_سن و سالی از او گذشته . پرچم زردی در دست دارد و به این طرف و آن طرف می چرخاند . زیر لب با طمأنینه می گوید:« شهادت ما را هم بخواه!»
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
_کاش نگهدارن من دم درم...
نفس نفس می زد .
تماسمان تمام شد. از ته دل خواستم هر چه خیر است همان شود !
چشم ریز کردم . ماشین دم در ایستاده بود . می دانستم هر چه از دل برآید بر دل نشیند ! دویدم و خودم را رساندم.
او رسید، با چشمانِ حاجت روا شده !
#شهیدهمعصومهکرباسی
✍عارفه اصغری
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«نمیدانم چه شد، وقتی میخواستم دو کلمهای برایشان بنویسم، قلمم گرفت!
درست مثل زمانهایی که خانه آماده ی پذیرفتن مهمان است ولی دل آدم میگیرد، اینطور حس و حال، دعوت کردن ندارد.
قلم میگیرد و توان دعوت کلمات را از دست میدهد.
هر دو گوشهای نشستهایم و به عکس خیره شدیم.
زانو به بغل گرفتهایم، نه برای گوشهگیر شدن، نه!
فقط برای چند دقیقه، عمیقتر فکر کردن!
انقدر هجمهی فکرها زیاد است که مجبوریم در آن گوشهی درون، زانو به بغل، کوچک بنشینیم.
فکر میکنیم...
به یک زندگی واقعی!
دور از فانتزی های رنگی...
به شیوهی زنده بودن!
دور از هیاهوی ترس از مرگ...
به ماندگار شدن!
با پنج فرزند و مسیری که برایشان آغاز کردند..»
✍کوثر نصرتی
#شهیدهمعصومهکرباسی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
ساعت حدود هشت شب بود. آخرین ظرف کلاسِ دختران نوجوان ناربلا را همراه با فاطمه جان شستیم. بقیه بچهها رفته بودند.وسایلم را جمعوجور کردم.با خواهرم عارفه در رواق امام خمینی قرار داشتم،برای شرکت در مراسم شهیده کرباسی. هرچه بالا و پایین کردم دیدم به حرم نمیرسم. نماز مغرب را همان جا خواندم. با دوستان و همکاران خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم. عارفه تماس گرفت که شهیده را آوردهاند معراج شهدا. قدم هایم را تندتر کردم. یاد دیروز افتادم ، از دوستان تهرانیام شنیده بودم که ایشان به آنجا آورده بودند اما رسانههای ملی، آن گونه که- باید بانوی مقاومت ایران را نشان ندادند. حالا نه به عنوان روایتگر بلکه به عنوان دختری از ایران ، از مشهد، میخواستم در آن مراسم باشم.
در مسیر مداحی «یوما ذکرینی...» با صدای باسم کربلایی - گوش میکردم. چه خوب در مورد شهدای جوان میگفت .خط ۲۱۰ نزدیکترین اتوبوسی بود که میتوانست مرا برساند. اما به فکرم افتاد که با مترو بروم.حجم ترافیک در خیابان مجد بسیار بود و میترسیدم به موقع نرسم. زیر لب یا زهرا یا زهرا میگفتم و آرام با مداحی دم میگرفتم. میدان شهدا از اتوبوس پیاده شدم و سلامی به سلطانم دادم.سوار خط دو مترو شدم.
آرام « اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بینها و سر مستودعها » میخواندم
من که همیشه عادت داشتم در مسیرها کتاب بخوانم، درسهایم را مرور کنم و یا بنویسم، حالا دست ودلم به هیچ کاری نمیرفت. اصلا دست و دلم به کار دیگری نمیرفت.
عارفه دوباره تماس گرفت که زمان کمی مانده و من توسل میکردم.
این همه اضطرار از سر نیاز بود. از اول ترم ، سرگرمی به دانشگاه و ده ها کار دیگری که همیشه مشغول شان بودم باعث میشد کمتر به احوالات معنویام سر بزنم.
