eitaa logo
نویسندگان جریان
495 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
117 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱همه‌مان این روزها وقتی برای رفع تشنگی آب می‌نوشیم مثل زهر میشود برایمان، دوست نداریم بهترین غذای لیست هفتگی‌مان را بپزیم به ساده ترین غذا هم که فکر می‌کنیم مثل تیغی می‌شود در گلو. همه‌مان این روزها اگر شب به علت کارهای روزمره و خستگی خوابمان ببرد. صبح عذاب وجدان داریم که چرا خوابیدیم؟ چطور شد خوابمان برد؟ آخر ما به رفاه عادت داریم و آن‌طرف مرزها سالهاست که به نداشتن رفاه عادت کرده‌اند😭 این روزها ظهور را نزدیک می‌بینیم و بیشتر از همیشه دعا می‌کنیم دلم می‌لرزد دلم عجیب امام را می‌خواهد اما می‌ترسم، می‌ترسم شرمنده باشم می‌ترسم باری باشم به دوش امامم😔 و نه کمکی و نیرویی آخر وجودم پر از غفلت است و سهل انگاری پر از عُجب و غرور و پر از تسویف و ندانم کاری و... ای کاش بارانی می‌آمد در صحرای وجودم، مثل هوای پاییز که باران می‌بارد و همه‌ی خیابان ها و درخت ها را می‌شوید و تمیز می‌کند بارانی میبارید و وجودم را تمیز می‌کرد تا صحرای وجودم دشتی سرسبز و با طراوت شود. می‌شود آقاجان وقتی می‌آیی باران رحمت بر سر شیعیان ببارد و بعد به دیدارت بیاییم؟ 😭😭 می‌شود؟ تا این صحرا‌ی وجود دشتی سرسبز و با طراوت شود. دلم می‌لرزد... اما شنیده‌ام که ناامیدی حیله ی شیطان است پس جوانه ی امید درونم را زنده نگه می‌دارم شاید همین جوانه را از من بپذیرند. دفترم را باز می‌کنم و بار دگر به کوله‌ام نگاه می‌کنم چه دارم چه توانمندی هایی؟ چه کاری می‌توانم در این مسیر انجام دهم و بسم الله... می‌گویم و امید دارم که امام من برای دل‌های شکسته دعا می‌کند.» ✍حدیث انصاری زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«دلم این روزها مثل هر مادر دیگری بارها برای مادران و کودکان غزه می سوزد. دیشب رفته بودیم حرم برای شرکت در دعا برای مردم فلسطین، حاج میثم روضه علی اصغر را می خواند، وقتی تشنگی و مظلومیت کودکان فلسطینی را یاد می کردند جگرم می سوخت و اشک جاری می شد. در حال گوش دادن به روضه بودم که آقایی جلو آمدند و به پسرم گفتند:« بیا عمو» و دیدم یک بسته داژه‌ی شکلاتی به او دادند و کمی جلوتر به کودک دیگری.. دوباره جگرم سوخت.. الهی بمیرم برای کودکانی که به جای شکلات، بمب و موشک هدیه آن هاست. آن طرف صحن ناگهان مادری بی تاب را دیدم که از گم شدن فرزندش رنگ به چهره نداشت. و باز هم سوختم برای مادرانی که جلوی چشمان شان پاره های تن شان پرپر شدند.» «بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ» ✍آمنه افشار 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
                        ﷽ کتاب «خواهر طاهره» رزقی بود که مطالعه ی آن این روزها نصیبم شد. خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) خواندن کتاب های خاطرات و سرگذشت خواهرا ن مبارز در طول تاریخ برای هر خانمی که قصد دارد نقش موثر و مفیدی در اجتماع ایفا کند لازم و ضروری است. دل و جرأت بزرگی که سرکار خانم دباغ داشتند در روند ایفای نقش های ایشان بسیار مهم و موثر بوده است. تحمل شکنجه های ساواک بر شخص خودت که دلی بس بزرگ می خواهد و از آن سخت تر تحمل شکنجه های روحی است، زمانی که دختر چهارده ساله ات را دستگیر و بعد شکنجه می کنند و تو صدای داد و فریاد او را زیر شکنجه می شنوی . دلی بزرگ می خواهد که با وجود داشتن هشت فرزند و با وجود مشکلات زندگی و همچنین دوری از همسر، با همه ی توانت به مبارزات انقلابی ات ادامه دهی. دلی بزرگ می خواهد زمانی که فرزندت در بیمارستان نزدیک جان دادن باشد و تو همچنان به وظایفت عمل کنی. و من به این نتیجه رسیدم که باید داشتن همچین دل های بزرگی را از خدا طلب کنیم تا بتوانیم موثر باشیم. ⁦✍️⁩مرضیه پوستچیان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الو.. الو...