eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹۲۳اسفند سالروز شهادت "" فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) 🌹 📝 برشی از وصیت نامه : هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود ، بهتر نیست . شهید کسی است که حقیقت و هدف الهی را درک کرد و برای حقیقت پایداری کرد و جان داد . شهادت در اسلام ، مرگی نیست که دشمن به مجاهد تحمیل می کند . بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناخت به آن دست میابد . 🆔 @javid_neshan
جاویدنشان
#شهید_عباس_کریمے🥀
💠 💠  زندگی مشترک ما در ۲۱ مهر ۱۳۶۱ پس از یک مراسم ساده عروسی شروع شد. روز بعد از مراسم، با عباس به مزار شهیدان رفتیم؛ در آنجا به من ‌گفت: «وقتی به خواستگاری تو آمدم، فشار سنگینی روی سینه‌ام حس کردم؛ این حال من با شنیدن نامت (زهرا) آرام شد و زمانی که به درخواست من برای ازدواج جواب مثبت دادی، همه درهای بسته به رویم گشوده شد». اواسط خرداد سال ۶۳، ما در شهر اندیمشک بودیم؛ آن ایام من آخرین روزهای بارداری‌ام را می‌گذراندم؛ عباس خیلی مراعات مرا می‌کرد؛ حتی لباس‌های خاک گرفته‌اش را به خانه نمی‌آورد و داخل اردوگاه می‌شست. داوود داشت به دنیا می‌آمد؛ از اندیمشک آمدیم دزفول؛ دنبال بیمارستان می‌گشتیم؛ پرس و جو که کردیم، گفتند: «آخر این خیابان بیمارستان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است». تا حاجی اسم بیمارستان را شنید، چنان گفت یا زهرا(سلام‌الله‌علیها) که فکر کردم اتفاقی افتاده.  پرسیدم: «عباس! چی شده؟» او گفت: «یازهرا(سلام‌الله‌علیها)، رمز زندگی ماست؛ اسم همسرم زهراست، تو عملیات فتح المبین مجروح شدم با رمز یا زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ حالا هم که تولد فرزندم در بیمارستان حضرت زهراست».  عباس درست می‌گفت؛ همه زندگیش گره خورده بود به رمز حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ او در عملیات «بدر» شهید شد با رمز «یازهرا (سلام‌‌الله‌علیها)». ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌴 🌴 🌴 🌴 _من شنیدم آقای هم با این طرح مخالف بوده؟ مخالف نبوده باورش نمی‌شد، ۲۴کیلومتر نفوذ در عمق مواضع دشمن شوخی نیست. در جاهایی باید از فاصله‌ی ۲۰-۳۰ متری تانک دشمن عبور می‌کردیم. در شناسایی‌ها خیلی چیزها دستگیرمان شد. من خودم از کسانی بودم که در شناسایی‌ها بودم. شهیدان ، ، ، و... حضور داشتند. به‌عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ نیرویی برای شناسایی نداشت. نیروهایی که با او همکاری می‌کردند همه فرمانده گروهان‌ها و فرمانده گردان‌ها بودند. ما برای شناسایی آن ۲۴کیلومتر چند شب رفتیم و برگشتیم تا به تپه‌های علی‌گره‌زد رسیدیم. شب‌های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم مسیری را تا جایی می‌رفتیم که برای برگشت به روز نخوریم. اما شب آخر نزدیک توپ‌خانه دشمن ماندیم نیم‌ساعت از اذان صبح گذشته بود که به توپخانه‌ی دشمن رسیدیم. اگر می‌خواستیم برگردیم به‌روز می‌خوردیم. آن روز را آن‌جا ماندیم، شبش برگشتیم و به عقب آمدیم. در این شناسایی‌ها با خیلی چیزها برخورد کردیم رودخانه‌های فصلی که آب نداشت و ممکن بود بر اثر اصابت کف پای بچه‌ها با آن شن‌ها دشمن را متوجه کند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 🍀 🍀 🍀 _سازماندهی لشکر چگونه شکل گرفت؟ چند روزی آن‌جا بودیم. یک روز آمد و گفت فرماندهان گردان‌ها مشخص شدند و مسئولیت‌های تیپ هم مشخص شد. روی مقوای پشت شیشه‌ی در ورودی ساختمان اسامی را زده بود. فرمانده شده بود. در آن‌جا با من شوخی کرد و گفت تو از این‌ به‌ بعد جانشین من هستی هر چه بگویم گوش می‌دهی. تا آن زمان سازماندهی این شکلی مثل گردان، دسته و گروهان را نداشتیم. کار تیم اطلاعاتی به تحویل داده‌ شده بود. ایشان تجربه کار اطلاعاتی داشت. کم‌کم هم نیرو به گردان‌ها تزریق شد. گردان‌های ، ، و... شکل گرفتند. در این مدت روی آموزش بچه‌ها تلاش و تاکید داشت. کار خیلی خوبی که ایشان گفت انجام بدهیم این بود که نیروها را بردیم و زمین عملیاتی را نشانشان دادیم. این خیلی مهم است که وقتی نیرویی می‌خواهد وارد عمل شود قبلاً منطقه را دیده باشد. البته آن موقع این شرایط فراهم بود. من کاری به بعدها ندارم. خب هرچه جنگ جلوتر می‌رفت شناسایی‌ها سخت‌تر می‌شد. ما نیروها را گروهانی به خط می‌بردیم. بچه‌ها دسته‌دسته روی سنگرها می‌رفتند، می‌نشستند و منطقه را می‌دیدند. ارتفاعات و قبل‌ از آن‌ هم جاده‌ی پشت آن‌هم توپخانه‌ی دشمن که نیروهایی باید آن‌جا عمل می‌کردند، همه این مناطق توسط نیروها دیده می‌شد. ادامه دارد... ╭═━⊰*🍀*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*🍀*⊱━═╯