eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘ ⚘ ⚘ *خائنان به ملت را باید جلوی چشم مردم ما اعدام کنند* از وقایع تا جایی که مقدور آنها بود، اخبار و گزارشهای جعلی و سراپا دروغ به عرض امام می‌رساندند. برای اینکه صورت مشروع و خداپسندانه‌ای به حیله‌ی کثیف خودشان که هدف از آن محبوس کردن نیروهای مسلح در پادگان‌ها بود بدهند، این بار از موضع دلسوزی شدید و غلیط نسبت به امنیت جانی بچه‌های دست به کار شدند و برای ما اشک تمساح ریختند و چنین وانمود کردند که صلاح نیروهای در این است که از مقرهایشان بیرون نیایند. مستمسک آنها هم برای این مصلحت اندیشی منافقانه، کشته شدن پنجاه و سه نفر از برادران در منطقه‌ی بین و بوده است. خود من شاهد این ماجرای تلخ بوده‌ام. در آن من مسئول بودم و دیدم که آنجا چه اتفاقی افتاد. این ماجرا قصه‌ی درازی دارد. خب، بد نیست خلاصه آن قصه را اینجا بگویم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...کل جریان از این قرار بود که فرمانده پادگان در به نام ، فردی بود که ارتباط ظریفی هم با داشت. این ارتباط با را کشف کرده بود. از طرف دیگر، فرمانده پادگان هم عنصر خائن دیگری بود به نام . از آنجا که بعد از برکنار کردن در راس ارتش فردی از قماش خودشان به اسم را گذاشته بودند که هیچ اعتقاد و ارادتی به افسران و کادرهای مومن و جوان نداشت، او تا جایی که می‌توانست را در رده‌های نیروهای مسلح رشد و پرورش می‌داد و در کردستان نیز، عناصر و را در راس اداره‌ی امور پادگان مناطق حساسی مثل و روی کار آورده بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...اما اصل ماجرا به این صورت بود که آن پنجاه برادر پاسدار جمعی نیروهای بودند که نوبت تعویض آنها فرا رسیده بود. هشت روز جلوتر، این برادران با فرمانده سپاه تماس گرفتند و گفتند ما هشت روز دیگر نوبت تعویض‌مان است. ترتیبی بدهید تا ما بتوانیم به برویم؛ یعنی درخواست اسکورت هوایی ستونشان توسط هلی‌کوپترهای هوانیروز را کردند. هم ظاهراً موافقت می‌کند. سه روز قبل از تعویض باز بچه‌های تماس می‌گیرند که به آنها نفربر بدهد تا به بروند. به آنها نفربر نمی‌دهد. به ناچار بچه‌ها تصمیم می‌گیرند سوار بر ماشین‌های حرکت کنند. روز حرکت به سمت ، می‌آیند و درخواست اسکورت هلی‌کوپتر را تکرار می‌کنند. می‌گوید: اسکورت لازم نیست، شما بروید، هیچ اتفاقی هم نخواهد افتاد. برادران ماهم حرکت می‌کنند و به فاصله‌ی حدود هشت کیلومتری پادگان، کمین می‌خورند و درگیر می‌شوند. بی‌سیم می‌زنند و از پادگان درخواست کمک می‌کنند. استوار بی‌سیم‌چی که از برادران مومن ماست، خودش این واقعه را برایم تعریف کرد و گفت: من چهارمرتبه پیش سرهنگ قهرمانی رفتم و گفتم بچه‌های کمین خورده‌اند، جناب سرهنگ! شما را به خدا به آنها کمک برسانید. اما فرمانده پادگان محلی به حرف‌های من نگذاشت... وقتی که درگیری اوج می‌گیرد و خودروهای را به آتش می‌کشند، دودناشی از آتش‌سوزی که به هوا بلند شد، باز همین برادر استوار ما رفته بود پیش سرهنگ و گفته بود: این دود ماشین‌های ، کمک‌شان کنید، به دادشان برسید؛ آن نامرد گفته بود؛ این اوباش‌هایی که اعلی‌حضرت را از مملکت بیرون کردند، ارزش زنده‌ ماندن ندارند! این عین حرفی بود که آن افسر طاغوتی منصوب به آن برادر استوار ما گفته بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_عباس_کریمے 🥀
💠 💠 سال ۱۳۳۶ در «قهرود» کاشان چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و هنرستان را در این روستا به پایان رسانید. بعد از اخذ دیپلم در رشته نساجی، به سربازی رفت. دوران خدمت وظیفه او با مبارزات انقلابی امت اسلامی ایران همزمان بود. با وجود خفقان شدید حاکم بر مراکز نظامی، اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را مخفیانه به «پادگان عباس‌آباد» تهران منتقل و آنها را پخش می‌کرد. پس از فرمان امام خمینی(ره)، خدمت سربازی خود را رها کرد و با پیوستن به صف مبارزین در راه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت کرد و در جریان تشریف فرمایی حضرت امام(ره) نیز جزو نیروهای انتظامی کمیته استقبال بود. در بهار سال ۱۳۵۸ به هنگام تأسیس سپاه پاسداران کاشان با احساس تکلیف، به عضویت سپاه درآمد و در قسمت مشغول به خدمت شد. در تابستان سال ۱۳۵۹ داوطلبانه برای مبارزه با عازم شد و در سپاه با واحد همکاری کرد. پس از مدت کوتاهی، به واسطه بروز رشادت و دقت عمل، به عنوان « » این سپاه معرفی شد. از جمله فعالیت‌های شهید در منطقه ، انجام شناسایی عملیات و آزادسازی منطقه و ... بود که توسط نیروهای تحت امر و با هدایت او صورت گرفت. بعدها همراه سردار « » و به جبهه‌های جنوب عزیمت کرد و به عنوان «تیپ محمد رسول الله(ص)» به فعالیت خود ادامه داد. شناسایی دقیق و خوب این سردار دلاور اسلام در عملیات « » باعث موفقیت عملیات گردید. در این عملیات از ناحیه پا بشدت مجروح شد و حدود دو ماه بستری بود. به توصیه پدر، در این ایام (مهر ماه ۱۳۶۱) مقدمات ازدواج خود را فراهم کرد. نزدیکی‌های عملیات « » بود که عصا به دست به صف رزمندگان لشکر پیوست. حضور او با این حال، در تقویت روحیه رزمندگان اثر به سزایی داشت. پس از این عملیات، دیگر به واحد اطلاعات نرفت و با تجربه و شم بالای نظامی، فرماندهی یکی از تیپ های لشکر محمد رسول الله (ص) را پذیرفت. در عملیات های ، و ، بود. پس از شهادت سردار ، به دلیل لیاقت و شایستگی به عنوان ۲۷ محمد رسول الله (ص) معرفی شد. حدود یک سال فرماندهی بر عهده بود. سرانجام روز ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارمین روز عملیات « » در منطقه عملیاتی شرق رودخانه « » بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت سرش شربت شهادت نوشید. پیکر غرق در خون شهید به تهران منتقل شد که تنها چند روز از اولین سالگرد شهادت فرمانده پیشین لشکر محمد رسول الله (ص) « » می‌گذشت. را طبق وصیت خودش در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۴ در جوار مزار  دفن کردند. منبع:سایتِ‌نویدِشاهد ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
⚘ ⚘ ⚘ ...از آن طرف من در به فکر افتادم که قطعاً اتفاقی افتاده که این ستون به نرسیده است و حتماً اینها درگیر شده‌اند. به هر مکافاتی بود، توانستیم ساعت یک بعدازظهر فردای آن روز یک هلی‌کوپتر از هوانیروز بگیریم‌ و برویم ببینیم آنجا چه خبر است. وقتی روی جاده رسیدیم، از پنجره کابین هلی‌کوپتر دیدیم دونفر مجروح دارند وسط جاده تکان می‌خورند و بقیه‌ی برادرهای ما را شهید کرده‌اند و ماشین‌های آنها هم آتش گرفته... خلبان هلی‌کوپتر آدم از جان گذشته و شجاعی بود. ایشان آمد و هلی‌کوپتر را وسط ، در ارتفاع کمی از سطح زمین نگه داشت و ما آن دو مجروح را سوار کردیم. یادم نمی‌رود آنجا جسد نوجوان ۱۶ ساله‌ای را دیدم که دستهایش را از پشت بسته بودند، شاخه‌های درختان را کنده او را دست بسته در میان شاخه‌ها، زنده زنده در آتش سوزانده بودند. تمام اجساد شهدای ما را سوزانده بودند. پیکر برادرهای ما از کوچک و بزرگ کباب شده بود. بوی ذغال و گوشت و موی سوخته تمام سطح جاده را فرا گرفته بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
جاویدنشان
#شهید_عباس_کریمے🥀
💠 💠  زندگی مشترک ما در ۲۱ مهر ۱۳۶۱ پس از یک مراسم ساده عروسی شروع شد. روز بعد از مراسم، با عباس به مزار شهیدان رفتیم؛ در آنجا به من ‌گفت: «وقتی به خواستگاری تو آمدم، فشار سنگینی روی سینه‌ام حس کردم؛ این حال من با شنیدن نامت (زهرا) آرام شد و زمانی که به درخواست من برای ازدواج جواب مثبت دادی، همه درهای بسته به رویم گشوده شد». اواسط خرداد سال ۶۳، ما در شهر اندیمشک بودیم؛ آن ایام من آخرین روزهای بارداری‌ام را می‌گذراندم؛ عباس خیلی مراعات مرا می‌کرد؛ حتی لباس‌های خاک گرفته‌اش را به خانه نمی‌آورد و داخل اردوگاه می‌شست. داوود داشت به دنیا می‌آمد؛ از اندیمشک آمدیم دزفول؛ دنبال بیمارستان می‌گشتیم؛ پرس و جو که کردیم، گفتند: «آخر این خیابان بیمارستان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) است». تا حاجی اسم بیمارستان را شنید، چنان گفت یا زهرا(سلام‌الله‌علیها) که فکر کردم اتفاقی افتاده.  پرسیدم: «عباس! چی شده؟» او گفت: «یازهرا(سلام‌الله‌علیها)، رمز زندگی ماست؛ اسم همسرم زهراست، تو عملیات فتح المبین مجروح شدم با رمز یا زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ حالا هم که تولد فرزندم در بیمارستان حضرت زهراست».  عباس درست می‌گفت؛ همه زندگیش گره خورده بود به رمز حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ او در عملیات «بدر» شهید شد با رمز «یازهرا (سلام‌‌الله‌علیها)». ╭═━⊰*💠*⊱━═╮  🆔️ @javid_neshan   ╰═━⊰*💠*⊱━═╯
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
·٠•●🥀♡✿🖤✿♡🥀●•٠·   چون کنم یاد تو ، نوری با من است غایبی ، اما حضوری با من است درد دلها میکنم با “عکس” تو وه عجب “سنگ صبوری” با من است ! ·٠•●🥀♡✿🖤✿♡🥀●•٠·   (سالگرد شهادت حاج احمد کاظمی ۱۹/ ۱۰/ ۱۳۸۴) ·٠•●🥀♡✿🖤✿♡🥀●•٠· 🆔️ @javid_neshan      ·٠•●🥀♡✿🖤✿♡🥀●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...به هر جهت این کل قضیه بود. بعد همین فاجعه را که محصول خیانت عوامل طاغوتی و پاکسازی نشده خودشان در بود، تبدیل به مستمسکی برای تحقق اهدافشان کردند. در رادیو، تلوزیون، روزنامه‌ها، در همه جا این وانمود می‌کردند که این خیلی قدرت دارند... اینها به خوبی مسلح شده‌اند، دیدید اینها با ستون چه کردند؟... خلاصه! از این بابت تا جایی که توانستند پیش حضرت امام تبلیغ منفی کردند و با لوث کردن اصل قضیه، توانستند فکر و ذهنیت مسئولان دلسوز را هم مخدوش کنند. روی این اصل بود که حضرت امام، مسئله اعزام به را پذیرفت. همینجا باید بگویم که مسئولان ، در اصل حسن نیت برای خیانت داشتند و با همین نیت هم به آمدند. کلاً این آقایان جز تضعیف موقعیت انقلاب در منطقه کار دیگری نکردند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...پاسگاه‌های ژاندارمری یکی پس از دیگری در زمان تحرکان همین هیئت خلع سلاح شدند. مرز ما با بار دیگر باز شد. با این حال اعضای هیئت مدام سعی داشتند نگذارند کسی کاری برای مقابله با این فجایع انجام دهد. تمام خیانت‌های اینها را اگر من بخواهم بگویم، کلی زمان می‌برد. در همین خودمان شاهد بودیم که این آقایان چه خیانت‌هایی کردند. به عنوان مثال، در زمان ورود نیروهای ما به ، یکی از اشرار با نام مستعار ، نارنجکی داخل یکی از ماشین‌های گشتی ما پرتاب کرد. بعد، یکی از نیروهای اعزامی که سرنشین آن خودرو بود، با ازخودگذشتگی، خودش را روی نارنجک انداخته بود که به دیگران صدمه‌ای نرسد. با انفجار نارنجک این برادر شهید شد.... ما می‌دانستیم چه کسی نارنجک را انداخته. بچه‌ها به طرفش تیراندازی کردند و تیری هم به پای او اصابت کرده بود. منتها این فرد موفق به فرار شده بود... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ...زمانی که وارد شد، اعضای هیئت به ملاقات نمایندگان محلی رفتند و هم در آنجا سخنرانی کرد. موقعی که برگشتند، ما دیدیم با آن پای شل خودش همراه آمده است! بنده بلافاصله رفتم پیش و گفتم: این آدم با شما چه کار می‌کند؟ او جواب داد: من رفتم برای مردم سخنرانی کردم. بعد از سخنرانی، مردم گفتند شما اگر حسن نیت دارید، این آقا را ببرید تهران آنجا پای او را عمل کنید و مداوایش کنید. من گفتم: آقای ! کدام مردم؟ اینها همه صحنه سازی است. این فرد هم جریان جرایمش از این قرار است. حالا شما به عنوان رئیس هیئت اعزامی دولت می‌خواهید قاتل برادران ما را به تهران ببرید، او را عمل کنید؟ در جواب بنده ایشان گفت: من نماینده‌ی امام هستم. عجبا! که آدم‌هایی مثل دربرابر بچه‌های سپاه که می‌رسیدند، لقب "نمایندگی حضرت امام" را یدک می‌کشیدند!... خلاصه گفت من نماینده‌ی امام هستم و همین است که گفته‌ام. دستور من باید اجرا بشود. بنده هم در جواب او گفتم: شما نماینده‌ی امام هستی، از کانال خودت هستی. ما هم نماینده‌ی امام هستیم از کانال خودمان. حالا که این‌طور است، اصلا کار شما به ما ربطی ندارد. ما این آقا را می‌گیریم و تحویل دادگاه می‌دهیم. شما هم هرکاری دلتان می‌خواهد بکنید.... ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·