یک.. دو.. سه..! صدای من می‌رسه؟! خب خوبه.. سلام 😊 نیمه شب بارونی‌تون بخیر.. اینجا مشهد، کانال جریان من، انصاری زاده، با شما صحبت می کنم. طبق روال هر هفته شنبه‌ها 😍🎉 شنبه‌ی هفته‌ی قبل رو که یادتونه؟! درباره اینکه «نوشتن رو از کجا شروع کنیم»، صحبت کردیم. امشب موضوع صحبت مون اینه👇👇
🚴‍♂چگونه شروع کنیم؟ 🌱داستان را با یک معما، وضعیتی پُر رمز و راز یا در هاله‌ای از ابهام شروع کنید. این وضعیت یعنی چه؟ یعنی با چیزی شروع کنید که خواننده انتظار ندارد، ببیند و بخواند. موقعیتی ورای تصور و حدس خواننده.👌 وقتی در اولین پاراگراف داستان شخصیت اصلی را در چنین موقعیتی قرار بدهیم، خواننده کنجکاو می‌شود که چندوچون این وضعیت یا علت پیدایش آن را بفهمد. با این کار، خواننده همچنین به حل این معما یا رفع ابهام از وضعیت علاقه‌مند می‌شود و لذا داستان را با علاقه دنبال می‌کند. 📚دو مثال بخوانیم...👇
نمونه‌ای از کاربرد این شیوه را در آغاز داستان «این سوی تَل‌های شن»، نوشته‌ی جمال میرصادقی، می‌توان دید: «یک روز صبح، وقتی آقای عارفی از خانه بیرون آمد که به اداره برود، آن اتفاق عجیب برایش رخ داد. آقای عارفی در خانه‌ی نوسازی که در شمال شهر به تازگی ساخته بودند با زن و فرزندانش زندگی می‌کرد. مردی چهل‌ـ‌چهل‌وپنج‌ساله، کوتاه‌قد، با شانه‌های افتاده و شکم تورفته و اندامی لاغر و تَرکه‌ای بود. دست‌هاش موقع راه رفتن، بی‌حرکت در دو طرف می‌آویخت. آقای عارفی کمی به جلو خم می‌شد و با قدم‌های تند و سریع جلو می‌رفت. سایه‌اش همیشه خمیدگیِ بدن او را نشان می‌داد و آقای عارفی آدم قوزی و پَت‌وپَهنی را می‌دید که جلو یا در کنار او راه می‌رود.» نحوه‌ی آغاز شدن داستان «اعدام»، نوشته‌ی حسن تهرانی، نمونه‌ی خوب دیگری از کاربرد همین شیوه را به نمایش می‌گذارد: «یک روز صبح مرا اعدام کردند ــ بهار بود یا زمستان، نمی‌دانم. به هر حال، یک وقتی مرا اعدام کردند. گناهم رفاقت با تمساحی استثنایی بود؛ تمساحی آفریقایی که گریه نمی‌کرد. فرمانده سعی کرد اخم کند، ولی باور کنید آدم خوش‌رویی بود. طوری فریاد کشید: ”آتش …“ که من به دلم نگرفتم. مثل این‌که گفته باشد: ”سلام“ یا هندوانه …»
📌در داستان اول خواننده کنجکاو می‌شود بداند که آن اتفاق چیست، و همین کنجکاوی که فقط در خط اول داستان ایجاد شده، باعث می شود، توصیفات یکدست و ایستای داستان را بخواند تا زودتر متوجه آن اتفاق بشود. 📌در داستان دوم، این تکنیک قوی‌تر اعمال شده و جذابیت شروع داستان برای خواننده بیشتر است.👌 ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من هیچ وقت آمار ها را دقیق نمی خوانم. مثلا اگر‌ جایی نوشته باشد آمار فلان مورد ۱۸۷۳ است، من می خوانم حدودا ۲۰۰۰ تا یا بخواهم خیلی حوصله کنم می گویم ۱۸۰۰ تا مثلاً ! اما امروز در آمار شهدای کودک فلسطینی خواندم: ۱۸۷۳ و باز خواندم یعنی هزاااار تا و ۸۰۰ تااااا و ۷۰ تای دیگر هم و ۳ تا بیشتر... ... . 😭 حتی آن عدد ۳ هم سنگین بود توی این آمار... . 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
دیشب در هیئت دو نفر از دوستان متفاوت آمده بودند. مثل همه برای بهره برداری، اما اینها بیشتر می خواستند. آمده بودند تا با درگیر کردن خودشان با کارها رشد کنند. گفته بودند می خواهیم بیاییم درگیر شویم و تجربه برداریم. هیئت خادم زیاد دارد. همهٔ خادم ها با ارادت می آیند. اما چیزی در ارتباط با این دو نفر توجهم را جلب کرد. یک آن به خودم آمدم و دیدم کارهایی را دارم به این دو می گویم که تا حالا فقط خودم انجام می دادم. دقیقا همان کارهای پیچ خوردهٔ بعضا آخ دربیار را. کارهایی که معمولا در تفویض ها نمی گنجند. مسائلی که گاهی اشک در می آورد... . و چقدر در سوق دادن این کارها به این دو نفر راحت بودم. نه اینکه با بقیه سخت باشد؛ اما معمولا نمی گذارم خادم ها درگیر لایهٔ مبهم هیئت شوند. اما این دو نفر را فرستادم در همان لایه و درگیرشان کردم. این واقعه چند درس برایم داشت. |یک| اینکه فرق می کند با چه نیتی کار کنی‌. بین نیت های خوب، تو بازهم خوب ترینش را بردار. |دو| اینکه فرق می کند هدفت را بگویی یا نگویی. سیستم ها با هدف های واضح هماهنگ می شوند و هدف های شفاف، روزی ها را با خود می آورند. |سه| اینکه مسئول هیئت باید حواسش باشد دیگران به چه قصدی آمده اند و بر عهدهٔ اوست که هدف ها را کشف کند و متناسب با آن، مدل ارتباط را بچیند.... . این بود روایت من از هیئت دیشب؛ کماکان معتقدم هیئت سبک زندگیست و باید روایت شود. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
وقت اخبار ،زیر لب گفتم کاش من،میزبانِ تان بودم! مادر کودکانِ خود نه فقط! مادرِ کودکانتان بودم وقت اخبار شد...دلم لرزید داغ ها قابلِ شنیدن نیست ما شنیدیم و این عجیب تر است! که نمُردیم و زندگی باقیست! نکند عادتِ من و تو شود دیدنِ داغ های هرروزه! بخدا ذره ذره آب شدیم آه از غزه...آه از غزه! کودکانی که رعشه دار شدند! کودکانی که سوخت پیکرشان! کودکان گرسنه و تشنه در پیِ قرصِ ماهِ مادرشان! مادران لای لای میخوانند تا جهان،اندکی شود بیدار! ، روشن کرد باشرف‌ را ز بی شرف اینبار! وقتِ که پیش آمد! در فضای مجازی اش ،لال است! آنکه ترسید از مخاطب ها و ندانست وقتِ غربال است! اینکه هر روز ،روز عاشوراست اینکه هرجا،زمین کرب و بلاست، شده مصداقِ آن همین غزه! پس بپا خیز! مقصدت پیداست شور باید به پا کند شاعر... تا زمانی که اذنِ میدان نیست! بیت ها موشک اند ترکش و تیر موقع انتقام صهیونیست تاری از عنکبوت مانده فقط تا شود تار و مار، این ظالم! دست بالای دست بسیار است و یدُاللّه فوقَ اَیدیهِم... ⁦✍️⁩عارفه دهقانی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅گفته بودیم همه ما میتوانیم یک محقق تاریخ شفاهی باشیم. حالا اگر این را قبول ندارید، لااقل از من بپذیرید که همه ما منابعی برای دریافت اطلاعات را در اطراف خود داریم. با اندک توجهی میتوانید آنها را پیدا کنید. 👵مثلا مادربزرگهایی که در حوادث مهم قبل و بعد از انقلاب حضور داشته اند. وقایعی مثل کشف حجاب رضاخانی، قحطی بزرگ ایران، تصاحب زمینهای کشاورزان در روستاهای کوچک و بزرگ و هزار ماجرای دیگر. 🧔‍♂یا پدر و مادرهایی که لااقل تجربه دیدن و خواندن یک اعلامیه و دیوار نویس را در سالهای پیش از انقلاب دارند. خاله ای که در راهپیمایی ها شرکت کرده باشد. عمویی که در عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس، با شهدای شاخص و یا گمنام ترین شهیدان نشست و برخاست داشته. 👨‍🦰اصلا نزدیکتر بیاییم، همسایه ای که توانسته یک موسسه فرهنگی را طوری اداره کند که اولین مخاطبانش حالا خودشان کار را دست گرفته اند و دارند فعالیت تربیتی ارائه می دهند. 🧕یا دوستی که با وجود همه سختی های موجود در جامعه، دارد در کنار فعالیت اجتماعی چهار فرزند را هم به خوبی تربیت میکند. 💎 همه اینها گنج هایی هستند برای ثبت تاریخ کشور عزیزمان. برای اثباتِ ... توانستن ها. بله. یادم هست که قرار بود درباره ضرورت پرداختن به تاریخ شفاهی بگویم. اما دلم نیامد ذهن تان را کمی قلقلک ندهم و توجه تان را به سوژه های ممکن در اطرافتان جلب نکنم. 🎞📱✍ اندکی که دقت کنید، و سوژه ای بیابید، دلتان میخواهد کاغذ و قلم به دست نزد یکی از عزیزانتان بروید، از او بخواهید آلبوم عکسهایش را بیاورد، ضبط صوتِ گوشی تان را روشن کنید و درباره تلخ و شیرین های زندگی اش بپرسید. اگر چنین کاری را آغاز کردید ، ما را هم خبر کنید. خوشحال میشویم و میتوانیم شما را در پیشبرد بهتر کارتان همراهی کنیم. ✍فهیمه فرشتیان 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شهید سیّد مرتضی آوینی: قدس جلوه برکت خدا و پله ی نخستین معراج انسان است و مسلمین برای دستیابی به اهداف نهایی اسلام.... 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
روایت-فلسطین-صفرزاده.pdf
5.78M
روایت فلسطین مروری کاربردی و سریع از قرن ۱۸ تا پیش از طوفان الاقصی 🔻ایده تشکیل اسرائیل از کجا آمد؟ آیا یهودیان جهان با این ایده موافق بودند؟ 🔻چرا فلسطین هدف قرار گرفت؟ آیا یهودیان از قدیم قصد بازگشت به فلسطین را داشته‌اند؟ 🔻اسرائیل چقدر از زمین‌های فلسطین را خرید و از چه کسانی خرید؟ و چطور توانست گام به گام نزدیک نود درصد فلسطین را اشغال کند؟ 🔻ایده مذاکره با اسرائیل از کجا آمد، چطور پیش رفت و چه نتایجی داشت؟ انتفاضه سنگ و انتفاضه چاقو چرا شکل گرفت؟ 🔻آیا تشکیلات خودگردان فلسطین یک دولت است؟ مردم غزه طرفدار حماسند یا گروه‌های دیگر؟ نسبت مقاومت اسلامی فلسطین با ایران و کشورهای عربی چیست؟ و... در ایـران صحبـت از فلسـطین بسـیار اسـت ولـی قصـه‌اش کمتـر بیـان می‌شـود. شـعارها، کـه البتـه در جـای خـود لازم و مفیـد هسـتند، جـای آن را گرفتـه اسـت. حامیـان فلسـطین در ایـران بـرای تقویـت گفتمـان خـود نیـاز دارنـد تـا تاکیـد بیشـتری بـر روایـت فلسـطین بـرای مخاطـب ایرانـی داشـته باشـند... این بخشی از مقدمه کتابچه مجازی کوتاه و خوش‌خوان است. این تاریخچه فشرده و مصور، که بر اساس چند ارائه از استاد ، پژوهشگر مقاومت و روابط بین‌الملل، آماده شده است، قصه فلسطین و اسرائیل را از قرن ۱۸ تا قبل از طوفان الاقصی روایت می‌کند و به سوالاتی از قبیل آن چه فهرست شده، پاسخ می‌دهد. در مطالعه و ترویج این فایل بکوشیم. 🇵🇸✌️ @smjmiry
«پینو کیو» حدود صد و چهل سال از تولدش می‌گذرد و تصویرش در ادبیات و سینما گره خورده با دروغ و دماغ دراز. دماغ چوبی‌اش به سمبلی بدل شده برای تمسخر سیاست‌مداران دروغ‌گو که کم‌شمار هم نیستند. اما ورای این پوسته ظاهری، پینوکیو درواقع عصاره و چکیده ی داستان خلقت بشر است و همان‌گونه که بندتو_ کروچه، فیلسوف و سیاست‌مدار صاحب‌نام ایتالیایی می‌گوید: چوبی که پینوکیو از آن تراشیده شده، بشریت نام دارد. معنای تحت‌اللفظی پینوکیو در زبان ایتالیایی چشم کاجی است و شاید روزی که کارلو پسرک چوبی‌اش را روی کاغذ جان می‌بخشید، به ذهنش هم خطور نمی‌کرد که پینوکیو چنین شهرت عالم گیری پیدا کند. کلودی در دهه‌ی آخر عمرش و در اوج فقر و البته خلاقیت، پینوکیو را به‌عنوان داستانی کودکانه برای یک مجله نوشت، دوره‌ای که در پی قماربازی های دائمی، زندگی‌اش را یکسره باخته بود. پینوکیو از یک زاویه، آینه‌ی تمام نمای شخصیت خالقش است، پسری که در خانواده‌ای فقیر متولد شد و در مدرسه شر و شیطان بود و ماجراجو و آن‌طور که گفته‌شده شیفته ی الاغ‌ها. کلودی نقاشی‌های زیادی از الاغ‌ها کشیده است و شاید همین علاقه غریبش، منبع خلق یکی از صحنه‌های مشهور کتاب یعنی استحاله ی پینوکیو به الاغ باشد، نمادی پیچیده و متناقض با عقبه‌ای انجیلی و مذهبی، احمق و مهربان و مطیع و درعین‌حال سرکش و چموش. ادامه 👇👇👇 ✍مرجان بهرام زاده 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
پینوکیو کودکی است که از همان آغاز تولد با عرف جامعه برساخته‌ی بزرگسالان، بنای ناسازگاری و دهن‌کجی می‌گذارد. او کودکی است مهر طلب و بی‌مادر که پدر پیرش (پروردگار) را مسخره می‌کند و به‌محض اینکه ژپتو برایش پا درست می‌کند، از خانه (بهشت امن) می‌گریزد و بی‌هوا به دل خطر و تاریکی و اشتباه می‌زند. پینوکیو، یک‌دنده و کله‌شق و صد البته احمق است، اما ابدا، بد و شرور نیست و حتی به‌راحتی رام کلمات مهرآمیز می‌شود. شیاطین داستان یعنی گربه و روباه هم ضعفش را به‌خوبی می‌دانند و سکه‌هایش را از او می‌گیرند. پینوکیو زاده ی فقر است و نمادی است از طبقه ی ساده‌دل که از فرط نداری به خیال‌بافی روی‌می‌آورد و با وعده‌های خیالی هم می‌شود فریبش داد. با اینکه برخی منتقدان، پینوکیو را داستانی اخلاقی و اندرزی برای تربیت فرزندان سرکش می‌دانند، اساساً پینوکیو نمادی است از معصومیت و سادگی دربرابر بی‌عدالتی و ریاکاری جامعه ی بزرگسالان. او در صحنه‌ای هولناک، بر بلندای شاخه ی بلوطی پیر به دار کشیده می‌شود و یک‌بار هم در دادگاهی احمقانه به جرم بی‌گناه بودن به زندان محکوم می‌شود و وقتی در شهر هرت آدم‌های شرور و گناهکار از زندان آزاد می‌شوند، برای رهایی، به‌اجبار اعتراف می‌کند گناهکار است تا زندانبان با عزت و احترام آزادش کند. پینوکیو از این‌که در پایان، تطهیر و به فرزندی با گوشت و پوست و خون برای پدرش مبدل می‌شود، درنهایت، پیامی مهم و تلخ برای کودکان جهان دارد: هرگز به جهان بزرگسالان اعتماد نکنید. منبع:سال نامه ی شورای کتاب کودک ۱۳۹۹ ✍ مرجان بهرام زاده 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم بند نافت را ببر یک هفته است مراقب بند ناف پسرکوچولو هستم و هربار چشمم به آن افتاده است به عظمت خالقش فکر کرده ام. رگ های کوچک و باریک در بافتی گوشتی که پیوند من و جنینم بوده است. رگ هایی که کوچک ترین اختلال در آن ها می توانست جان فرزند در بدنم را به خطر بیندازد. حالا دیگر عضوی زائد شده اند. جنین، نوزادی تازه متولد شده است و پیوند میان بدن من و او از بین رفته است. حکایت ما و تعلقات دنیا همین است. چیزی را برای خودمان حیاتی می دانیم اما اگر رشد کنیم و از مرحله‌ی اکنون خود چند پله بالاتر برویم، آنچه حیاتی می دانستیم زائده می شود. و این چرخه در هر پله ی رشد که تولدی تازه برای جانمان است تکرار می شود. ⁦✍️⁩انسیه سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