⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷#قسمت_26 🌷
*پيش به سوى آزاد سازى #شهر_خمپارهها :
#ضدانقلاب، سرمســت از توفيقات نســبى، در #سنندج عربده مى كشــيد و نيروهاى #انقــلاب را به رويارويى فرا مى خواند. ديگر زمان صبر و ســكوت سپرى شده بود. برحســب همين ضرورت، #احمد به اتفاق معاون سلحشــور خود « #محمد_توســلى »، همراه با جمعى از رزمندگان #ســپاه و #ارتش به عــزم برخاك ماليدن دماغ پرباد #ضدانقلاب و آزادسازى #سنندج، با هدايت مستقيم شــهيدان #محمــد_بروجردى و #على_صيادشــيرازى، و سردار #رحيم_صفوى، راهى اين شهر شد. ســتون تحت فرماندهى #احمد از محور سمت راست شــهر، حلقه محاصره #ضدانقلاب را شكست و نفرات آن فاتحانه وارد #ســنندج شدند؛ شهرى كه #ضدانقلاب طــى حضور چند ماهه خــود، آن را به يك دژ نظامى به ظاهر تســخيرناپذير مبدل ســاخته بود. فتح #سنندج از جملــه نقاط عطف در كارنامه رزمى پرافتخار #احمد در نبردهاى غرب كشــور به شــمار مى رود. #احمد در اين نبرد خوش درخشيد. ايمان مستحكم و خلل ناپذير نســبت به آرمان الهى انقلاب، همراه با درايت خلاق نظامى، ثبات رأى و پايمردى بى حد و حصر او در نبرد #سنندج، وى را زبانزد رزم آوران #سپاهى و #ارتشى ساخته بــود. اين گونه بود كه قــواى كم تجربه انقلاب، تحت فرماندهى #احمد و فرماندهان دلاورى همچون #محمد_بروجــردى، #على_صيادشــيرازى، #رحيم_صفوى، #اصغر_وصالى و... #ســنندج را آزاد نمــوده، كمر تجزيه طلبان را شكســتند.
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🆔️ @javid_neshan
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_33🌷
به دنبال تثبيت وضعيت امنيت داخلى شهر #مريــوان، #احمد بلافاصلــه به اتفاق شــهداى بزرگوار #عباس_كريمى (مسؤول واحد اطلاعات سپاه مريوان)،
#محمد_توســلى (مسؤول واحد عمليات)، #رضا_چراغى و #حسين_قجهاى (مسؤولان محورهاى عملياتى سپاه)، #احمد_چراغى، #حسن_زمانى، #سيدرضا_دستواره و ديگر رزمندگان #سپاه_مريوان، دست به كار گسترش سازمان رزم قــواى انقلاب در منطقه شــمال اورامانات و آغاز يك رشــته عمليات پاكســازى مواضــع تجزيه طلبان گرديد. در همين مقطع بود كه به امر حساس و خطير تسليح و تجهيز نيروهاى بومى وفادار به انقلاب همت گماشــت. تأسيس #ســازمان_پيشمرگان_مســلمان_كرد در #مريوان، جزو درخشــان ترين سرفصل هاى كارنامه فعاليت انقلابى #احمد در #كردســتان محسوب مى شود؛ امرى كه موجب گشت تا رابطه عاطفى و علقه ايمانى گرمى ميان او و مدافعان مســلمان كرد انقلاب برقرار شود. انس و الفت #احمد با مردم مسلمان و رنج كشيده کُرد، تنهــا به نيروهــاى انقلابى و رزمنــده اين خطه محدود نمى شــد. دامنه رأفــت انقلابى و مكتبى #احمد چنان گسترده بود كه توفيق تسخير قلوب اهالى مناطق تحت سلطه #ضدانقلاب را نيز براى او به ارمغان آورد. در كنار مجاهدت شــبانه روزى جهت گســترش دايره پاكســازى و سركوبى #ضدانقلاب، #احمد توجه خاصى به مردم مناطــق محروم #مريوان مبذول مى داشــت؛ با غم هاى آنان همدرد و شريك شادى هايشان بود. مردم #مريوان كه از ابتداى #غائله_كردستان، به واسطه آشوب ها و تســلط #ضدانقلاب در منطقه با كابوس مهيب جنگ، ناامنى و هراس دايمى نســبت بــه آتيه نامعلوم خود و نواميس شــان دســت به گريبان بودند، بــا ورود قواى انقلاب به #مريوان و مشــاهده رفتار اسلامى - انسانى آنان با اهالى شــهر، بــه زودى به ماهيت پوچ تبليغات ســوء #ضدانقلاب عليه رزمندگان #سپاه واقف شدند. از سوى ديگر، مردم منطقه #مريوان، از شهرى و روستايى و كوچك و بزرگ، در كار شگفت فرمانده سيه چرده و پرمشــغله سپاه شهر؛ كه براى آنان هم فرماندار بود، هم شــهردار و بخشــدار، هم به فكر تهيه ســوخت و خــوار و بار كمياب مورد نياز مردم بود و هم در صدد تهيــه كتاب و دفتر و گچ و تخته ســياه و تأمين معلم براى مدارس كودكان شان؛ سخت حيران مانده بودند.
🆔️ @javid_neshan
⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_35🌷
داغ شــهادت #محمد_توســلى، هر چند پشت #احمد را شكست - اما هيهات!- هرگز نتوانست خللى در عزم اســتوار اين سرباز سلحشور حســين زمان وارد آورد. بلافاصله دســت به كار يك رشــته عمليات تهاجمى بــا هدف پاكســازى نوار مرزى #مريــوان گرديد. آماج نخســتين ضربت كوبنده #احمد، «#دزلــى» بود. تصرف #دزلى كه حكم ســرپل اصلى نفــوذ عناصر #ضدانقلاب به داخل خاك #كردســتان ايران را داشت، از مهمترين دســتاوردهاى مهــارت رزمى درخشــان #احمد و فئه قليــل رادمــردان همرزم او در جبهه #مريوان به شــمار مــى رود. براى پى بردن به عظمــت كارى كه #احمد با فتــح ارتفاعات #دزلــى انجام داد، بايد ابتــدا با #دزلى نقشى كه اين منطقه در معادلات سياسى - نظامى نبرد براى #ضدانقلاب و حاميان #بعثى و شــرقى و غربى آن ايفا مى كرد، آشنا شويم. #دزلى منطقه اى كوهستانى و مرتفع در محدوده اورامان و در مجاورت نوار مرزى #كردستان ايران با خاك عراق
اســت. در آن مقطع - اواخر تابســتان ۵۹ - #روستاى_دزلى، در اشــغال عناصر مسلح حزب منحله #دمكرات و بــه مثابه مســتحكم ترين دژ بــراى #ضدانقلاب بود. موقعيت سوق الجيشــى #دزلى، حساســيت خاصى به اين منطقه كوهســتانى بخشيده بود. از حيث وضعيت جغرافيايى، اين روســتا، در يك فرورفتگى كاسه مانند قرار داشــت. اطراف آن را ارتفاعــات صعب العبورى احاطــه كرده بود و يك راه مواصلاتى به ســمت #پاوه بــه آن منتهى مى شــد كه در ضمن، مســير تردد مردم بومــى منطقه نيز بود. در دو ســوى ايــن معبر، حدود يك تا دو كيلومتر، صخره هاى بزرگى قرار داشــت كه #ضدانقلاب در پناه آنها به راحتى قادر بود با اســتقرار قواى معدودى يك ســتون عظيم نظامى را در ســطح معبر به تلــه انداخته، نابود كند؛ همچنان كه در دوران رژيــم طاغــوت، چنين واقعــه اى اتفاق افتــاد.
🆔️ @javid_neshan
جاویدنشان
💠 #یاران_حاجاحمد 💠
شهید" #محمد_توسلی " در تاریخ ۱۳۳۴/۱۰/۰۱ ه ش در "تهران" به دنیا آمد. سال ۱۳۴۲ که امام خمینی فرمود: سربازان من در گهواره اند ، محمد تنها ۹ سال داشت اما مقدر بود که ۱۵ سال بعد به جمع سربازان امام خمینی بپیوندد . محمد در ۱۶ سالگی، پدرش را از دست داده و تنها نان آور خانواده ۵ نفرشان گردید و ضمن کار در مغازه شیشه بری، به درسش هم ادامه داد. وی فارغالتحصیل رشته عکاسی و طراحی دانشگاه تهران بود. در تاریخ ۱۳۵۹/۰۷/۰۷ ، در #تنگه_گاران – محور #مریوان – به دست شقی ترین افراد به شهادت رسید.
#محمد_توسلی در زمان شهادت ، #قائم_مقام #شهید_حاجاحمد_متوسلیان در فرماندهی سپاه #مریوان بود.
منبع:سایتخبرگزاریدفاعمقدس
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
جاویدنشان
💠 #یاران_حاجاحمد 💠
#شهید_غلامرضا_قربانیمطلق در سال ۱۳۳۲ در محله امیر اتابک در تهران دیده به جهان گشود و سر نوشت چنین رقم خورد که تنها فرزند خانواده باشد .از او پسری به نام حسن به یادگار مانده به اضافه همین چند خط ،به همراه چند قطعه عکس و یک نوار سخنرانی. #شهید_مطلق از آن رو مورد توجه و در یاد ماندنی است که #حاجاحمد_متوسلیان در مقابل جسم در خون طپیده او زانوی ادب بر زمین نهاد و چون ابر بهاری ،زاز زار گریست. #حیدر رزمندگان، تعلق خاطر عجیبی به دو تن از رزمندگان داشت، یکی همین #غلامرضا_مطلق، و دیگری #محمد_توسلی. زاری و ناله #حاج_احمد را تنها در کنار پیکر این دو تن دیده اند و بس. یک نکته قابل توجه دیگر نیز وجود دارد، #حاجاحمد و #غلامرضا از بدو آشنایی ،دوشا دوش یکدیگر در تمامی صحنه های مقابله با #ضدانقلاب حضور داشتند در پی آزاد سازی شهرستان #پاوه در دی ماه ۱۳۵۸ #حاجاحمد که سرپرستی فاتحان شهر را بر عهده داشت به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را به دست گیرد این مسئولیت را بر دوش #غلامرضا_قربانیمطلق نهاد و حکم #فرماندهی_سپاه_پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب ،که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید ،صادر شد و #حاجاحمد فرماندهی عملیات سپاه #پاوه را پذیرفت. عروج زود هنگام #غلامرضا این فرصت را به #حاجاحمد نداد تا نتیجه نهایی سرمایه گذاری خود را ببیند. در فروردین ۱۳۵۸، پس از یک دوره فشرده آموزشی در محل کاخ سعد آباد؛ #غلامرضا به سپاه منطقه۶ واقع در خیابان خردمند اعزام شد. در همان جا بود که با هر دو همرزم جدا ناشدنی خود آشنا شد؛ #احمدمتوسلیان و #محمدتوسلی، و از آن پس تا اعزام به #کردستان ،در #بانه، #بوکان و #سنندج و سر انجام در #پاوه دوشا دوش یکدیگر ،به ستیز با #ضدانقلاب پرداختند. صبح روز چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ که #غلامرضا و #علیشهبازی جلوی مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفیر مرگبار خمپاره۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. #غلامرضا و #علی هر دو میان غبار و دود ناشی از انفجار گم شدند و زمانی که خودمان را با لای سر آنها رساندیم ،تنها #علی بود که ناله می کرد. #غلامرضا خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ،روی خاک دراز کشیده بود. یکی از پاهایش به طور کامل از زیر کمر قطع شده و سینه و پهلویش، مشبک شده بود. فریاد یاحسین فضای پادگان را پر کرد هر کس سر در گریبان خود گرفته بود و ناله می کرد. زمانی که #احمد از ماجرا با خبر شد به زحمت خودش را کنترل کرد. سر انجام با رسیدن به بالای سر جنازه، بغضش ترکید. نشست و آرام و بی صدا، اشک ریخت. پیکر در هم کوفته #غلامرضا را در #پاوه غسل دادند و #برادراحمد آن شب را تا خروسخوان صبح در کنارش ماند و در خلوت خود تلخ گریست. #غلامرضا اکنون در بهشت زهرا آرام گرفته ونظاره گر رفتار ماست. دربهشت زهرا (س) – قطعه 24 ،ردیف 31 ،شماره 31
منبع: سایتِراسخون
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
💌 #خاطره
🔰حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب (س)
شب آخری که حرم حضرت زینب (س) بودیم ، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود . مثل یک تعزیه خوان دور حرم می چرخید و بلند بلند گریه می کرد با جمله های کوتاه و ساده می خواند .
این جا رأس حسین (ع) را به نیزده زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند . شامی ها با اهل بیت حسین (ع) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد .
بعد از روضه یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد . نزدیک اذان صبح آمد و سراغ یک پایدار با لباس سبز سپاه را گرفت . ما که ندیده بودیمش . اصرار کردم که قضیه چیست؟
گفت : یاد شهید #محمد_توسلی کرده بودم . خیلی دلم گرفت . به حضرت زینب (س) متوسل شدم . پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد».
فردا حاج احمد عازم لبنان شد و دیگر بازگشتی نداشت.
📚 کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان
🖊 انویسنده : زهرا رجبی متین
#جاوید_نشان
#حاج_احمد_متوسلیان
🆔 @javid_neshan