eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
527 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر همه شما عزیزان و ممنونم از شما بابت محبت‌هاتون. غیر از عباس که شخصیت اصلی بود و واقعا اکثر مخاطبان دوستش داشتند، شخصیتی که خودم خیلی دوستش دارم سلما هست. سلما خیلی شخصیت مجهول و جذابیه... ممنونم که تا الان به بنده دلگرمی دادید با پیام‌های زیباتون. حالا میخوام که بیشتر کمکم کنید و روی ایرادات رمان بیشتر صحبت کنیم. گفتن ایرادات باعث میشه که بنده نقاط ضعفم رو در رمان‌های بعدی تکرار نکنم و واقعا رشد کنم. پس لطفاً بگید که کدوم قسمت از رمان به دل شما ننشست؟ کدوم قسمت اضافه بود یا خوب پردازش نشد؟ منتظریم... https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
سلام سپاس از این که ما رو دنبال می‌کنید.🌿 سخنرانی‌های ایشون در کانال گروه فرهنگی فانوس منتشر میشه: @fanousgroup_ir
سلام بله قطعا. با توجه به قرآن و روایات، حضرت ابراهیم، حضرت لوط، حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق علیهم‌السلام، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب علیهماالسلام، حضرت یعقوب و حضرت یوسف علیهماالسلام، حضرت سموئیل و حضرت داود علیهماالسلام، حضرت موسی، حضرت شعیب و حضرت خضر علیهم‌السلام، حضرت زکریا، حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهم‌السلام با هم هم‌زمان بودند و حتی در یک مکان یا در مکان‌های نزدیک به هم بودند. پیامبران زیادی هم هستند که خبری ازشون به ما نرسیده. با توجه به این که در قرآن اشاره شده که در تمام امت‌ها، پیامبری مبعوث شده و با توجه به گستردگی اقوام و ملت‌ها، واضحه که خیلی از پیامبران با هم در یک زمان بودند.
سلام دسترسی به تمام رمان‌ها از طریق پیام سنجاق شده امکان‌پذیر هست.
سلام امام حسین علیه السلام و یزید، نیای مشترک داشتند یعنی هردو از نسل قصی بن کلاب و قبیله قریش هستند؛ اما این نسبت خیلی دوره و برمی‌گرده به چندین نسل قبل. البته، درباره این که امیّه(جد یزید) واقعا از نسل قریش بوده یا یک برده آزاد شده رومی بوده، اختلاف هست و اگر این مسئله درست باشه، ثابت میشه که بنی‌امیه اصلا از قریش هم نبودند. اما فرض که نسبت فامیلی هم وجود داشته باشه. هیچ تفاوتی در اصل قضیه نیست. ابولهب هم عموی پیامبر بود ولی در قرآن مورد نفرین خداوند قرار گرفت. پس نسبت فامیلی، نه یزید رو تطهیر می‌کنه نه عظمت امام حسین علیه السلام رو خدشه‌دار می‌کنه. آقای دارابی به تفصیل پاسخ این شبهه رو دادند که اگر ابهام هست می‌تونید پاسخ ایشون رو هم ببینید: https://eitaa.com/hosein_darabi/10045
سلام خیلی ممنونم از محبت شما و خوشحالم که رمان‌ها مفید بودند. فعلا که شرایط چاپ فراهم نیست. دعا کنید شرایط فراهم بشه و ان‌شاءالله با این خبر خوشحال بشید.
سلام بله، بعضی قسمت‌ها باعث پراکندگی در پیرنگ داستان می‌شد و عملا خطوط داستانی اضافه در اصل داستان بودند و نیازی به وجودشون نبود. ممنونم از لطف شما
سلام حقیقتا خودم هم ازش می‌ترسم. و واقعا باید ترسید و از خدا خواست که خودش ما رو در راه درست نگه داره. ممنونم از لطف شما. نارفیق برای پاسخ به ابهامات رفیق بود. و قبول دارم که باید این ابهامات در خود رمان حل می‌شد؛ سعی می‌کنم در رمان این مشکل رو اصلاح کنم. ممنونم از انتقاد شما.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه 10 قسمت 1.mp3
10.1M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 بــرگ از درخــت می‌افتــه... می‌گیــم همین‌جــوری افتـاد! تیــغ تــو دســتمون فــرو مــی‌ره... می‌گیــم همین‌جــوری فــرو رفــت! یــه جایــی برنــده می‌شــیم... می‌گیــم شانســی برنــده شــدیم! یــه امتحانــی رو رد می‌شــیم... می‌گیــم امــروز، روزمــون نبــوده...! http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ممنونم از پیام‌های شما. البته توی خط قرمز خونه تیمی نداشتیم و اون خونه متعلق به مسعود بود. و قبول دارم که اون قسمت نیاز به پردازش بیشتری داره. جذابیت شخصیت مسعود به همین مجهول بودنش هست و این که مورد پسند نبوده، بخاطر قصور بنده در شخصیت‌پردازی هست که سعی دارم اصلاحش کنم. درباره خانم رحیمی، این شخصیت در ویراست دوم کلا حذف شد چون واقعا یک خرده‌پیرنگ اضافه بود که نه درست پردازش شد و نه درست سر و تهش معلوم شد و ایرادی که فرمودید کاملا وارده. در واقع این شخصیت در انبوه حوادث رمان گم شد. درباره اسارت عباس، حقیقتا خودم کشش روحی لازم برای نوشتن این قسمت‌ها رو نداشتم و برام آزار دهنده بود. برای همین زود تمومش کردم. و کلا قبول دارم که بخش اول داستان، هنوز جذابیت لازم رو نداره. ممنونم از پیام‌های شما هم‌چنان منتظر انتقادات شما از خط قرمز هستم: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
جلسه ده قسمت 2.mp3
9.02M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 هر اتفاقی «قطعا» دلیلی داره، که باید بهش ««فکر» کنیم. چون یا حکمتی داره، یا عبرتی، یا درسی. دنیا؛ استاد آدم‌هاست... اگر ما، شاگرد خوبی باشیم! http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه بغض--فاطمه شکیبا.pdf
758.2K
📚فایل پی‌دی‌اف مجموعه داستان کوتاه 💔 🍂روایتی از بغض‌های بی‌صدا و ناشنیده...🍂 🌱تقدیم به شهدای کربلا؛ آنان که ذوب در حسین‌اند...🥀 ✍️به قلم: فاطمه شکیبا(فرات) گروه نویسندگان مه‌شکن http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11 dine fetri_ ostad azimi.mp3
13.13M
🏴🎙️🏴🎙️🏴🎙️🏴 هرکسی، در مقابل خطاهای ما یه تحملی داره... یکی بیشتر و یکی کمتر. اما یه وقتایی، یه اشتباهاتی می‌کنیم؛ که «هرکسی» بفهمه... رهامون می‌کنه! انقدررررر که شرم‌آوره... تو این لحظه‌ها و تو بدتر از این‌ لحظه‌ها، «تنها» کسی‌که رهامون نمی‌کنه «خداست». http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 کتاب #پس_از_بیست_سال 📔 ✍🏻 #سلمان_کدیور #نشر_شهرستان_ادب #محرم #مه_شکن http://eitaa.
📚 کتاب 📔 ✍🏻 به راستی حسین علیه‌السلام را چرا کشتند؟ با وجود اینکه به این پرسش در طول تاریخ بارها پاسخ داده شده؛ اما همچنان پرسشی کلیدی محسوب می‌شود؛ زیرا تاریخ پیوسته در حال تکرار است و انسان نیز موجودی است که عبرت نمی‌گیرد. علاوه بر این همواره حاکمانی بوده‌اند که با محو کردن اصل ماجرا و پر و بال دادن به حواشی، پاسخ دادن به این پرسش را به تعویق انداخته تا راحت‌تر بتوانند قدرت را حفظ کنند. نویسنده سعی دارد در این رمان، به این پرسش پاسخ بدهد. داستان از کربلا آغاز می‌شود و با یک چرخش زمانی به روزگار خلافت خلیفه سوم و حکمرانی معاویه در شام می‌رسد و تصویری از آن زمان در کنار دسیسه‌ها و نیرنگ پسر هند را به خواننده نشان می‌دهد. سلمان کدیور نشان می‌دهد که معاویه چگونه برای حفظ قدرتش دست به هر توطئه و حیله‌ای می‌زده تا بتواند بیشتر در جایگاه حکومت شام باقی بماند. کدیور خواننده را به کوچه‌های شام می‌برد. مکان‌هایی که در آن جوانان شامی که روزگاری رومیان بر آنها تسلط داشتند، حالا در دوران اسلام به همان اعمال و رفتارهایی مشغول شده‌اند که قبلا بودند و تمام این‌ها از پیامدهای حکومت بنی‌امیه است که برای حفظ قدرت و البته نابود کردن آثار اسلام، اسلام اموی رارواج دادند و آنها را از معارف ناب دینی دور نگه داشتند. معارفی که سرچشمه آن بیست و پنج سال خانه‌نشین بود ولی به دست معاویه و خاندانش چنان تبلیغاتی علیه حقیقت او شد که کسی تصور نمی‌کرد اسلام علی(ع) همان اسلام محمد(ص) باشد تا جایی که برخی در زمان شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه، گفتند «مگر علی نماز می‌خوانده؟» "پس از بیست سال" با وجود حجم زیادش، ترکیبی دلنشین و روان دارد که سریعا خوانده می‌شود. نثر یکنواخت کتاب یکی از وجوه تمایز آن است. علیرغم حجم بالا، نویسنده از این حالت یکنواخت دور نشده که سبب شده انسجام متن حفظ شود و خواننده با نثری پراکنده مواجه نشود. مخاطب در در این اثر با مختصاتی از تاریخ اسلام روبه‌رو می‌شود که شاید قبلا در کتاب‌های تاریخ خوانده باشد، اما روایت زیبا و جالب "سلمان کدیور" است که آن را در ذهن او حک می‌کند. داستان جنگ صفین، فصلی مهیج و حماسی از رمان است که نویسنده سعی دارد آن را از یک توصیف خشک تاریخی به اثری با مایه های داستانی بدل کند. روایت عاشقانه سلیم و راحیل نیز به عنوان نیروی محرکه وقایع داستان عمل می‌کند و نویسنده از این توانایی در کار خود به خوبی استفاده کرده است. ریتم «پس از بیست سال» با وجود طولانی‌بودنِ رمان افت نمی‌کند و در هر فصل، چیزی برای غافل‌گیرکردن مخاطبش در چنته دارد. داستان عاشقانه‌ی سلیم و راحیل هم حکم نمکِ رمان را پیداکرده و کتاب بی‌آنکه به دام عاشقانه‌نویسی‌های کلیشه‌ای بیفتد، عشق سوزان میان این دو را باورپذیر به تصویر کشیده است. به همه‌ی این‌ها باید صحنه‌پردازی‌ها و توصیف‌های خوب «پس از بیست سال» را هم اضافه کنیم که در خلق فضاهای بکر و تازه برای مخاطب، قدرتمند عمل می‌کند. «پس از بیست سال» پیام روشنی دارد؛ پیامی که مخاطب را نسبت به «ابتلای اُمَوی» آگاه می‌کند و خطرِ اموی‌شدن را به مخاطبش هشدار می‌دهد. رمان، داستانِ طولانی نزاعِ ازلی و ابدیِ حق و باطل را با پیچیدگی‌های انکارناپذیر و سهمگینیِ هول‌آورش، پیش چشم مخاطب ترسیم می‌کند. 📖 شکسته، مضمحل و روبه‌مرگ، به خانه رسید. غلامان و ملازمان زیر بازوانش را گرفتند و به‌سختی از اسب به‌زیر آوردند. قامتش خمیده بود و چشمانش از فرط اشک سرخ و پف‌آلود، چنان‌که هرکه او را می‌دید یقین می‌کرد به داغی بزرگ و ماتمی ابدی مبتلا شده است؛ داغی که جز شیون آرامش نمی‌کرد و جز مرگ شفایش نمی‌داد. در روزی که تمام دمشق در جشن و سرور و پایکوبی غرق و تمام خانه‌ها و خیابان‌ها زینت شده بود، عمارت او تنها نقطهٔ شهر بود که صدای ناله و شیون و عزا از آن به گوش می‌رسید. http://eitaa.com/istadegi