eitaa logo
جاویدنشان
66 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جاویدنشان
💠 💠 شهید" " در تاریخ ۱۳۳۴/۱۰/۰۱ ه ش در "تهران" به دنیا آمد. سال ۱۳۴۲ که امام خمینی فرمود: سربازان من در گهواره اند ، محمد تنها ۹ سال داشت اما مقدر بود که ۱۵ سال بعد به جمع سربازان امام خمینی بپیوندد . محمد در ۱۶ سالگی، پدرش را از دست داده و تنها نان آور خانواده ۵ نفرشان گردید و ضمن کار در مغازه شیشه بری، به درسش هم ادامه داد. وی فارغ‌التحصیل رشته عکاسی و طراحی دانشگاه تهران بود. در تاریخ ۱۳۵۹/۰۷/۰۷ ، در – محور – به دست شقی ترین افراد به شهادت رسید. در زمان شهادت ، در فرماندهی سپاه بود. منبع:سایت‌خبرگزاری‌دفاع‌مقدس ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
جاویدنشان
#شهید_محمد_توسلے 🥀
💠 💠 *عملیات اول* اولین عملیاتی که پس از استقرار در پاوه، انجام دادیم «عملیات نور یاب» بود. با هدف آزاد سازی قلعه ای به همین نام، فرماندهی این عملیات را محمد برعهده گرفت. فراموش نمی کنم که وقتی بعد از چند ساعت درگیری، روی قله مستقر شدیم، پیاده هایی که با ما بودند، غنائم باقی مانده را روی دوش گرفته و راه افتادند به سمت عقب. محمد عصبانی شد و گفت: کجا راه افتادین؟ الان این لا مذهب ها برمی گردن... هر چه گفت نروید، فایده ای نکرد، می گفتند: ما با برادر احمد هماهنگ کرده ایم، شما قلعه را حفظ کنید، ما باید برویم عقب؛ و رفتند. محمد بیسیم را برداشت و با حاج احمد تماس گرفت، عادت داشت تند تند صحبت کند، با عصبانیت و تندی ، چند تایی تیکه به پیاده ها انداخت و گفت: برادراحمد! این فلان فلان شده ها اومدن پایین، همه چیز را هم برداشتند، با خودشان بردند. گفتند که شما گفتید. حاج احمد هم جوش آورد و داد زد: من نگفتم، الان هم می آیم بالا خدمت این ترسوها می رسم. محمد گفت: نمی خواهد شما بالا بیایید، الان است که ضد انقلاب ، برای پس گرفتن قله با ما درگیر شود، شما پایین بمانی بهتر است، ما هم یک فکری می کنیم. بعد برگشت و رو به ما گفت: چیکار کنیم بچه ها؟ با این وضعیت بمونیم، یا برگردیم پایین؟  ،با بی خیالی گفت: کی حال داره این همه راه را برگرده عقب، می مونیم؛ آخرش یک چیزی می شه دیگه. در همین حین ، ضد انقلاب ما را زیر آتش گرفت، چند نفری بیرون آمدیم و به طرفشان تیراندازی کردیم. بعد از مدتی ، یک دفعه تیراندازی آنها قطع شد. همانطور که در تاریکی شب حرکت می کردیم، محمد گفت: احتمالا ما را دور زده اند، حواستون حسابی جمع باشه. توی کوه و کمر ، همین طور بدون اینکه حتی جلوی پایمان راببینیم، جلو می رفتیم و گه گاه رگباری به رویشان شلیک می کردیم، در همین حال یکبار دیگر محمد با خنده گفت: راستی بچه ها ! یعنی بهشت اینقدر می ارزه که ما داریم توی این سرما و کوه و کمر دنبالش می گردیم؟ هیچ وقت آن شب را از یاد نخواهم برد. مدتی بعد متوجه شدیم، همان شب، با تیراندازی های ما یکی از سرگردان ضد انقلاب ، به صورت اتفاقی کشته شده و بقیه هم بعد از مرگ او ، فرار کرده اند و ما از خطر محاصره و قتل عام نجات پیدا کرده ایم. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ ...نتیجه این شد که ایشان به دستور داد مرا بگیرند و به زندان ببرند. من به گفتم: آقای فروهر! بین و با این دستور اصطکاک به وجود می‌آید. نکنید این کار را... مطمئن باشید که دارید با رو در رو می‌شوید. بالاخره با دوندگی فراوان ما، ناچار شدند نورچشمی آقای را به دادگاه تحویل بدهند. بعد همین آقایان هیئت، حسن نیت به خرج دادند و او را آزاد کردند. الان می‌دانید چه کاره است؟ او معاون ، سرکرده‌ی شده است. با اجرای برنامه‌های این هیئت، عملاً روند اوضاع به جایی منتهی شد که تمام اولیای امور مملکت از آینده‌ی ناامید شدند و همه مطمئن شده بودند که دیگر جدایی از کشور قطعی است و در آینده‌ای نزدیک، ایران استانی به نام نخواهد داشت. بار دیگر همه‌ی پادگان‌ها تحت محاصره‌ی اشرار قرار گرفت. ما از نزدیک می‌دیدم که چگونه همان وضعیت سابق، از نو در حال تکرار شدن است. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_محمد_توسلے🥀
💠 💠 *تنهانمازشب خوان* نماز شب خواندن های محمد را فراموش نمی کنم. توی جمع بچه های آن زمان، محمد تنها کسی بود که خیلی نماز شب می خواند و معنویتش از همه بچه ها بیشتر بود. با این حال ، وقتی طی روز او را می دیدی با شوخی کردن و تو سر و کله بچه ها زدن، به همه روحیه می داد؛ توی حیاط سپاه ، دنبال هم می کردیم و مثل بچه ها از در و دیوار بالا می رفتیم. در آن لحظات ، از یاد نمی بردیم که این محمد، همان کسی است که در همه عملیات ها و درگیری ها با ضد انقلاب ، نفر اول ستون است و در اقتدار و روحیه تفاوت چندانی با حاج احمد ندارد. یک دفعه برمی گشت و می گفت: من دلم هوس جوجه سوخاری کرده، بریم دلی از عزا در بیاریم. و در آن ناامنی و خطر حاکم بر کردستان، سه چهار نفری راه می افتادیم از مریوان ، می رفتیم کرمانشاه و به قول محمد جوجه سوخاری را می زدیم تو رگ و بر می گشتیم. محمد بیشتر حقوقش را ، برای خانواده اش می فرستاد و باقی مانده آن را این گونه برای بچه ها خرج می کرد. یکبار پایش مجروح شد و یک بار هم دستش، ولی حاضر به ترک منطقه نمی شد. مادرش هر بار که برمی گشت ، خیلی به او اصرار می کرد که در تهران ماندگار شود ، تا یک دختر خوب برایش پیدا کند و دامادی او را ببیند. او هر بار وعده بازگشت قریب الوقوع خود را می داد. خاطر مادرش را خیلی می خواست و بالاخره، برای این که دل مادرش نشکند، قبول کرد ، اما در آن هنگام حاج احمد از او خواست ، تا یک بار دیگر با هم به مریوان بروند و محمد هم آمد و این بار... ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ ... مجدداً محاصره شد و در صدد خلع صلاح این پادگان‌ برآمد. آنان به صورت شبانه روزی به این پادگان حمله می‌کردند. ناگفته نماند که ، را وادار کرده بود که از منطقه خارج شود. آقایان هیئت به خواسته مبنی بر خروج از جامه‌ی عمل پوشاندند. تنها بخش از مجموعه که به هیچ قیمتی زیر بار اجرای این دستور خائنانه نرفت و به رغم همه‌ی فشارها در منطقه باقی ماند، بود. این درحالی بود که هیئت، با قبول مذاکره با مشتی آدم کش دست‌نشانده اجنبی، عملاً آنها را به رسمیت شناخته بود و بعد هم طی اقدامی باورنکردنی، رسماً با آنان قرارداد منعقد کرده بود. مطابق یکی از بندهای این قرارداد، متعهد شد که ضمن خارج ساختن از ، انتظامات کلیه‌ی شهرها و روستاهای منطقه را به عوامل مسلح گروهک‌ها واگذار کند. ای وای بر ما که یک ارگان قانونی مملکت حق حضور در شهرها و روستاهای آنرا نداشته باشد و در عوض این گروهک‌های غیرقانونی از طرف عالی‌ترین هیئت سیاسی حکومت کشور، واجد چنین مشروعیت و وجاهتی شناخته شود. وظیفه‌ی تک‌تک مردم این کشور است که این آقایان هیئت را به محاکمه بکشند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_محمد_توسلے 🥀
💠 💠 *روزهای آخر* هر وقت فشار کار خسته اش می کرد و یا از موضوعی عصبانی می شد، اخمهایش را در هم می کشید و می گفت: آه، شیطون می گه همشون رو ول کن برو زن بگیر و خنده ملایمی، صورت پر هیبتش را تلطیف می کرد. زمانی که برای اعضای خانواده اش مشکلی پیش می آمد ، غم وجودش را فرا می گرفت و می گفت: فلانی، اینها دست من به امانت سپرده شده اند، فکر نمی کنم تا به حال ، امانت دار خوبی برایشان بوده باشم. روز های آخر حسابی عوض شده بود. آرامش عجیبی ، در تمام رفتار و اعمالش دیده می شد، یک بار به خودش گفتم: محمد چی شده، نکنه قراره زن بگیری که اینقدر تو خودت هستی؟ و او در پاسخ تنها می خندید. بعد از این محمد را تنها نیمه شب ها ، هنگامی که به آرامی برمی خواست و در گوشه ای نماز می خواند، می دیدم . دائما در حال تردد در محور و سرکشی به نیروها بود، تا اینکه روز هفتم مهر ماه ، قرار شد یک ستون نظامی ، از مریوان به کرمانشاه برود. حاج احمد، محمد را به همراه تعدادی از ارتشی ها و چند نفر از پاسداران برای تامین جاده فرستاد، محمد آن روز ، حال عجیبی داشت، از صبح خنده از لبش محو نشده بود. حرف های عجیبی می زد. حرف هایش دقیق در خاطرم نیست ، اما خوب به یاد دارم که آن روز، هنگام خداحافظی با او، از حرف زدن و شوخی هایش ، نگرانی بی سابقه ای وجودم را فرا گرفت. یک دفعه هوس کردم او را در آغوش بگیرم و ببوسم، اما خجالت کشیدم و به بوسه ای در پیشانی اش اکتفا کردم. با این وجود، زمانی که خبر کمین زدن به نیروها ، در تنگه گاران و اینکه تعداد شهدا قابل توجه است ، در شهر پیچید، اصلا به فکر محمد و اینکه ممکن است برای او اتفاقی افتاده باشد، نیفتادم. وقتی وانتی ، که حامل شهدا و مجروحین بود سر رسید، خود را به بیمارستان رساندم تا برای تخلیه و انتقال آنان ، کمک کنم. منظره جان سوزی بود. شهدا و مجروحین را با عجله ، روی هم انداخته بودند و خون از قسمت بار وانت سرازیر بود. یک به یک شروع کردیم به انتقال شهدا؛ دو الی سه پیکر بیشتر نمانده بود که متوجه جسم بی جان محمد شدم ، که کف وانت دراز شده و تمام صورت و محاسنش را خون پوشانده بود. روی جسد خم شدم ، تا از اشتباه خود مطمئن شوم ، ولی همان طور خشکم زد ، تا اینکه صدای یکی از برادران مرا به خود آورد. دیگر نتوانستم بایستم و همان جا کف وانت نشستم. نمی دانم چه کسی مرا پایین آورد و برد جلوی در ورودی بیمارستان نشاند، و چه مدت بهت زده سر به دیوار گذاشته بودم. ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ ...تعدادی از اعضای این هیئت، مثل و ، الان توی مجلس شورای اسلامی هستند.... همین عضو هیئت، چقدر توی توطئه کرد، چقدر نیرنگ کرد. عامل خارج شدن از شهر استراتژیک بود. او بود که نیروهای را وادار به خروج از کرد.عامل خلع سلاح پادگان‌های مهم آن منطقه، همچون و ، بود. باز می‌بینیم که مسئولان ما قفل سکوت به لب زده‌اند. آقا! اینها توی مجلس مملکت هستند. ای وای بر ما، که خائنان به ملت، توی مجلس ما باشند. این خائنان به ملت را باید جلوی چشم مردم ما اعدام کنند. نه یک بار،،، نه ده بار،،، نه صدبار.... . ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·