eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
78.8هزار عکس
14.9هزار ویدیو
198 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸آقا غلامرضا واقعا با مُروّت بود دو خاطره از زندگی شهید غلامرضا بامُروّت 🌼 |یه روزِ بارونی دیدم غلامرضا در حالیکه بچه‌اش توی بغلشه و خانومش کنارش ایستاده؛ لبِ جاده منتظرِ مینی‌بوس هستند. رفتم جلو و بعد از احوالپرسی، گفتم: مگه ماشين تويوتای سپاه پیشت نيست؟ گفت:چرا، هست! گفتم: پس چرا با زن و بچه زير باران ایستادین؟ گفت: ماشين متعلق به بیت‌الماله؛ و مربوط به من و كارهای شخصی‌ام نيست... اين رو گفت و بعد از دقايقی مينی‌بوس اومد. سوار شدند و رفتند... 🌼 |با اینکه فرمانده بود، اما توی جبهه پا به پای نیروهاش کار می‌‌کرد. از نظافت سنگر و چادر گرفته؛ تا شستنِ ظرف‌ها... یه روز توی چادرِ فرماندهی جلسه بود. هنگامِ صرف صبحونه رفتم و از مسئول تدارکات چند قالب کره برا سنگر فرماندهی گرفتم و برگشتم. آقا غلامرضا به محض اينكه چشمش به كره‌ها افتاد، گفت: اينها از كجا اومدند؟ گفتم: من از تداركات گرفتم. پرسید: آيا به همه‌ی نيروها دادند يا نه؟ گفتم: نه!... ایشونم عصبانی شد و گفت: هر چه زودتر اين كره‌ها رو ببر به تداركات پس بده؛ به مسئولش هم بگو بیاد اينجا؛ باهاش کار دارم... کره‌ها رو برگردوندم و وقتی مسئول تدارکات اومد؛ غلامرضا بهش گفت: تا من نگفتم هيچكس حق نداره به اسمِ چادرِ فرماندهی، از تداركات چیزی بگیره؛ حتی اگه برادرم باشه... 📚منبع: فرهنگ‌نامه جاودانه‌های تاريخ (زندگی‌نامه فرماندهان شهيد استان گيلان) نشر شاهد، تهران۱۳۸۲ 🔸 ۲۶‌دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار غلامرضا بامُروّت گرامی‌باد
🔸خاطراتی از مراقبه‌های طلبه‌ی شهید هادی ذوالفقاری شهیدی که کنترل نگاه را از شرایط لازم برای رسیدن به شهادت می‌دانست 🌼 |اواخر اقامتش توی ایران که حوزه‌ی علمیه حاج ابوالفتح پ خان درس می‌خوند، رفتم دیدنش. موقع برگشت قرار شد با هم برگردیم. توی مسیرِ برگشت چند خانم بدحجاب رو دید، با صدای بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ کن... بعد بهم گفت: دیگه از اینجا خسته شدم؛ این حجابها بوی حضرت زهرا (س) نمیده؛ بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم برم توی خیابون؛ من مطمئنم چشمی که به نگاهِ حرام عادت کنه، خیلی از چیزها رو از دست میده. چشم گناهکار لایق شهادت نمیشه... 🌼 | این اواخر وقتی می‌یومد ایران، توی خیابونا احساس راحتی نمی‌کرد و چفیه‌اش رو روی صورتش می‌انداخت. می‌گفت: از وضعیتِ حجاب خانوم‌ها خیلی ناراحتم و توی رفت و آمدها نمی‌تونم سرم رو بالا بگیرم. معتقد بود اگه به نامحرم نگاه کنه، از لحاظ معنوی خیلی عقب می‌افته و راه شهادت به رویش بسته میشه... 🌼 |یه روز با همدیگه از سامرا رفتیم بغداد. توی مسیر ازم پرسید: وضعیت حجاب توی بغداد چطوره؟ گفتم: مثل تهران. گفت: برای رسیدن به شهادت باید از خیلی گناهان گذشت. باید مراقب چشم خودمون باشیم، تا توفیق شهادت رو از دست ندیم. بعد هم چفیه‌اش رو روی صورتش انداخت و در کل مدتی که بغداد بودیم همین‌طور بود؛ تا اینکه از شهر به سمت نجف خارج شدیم... 📚منبع: کتاب پسرک فلافل فروش 🔸۲۶بهمن؛ سالروز شهادت هادی ذوالفقاری گرامی‌باد
۱۴۷ 🔸حافظِ بیت‌المال باش؛ مثل آقا هادی... |دانشجو که بود، یه شب رفتیم خوابگاه پیشش. اون شب شام دانشگاه مرغ بود؛ اما هادی راضی نشد ما به غذای دانشجوها دست بزنیم... خلاصه چون نمی‌خواست ما از غذایِ بیت المال بخوریم، بدون اینکه کسی متوجه بشه رفت و از بیرون برامون مـرغ خرید و آورد. حتی موقع خواب هم پتـوی خودش رو بهمون داد. تا این حد اهل رعایت بود... 👤خاطره‌ای از زندگی معلّم شهید هادی شهابیان 📚منبع: کتاب “بالا بُلندان” ؛ صفحه ۱۰۰ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی 📖کلیک‌کنید: قرائت یک صفحه قرآن تقدیم به شهید ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
۱۵۲ 🔸از این رفتار شهید کسائی شگفت‌زده خواهید شد... |به رزمنده‌هایی که با خانواده‌ توی منطقه بودند، از طرف ستاد مواد کوپنی مثل پودر لباسشویی و مواد غذایی می‌دادند؛ اما محمدحسن نمی‌گرفت. خانومش کوپن‌های شخصی‌شون رو برده بود اهواز؛ و از اونا استفاده می‌کردند. جالب اینجاست که محمدحسن با اینكه توی جبهه عملاً استفاد‌ه‌ی چندانی از غذا و امكانات نداشت، اما برای رعايت بيت‌المال و حداكثرِ احتياط، كوپن شخصی خانواده‌شون رو از دو نفر به يک نفر (فقط برا همسرش) تغييـر داد. می‌گفت: چـون خودم از امكانات و تغذيه‌ی جبهه استفاده می‌كنم؛ دیگه نبايد ارزاق كوپني بگیرم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدحسن کسائی 📚منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان‌شرقی 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
۱۵۴ 🔸کاش همه‌ی مسئولینِ فعلی؛ اینگونه بودند... |مصطفی فرمانده بود و یک دستگاه تویوتا در اختیارش گذاشته بودند، تا در مواقع ضروری ماشین داشته باشه. ایشون هم ماشین رو توی پارکینگ خونه قرار داده بود تا در صورت لزوم از اون استفاده کنه... تا اینکه یه شب حالش بد شد. به یکی از اقوام‌شون که ماشین داشت؛ زنگ زده و ازش خواست تا برسوندش بیمارستان. وقتی هم ازش‌پرسیدند: چرا با تویوتا نرفتی؟ جواب داد: مگه این امکان برا هر مجروحی وجود داره [که ماشین در اختیارش باشه و استفاده کنه؟]؛ من چنین اجازه‌ای رو به خودم نمیدم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مصطفی تقی‌جرّاح 📚منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس “ بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس” 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |شهیدی که بخاطر نماز اول وقت؛ قیدِ مدال طلا رو زد... ▫️۲۲اردیبهشت؛ سالروز شهادت عباس حاجی‌زاده گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درس اخلاقی کوتاه و بسیار مهم از آیت‌الله رئیسی... آنچه خودش به آن عمل کرد و مزدِ شهادت را گرفت ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
۱۶۱ 🔸خدا که هست... |گاهی بچه‌ها از کِشت و کارِ مـردم رد می‌شدند و گاهی هم ناخنکی به محصولات مردم می‌زدند؛ که محمد ناصر جلوشون رو می‌گرفت و نصیحت‌شون می‌کرد. شش هفت ساله بود که یه روز با هم راه افتادیم سمت صحرا. باید برا گوسفندها علوفه جمع می‌کردیم. توی مسیـر “ دیمه‌زار” زیاد بـود. خواستـم کارمون رو آسون کنم. به ناصرگفتم: بیا از همین زمین‌ها علوفه بکَنیم و برگردیم. ناصر گفت: مگه نمی دونی این زمین‌ها مال مردمه؟ دور و برم رو نگاه کردم و گفتم: حالا که کسی اینجا نیست. چرا بریم راهِ دور؟ گفت: خدا که هست... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدناصر ناصری 📚منبع: مجموعه یادگاران۱۳ “ شهید ناصری” صفحات ۲ و ۳ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقازاده‌ی شهیدی که رهبر انقلاب را متحیر کرد.. این خاطره‌ی کوتاه و شنیدنی رو از دست ندین ▫️۱۰ اسفند؛ سالروز شهادت طلبه‌ی شهید محمدتقی امینیان گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔸آقا غلامرضا واقعا با مُروّت بود دو خاطره از زندگی شهید غلامرضا بامُروّت 🌼 |یه روزِ بارونی دیدم غلامرضا در حالیکه بچه‌اش توی بغلشه و خانومش کنارش ایستاده؛ لبِ جاده منتظرِ مینی‌بوس هستند. رفتم جلو و بعد از احوالپرسی، گفتم: مگه ماشين تويوتای سپاه پیشت نيست؟ گفت:چرا، هست! گفتم: پس چرا با زن و بچه زير باران ایستادین؟ گفت: ماشين متعلق به بیت‌الماله؛ و مربوط به من و كارهای شخصی‌ام نيست... اين رو گفت و بعد از دقايقی مينی‌بوس اومد. سوار شدند و رفتند... 🌼 |با اینکه فرمانده بود، اما توی جبهه پا به پای نیروهاش کار می‌‌کرد. از نظافت سنگر و چادر گرفته؛ تا شستنِ ظرف‌ها... یه روز توی چادرِ فرماندهی جلسه بود. هنگامِ صرف صبحونه رفتم و از مسئول تدارکات چند قالب کره برا سنگر فرماندهی گرفتم و برگشتم. آقا غلامرضا به محض اينكه چشمش به كره‌ها افتاد، گفت: اينها از كجا اومدند؟ گفتم: من از تداركات گرفتم. پرسید: آيا به همه‌ی نيروها دادند يا نه؟ گفتم: نه!... ایشونم عصبانی شد و گفت: هر چه زودتر اين كره‌ها رو ببر به تداركات پس بده؛ به مسئولش هم بگو بیاد اينجا؛ باهاش کار دارم... کره‌ها رو برگردوندم و وقتی مسئول تدارکات اومد؛ غلامرضا بهش گفت: تا من نگفتم هيچكس حق نداره به اسمِ چادرِ فرماندهی، از تداركات چیزی بگیره؛ حتی اگه برادرم باشه... 📚منبع: فرهنگ‌نامه جاودانه‌های تاريخ (زندگی‌نامه فرماندهان شهيد استان گيلان) نشر شاهد، تهران۱۳۸۲ 🔸 ۲۶‌دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار غلامرضا بامُروّت گرامی‌باد
🔅 ۶۲ 🌺 شهید یوسف قناعت: |قدری به زندگیِ معنویِ خود بنگرید؛ اگر تغییری نیافتید، بدانید که خیلی از قافله عقب هستید؛ اما اگر تغییرِ معنوی احساس کردید، خوشا به حالِ شما... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۶۲) با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔅 ۶۳ 🌺 شهید حمیدرضا سلامت: |اصولاً انسان در جهان‌بینیِ اسلامی، یعنی شخصِ مسئول؛ یعنی شخصی که به خودش تعلق ندارد.لذا ما آفریده نشده‌ایم تا راحت باشیم؛بلکه آفریده شده‌ایم تا در این دنیا آزمایش شویم؛ تا تفکر کنیم، خودمان و خدا را بشناسیم و تزکیه شویم... 🔰دانلود کنید: دریافت چراغ‌راه(۶۳) با کیفیت اصلی دریافت پوستر طراحی‌شده توسط کنگره‌شهدای‌ خراسان ▫️۹مرداد؛ سالروز شهادت حمیدرضا سلامت گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: