eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
19.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | خاطراتی ناب از رتبه اول کنکور سراسری؛ شهید احمدرضا احدی شنیدنِ این خاطرات زیبا از زندگی شهید نخبه‌ی پزشکی کشورمان را از دست ندهید 🔸 ۱۲ اسفند؛ سالروز شهادت احمدرضا احدی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
۱۴۶ 🔸امام‌حسین(ع) اومد و بهرام رو با خودش بُرد |خواب دیدم با شهید شیخی دمِ درِ ساختمونی ایستادیم که سر درش نوشته: دانشگاه امام حسین(ع) ... ناگهان دستی اومد و بهرام شیخی رو با خودش بُرد. هر کاری کردم من رو راه ندادند و گفتنـد: آقا خـودش میاد و هر کسی رو که بخواد می بره... از خواب بیدار شدم و خیلی گریه کردم. دیدم من کجا و شیخی کجا؟ هیچکدوم از اعمال و رفتارهای بهرام رو نداشتم. شهادت حقش بود و توی دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد؛ و به حقش رسید... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید بهرام شیخی 📚منبع: کتاب “چهارده سردار شهید” ؛ صفحه ۱۷۳ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی 📖کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔸چند روایت از زندگی شهید علی رفیق‌دوست 🌼 |علی توی اولین و آخرین نامه‌اش به خانواده، نوشت: این اولین نامه‌ای است که به طور جدی دارم برای شما می‌نویسم... پدر هم در جوابش گفت: پسرم! تو مدت‌هاست داری جدی می‌نویسی، ولی در پرونده‌ی اعمال خودت... 🌼 |هر شب قبل از خواب، با دقت خاصی دعاهای مربوط به خواب رو می‌خواند. به نمازش و دیگر عبادات هم خیلی اهمیت می‌داد. مادرش می‌گفت: علی از ۶ سالگی نماز واجبش ترک نشد و از ۱۲ سالگی مقید به انجام مستحبات بود... 🌼 |توی ۹ تا مسجدِ محله‌های اطراف، کار فرهنگی و دینی می‌کرد. جالبه که دوستانش می‌گفتند که علی‌آقا وقتی شب‌ها توی بسیج کارش تموم می‌شد، می‌رفت سراغ همسایه‌هایی که سالمند بودند، براشون نفت می‌خرید. 🌼 | همیشه می‌گفت: دوست دارم سر به سجده شهید بشم... قرار بود برای خطِ مقدم آب ببریم. علی جلو بود و من هم پشت سرش‌. کمی که رفتیم خمپاره آمد و ترکش‌هاش اول به علی خورد؛ بعد هم من افتادم. وقتی به خودم اومدم و از جا بلند شدم، دیدم علی در حال سجده به شهادت رسیده... 📚منبع: مستند زندگی شهید [اینجا] 📖 کلیک کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
۱۴۹ 🔸کتابی که اشک شهید را در آورد... |یه روز اومدم خونه و دیدم چشماش سرخ شده؛ کتابِ گناهان کبیره شهید دستغیب (ره) هم توی دستش بود. بهش گفتم:گریه کردی؟ نگاهی بهم کرد و گفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه، عاقبتِ ما چی میشه؟! یه مدت بعد برا گروه‌‌شون صندوقی درست کرده ، و به دوستـانش گفته بود: هر کسی غیبت کنه، باید پنجاه تومان بندازه توی این صندوق؛ باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدحسن فایده 📚منبع: کتاب “ افلاکیان” ؛ صفحه ۲۶۲ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸چند روایت از زندگی شهید علی رفیق‌دوست 🌼 |علی وقتی رفت جبهه، توی یه نامه خطاب به خانواده‌اش، نوشت: این اولین نامه‌ای است که به طور جدی دارم برای شما می‌نویسم... پدر هم در جوابش گفت: پسرم! تو مدت‌هاست داری جدی می‌نویسی، ولی توی پرونده‌ی اعمال خودت... 🌼 |هر شب قبل از خواب، با دقت خاصی دعاهای مربوط به خواب رو می‌خواند. به نمازش و دیگر عبادات هم خیلی اهمیت می‌داد. مادرش می‌گفت: علی از ۶ سالگی نماز واجبش ترک نشد و از ۱۲ سالگی مقید به انجام مستحبات بود... 🌼 |توی ۹ تا مسجدِ محله‌های اطراف، کار فرهنگی و دینی می‌کرد. جالبه که دوستانش می‌گفتند که علی‌آقا وقتی شب‌ها توی بسیج کارش تموم می‌شد، می‌رفت سراغ همسایه‌هایی که سالمند بودند، براشون نفت می‌خرید. 🌼 | همیشه می‌گفت: دوست دارم سر به سجده شهید بشم... قرار بود برای خطِ مقدم آب ببریم. علی جلو بود و من هم پشت سرش‌. کمی که رفتیم خمپاره آمد و ترکش‌هاش اول به علی خورد؛ بعد هم من افتادم. وقتی به خودم اومدم و از جا بلند شدم، دیدم علی در حال سجده به شهادت رسیده... 📚منبع: مستند زندگی شهید
🔸چند روایت از زندگی شهید علی رفیق‌دوست 🌼 |علی وقتی رفت جبهه، توی یه نامه خطاب به خانواده‌اش، نوشت: این اولین نامه‌ای است که به طور جدی دارم برای شما می‌نویسم... پدر هم در جوابش گفت: پسرم! تو مدت‌هاست داری جدی می‌نویسی، ولی توی پرونده‌ی اعمال خودت... 🌼 |هر شب قبل از خواب، با دقت خاصی دعاهای مربوط به خواب رو می‌خواند. به نمازش و دیگر عبادات هم خیلی اهمیت می‌داد. مادرش می‌گفت: علی از ۶ سالگی نماز واجبش ترک نشد و از ۱۲ سالگی مقید به انجام مستحبات بود... 🌼 |توی ۹ تا مسجدِ محله‌های اطراف، کار فرهنگی و دینی می‌کرد. جالبه که دوستانش می‌گفتند که علی‌آقا وقتی شب‌ها توی بسیج کارش تموم می‌شد، می‌رفت سراغ همسایه‌هایی که سالمند بودند، براشون نفت می‌خرید. 🌼 | همیشه می‌گفت: دوست دارم سر به سجده شهید بشم... قرار بود برای خطِ مقدم آب ببریم. علی جلو بود و من هم پشت سرش‌. کمی که رفتیم خمپاره آمد و ترکش‌هاش اول به علی خورد؛ بعد هم من افتادم. وقتی به خودم اومدم و از جا بلند شدم، دیدم علی در حال سجده به شهادت رسیده... 📚منبع: مستند زندگی شهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🔸یادداشت تکان‌دهنده‌ی شهید آوینی؛ بعد از شهادت مهدی فلاحت‌پور برای مرگ آمـاده‌اى؟! همین الان اگر ملک المـوت سر رسد و تو را به عالم باقى فرا خواند، هر چند با شـهادت، آمـاده‌اى؟! ديدم که نه! شهوت زيستن مرا به خاک بسـته اسـت، چنگ در خـاک زده و ريشه دوانده است مى‌دانستم كه شـهدا را پیش از آنكه مرگشان در رسد، دعوت مى‌كنند و آنان لبیک مى‌گويند. و تا چنين نشود، اجل سر نمى‌رسد. اين را به تجربه و حضور دريافته بودم... مهدى فلاحتﭘور عظمت يافت و من حقيرتر از آنچه درباره‌ى خويش گمان مى‌بردم، در حيـرت فرو ماندم. از خـودم نااميد شده بودم... همين است که هست شکر كن كه يكبار ديگر چهـره‌ى حقيقـى خـودت را در آينه‌ى شـهادت مهدى فلاحتﭘور باز يافتى... شاكر باش... 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درس اخلاقی کوتاه و بسیار مهم از آیت‌الله رئیسی... آنچه خودش به آن عمل کرد و مزدِ شهادت را گرفت ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸خاطراتی از زندگی سید طاهره هاشمی؛ دخترِ لایقِ شهادت... 🌼 |اهل مطالعه بود و همیشه می‌گفت: اگر برادران ما در جبهه‌ها می‌جنگند، جنگ ما با قلم است. 🌼 |هنوز به سن قانونی برا رأی دادن نرسیده بود، اما یه صندوق توی خونه درست کرد. بعد هم‌سن و سالهاش رو آورد؛ به صف شدند و رأى دادند. شاید می‌خواست از بچگی خودش و دوستاش رو توی مسیر انقلابیگری حفظ کنه. 🌼 |فرمان خودسازی امام برا رعایت مسائلی مثل نماز اول وقت، روزه‌های مستحبی، پرهیز از غیبت و دروغگویی، حفظ حجاب و... که صادر شد؛ طاهره یه جدول خودسازی برا خودش کشید و اونا رو انجام می‌داد. 🌼 |مادرش می‌گفت: طاهره بدون اینکه به کسی بگه دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه می‌گرفت و فقط لحظه‌ی اذان مغرب بود که همه متوجه می‌شدند روزه بوده. 🌼 |یه کتابخونه توی مدرسه راه‌اندازی کرد، با هدف رسوندن کتابهایِ مناسب به دستِ هم سن و سالهاش. اونقدر هم خوب کار کرد که منافقین تحمل نکردند و کتابخانه رو آتش زدند. اما طاهره دوباره با جمع‌آوری پول از کسبه و اهالی شهر کتابخونه رو راه انداخت. 🌼 |تنها دختر چادری مدرسه بود. یه بار توی کوچه بازی می‌کردیم و با چادر نمیشد اون بازی رو انجام داد؛ حاضر نشد چادرشو در بیاره. وایستاد و بازی ما رو مدیریت کرد. شهید هم که شد هنوز چادرش محکم سرش بود. 🌼 |یه شب قبل از شهادت؛ خوابِ شهید بهشتی؛ یارانش و دو شهید دیگه رو دید. اونا بهش مژده شهادت دادند. 🔸۶بهمن؛ سالروز شهادت سیده طاهره هاشمی گرامی‌باد ●واژه‌یاب:
🔸خودسازی‌های آقا منصور ... 🌼 |زمانی كه از جبهه بر‌می‌گشت، خیلی از شبها می‌رفت كوه و همونجا نمازشب می‌خوند؛ و اکثراً نزدیکای اذان صبح برمی‌گشت. وقتی هم میومد مثل هميشه موتورش رو از دور خاموش می‌كرد تا مزاحم همسایه‌ها نشه. 🌼 |هر وقت من رو سرگرم كارای منزل میدید؛ می‌گفت: مادر! کارهاتون رو کم كنيد و به‌جاش برید دنبال مطالعه و خودسازی. 🌼 | کم حرف می‌زد و بیشتر گوش می‌داد. از طرفی مراقب بود کسی با حرفای بیهوده وقتش رو تلف نکنه. اگه کسی توی صحبت باهاش، حرفای بیهوده می‌زد؛ منصور با حفظ احترام بحث رو می‌برد سمت حرفای مفید. 🌼 |بارها می‌گفت: بايد از بدن کار کشید. کارهای سنگین می‌کرد و قرارش با خودش اين بود که وقتی به نهايتِ خستگی رسید، باز يک ساعت اضافه‌تر کار کنه. 🌼 |از هر فرصتی برا تربیت نفسِ خودش استفاده می‌کرد. یه روز که هوا خیلی گرم بود، با هم از كوه برمی‌گشتيم. شدیدا تشنه بودیم که رسیدیم به یک بستنی فروشی. منصور گفت: بریم بستنی بخوریم؛ رفتیم، اما نخورد و گفت: من خيلی به بستنی علاقه پيدا كردم؛ بهتره به هوای دلم رفتار نکنم. 🌼 |یه روز پاش رو گذاشت روی یه تشک و گفت: به به! چیه تشک نرمی؛ اما خيلی از مردم حتی یه زیرانداز ساده هم ندارن... همین باعث شده بود که منصور بیشتر روی زمین بخوابه و تشک نندازه. 🌼 |بعد از انقلاب همیشه می‌گفت: جايی نگید من رو ساواک گرفته و زندان رفتم یا شکنجه شدم... در این حد اخلاص داشت 📚منبع: کتاب "مروری بر زندگی شهید منصور موحدی"
🔅 ۶۲ 🌺 شهید یوسف قناعت: |قدری به زندگیِ معنویِ خود بنگرید؛ اگر تغییری نیافتید، بدانید که خیلی از قافله عقب هستید؛ اما اگر تغییرِ معنوی احساس کردید، خوشا به حالِ شما... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۶۲) با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔅 ۶۳ 🌺 شهید حمیدرضا سلامت: |اصولاً انسان در جهان‌بینیِ اسلامی، یعنی شخصِ مسئول؛ یعنی شخصی که به خودش تعلق ندارد.لذا ما آفریده نشده‌ایم تا راحت باشیم؛بلکه آفریده شده‌ایم تا در این دنیا آزمایش شویم؛ تا تفکر کنیم، خودمان و خدا را بشناسیم و تزکیه شویم... 🔰دانلود کنید: دریافت چراغ‌راه(۶۳) با کیفیت اصلی دریافت پوستر طراحی‌شده توسط کنگره‌شهدای‌ خراسان ▫️۹مرداد؛ سالروز شهادت حمیدرضا سلامت گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: