه، به انحای گوناگون و توسط آدمکشان شهربانی و دیگر دستگاه‌های نظامی و امنیتی به‌قتل رسیدند، آماری وجود ندارد. برخی منابع، گاه رقم 24000 نفر را اعلام کرده‌اند. پرسش ما در اینجا این است که چرا ترجیح می‌داد مخالفان و حتی رجالی وفادار صاحب‌نام و شناخته‌شدهِ ‌خود را با ترور و اقسامی از دیگر روش‌های مخفی سبعانه و غیرانسانی به‌قتل برساند؟ تا جایی که تحقیقات ما نشان می‌دهد، دلیل آن: فقدان مشروعیت و مقبولیت حکومت رضاشاه در میان اقشار گوناگون جامعه ایرانی بود.   وی افزود: حکومت رضاشاه مبتنی بر هیچ‌گونه اقتدارِ مشروعیت‌بخشِ اجتماعی و سیاسی نبود و به‌ تبع آن، قتل و حذف فیزیکی شخصیت‌ها و رجال سیاسی مخالف و احیانا منتقد خطرآفرین را تنها شیوه کارآمد تحکیم موقعیت خود در رأس قدرت ارزیابی می‌کرد.   این نویسنده و پژوهشگر تاریخ با اشاره به نظریه مشروعیت ماکس وبر نیز گفت: به‌نظر ما اگر حکومت رضاشاه دارای حداقل یکی از سویه‌های سه‌گانه مشروعیت سیاسی بالا بود، هیچ ضرورتی و حتی امکانی برای وقوع آن‌همه جنایات سیاسی سبعانه و غیرانسانی وجود نداشت. هم وقوع کودتا، هم فرایند صعود رضاخان به سریر سلطنت و هم کارنامه دوره شانزده‌ساله سلطنت رضاشاه، سراسر قانون‌گریزی، مشروطه‌ستیزی و برپایی یک حکومت سرکوبگر و فراقانونی شخصی بود. بدین‌ترتیب حکومت رضاشاه فاقد مشروعیت عقلانی و قانونی بود.   وی همچنین اظهار داشت: رابطه حکومت‌شوندگان با شخص رضاشاه هیچ‌گونه پایه‌ای در «احترام و اطاعت احترام‌برانگیز» نسبت به او نداشت. فرامین و احکامی هم که رضاشاه صادر می‌کرد هیچ بنیادی در «سنّت‌ها» نداشت و چه بسا سراسر تخطی از سنّت‌ها بود (مانند: مقابله سرکوبگرانه با سنّت دیرپای عزاداری و حجاب اسلامی و امثالهم). همچنین رضاشاه در میان اکثریت جامعه ایرانی، مطلقا در جایگاه یک رهبر کاریزماتیک قرار نداشت.   این نویسنده و پژوهشگر تاریخ در پایان گفت: بنابراین، حکومت رعب و وحشت رضاشاه،‌ که سیاست قتل‌درمانی و جنایات فجیع و سبعانه سیاسی از مهم‌ترین دستاوردهای آن بود، در درجه اول، از همان فقدان مشروعیت سیاسی حکومت او در میان جامعه ایرانی ناشی می‌شد؛ بدین‌ترتیب رضاشاه، که هیچ نقطه اتکایی در میان اقشار مختلف مردم ایران نداشت، قتل و حذف فیزیکی مسئولیت‌گریزانه، تروریستی و دزدانهِ مخالفان، منتقدان و حتی وفاداران به‌ خود را (که سوءظنی به‌آنها پیدا می‌کرد) تنها راه تحکیم موقعیت خود در رأس قدرت ارزیابی می‌کرد.   https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ رضایی: قرارداد نفتی ۱۳۱۲؛ قراردادی استعماری و سلطه‌گرایانه بود در ادامه همایش، ، پژوهشگر، درخصوص «قرارداد نفتی ۱۳۱۲ و زمینه‌ها و پیامدهای آن» گفت: قرارداد نفتی ۱۳۱۲ یکی از مهم‌ترین کارهایی است که در دوران رضاشاه برای تثبیت سلطه انگلیس بر ایران انجام می‌شود و یک چشم‌انداز طولانی‌مدتی را برای این سلطه می‌بینیم، اما زمینه‌های این جریان شامل چه مواردی می‌شود و ایران سال ۱۳۱۲ در چه شرایطی به سر می‌برد؟   وی ادامه داد: یک شرایطی درباره قرارداد نفتی داریم که به جریان قرارداد دارسی برمی‌گردد. این قرارداد در سال ۱۲۸۰ به مدت شصت سال در زمان سلطنت قاجار و زمانی که انگلیسی‌ها درحال بسط و گسترش نفوذ خودشان در کشور ما هستند، بسته شد. این قرارداد تا زمان کودتا و دوران پس از کودتا ادامه داشت. اتفاقاتی در این دوران می‌افتد که اهمیت بالایی دارد و انگلیسی‌ها پس از انقلاب شوروی، در ایران بعد از بیش از صد سال رقابتی که با روسیه داشتند، یکه‌تاز می‌شوند و ایران را خالی از رقیب می‌بینند و تلاش می‌کنند سلطه خود بر این محل را تحکم بخشند.   رضایی افزود: اتفاق دیگر این است که فردی روی کار آمده که بسیاری از موانع گذشته بر سر راه قدرت انگلیس را برداشته است. قرارداد ۱۳۱۲ نخستین قرارداد انگلیس با ایران نبود و جنبش‌های مقاومتی در برابر این قراردادها شکل می‌گیرد که در رأس آنها یک روحانی عالی‌مقام است. با روی کارآمدن ، روحانیت، حوزه‌ها و جامعه سرکوب می‌شود؛ یعنی جامعه از تمام ظرفیت‌های اعتراضی خالی شده و هیچ مانعی برای بسته نشدن قرارداد نیست.   رضایی اشاره کرد: رضاخان حاکمیت کاملا دیکتاتوری در ایران برقرار کرده بود تا حدی که کسی جرئت نفس کشیدن نداشت. موضوعی درباره رضاخان وجود دارد که همگی نویسندگان در این خصوص متفق‌القول هستند و آن این است که رضاخان یک دیکتاتوری سیاه را بر ایران حاکم کرد؛ دیکتاتوری سنگین که امکان تحرک سیاسی را گرفته بود.   این پژوهشگر تأکید کرد: این قرارداد دو طرف دارد که انگلیس یک طرف آن است. انگلستان در این زمان سابقه سیصدساله استعماری در شرق دارد و در همان زمان که پای قرارداد می‌نشیند، به خاطر سابقه استعماری‌اش‌، پیر استعمار شناخته می‌شوند و تمام زیر و بم ایران را می‌شناسد. در این قرارداد انگلستان با توجه به سابقه طولانی در تسلط بر ایران، منافع بیشتری برای خود به‌دست می‌آورد. البته از نظر من مهم‌ترین ماده این قرارداد این است که مهلت زمانی آن تا ۱۹۹۳م و ۱۳۷۲ش است و ایرانی‌ها هیچ نظارتی بر استخراج و فروش نفت نداشتند و همه مسائل زیر نظر انگلیسی‌ها اداره می‌شد.   وی در پایان بیان کرد: قرارداد نفتی ۱۳۱۲ کاملا استعماری و سلطه‌گرایانه بود و رضاخان عامل اصلی آن و اعضای شبکه ، امضاکنندگان آن بودند و این امضاکنندگان از اینکه حتی از این قرارداد حمایت کنند، امتناع می‌کردند. قرارداد نفتی یک خیانت بزرگ در کشور محسوب می‌شود و باید پژوهش‌های بسیاری در این‌ حوزه انجام شود.   https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir
✳️ برجستگی ویژگی‌های فردی در سیاست خارجی دولت رضاخانی دکتر ، استاد دانشگاه تهران، نیز با موضوع «اشغال نظامی ایران نتیجه ناکامی سیاست خارجی رضاشاه» عنوان کرد: در رابطه با فهم سیاست خارجی رضاشاه دو نگاه ساختارمحور و کارگزارمحور مطرح است.   وی افزود: وقتی ما صحبت از سیاست خارجی می‌کنیم، در بین متغیرهای پنج‌گانه جیمز روزنا، متغیر مختلف فردی وزن بیشتری در فهم سیاست خارجی دولت ایران در آن مقطع زمانی دارد. این متغیر ناظر بر ویژگی‌ها و مختصات فردی تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران سیاست خارجی است. ما مختصات شخصیتی رضاشاه را همراه با سوءظن و بدبینی می‌دانیم که شناختی نسبت به موضوع حکمرانی نداشته و نگرش‌های متوهمانه داشته و طبیعتا این مسئله در خروجی سیاست خارجی اثر می‌گذارد.   حقگو اظهار داشت: متغیر دوم منابع نقش‌گرایانه است که براساس این مؤلفه، وقتی فردی در یک نقشی قرار می‌گیرد یا از آن اثر می‌پذیرد یا برعکس بر روی دامنه آن اثر می‌گذارد. بیشتر از اینکه رضاشاه در آن دوره اثرپذیر باشد، بر روی نقش اثر می‌گذارد و ملزومات نقش را به حاشیه می‌برد. متغیر سوم منابع حکومتی است که این مؤلفه هم تحت تأثیر ویژگی‌های فردی رضاشاه شکل می‌گیرد و متغیر چهارم منابع ملی است و متغیر پنجم هم منابع خارجی است.   وی با اشاره به این نکته که رضاشاه به جای اینکه متغیر فرهنگی را که باعث چسبندگی جامعه و انسجام ملی می‌شود، مورد توجه قرار دهد، گفت: این متغیر پاشنه آشیلش می‌شود. از این منظر فراز و فرودهای سیاست خارجی او قابل تبیین است که برگرفته از مختصات فردی است. او در مقاطعی به خاطر برداشت خاص از هویت ملی احساس می‌کند که باید به آلمان نازی نزدیک شود و همین باعث یک محاسبه غلط از نظام بین‌الملل و به تبع شکست نظامی ایران و ماجراهای اسفناک در تاریخ معاصر می‌شود.   حقگو در پایان گفت: در بررسی متغیر اول نقش‌آفرینی اساسی دارد و سایر متغیرها را می‌توان در ذیل متغیر اول قرار داد.   لزوم بررسی تطبیقی شکست ارتش ایران در آن دوره و ارتش افغانستان در این دوره آخرین نکته‌ای بود که توسط این پژوهشگر به عنوان یک ضرورت پژوهشی مطرح شد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir