eitaa logo
🇮🇷مِه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
464 ویدیو
73 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 228 به ساعت مچی‌ام نگاه می‌کنم. عقربه‌هایش کندتر از همیشه حرکت می‌کنند. پنج دقیقه به اندازه پنج ساعت کش می‌آید؛ اما بالاخره صدای پایش را می‌شنوم. آرام و محطاط قدم برمی‌دارد. جوان ریزجثه و ریزنقشی ست با قد متوسط. پیراهن خاکی‌رنگش به تنش زار می‌زند. چند قدم که جلوتر می‌آید، دست می‌اندازم و گردنش را می‌گیرم؛ انقدر محکم که تعادلش بهم بخورد. تمام وزنش روی من می‌افتد؛ اما چون جثه کوچکی دارد، به راحتی کنترلش می‌کنم. همان‌طور که احتمال می‌دادم، مسلح است. اسلحه‌اش را از پشت کمرش بیرون می‌کشم و قرار می‌دهم روی سرش. غافل‌گیر شده و به طور ناشیانه‌ای تلاش می‌کند دستان من را از دور گردنش باز کند. هلش می‌دهم داخل یکی از دستشویی‌ها و داد می‌زنم: - دستاتو بذار رو سرت! اطاعت می‌کند. اسلحه را زیر گلویش می‌گذارم. انقدر تند نفس می‌زنم که تمام دنده‌هایم درد گرفته است. با این وجود می‌گویم: - تو کی هستی؟ چرا دنبالم بودی؟ - م... من... نمی... دو... بلندتر داد می‌زنم: پرسیدم چرا دنبالم بودی؟ ترسیده. موهای سیاه و لَختش ریخته روی پیشانی‌اش و دانه‌های درشت عرق، میان ته‌ریش کم‌پشتش برق می‌زنند. بریده‌بریده می‌گوید: - آ... آقا... م... من... دنبال... ش... شما... ن... نبودم... گردنش را بیشتر فشار می‌دهم: - چرت نگو! منو خر فرض کردی؟ حواسم بهت بود، مسلح هم که بودی! بیشتر می‌ترسد و وا می‌رود. فهمیده که دروغ گفتن فایده ندارد. تکانی به اسلحه زیر گلویش می‌دهم: - منو می‌شناسی نه؟ سرش را کمی بالا و پایین می‌کند که یعنی بله. می‌گویم: - پس می‌دونی با کسی که تعقیبم کنه شوخی ندارم. خیلی راحت می‌کشمت و جنازه‌ت رو میندازم همین‌جا، اسلحه خوشگلت هم مال من می‌شه! پس جوابم رو بده! 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ممنونم🙂 نه دیگه شرمنده🙂
سلام خدا خیرتون بده، خیلی ممنونم🙂🌿 عالیه
💠 💠 💞 سلام‌الله‌علیها💞 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. 🌱به نیابت از: شهید حاج قاسم سلیمانی شهید صدیقه رودباری شهید عباس دانشگر شهید مجید بقایی http://eitaa.com/istadegi
🔴 مـــهـــم حمایت از ایتا با انتشار حداکثری👇👇 👉 farsnews.ir/my/c/104412 #⃣ https://eitaa.com/istadegi
📚 کتاب 📙 ✍🏻 این کتاب، روایت عاشقانه‌ای از کرامت‌ها و مقامات زیباترین زهره تابان عالم، فاطمه، دختر پیامبر خاتم است. حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در این روایت عارفانه و دل‌انگیز، گوشه‌ای از جمال و کمال آن گران‌قدر بی‌همتا و آن وجود بی‌مثل را به گونه‌ای عاشقانه، معرفی می‌کند. https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 229 می‌گویم: - پس می‌دونی با کسی که تعقیبم کنه شوخی ندارم. خیلی راحت می‌کشمت و جنازه‌ت رو میندازم همین‌جا، اسلحه خوشگلت هم مال من می‌شه! پس جوابم رو بده! - ب... باشه... - خب؛ چرا دنبال منی؟ - منو... ح... حاج... ر... سو... ل... ف... فرستاده... نام حاج رسول کمی تکانم می‌دهد؛ اما ممکن است بلوف زده باشد. برای همین تعجبم را به روی خودم نمی‌آورم: - حاج رسول کیه؟ چی می‌گی؟ درست حرف بزن! - به... خدا... راست... می‌گم... آ...