دو دقیقه مانده بود تا به معراج برسم که عارفه تماس گرفت :« کجایی؟ دارن شهیده رو می برن ها!»
دویدم و گفتم : «بهشون بهشون بگو نگه دارن ، دو دقیقه دیگه اونجا هستم!»
وقتی رسیدم ماشین حرکت کرده بود.
ناگهان خانمی در شیشه ای کیوسک نگهبانی را باز کرد و با صدایی ملتمسانه گفت :«من دیر رسیدم». ماشین همان جا توقف کرد .
در دل میگفتم:« بانو خدا به همراهت ، با حضرت زهرا سلام الله محشور باشی»
اشک ریختم و بوسه ای به تابوت زدم. عارفه داد زد:« بالاخره رسیدی!»
رفت جلو تر ، تا بار دیگر بوسه ای بزند بر تابوت. با سه شاخه گل برگشت. پرسیدم :«اینا رو از کی گرفتی؟»
و او جواب داد: «فکر کنم پسر شهیده داخل ماشین حمل تابوت بود، اون به من این گلا رو داد!»
گلها را بر روی چشمهایم کشیدم. در ماشین بسته شد و حرکت کرد.
خانم های کمی بودیم که آنجا داشتیم بدرقه می کردیم...
بانوی مقاومت ،
شهیده معصومه کرباسی ،
راه و روشت بماند برایمان ،
تو تنها مادر فرزندان خود نبودی،
حالا مادر مقاومت ایران- لبنان شدی...
باشد در یادگارمان،
دختری از دیار ایران زمین، شهر شیراز ،ایستادگی از زبان بانوان را در تاریخ ثبت کرد!
روحت جاودان و یادت در ذهن مان!
*روایت مائده اصغری از مراسم شهیده معصومه کرباسی*
*معراج شهدای مشهد*
#شهیدهمعصومهکرباسی
#تشییع_پیکر_شهید
#شهیده_ترور
#بانوی_مقاومت_ایران_لبنان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
#حافظ_خوانی
#حفظ_شعر
تصویر متعلق به کانال بانوان هنرمند هیأتی میباشد
@Kheymeh_Art
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
#معرفی_کتاب_کودک
🟠🟡 نُقطه 🟡🟠
🔰مؤلف: پيتر رينولدز
🔰ناشر: پرنده آبی
🔰گروه سنی: (ب)
بسم الله...🌱
✍ برشی از کتاب:
کلاس هنر تمام شد، اما کاغذ نقاشی واشتی سفید بود. او به معلم گفت: «من نمیتوانم نقاشی بکشم» اما معلم در جواب او گفت: «فقط یک خط، علامت یا یک چیزی بکش و ببین تو را به کجاها میبرد.» وشتی با ماژیک ضربهای روی کاغذ زد و نقطهای کشید. معلم از او خواست کاغذ را امضا کند.
هفتهی بعد...
🍃🟠🍃
واشتی فکر می کند هیچ استعدادی در کشیدن نقاشی ندارد و نمی تواند نقاشی بکشد اما انگار معلمش برای او نقشه هایی دارد...
معلم او را اجبار به نقاشی نمی کند، فقط از او می خواهد یک علامت کوچک روی صفحه ی سفید دفتر نقاشی اش بکشد و در ادامه داستان ما می بینم که چگونه واشتی با تشویق معلم مهربانش متوجه استعداد هنری خود میشود و در این مسیر اعتماد به نفس خود را به عنوان یک هنرمند پیدا میکند.
🍃🟡🍃
پیام این کتاب از کشیدن نقاشی فراتر است، نویسنده تمام سعی خود را به کار بسته تا مخاطب خود را متوجه این موضوع کند که هیچ وقت نباید از پرورش استعداد های هنری ناامید شد، او کودک را امیدوار می کند که در کنار پرورش استعدادهای هنری، جرأت بیان احساسات و اعتماد به نفس ابراز عقایدشان را نیز می دهد.
