eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *سفر به جنوب براى تشكيل (ص): تشــكيل يك تيپ رزمى مســتقل، از آرزوهاى ديرينه بود. در شــكل گيرى تيپ ۲۷ سردار و فرمانده كل وقت ســپاه سردار ، نقش مؤثرى ايفا كردند. در پى مراجعت از منطقه غرب، بلافاصله و دست به كار گزينش و گردآورى نيروهاى واجد شرايط، جهت انتقال به منطقه عملياتى جنوب و نيز انتخاب نيروهاى جايگزين عناصر مزبور شــدن در و شــدند. براى كار انتخــاب نيروهاى جايگزين، حتــى از گزينش افرادى كه بايد با خود به جنوب مى برد نيز دشــوارتر بود. اين مســأله ريشــه در دو عامل عمده داشــت: اول اين كه به هيچ وجه حاضر نبــود با انتقال تمامى كادرهاى كيفى به ، وضعيت ثبات يافته جبهه را در فرداى (ص)، در معرض خطر قرار دهد و هم از اين روى، براى انتخاب نيروهاى جايگزين عناصر اعزامى در ، حساسيت فراوانى به خرج مى داد. عامل دوم را شايد بتوان محظوريت اخلاقى در قبال نيروهاى باقى مانده در دانســت؛ چرا كه آنان به محض شــنيدن خبــر عزيمت قريب الوقوع و ديگر همرزمانشان به ، سر از پاى نشناخته به فشار مى آوردند تا آنان را نيز با خود به ببرد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 كه جــز اداى تكليف، به هيچ چيز ديگرى نمى انديشيد، با عزمى جزم بر اين معضل عاطفى فائق آمد و تصميم گرفت بســان پدرى آينده نگر و دلسوز، مصالح امنيتى جبهه را فداى احساســات رقيق قلبى خويش نسبت به نيروهايش نكند. با اين حال در يك صبحدم سرد آخرين روزهاى دى ماه سال ۱۳۶۰، پس از وداعى گرم و پرشــور با باقى مانده نيروهاى ، به همــراه رزم آورانى كه خود براى اين ســفر مقــدس برگزيده بود، قــدم در راهى صعــب و پرفراز و فرود گذاشــت. به محض حركت مينى بوس ها از مقابل ســاختمان سپاه، باران اشك بود كه از چشــمان بازماندگان جارى شد. همه بى اختيار، مويه كنان اشــك مى ريختند. اشــك گفتم؟ نه! خونابه جگر بود كه از آســمان غم گرفته ديدگان ، و مردمــان باصفا و قدرشــناس در بدرقه دليرترين مرد خطه ، گونه ها را شست و شــو مى داد. شــهر با فرســتادن عزيزتريــن مردانش بــه ، اوج ايثار خويش را به نمايش گذاشته بود و اين گونه بود كه مردم اين شهر مصداق صادق كريمه قرآنى «وَ یُوثِرونَ علی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خصاصه» گشــتند. آرى، در راه آزادســازى خاك خون رنــگ از نثار پاره هاى جگر خويش نيــز دريغ نورزيد و ابراهيم وار اسماعيل هاى رشيد خود را روانه مذبح عشق كرد. 🆔️ @javid_neshan
💠 💠 🥀 احمد بابایی در سال۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی، در بخش رامند بوئین زهرا چشم به جهان گشود، در اویل دهه۴۰ هجری وارد مدرسه نوبنیاد قزوین شد و تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان رشید الشال به پایان رساند. اوایل دهه۵۰ بود که به تهران مهاجرت کرد و وارد مدرسه نظام و سپس نیروی هوایی شد. اما به دلیل جو غیر مذهبی نیروی هوایی آن زمان، استعفا داد و به کار بر روی کامیون اشتغال ورزید. بعد از انقلاب با اشتیاق فراوان وارد کمیته های انقلاب شد و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دآمد. در مهر۱۳۵۹ و بعد از آغاز جنگ تحمیلی، به سرعت به جبهه‌ی عزیمت کرد و به جمع و یارانش پیوست. وی در سال۶۰ به همراه به جبهه آمد و به عنوان فرمانده انتخاب شد. این شهید بزرگوار پس از رشادت های فراوان و درست زمانی که در برای آزدسازی محور همراه با گردان خود به قلب دشمن زده بودند، در تاریخ۲۰ اردیبهشت۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 ... فکر می‌کنم فردای آن روز صبح زود هم ما هنگ کردیم که به منطقه جنوب برویم و اوضاع را ببینیم و مقدمات را انجام دهیم. من و و و و خود به منطقه جنوب رفتیم. اولین برخورد ما با بود. ایشان آن زمان کار اطلاعاتی می‌کرد. به ما گفتند باید مناطقی را ببینید و به‌همین کار مشغول شدیم. شب در ساختمان گلف جلسه‌ای بیرون مقر بین خودمان برقرار شد و حاجی از ما نظرخواهی کرد. گفت: منطقه را که دیدید همه‌اش دشت است. کوه است و ارتفاعات. این‌جا جنگیدن در دشت و مقابله با تانک است و وضعیت جنگیدن با فرق دارد. تأکیدش بر این بود که اگر در منطقه بمانیم بیشتر می‌توانیم مؤثر باشیم. صحبت‌ها جمع‌بندی شد و تصمیم بر این شد که به جنوب بیاییم و جنوب را هم تجربه کنیم ببینیم جنگیدن در جنوب چطور است! سپاه تشخیص داده که باید تیپی تشکیل شود، لذا به آن‌جا بیاییم. راضی شد. صحبت‌های آدم‌های آن‌جا برای مؤثر بود. در منطقه گشتی زدیم و به تهران آمدیم و در تهران موافقت خود را با تشکیل تیپ اعلام کردند. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 🍀 🍀 🍀 _منطقه این‌طور نبود که کار اطلاعاتی به این صورت انجام شود؟ کارهای شناسایی انجام می‌شد اما انجام کار اطلاعاتی در منطقه به‌لحاظ باز بودن منطقه سخت و حساس‌تر است. در این‌جا شما دائم در دید دشمن هستی و خطرات زیادی به‌همراه دارد. هر شب به می‌آمد و گزارش می‌گرفت. بااینکه هنوز گردان‌ها شکل نگرفته بودند و نیروهای بسیجی نیامده بودند و فرمانده‌های گردان‌ها هم مشخص نشده بودند. ما تا جایی پیش رفتیم که به پشت سنگرهای دشمن رسیدیم و تعداد سنگرها و نفرات عراق را شناسایی کردیم. یک‌بار حاجی گفت: خودم می‌خواهم بیایم. گفتیم: خطرناک است. اگر ما را بگیرند مسئله‌ای نیست اما اگر شما را بگیرند گرفتار می‌شویم. گفت: نه من باید بیایم. اون منطقه هم یه جایی بود که باید ۳۰۰_۴۰۰متر را چهاردست‌وپا می‌رفتیم. مسیر آبرویی بود که دست و پایمان هم خیس می‌شد. ما چند نوبت از این منطقه عبور کرده بودیم تا این راهکار را پیدا کردیم. حاجی با ما آمد آن‌جا را کامل و از نزدیک بررسی کردیم. این خیلی مهم بود این‌که یک فرمانده تیپ خیلی ریز در کار شناسایی دخالت کند و خودش محل را ببیند. چون اگر فرمانده محل را دیده باشد شب عملیات خیلی راحت عمل خواهد کرد و نیروهایش را هدایت خواهد کرد. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