eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
535 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بله ولی تکراری نیست. باز هم عباس داره همون خواب رو می‌بینه
سلام توصیه بنده اینه که اصلا بحث نکنید و جواب ندید؛ بلکه رابطه خودتون با بقیه اعضای کلاس رو صمیمانه تر کنید وقتی باهاشون صمیمی بشید و یک رابطه دوستانه شکل بگیره، کم‌تر اعتقادات شما رو مسخره می‌کنند. اگر توهین کردند هم فقط طوری رفتار کنید که بفهمند ناراحتید مثلا جمع رو ترک کنید یا اخم کنید و...
💠 💠 💞 سلام‌الله‌علیها💞 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. 🌱به نیابت از: شهید حاج قاسم سلیمانی شهید سیده زهرا رحیمی شهید مرتضی مطهری شهید زینب کمایی http://eitaa.com/istadegi
🔸 🔸 🌷 ؛ شهیدی که از ذریه حضرت زهرا بود و در ایام فاطمیه به شهادت رسید...🌷 (فرزند شهید سیدفخرالدین رحیمی، از شهدای ترور حزب جمهوری اسلامی). https://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 #شهید_سیده_زهرا_رحیمی ؛ شهیدی که از ذریه حضرت زهرا بود و در ایام فاطمیه به شهاد
🔸 🔸 🌷 ؛ شهیدی که از ذریه حضرت زهرا بود و در ایام فاطمیه به شهادت رسید...🌷 (فرزند شهید سیدفخرالدین رحیمی، از شهدای ترور حزب جمهوری اسلامی). 🔸تولد: سی‌ام شهریور ۱۳۴۸ - لرستان، خرم‌آباد 🔸شهادت: بیست و سوم دی‌ماه ۱۳۶۵، لرستان، خرم‌آباد ...سیده زهرا در سال سوم دبيرستان در رشته علوم تجربي مشغول تحصيل بود که در حال بازگشت به خانه و در سن ۱۷ سالگی، بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث به شهادت رسید. 🌹 🌹 📝وجودم اشک شده است، همه وجودم از اشک مي‌جوشد و مي‌لرزد، خدايا تو را شکر مي‌کنم که باب شهادت را به روي بندگان خالصت گشوده‌اي، تا هنگامي که همه راه‌ها بسته است و هيچ راهي جز ذلت و خفت و نکبت باقي نمانده است مي‌توان دست به اين باب شهادت دراز کرد و پيروزمندانه و پر افتخار به وصول خدايي رسيد و اين عشق خدايي در صادقانه‌ترين تظاهراتش باعث ايثار مي‌شود، و ايثار در قله عشق انسان به خدا در شديدترين تجلياتش، شهادت مي‌رسد. در مقام شهادت انسان همه هستي خود را خالصانه و عاشقانه قرباني خدا مي‌کند، و در اوج صعود معراجي خود به ملکوت اعلي، به قله‌اي از عشق و ايثار مي‌رسد که فوراً و مستقيماً به خدا وصل مي‌شود، و در وجود خدا حيات ابدي مي‌يابد، جز خدا نمي‌گويد، جز خدا نمي‌بيند و جز خدا نمي‌جويد و اين عالي‌ترين درجه انساني است. اي خداي بزرگ اي آن‌که نمونه‌هاي بزرگي چون حسين به جهان عرضه کرده‌اي، اي آن‌که براي اتمام حجت به کافران دنياي سياهي‌ها و تباهي‌ها را به آتش وجود حسين‌ها روشن نموده‌اي، اي آن‌که راه پرافتخار شهادت را، براي آخرين راه جلو انسان‌ها باز کرده‌اي، اي خداي معشوق من به من توفيق ده تا [براي] مخلصان و شيفتگان راهت بسوزم و از اين خاکستر مادي آزاد گردم. شکوه هستي در عظمت خلقت در مقابل شهيد به حالت تواضع و تسليم به خاک مي‌افتند و فرشتگان آسماني بر او درود مي‌فرستند و زمان و زمين حرکت و مبارزه و هدف و پرستش و ايثار، از وجود شهيد، معني و مفهوم پيدا مي‌کند، شهيد وارث همه ايمان‌ها و عشق‌ها و ايثارهاي مردان خدا در همه دوره‌هاست، شهيد، عصاره و نتيجه تکامل و اوج مبارزه حق عليه باطل در طول تاريخ است، شهيد، سند روشن و قطعي محکوميت و شکست طاغوت‌ها و ابرقدرت‌ها و ديکتاتورها در همه جهان است شهيد با قاطعيت خون، به همه شک‌ها_ ترديدها_ کشمکش‌ها و مناقشه‌ها و اختلاف‌ها پايان مي‌بخشد و با قرباني خود، خط سرخ شهادت را بر همه خط‌‌ها و راه‌ها و مکتب‌ها و حتي بر جبر تاريخ تحميل مي‌کند، خط خون، راه ايمان راه عدل و حق را با اطمينان مطلق معين مي‌سازد، خطي است، روشن، مثل نور بر آن مثل شمشير، سوزان مثل آتش ابدي و بي‌پايان مثل زمان، عظيم و بلند مثل آسمان، وسيع و عميق مثل اقيانوس شهيد، با پيام جانسوزي که به خط خون نوشته مي‌شود پيروز قطعي حق را بر باطل نويد مي‌دهد. خون شهيد ضامن پيروزي انقلاب و نابودي طاغوت‌ها و ابرقدرت‌هاست. خون شهيد، گواه بر صحت و اصالت رسالت محمدي(ص) و حقانيت علي(ع) و مظلوميت حسين(ع) است، شهيد با خون خود پيام سرخ انقلاب حسين(ع) را از نسلي به نسلي ديگر منتقل مي‌کند، تا ظهور امام زمان(عج) که ريشه‌هاي ظلم و کفر و جهل از جهان کنده شود، و عدل و حق، در حکومت جهاني واحد استقرار پيدا کند. والسلام_ سيده زهرا رحيمي https://eitaa.com/istadegi
1_724352790.mp3
8.57M
4 (آخر) 🔘 جلسه چهارم: ماجرای سوزناک شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها... ☢️ اتفاقات پس از شهادت تا زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه با پرچمداری زعیمان شیعه... 🌷 حتما گوش بدید... استاد طائب http://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 219 از درد نفسم بند می‌آید و پاهایم شل می‌شوند. یک چیز نوک‌تیز در پهلویم فرو رفته؛ انقدر عمیق فرو رفته که حس می‌کنم الان است که از سمت دیگر بیرون بزند. همان نفس نصفه‌نیمه‌ای که داشتم هم تنگ می‌شود. دستی آن چیز نوک‌تیز را از پهلویم بیرون می‌کشد؛ دردش شدیدتر می‌شود. خون گرم روی بدنم جریان پیدا می‌کند. می‌افتم روی زانوهایم. کمیل که داشت می‌رفت، می‌ایستد و مطهره می‌دود به سمتم. می‌خواهم حرفی بزنم که دوباره یک چیز نوک‌تیز در سینه‌ام فرو می‌رود؛ میان دنده‌هایم. کلا نفس کشیدن از یادم می‌رود. بجای هوا، خون در گلویم جریان پیدا می‌کند. مطهره دارد می‌دود. کمیل بالای سرم می‌ایستد و دستش را به سمتم دراز می‌کند: - بیا عباس! بیا! دیگه تموم شد، دستت رو بده به من! مطهره می‌رسد مقابلم و زانو می‌زند. فقط نگاه می‌کند. می‌خواهم صدایش بزنم؛ اما بجای کلمه، خون از دهانم می‌ریزد. کمیل راهنمایی‌ام می‌کند: - بگو یا حسین! دستم را می‌گذارم روی سینه‌ام. دارم می‌افتم روی زمین. مطهره شانه‌هایم را می‌گیرد که نیفتم. کمیل می‌گوید: - دیگه تموم شد. الان همه‌چی درست می‌شه، فقط بگو یا حسین. لب‌هایم را به ذکر یا حسین می‌چرخانم؛ اما صدایی از دهانم خارج نمی‌شود. خسته‌ام؛ خیلی خسته. به مطهره نگاه می‌کنم. مطهره یک لبخندِ آمیخته با نگرانی می‌زند و پلک بر هم می‌گذارد: - الان تموم می‌شه. یکم دیگه مونده. تو از مایی، تو شهید می‌شی. تو این‌جا شهید می‌شی. لبخند می‌زنم و لب‌هایم را تکان می‌دهم: - خدایا شکرت... خدایا شکرت... -مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ. بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ. فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ. فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ؟ (دو دریای [شیرین و شور] را روان ساخت در حالی که همواره باهم تلاقی و برخورد دارند؛ (ولی) میان آن دو حایلی است که به هم تجاوز نمی‌کنند[درنتیجه باهم مخلوط نمی شوند!]. پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون می آید. پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟). 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 220 ماسک روی صورتم سنگینی می‌کند. دوباره ادراکات دنیایی... دوباره شنیدن، دوباره لمس کردن، دوباره دیدن و درد کشیدن. این صدای مادر است که دارد سوره الرحمن زمزمه می‌کند. با شنیدن صدایش، شوکه چشم باز می‌کنم و سر می‌چرخانم به سمت منبع صوت. مادر نشسته کنار تخت و قرآن کوچکی را مقابلش باز کرده. مادر آمده است دمشق یا من برگشته‌ام ایران؟ چقدر بیهوش بوده‌ام مگر؟ در آن جهانی که بودم، زمان وجود نداشت که آدم‌ها را اسیر خود کند و به بازی بگیرد. تلاش می‌کنم از زیر ماسک اکسیژنی که روی صورتم گذاشته‌اند، صدایم را به مادر برسانم: - مامان... ماسک بخار می‌گیرد. مادر صدای آرام و بی‌رمقم را نمی‌شنود. دوباره به حنجره‌ام فشار می‌آورم: - مامان... نگاه از قرآن کوچکش می‌گیرد و من را نگاه می‌کند. چقدر دلم برای دیدن چهره‌اش تنگ شده بود! سیاوش راست می‌گفت که ما هرقدر هم ادعا داشته باشیم، آخرش مادری هستیم. مادر چند ثانیه از پشت شیشه‌های عینکش به صورتم دقیق می‌شود و بعد، لب‌هایش به خنده باز می‌شود: - عباس مادر! خوبی؟ می‌خندم. مادر از جا بلند می‌شود و با دقت نگاهم می‌کند. دستش را میان موهایم می‌کشد و برق اشک را در چشمانش می‌بینم: - خدایا شکرت...خوبی مادر؟ - خوبم. - داشتم نگران می‌شدم. دکتر گفته بود همین موقع‌ها به هوش میای. می‌خواهم بدنم را بالا بکشم و بنشینم؛ اما مادر اجازه نمی‌دهد: - تکون نخور مادر. اصلا نباید تکون بخوری. و به چست‌تیوبی* که به سینه‌ام وارد کرده‌اند اشاره می‌کند. از درد صورتم در هم جمع می‌شود و از چشم مادر دور نمی‌ماند: - الهی بمیرم مادر. زود درش میارن، نگران نباش. بیمارستان آرام است. چشمم به آرم روی ملافه می‌افتد: بیمارستان تخصصی و فوق‌تخصصی شهید آیت‌الله صدوقی اصفهان. من را کی آوردند ایران که اصلا نفهمیدم؟ مادر خم می‌شود و پیشانی‌ام را می‌بوسد، عمیق و طولانی. دلم برای عطر تنش تنگ شده بود. اشک‌های گرمش می‌چکد روی صورتم. دستم را بالا می‌آورم و می‌گذارم پشت گردنش. می‌گوید: - یه لحظه فکر کردم از دستم رفتی. دورت بگردم مادر. _______________________ *: چِست‌تیوب یا لوله قفسه سینه که با نام تخلیه‌کننده قفسه سینه، یا تخلیه بین دنده‌ای نیز شناخته می‌شود، یک لوله پلاستیکی قابل انعطاف است که از طریق دیواره قفسه سینه وارد شده و در فضای داخل پرده جنب قرار می‌گیرد. هدف از قرار دادن این لوله تخلیه هوا، تخلیه مایعات، خون و یا تخلیه چرک تجمع یافته از فضای داخل قفسه سینه است. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا