🌱🌷🌱🌷🌱
به مناسبت #روز_دختر :
🥀معرفی #شهید_راضیه_کشاورز 🥀
✨راضیه جان!🧕
دخترِ مسلمانِ ترازِ انقلاب!🍃
🌸روزت مبارک!🌸
پ.ن: تصاویری از شناسنامه، کارنامه پایه اول راهنمایی، حکمهای قهرمانی، دستنوشتهها، تشییع و خود شهید راضیه کشاورز.
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🌱🌷🌱🌷🌱 به مناسبت #روز_دختر : 🥀معرفی #شهید_راضیه_کشاورز 🥀 ✨راضیه جان!🧕 دخترِ مسلمانِ ترازِ انقلاب!🍃 🌸
بسم رب الشهداء
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_راضیه_کشاورز 🌷
🔸تولد: ۱۱ شهریور ۱۳۷۱، مرودشت، استان فارس
🔸شهادت: ۲۴ فروردین ۱۳۸۷، حسینیه سیدالشهدای شیراز، کانون رهپویان وصال، استان فارس
پدرش ورزشکار بود، از این رو راضیه را در کلاس کاراته سبک شوتوکان ثبت نام کرد. سال پنجم ابتدایی کمربند قهوهای و سال دوم راهنمایی موفق به اخذ کمربند مشکی شد.
راضیه در ۱۱ مسابقه کومیته و کاتا شرکت کرد که در تمام مسابقات کومیته (مبارزه) مقام اول را به خود اختصاص داد. وی در سال چهارم ابتدایی در مدرسه شاهد ۸ در مسابقات حفظ قرآن کریم مقام اول و در ناحیه مقام ممتاز را کسب کرد.
سال سوم راهنمایی، راضیه بین خودش و خدا چنین عهدی بسته بود:
"…بیحساب پیش، انشاءالله به امید خدا و توکل به خدا چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه.
توی این چهل روز که از ۰۵/۰۳/۸۵ شروع میشه توفیق پیدا کنم مادامالعمر دعای عهد و زیارت امینالله را بخوانم و گریه کنم.
آقا تو رو خدا توفیق اشک ریختن تو این دعاها را به من بده و شب هم به یاد خانم حضرت زهرا (س) شبی ۵ صفحه قرآن بخوانم؛ انشاءالله تکرار آیه الکرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه.
و همچنین شکر نعمتهای خدا و توفیق آلوده نشدن به گناه و نابود کردن نفس اماره و تقویت نفس لوامه را داشته باشم و تسبیحات خانم فاطمه زهرا (س) را همراه با الگو برداری از حجاب، عفاف، ادب و اخلاق ایشان را سر لوحه زندگی خودم قرار دهم."
مادر راضیه میگوید:
همیشه جهانی دعا می کرد، تنها دغدغه خودشو نداشت، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک میکرد.
به شهید برونسی خیلی علاقه داشت، ایشون رو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود. پدرش از رزمندههای جبهه بود. همیشه از پدرش میپرسید: وقتی دوستات شهید میشدن چه حالی داشتن؟ موقع شهادت چی میگفتن؟
خسته از مدرسه بر میگشت، وقتی میگفتم خسته نباشی، دستانم رو می بوسید و در آغوشم میگرفت، می گفت: مامان خیلی دوستت دارم، شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید، من که کاری نکردم. از حالا به بعد نوبت منه، شما برید استراحت کنید.
صدای قرآن خواندنش وقتی تو خونه میپیچید به ما آرامش می داد. همیشه به من می گفت: مامان بیا برات قرآن بخونم تا خستگیت در بره.
بعد از شهادتش، خواب دیدم، در یک جای بلندی که پایین اون مردم هستند، یکدفعه صدایی بلند شد، در خواب حس کردم صدای خداست. فرمود: کسی هست بتونه قرآن بخونه؟
یک دفعه در بین جمعیت، راضیه دستش رو بلند کرد و به من گفت: مامان من میرم سوره بقره بخونم. و رفت و قرآن رو با صوت بسیار زیبایی خوند و من آرامش عجیبی گرفتم و گفتم راضیه خیلی خوب خوندی؛ بهت قول میدم دیگه دلتنگت نشم.
همیشه می گفت: امام زمان(ع) یار بیسواد نمیخواد.
خیلی از شبها تا دیر وقت بیدار میموند و درس میخوند. همیشه پیش خودم فکر میکردم که راضیه حتماً جزو تکرقمیهای کنکور میشود.
علاقه زیادی به درس زیستشناسی داشت، همیشه میگفت: "مامان وقتی معلم زیستمون داره درس میده، میفهمم خدا چقدر بزرگه."
هر روز که زیست شناسی داشت، وقتی به خونه برمیگشت مثل این بود که از یک زیارتی برگشته، خیلی حال معنوی خوبی داشت، مینشست و تمام درس رو برام توضیح میداد. در آخر هم در حالی که کتاب زیستشناسی باهاش بود شهید شد.
مسابقات کاراته استرس و هیجان بالایی دارد. زمانی که کمربند مشکی را گرفت به مسابقات رفت. یک گروهی از بچههای شهرستان فارس معروف بودند به نترس بودن. آنان ضربات را بیهوا میزدند. زمانی که به باشگاه رسیدیم، یکی از بچهها دوان دوان خود را به ما رساند و با اضطراب گفت: "راضیه با فلان گروه افتادی! " راضیه چیزی نگفت. به گوشهای رفت و لباسهای کاتا را پوشید و شروع کرد به گرم کردن خودش.
مسابقه شروع شد. چشمانم به راضیه دوخته شده بود که نکند از حریف بترسد! اما او آرامش عجیبی داشت و آرامشش من را آرام کرد. وقتی توی زمین رفت؛ چشمان معصومش پُر شد از اقتدار و جدیت و دیگر نمیشد به چشمانش نگاه کرد. ضربه اول را راضیه زد و دوم را حریف مقابل. پس از 4 امتیاز به صورت مساوی، راضیه شروع کرد به ضربات پیدرپی زدن و کسب امتیاز. همه حیرت زده شده بودند. با افتخار چشم به دخترم دوخته بودم و یادم به حرفی که مدتی پیش زده بود افتاد که گفت: "مامان مطمئن باش روزی جواب زحمتهای شما و بابا را خواهم داد." راضیه در آن مسابقه پیروز شد.
مهشکن🇵🇸
بسم رب الشهداء 🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 #شهید_راضیه_کشاورز 🌷 🔸تولد: ۱۱ شهریور ۱۳۷۱، مرودشت، استان فارس
دور بعد مسابقه با یکی دیگر از بچه های همان گروه افتاد. پس از وقت استراحت، راضیه روی زمین رفت. چشمانش همان چشمان نترس و بیباک بود. مدت کوتاهی گذشت ولی حریف مقابل از ترس نیامد. راضیه در آن دوره از مسابقه کاراته در قسمت مبارزه(کومیته) مقام نخست را کسب کرد.
راضیه شده بود الگوی بچهها. استادش پس از مسابقه میگفت: "بچهها تنها کسی که با فکر ضربه میزند راضیه است."
بهمن سال 86 پنجمین المپیاد ورزشی سراسری بانوان به میزبانی ماهشهر برگزار شد. در این دوره از مسابقات به صورت انفرادی در کومیته اول شد.
شب با اتوبوس به سوی ماهشهر حرکت کردیم. تنها بچههای چادری توی اتوبوس مرضیه و راضیه بودند. بچه های تیم اهل موسیقی و یک سری شیطنتها بودند ولی راضیه از همان ابتدا هندزفری گذاشت و سخنرانی و دعا گوش داد. نزدیک صبح، راضیه از ترس قضا شدن نماز آرام و قرار نداشت. چند بار به راننده اتوبوس تذکر داد که جایی برای نماز بایستد که در آخر راننده گفت قبل از طلوع به ماهشهر می رسیم. راضیه با یک لیوان آب توی اتوبوس وضو گرفت. به محض پیاده شدن جایی را پیدا کرد و نمازش را خواند.
پس از مستقر شدن، بچه ها برای تمرین به باشگاه رفتند. خواهرش میگوید: گوشهای از باشگاه در حال تمرین کردن بودیم که متوجه دو خانوم فیلمبردار شدیم. راضیه خود را سریع به آن دو رساند و خیلی مودبانه گفت: "شما چرا بدون اطلاع فیلم می گیرید؟" گفتند: "خب برای صدا و سیماست!" راضیه گفت: "قبل از فیلم برداری باید اعلام میکردید. حجاب ما خوب نیست. لطفا قسمتی که ما در فیلم افتادهایم را حذف کنید."
پس از تمرین به همه لباسهای یک دست دادند و گفتند برای افتتاحیه و اختتامیه این لباسهای ورزشی را بپوشید (هر استانی با رنگ خاصی مشخص بود). راضیه در افتتاحیه روی این لباس چادر پوشید. سرپرست تیم گفت: "چادرتان را در بیاورید ولی راضیه گفت ما بدون چادر نمیآییم.
کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفتهای از مدرسه میگذشت. یک روز با چشمانی پر از اشک و چهرهای غمگین به خانه آمد. گفتم: "مامان راضیه جان چرا ناراحتی؟" گفت: "مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچهها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم. چندین بار به اونها تذکر دادم و از آنها خواهش کردهام، اما آنها به من میگن تو دیگه شورش را دراوردی..." یک روز یکی از بچه های مدرسه از راضیه میپرسد: "تو چرا اصرار داری که نوار ترانه روشن نکنند؟!" راضیه در جواب میگوید: "گوشی که صدای حرام را بشنود، صدای امام زمانش را نمیشنود و چشمی که حرام ببیند، توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمی کند..."
در حادثه بمب گذاری حسینیه سیدالشهداء شیراز، راضیه از ناحیه کلیه، کبد، ریه، پهلو و سینه، دچار مصدومیت شد. هجده روز منتظر مهر قبولی خانم حضرت زهرا ماند. بعد از 18 روز، به عدد سالهای عمر مادر مظلومهمان زهرا سلاماللهعلیها، دقیقا با سینهای خرد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خسخس نفسهای دردناک، به دیدار حق شتافت و چهاردهمین شهید کانون رهپویان وصال شیراز شد...
✨راضیه جان!🧕
دخترِ مسلمانِ ترازِ انقلاب!🍃
🌸روزت مبارک!🌸
#روز_دختر
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم / آخرین سفر زیارتی 🥀 #شهید_راضیه_کشاورز 🥀
✨راضیه جان!🧕
دخترِ مسلمانِ ترازِ انقلاب!🍃
🌸روزت مبارک!🌸
#روز_دختر
#مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨او الگوی همه است؛
چه پسران، چه دختران...🍃
🌱میلاد #حضرت_معصومه علیهاالسلام و #روز_دختر مبارک!🌷
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi
سلام ممنون.
نه این فیلم راجب سعید حنایی و قتلهاییه که انجام داده. تقریبا دو یا سه سال پس از وقایع قتلهای زنجیرهایه.
تمام افرادی که به قتل میرسن یه عده زن بودن که خوب از این خانمهای خیابانی محسوب میشدن و این فرد اینهارا کشته.
حالا این فیلم هدفش اینه که بگه افراد مذهبی که تازه خط فکریشونم از سمت امام رضا«ع» و دیگر اهل بیت هست یه همچین کارایی میکنند.
این فیلم از نظر و دید مخاطبین مطلوبیت بالایی نداشته و حتی نمیشه گفت این فیلم از نظر ساخت و سینمایی درسته و تنها به این دلیل جایزه گرفته که بر خلافه عقاید دینی و مذهبی مسلمانان کار کرده.
#پاسخگویی_صدرزاده
سلام خداراشکر خوب بوده و اطلاعات خوبی داده بهتون چون بنده با کلی وسواس دارم رمان را مینویسم که هیچ اشتباهی پیش نیاد.
آیه کجاش بد جلوه داده شده؟ آیه را من بر اساس شخصیت خودم نوشتمش. یه جورایی انگار خودمم🙄
#پاسخگویی_صدرزاده
توی دولت هاشمی رفسنجانی تقریبا سال ۶۹ برای اینکه تحریمها برداشته بشه تیم مذاکره کننده که آقای ظریف و روحانی هم درش نقش داشتن میرن که مذاکره کنند. آمریکا شرط میزاره که اسیرایی که لبنان از ما گرفته را آزاد کنید تا ما هم تحریمها را برداریم. دولت هاشمی هم این کارا میکنه و حزب الله را قانع میکنه اسیرا را آزاد کنند. بعد آزادی همه اسرا، آمریکا زیر عهدش میزنه و میگه این آزادی هیچ ربطی به تحریمها نداره و یک موضوع جداست.
#پاسخگویی_صدرزاده
مهشکن🇵🇸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۸۸
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۸۹
نمیدانم از این همه همه فعالیتش و سرکش بودنش خوشم بیاید یا بترسم که کار دست خودش بدهد. سری تکان میدهم و به سمت اتاقم میروم. برگهای بر میدارم و با خودکار شروع میکنم به نوشتن وقایع گذشته. ماجرا از چهار قتل شروع شد و الان همه چیز شبیه کلافی در هم پیچیده است.
پرونده نارنجی رنگی را که بالایش اسم حسین سودمند را نوشته است باز میکنم. خط به خطش را این بار با دقت میخوانم. دنبال دلیلی هستم که ربط این قتلها را به وزارت پیدا کنم. به بخشی از زندگی حسین سودمند که میرسم دقتم را چند برابر میکنم.
«او در دوران سربازی به مسحیت گرایش پیدا کرد و پس از باز گشت به خانه، خانوادهاش به دلیل تغییر دین، او را از خانه اخراج کردند.»
ابروهایم را درهم میکشم و زیر مسحیت خطی میکشم و کنارش بزرگ مینویسم: «ارتداد.»
اما تنها این نیست؛ فعالیتهای تبشیری مسحیت و اعمال ضدحکومتی. دستم را مشت میکنم. پرونده بعدی را بر میدارم. او هم فعالیتهای ضدحکومتی داشته است. بعدی و بعدی هم همین طور است. خودکار را روی میز پرت میکنم. هر بار خواندن این پروندهها حرصم را در میآورد. با صدای باز شدن در اتاق سر بلند میکنم. عماد میگوید:
_دم در یه نفر منتظرته.
چشمانم را تنگ میکنم و میگویم:
_کی؟
میخندد و میگوید:
_آیه خانم.
اخم میکنم. رفتارهای عماد نسبت به آیه آزار دهنده است. به سمت در میروم و منتظر میشوم عماد بیرون برود. نگاه کلی به اتاق میاندازد و میرود. در را میبندم. آیه اینجا چه کار میکند؟ باید دفعه قبلی توجیهش میکردم که دور و بر اداره پیدایش نشود. از در اداره که بیرون میآیم، کنار درختی او را میبینم. مقنه چانهداری پوشیده و چادرش آزادانه دو طرفش افتاده است. به سمتش قدم بر میدارم.
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
💭ارتباط با نویسنده👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16467617947882
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi
سلام
از دیشب که خبرش رو شنیدیم بسی ذوقزده شدیم، مخصوصاً خانم اروند که ارادت خاصی به گاندو دارند 🙂
#پاسخگویی_فرات
سلام
ممنونم از لطف شما و این که برای مطالعه رمانها وقت گذاشتید.
خوشحالم که مفید بوده☺️
#پاسخگویی_فرات
پاسخهای قشنگ شما به چالش✨
راستش یه دختر، واقعا روح زندگی توی خانواده ست.
روزتون مبارک دخترا 👏🌷
نظر شما درباره سوال چالش چیه؟
https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
#معرفی_کتاب 📚
#فصل_فیروزه 📘
✍️نویسنده: #محبوبه_زارع
#نشر_کتابستان_معرفت
فصل فیروزه، داستانی عاشقانه است با محوریت حضرت معصومه (علیهاالسلام). سیندخت، دختری زرتشتی است که پدری تاجر دارد و با او و کاروان تجاریاش، به نقاط مختلف خلافت عباسی در سیروسفر هستند. ثمره این سیروسفر، آشنایی او با کیارش است. پسری زرتشتی اهل نیشابور که فیروزهتراشی است ماهر. عشقی آتشین وارد ماجرا میشود و... .
#بریده_کتاب 📖
دین، دل میخواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمیآورد. تنها بندگان برگزیده خداوند طعم عشق را میچشند.
همین را بدانی و باور کنی، در قاعده عشق کافی است...
#روز_دختر
https://eitaa.com/istadegi
✨این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیتشدهی دامان اهلبیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهمالسّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن دورهی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
رهبر انقلاب اسلامی ۲۹/مهر/۱۳۸۹
#حضرت_معصومه
#روز_دختر
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi
🌱...دختران عزیزم آگاهیهایتان را بیشتر کنید. مطالعه، تحقیق، ورود به مسائل...‼️
#میلاد_حضرت_معصومه (سلاماللهعلیها) و #روز_دختر مبارک!🌷
#مه_شکن
https://eitaa.com/istadegi