قا... آخ! شما که... حاج... رسول رو... می‌شناسید... با لوله اسلحه به چانه‌اش فشار می‌آورم: - برگرد و دستات رو بذار به دیوار! برمی‌گردد و دستانش را روی دیوار می‌گذارد. یک دور بازرسی بدنی‌اش می‌کنم؛ اما بجز همین اسلحه، سلاح دیگری ندارد. گوشی‌اش را از جیب شلوارش بیرون می‌کشم؛ یک گوشیِ نوکیای قدیمی. می‌گوید: - می‌تونین همین الان به حاجی زنگ بزنین و بپرسین. دستم را می‌گذارم پشت سرش و پیشانی‌اش را به دیوار فشار می‌دهم: - حرف نزن! موبایل جوان در دستم می‌لرزد و صفحه‌اش روشن و خاموش می‌شود. شماره ناشناس است. مردد و درحالی که اسلحه را روی سر جوان گذاشته‌ام، تماس را وصل می‌کنم و منتظر می‌شوم کسی که پشت خط است حرف بزند. - معلومه کجایی پسر؟ مگه نگفتم هر نیم‌ساعت به من خبر بده؟ الان کجایی؟ عباس کجاست؟ این... این صدای حاج رسول است! مغزم قفل می‌کند. چرا حاج رسول برای من بپا گذاشته؟ سعی می‌کنم به خودم مسلط شوم و می‌گویم: - چرا برای من بپا گذاشتی حاجی؟ حاج رسول چند لحظه سکوت می‌کند؛ انگار دارد ذهنش را برای پاسخ به من آماده می‌کند و بعد می‌گوید: - برای حفاظت از جون خودته عباس. اون بنده خدا محافظ توئه. الان کجاست؟ بلایی که سرش نیاوردی؟ 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 230 دستم شل می‌شود و اسلحه را پایین می‌آورم. جوان با ترس و لرز، دستش را از دیوار برمی‌دارد و می‌چرخد به سمت من. وقتی می‌بیند کاری نمی‌کنم، ترسش می‌ریزد و عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند. به زحمت خشمم را کنترل می‌کنم تا احترام حاج رسول را نگه دارم: - حاجی مگه من بچه‌م؟ فکر کردین خودم نمی‌تونم از خودم مراقبت کنم؟ اصلا می‌شه بپرسم از کدوم خطر دارین منو محافظت می‌کنین؟ - همونی که نزدیک بود توی دمشق بکشدت. بگو ببینم، بلایی که سر محافظت نیاوردی؟ از خشم نفسم را بیرون می‌دهم: - نه... ولی نزدیک بود بیارم. می‌گوید: - اینطوری نمی‌شه، بیا حضوری صحبت کنیم. - چشم... میام. و گوشی را قطع می‌کنم. هنوز نفس‌نفس می‌زنم و سینه‌ام می‌سوزد. موبایل و اسلحه را که به جوان تحویل می‌دهم، با چشمان وحشت‌زده نگاهم می‌کند: - آقا... لباستون! نگاهی به پیراهن خاکستری‌ام می‌اندازم که یک دایره قرمز روی آن ایجاد شده و کم‌کم بزرگ‌تر می‌شود. دستم را می‌گذارم روی لکه خون. حتما زخمم خون باز کرده است. می‌گویم: - چیزی نیست. بگو ببینم، اسمت چیه؟ مودب مقابلم می‌ایستد: - کمیل. چشمانم چهارتا می‌شود. دوباره می‌پرسم: - چی؟ - کمیل آقا. اسمم کمیله. صدای خنده کمیل را می‌شنوم که از شدت خنده روی زانوهایش خم شده: - چیه؟ چرا تعجب کردی؟ انتظار داشتی توی دنیا فقط اسم یه نفر کمیل باشه؟ بعد راست می‌ایستد و می‌گوید: - از الان به بعد باید شماره‌گذاری‌مون کنی. کمیل شماره یک و کمیل شماره دو. یا مثلا با نام پدر صدامون کنی! 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام هیچ اشکالی نداره، خیلی هم خوبه.
سلام بله هورسا جایگزین خوبیه؛ کیفیتش از اینستاگرام خیلی بیشتره اما محیطش یکم ناسالم شده. من کلا نرم‌افزار‌های تصویر محور مثل اینستاگرام و هورسا و روبیکا رو نمی‌پسندم. پیام‌رسان‌های ایرانی که زیادن، اما معروف‌ها شون: سروش، گپ، آی‌گپ، ایتا، بله، هورسا، نزدیکا، روبیکا و...
سلام بله، مثلا پیام‌رسان گپ و آی‌گپ این مشکل رو ندارند.
سلام خیلی ممنونم، خدا خیرتون بده🙂🌿
💠 💠 💞 سلام‌الله‌علیها💞 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. 🌱به نیابت از: شهید حاج قاسم سلیمانی شهید زهره بنیانیان شهید مجید قربانخانی شهید محمدحسن طایفی http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء 🔸 🔸 🌷 🌷 🔸تولد: دی‌ماه سال ۱۳۳۶ ، اصفهان 🔸شهادت نهم اردیبهشت ۱۳۵۸ ، فولادشهر اصفهان زهره بنیانیان در یک خانواده متوسط در شهر اصفهان به دنیا آمد. ورود به دبیرستان همزمان با آشنایی‌اش با الفبای مذهب بود؛ آنجا که برای حفظ حجاب مدت دو هفته از رفتن به کلاس محروم می‌ماند و بعداً با تعهد والدین اجازه ورود به کلاس می‌یابد. در عصری که بی‌بند و باری برای هر دختری امتیاز است، وی حجاب را برمی‌گزیند. آشنایی با کتب شهید مطهری و شریعتی را از همین دوران آغاز می‌کند. مادرش می‌گوید: "زهره خیلی قرآن می‌خواند. از هر فرصتی برای دعا و نیایش استفاده می‌کرد. ذکر و یاد خدا همه وجودش شده بود. یک روز در آشپزخانه کمک می‌کرد و با همدیگر غذا می‌پختیم. چند النگو در دست داشت. بخار النگوها را داغ می‌کرد. دیدم که زهره عمداً دست‌هایش را روی بخار داغ می‌گیرد تا النگوها داغ شوند و بعد کمی آن‌ها را به دستش می‌چسباند. به من نگاه کرد و گفت: مادر نمی‌دانم آیا طاقت آتش سوزان جهنم را دارم یا نه ؟ تنی که تحمل این دما را ندارد چگونه آن آتش را تحمل کند؟" خانم غازی، استاد اخلاق و از شاگردان بارز و نمونه بانو امین درباره شخصیت او می‌گوید: "زهره بنیانیان از ده دوازده سالگی به کلاس‌های ما می‌آمد. حرف‌های معمولی او را خسته می‌کرد، ولی صحبت درباره اصول عقاید، بخصوص توحید و معاد باعث شادیش بود. در نیمه‌شب‌ها که با خدا راز و نیاز می‌کرد مشاهداتی عرفانی داشت که آن را برای ما بازگو می‌کرد و به سفارش ما همه آن‌ها را در یک دفتر چه یادداشت می‌نمود. وقتی خصوصیات اخلاقی او را به خانم بانو مجتهده امین گفتم، سفارش کردند که حتماً با او به طور خصوصی کار شود چون روحی بزرگ داشت. او حقیقتاً یک روحیه ملکوتی داشت." تغییرات عمیق رفتاری او خانواده را نگران ساخت. فامیل که این نوع رفتار برایشان قابل توجیه نبود کم کم به او مهر جنون می‌زنند. شکاف عمیقی را بین خود و خانواده احساس می‌کند. این فاصله ابتدا در قالب حجاب و پوشش اسلامی و بعداً بارعایت موازین شرعی و بجا آوردن عبادات از جمله نماز شب که خیلی‌ها با آن بیگانه بودند شکل می‌گیرد. مطالعه قرآن گاهی آن قدر وقت او را می‌گرفت که اطرافیان حتی مادر را به تعجب وا می‌داشت. این تضاد فرهنگی که شروع رشد شخصیت ویژه زهره است با یک ازدواج ناخواسته و نابهنگام به اوج خود می‌رسد. در اواخر سال تحصیلی ۵۴-۵۵ با اینکه سال تحصیلی را به پایان نبرده و در سش نیمه‌کاره مانده، به اجبار پدر با پسرخاله خود ازدواج می‌کند و عازم کشور آلمان می‌شود. عازم سرزمینی می‌شود که با او و هویت مذهبی‌اش بیگانه است. نامه‌های او به مادر همه حاکی از فشارهای روحی زیاد، ناهمگونی فرهنگی و اشک و ناله است. پس از شکست در ازدواج از طریق تماس با دوستان و راهنمایی ایشان و راهنمایی ایشان به لبنان رفته و به مبارزین فلسطینی می‌پیوندد. در لبنان یک دوره نظامی می‌بیند و سال ۵۶ به ایران بازمی‌گردد. باز گشت او همزمان با سال‌های پر تلاطم تغییر رژیم شاهنشاهی به انقلاب اسلامی است. فعالیت‌های انقلابی و مذهبی خود را در قالب شرکت در جلسات مذهبی، سخنرانی، توزیع نوارها و کتب و اطلاعیه‌های امام در شهر اصفهان، قم و تهران و تشکیل کلاسهای رزمی(تکواندو) به اوج خود می‌رساند؛ تا آنجا که از طرف ساواک نیز دستگیر می‌شود ولی با زیرکی خاص چون مدارک را از بین برده بود آزاد می‌شود. در این دوره مبارزات، او با یکی از همرزمانش ازدواج می‌کند و به خانه‌ای قدم می‌گذارد که با خانه پدری اختلاف اقتصادی فراوان دارد. مهرالسنه حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها و یک حلقه ساده شروع زندگی اوست. روزهای انقلاب به سرعت سپری می‌شود و بالأخره در اردیبهشت ۱۳۵۸ با حضور در یک عملیات نظامی بر علیه گروهک‌های ضد انقلاب در درگیری درفولادشهر اصفهان، به شهادت رسیده و پرونده پر تلاطم زندگی خودش و فرزند در بطنش بسته می‌شود. لازم به تذکر است ایشان توسط نفوذی‌های اول انقلاب در داخل سپاه پاسداران به شهادت رسید... کتاب زندگی‌نامه این بانوی شهید با نام «ستاره غروب» توسط نشر شاهد چاپ شده است. https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 231 و دوباره خنده‌اش شدت می‌گیرد. به کمیلِ جوان می‌گویم: - این چه طرز محافظته پسر جون؟ وقتی می‌بینی سوژه‌ت داره ضدتعقیب می‌زنه که نباید دنبالش بری! سرش را به زیر می‌اندازد و لبش را می‌گزد: - می‌دونم آقا، خیلی بد بود. ببخشید. آخه تازه‌کارم. هنوز چم و خم کار رو یاد نگرفتم. - با بخشش من چیزی فرق نمی‌کنه. این مدل تعقیب و مراقبت، سر خودت رو به باد می‌ده که هیچ، ممکنه کلا یه عملیات رو لو بده. گردنش را کج می‌کند و صدایش را پایین می‌آورد: - شرمنده آقا. قول می‌دم دیگه تکرار نشه. سرم را تکان می‌دهم و راه می‌افتم به سمت در سرویس بهداشتی. دارم در این فضای دم کرده و گرم خفه می‌شوم. هوای تازه و آمیخته با بوی بنزین که به مغزم می‌خورد، کمی حالم بهتر می‌شود. جوان پشت سرم راه می‌افتد: - آقا من تعریف شما رو خیلی شنیدم... روی پاشنه پا می‌چرخم و نمی‌گذارم حرفش را کامل کند: - هیس! دوباره سر به زیر می‌شود. دلم می‌سوزد بابت این که زدم توی ذوقش. بازویش را می‌گیرم و صمیمانه فشار می‌دهم: - ببخشید بابت امروز، خیلی اذیتت کردم. لبخند ریزی می‌نشیند روی لب‌هایش و دست می‌کشد به پشت گردنش: - نه آقا، اشکال نداره. حق داشتین. چند قدم دیگر که برمی‌دارم، چشمانم سیاهی می‌روند و درد و سوزش زخمم انقدر زیاد می‌شود که متوقفم کند. تلوتلو خوران، وزنم را روی دیوار می‌اندازم و چشمانم را روی هم فشار می‌دهم. سرم کمی گیج می‌رود که احتمالاً بخاطر خون‌ریزی ست. کمیلِ جوان می‌دود به طرفم و شانه‌هایم را می‌گیرد: - آقا! خوبین؟ چی شد؟ یک دستم را بالا می‌آورم و دست دیگرم را روی پانسمانم می‌گذارم: - چیزی نیست. میرم خودم. - رنگتون پریده. از زخمتون داره خون میاد. این‌طوری نمی‌تونین رانندگی کنین. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 232 کمی برای گفتن حرفش دل‌دل می‌کند و با تردید می‌گوید: - اگه اشکال نداره... من می‌شینم پشت فرمون، می‌رسونمتون بیمارستان. نگاهی به لکه خون روی پیراهنم می‌کنم که بزرگ‌تر شده. سوئیچ ماشین را از جیبم در می‌آورم و به سمتش دراز می‌کنم. لبخند می‌زند و دستم را می‌گیرد تا سوار ماشینم کند. می‌گویم: - خودم می‌تونم بیام. حقیقتش این است که چشمانم درست نمی‌بینند و قدم‌هایم سنگین شده؛ اما نمی‌خواهم کسی فکر کند هنوز آمادگی جسمی انجام ماموریت را ندارم. به هر بدبختی‌ای هست، خودم را به ماشین می‌رسانم و روی صندلی رها می‌شوم. جوان راه می‌افتد. می‌گویم: - موتورت چی؟ - اشکال نداره. بعد میام برش می‌دارم. شرمنده‌اش می‌شوم. هم یک ساعت در خیابان‌ها چرخاندمش، خفتش کرده‌ام و حسابی گلویش را فشرده‌ام، الان هم دارد من را می‌رساند به بیمارستان و موتورش را در پمپ بنزین رها کرده. به جلوی بیمارستان که می‌رسیم، می‌گویم: - فقط، یادت باشه کسی جریان خونریزی و بیمارستان رو نفهمه. هیچ‌کس؛ باشه؟ - چشم آقا. - انقدر به من نگو آقا. بگو عباس. - چشم آقا... یعنی ببخشید... چشم عباس آقا. می‌خندم و پیاده می‌شوم. پشت سرم که راه می‌افتد و وارد بخش اورژانس می‌شود، دوزاری‌ام می‌افتد که به این راحتی‌ها نمی‌شود دَکَش کرد. پانسمان زخم را که عوض می‌کنم و توصیه‌های رگباری پزشک را می‌شنوم، از بیمارستان بیرون می‌زنیم. به کمیل می‌گویم برود اداره. می‌خواهم با حاج رسول صحبت کنم. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام در این رابطه قبلا صحبت کردیم، هشتگ و رو دنبال کنید.
سلام خوش آمدید. نه، اینطور نیست که اگر رفیق رو نخونید خط قرمز رو متوجه نشید. فقط بعضی قسمت‌های رفیق لو میره.
سلام درباره سوال اول‌تون اطلاعی ندارم. «هک در واقع کاری است که برای پیدا کردن نقاط ورودیِ ممکن در سیستم‌های کامپیوتری و یا شبکه‌های کامپیوتری انجام می‌شود و در نهایت رخنه و ورود، اتفاق می‌افتد. هک کردن معمولا برای پیدا کردن راه دسترسی البته از نوع دسترسی غیرمجاز به سیستم‌ها و شبکه‌های کامپیوتری انجام می‌شود. عموما هدف از هک، یا صدمه رساندن به سیستم‌ها است یا دزدیدن اطلاعات موجود در سیستم.» هک همیشه با هدف دزدی اطلاعات نیست. گاهی هدفش فقط آسیب زدن به سیستم هست. هکرها انگیزه‌های مختلفی از هک کردن دارند. اگر گوشی به طور ناگهانی خیلی کند بشه، باتری سریع خالی بشه، برنامه‌های ناشناس بدون اطلاع شما نصب بشه، یا چندین بار گوشی خودش خاموش و روشن بشه، ممکنه هک شده باشه(البته بازم معلوم نیست). نشانه‌های هک رو می‌تونید در اینترنت جستجو کنید. اگر هک شدید، مهم‌ترین گزینه حذف برنامه‌های ناشناس هست و البته، به روز رسانی گوشی. در این رابطه باید با کسی که در این زمینه متخصص هست صحبت کنید. ممکنه آخرین راه، برگرداندن گوشی به تنظیمات کارخانه باشه. لازم نیست با پلیس فتا تماس بگیرید مگر این که سرقت اطلاعات مهم و جرائمی مانند تهدید و اخاذی صورت گرفته باشه. برای تماس با پلیس فتا، با ۱۱۰ تماس بگیرید. راهنمایی تون می‌کنند.
💠 💠 💞 سلام‌الله‌علیها💞 يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ. السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً. 🌱به نیابت از: شهید حاج قاسم سلیمانی شهید فوزیه شیردل شهید بابک نوری هریس شهید جمال بیگی http://eitaa.com/istadegi