🍃🟠🍃
✍ سمیرا خسروپور
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
#حافظ_خوانی
#حفظ_شعر
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«برای مراسمی حدود شصت نفر مهمان دعوت کرده بودم.
پذیرایی های آخر مراسم ساندویچ بود.
روی ساندویچ ها این برگه ها را چسباندم برای روشنگری و دفاع از جبهه ی مقاومت.
نمیدانم از آن شصت مهمان چند نفرشان با دقت کالاهای تحریمی را دیدند و به خاطرشان سپردند و چند نفر فقط سرسری نگاهی انداختند و چند نفر نخوانده کاغذ را مچاله کردند، ولی من به این فکر میکنم که مامور به انجام وظیفه هستم.
یکی از کوچک ترین تمام امکانات من که رهبرم امر فرموده اند چاپ این کاغذ ها که الحمدلله انجام شد.»
📌اگر فکر میکنید انجام این کارهای کوچک ایده ی موثری است، این پست را دست به دست کنید.
✍انسیه سادات یعقوبی
#مقاومت
#فلسطین
#غزه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«شهادت، آرزوی هر انسان آزاده و عبد مخلص خداست.
دیدم، خواندم و شنیدم کسانی به این لیاقت رسیدن، که دنبال شهرت و بزرگی نبودهاند. به دنبال رضایت خدا بودهاند تا خلق خدا!!
هزاران بار با عمل، نفس خود را به قربانگاه برده اند.
وطن من هزاران مرد و زن این چنین دارد، چه در انقلاب، چه در هشت سال دفاع مقدس، جان خود را برای اسلام و وطن هدیه کردند.
اما میان این شهدا، شهیدانی داریم گاهی در حقشان بی توجهی شده و مظلوم واقع شدهاند. آن هم شهدای ناجا.
با اینکه اسم و فامیل انها ذکر میشود ولی توجهی درخور به آنها نمی شود.
یا شهدای جوان، سرباز مرزبان ها!
شهادت سعادت است و هرکه لیاقت دارد،
او را از جام شهادت سیراب می کنند.»
هنیئا الشهداء
✍سیده الهام موسوی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«معصومه خانم گل؛
برایم بگو..
موقع شهادت حاج قاسم بود که آرزو کردی؟ یا موقع مظلومانه شهید شدن شهدای خدمت؟
دیدن با عزت و با عظمت شهید شدن سید حسن نصرالله تو را به فکر فرو برد آیا؟
شاید هم سال ها قبل در روضه ی امام حسین علیه السلام اذن شهادتت را از ارباب گرفتی؟
منِ مادر با خودم می گویم شاید هم موقع ولادت هر کدام از فرزندانت، آن زمان که پاک پاک شده بودی آرزوی شهادت کردی.
هر چه بود و از هر کجا بود
خوش روزی بود که نصیبت شد
خوشا به سعادتت
دست ما را هم بگیر..» 🤲
✍مرضیه پوستچیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
#لحظه_نگاشت
«حق، شهادت، صبر و قلب...
امروز در دفتر فارسی چهارم، از کتابهای داستانی و غیر آن، همخانواده پیدا میکردیم و مینوشتیم.
همخانواده هایی که خیلی اتفاقی پشت به پشت هم نشستند. مسیری که روی خط های دفتر شکل گرفت، دیدنی بود.
حق، شهادت، صبر و قلب...
در میانهی جنگ و جهاد، مزدِ حق، شهادت است و شهادت نیز، قطعا حق است. شهادت که محقق شد، صبر به میدان میآید و به خونِ در رگهای جهاد، استقامت میبخشد. سپس جبهه مقاومت، یکپارچه قلب میشود، میتپد و روحیهی حق طلبی را در هرجای جهان که رگ غیرتی برآید، تزریق میکند.
و باز....
نقطه سرخط...
این مسیر پایانی ندارد.»
✍زهرا انصاری زاده
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
روز هویت نوجوان
امروز داستانهای زیادی برای گفتن دارد.
میشود ماجرای لانه جاسوسی را تعریف کرد و اعتراف عملی کارمندان سفارت آمریکا به خیانت هایشان. آنها از قبل تمهیداتی چیده بودند که در هنگام نیاز بتوانند خیلی سریع اسناد و مدارک را امها کنند. اما وقتی بخواهی از حیله های دشمن سر در بیاوری میتوانی از بین رشته های یک میلیمتری کاغذها و چسباندن آنها به هم خیلی چیزها بفهمی، کاری که روزها زمان برد اما حقیقت خبیث آمریکا را بر مردم ایران روشن کرد.
میشود قصه آن ۱۳ آبانی را گفت که جمعی از نوجوانان آگاه به زمانه خود برای حمایت از امام خمینی همراه گروهی به دانشگاه تهران رفته بودند. آنها میخواستند در سالگرد تبعید امام،اعتراضشان را به گوش حکومت برسانند اما پاسخ تنها گلوله بود نه چیز دیگر.
اصلا چرا جریان تبعید امام را نگوییم. آن شب پرمخاطره که ایشان در کمال آرامش خانه خود را ترک کردند در حالی که مأموران حکومت با وجود تسلط ظاهری، از ترس بر خود میلرزیدند.
چرا این روایت ها برای نوجوان امروز غریب است؟
چطور ماجراهایی به این ابهت و عظمت را میگذاریم در کنجی از تاریخ خاک بخورد و هویت حقیقی مان پنهان بماند.؟
باید حرف زد. باید گذشته را جرعه جرعه به نوجوان نوشاند.
بیایید امروز لااقل یکی از این داستانهای واقعی را برای بچههایمان تعریف کنیم.
✍فهیمه فرشتیان
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
« حالا چی میشه؟ »
گذشتگان بعد از تبعید و رحلت امام خمینی (ره) دلشان لرزید که از این به بعد چه خواهد شد؟
نسل ما بعد از شهادت حاج قاسم بود که خیلی هایمان در گوش هم نجوا کردیم :« حالا چی میشه؟»
اکنون اما بعد از شهادت رهبران مقاومت و پابرجایی حزب الله و افزایش قدرت آن ایمان آورده ایم که راه حق بی حجت خدا نمیماند.
امام عصر ما سرباز زیاد دارد و این مسیر قائم به شخص نیست.
حق راهش را باز خواهد کرد و پیش خواهد رفت، خدا کند دل ما ثابت قدم بماند.
#حق
#حزب_الله_هم_الغالبون
#کتاب
#گردان_نانواها
✍انسیه سادات یعقوبی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
📚📖 دعوت به جشن امضای کتاب 📖📚
دوشنبه ۱۴ آبان
از ساعت ۱۸ تا ۲۰ در کتاب کافه ماجرا
نبش سناباد ۱۷
#اطلاع_رسانی
.
سلام سیدِ عزیز!
همچنان منتظرم ؛
که خبر برسد قرار است بعد از وعدهٔ صادق سه ، سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان ، سخنرانی کند .
شور بیفتد در دلم که عربی غلیظِ لبنانی او بوی استعمار ندارد و فُصحه است.
گوشی در دست پیام ها را یکی پس از دیگری رد کنم و اصل و لُب کلمات تان را در بایگانی ذخیره .
لبخند بزنم و باد به غبغب بیندازم که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست صهیونیسم!
و فردای فردایش عکس چهرهٔ مُنور لبخند زنان تان را ببینم . آرامش در رگ، جاری!
اما ؛ سید عزیزِ عزیز تر از جان !
از آن روز خبرِ تلخ ، دگرگون هستم اما نشسته نه !
پیچ خورده ام اما یاعلی پشت بندش را محکم ادا کرده ام .
پایم لرزیده اما خط به خط نشدم.
خبر پشت خبر ، جگر سوزانده اما قوا را از کف ندادم.
سید جان ؛
دستت به بی دست کربلا رسید ؟
به آغوش سیدالشهدا چطور؟
✍عارفه اصغری
به مناسبت چهلم #شهیدسیدحسننصرالله.
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.