.
سالهای پایان #جنگ، همه راهها را به روی ایران بسته و دست #صدام را باز گذاشته بودند.
قصد #آمریکا و کشورهای #خلیج_فارس، ادامه جنگی بیپایان به نام آتش بس، بلاتکلیف نگه داشتن مرزها و سرشاخ نگه داشتن #ایران و #عراق برای سالهای طولانی بود.
عملیات #کربلای_چهار و #کربلای_پنج پس از #فاو نقشه آنها را به هم ریخت.
اگر کربلای چهار نبود، کربلای پنج هم که در همان مکان و ١٠ روز بعد صورت گرفت، انجام نمیشد. در این صورت دشمن قبل از صدور قطعنامه_598 به فاو حمله میکرد و ایران با دست خالی و بدون تعیین تکلیف مرزها تا سالها باید منتظر میماند.
#محسن_رضایی
.
سالهای پایان #جنگ، همه راهها را به روی ایران بسته و دست #صدام را باز گذاشته بودند.
قصد #آمریکا و کشورهای #خلیج_فارس، ادامه جنگی بیپایان به نام آتش بس، بلاتکلیف نگه داشتن مرزها و سرشاخ نگه داشتن #ایران و #عراق برای سالهای طولانی بود.
عملیات #کربلای_چهار و #کربلای_پنج پس از #فاو نقشه آنها را به هم ریخت.
اگر کربلای چهار نبود، کربلای پنج هم که در همان مکان و ١٠ روز بعد صورت گرفت، انجام نمیشد. در این صورت دشمن قبل از صدور قطعنامه_598 به فاو حمله میکرد و ایران با دست خالی و بدون تعیین تکلیف مرزها تا سالها باید منتظر میماند.
#محسن_رضایی
قدش یکم خمیده بود
به سختی راه میرفت البته با کمک عصا...
دلش خون بود اسمش #ننه_سلیمه...
میگفت: بیرون میترسم بگم مادر شهیدم همه یه جور خاص بهمون نگاه میکنن و حرف میزنن...
با یه آهی گفت: خدا خفه کنه همه اونایی که دارن به خون پسرم خیانت میکنن...
اسم پسرش علی بود علی آقا خلیلی
میگفت: یه شلوار پاش بود که لنگه اش پاره بود و چند بار دوخته بود و میپوشید...
یه روز بهش گفتم: علی! پول بهت میدم برو یه شلوار بخر واسه خودت دیگه...
خندید و سرش رو انداخت پایین و گفت: مامان چی میگی؟! بچه ها اونجا دارن پر پر میشن من اینجا فکر شلوارم باشم؟!...
گفت: آخرین بار که میخواست بره شبش اومد پیشم و گفت: ننه تو راضی نیستی من میرم جبهه؟؟؟
چه جوریه من دور و برم همه تیر میخورن و #شهید میشن ولی من هیچیم نمیشه؟!
میگفت: نگاهش کردم و گفتم: علی! این چه حرفیه؟ از علی اکبر حسین که عزیزتر نیستی، ابا عبدالله کل خونواده اش رو داد، من حالا راضی نیستم که تو بری جبهه؟ راضی راضیم برووووووووو...
میگفت: بعد این حرفم علی یه خنده ای کرد و صبحش رفت چند روز بعد زنگ زدن که مجروح شده...
گفتم: من میدونم #شهید شده جنازه شو آوردین؟ اگه آوردین بگین من اهل گریه و زاری نیستم اتفاقا خوشحال خوشحالم میخوام پسرمو ببینم...
علی یک هفته تو آب بود و بعد یک هفته واسه #ننه_سلیمه علی رو آوردنش...
گفتم: ننه! علی کجا شهید شد؟
یکم فکر کرد و گفت: نمیدونم تو آب افتاد نزدیک عراق، لب مرزشون...
تو قایق زدنش تیر خورد به سینه اش...
فهمیدم #فاو شهید شده سال ۶۵
پ.ن: انقلاب و کشورمون مفت مفت بدست نیومد که یه عده دزد بخوان نابودش کنن قدر ننه سلیمه هارو بدونیم ،مواظب دلهاشون باشیم شادی روح شهید خلیلی صلوات
#شهید_علی_خلیلی
#مادر_شهید
به یاد بسیجی مخلص و بی ریا
#شهید_عباس_رحمتی
رزمنده دلاورر گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ محمدرسول اللهﷺ
تولد ۴۵/۱۰/۰۷ تهران
#شهادت ۶۴/۱۱/۲۷ #فاو
#عملیات_والفجر_۸
مزار: #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا_س
#قطعه_۵۳ / ردیف۵۴/ شماره۹
ڪلام شهید:
ای خدای عالمیان شاهد باش که ما آمدیم! ببین که جان هایمان را دادیم، اما بنگر آنهایی که در کنج خانه شان نشسته اندو غرق زندگی خویش شده اند...
ما آمدیم و وظیفه خویش را انجام دادیم و از این دنیا رخت بر بستیم و آن هایی که ماندند باید دنبال راه ما باشند والا در روز قیامت باید پاسخگوی اینکه چرا دیم محمد ﷺ را یاری نکرده اند، باشند....
.
دعا کنید همچنان ببینم و بنویسم
20 سال پیش، در جلسه ای، جانباز بزرگوار "مجتبی شاکری" که دو چشم و دو دست خود را تقدیم خدا کرده است، ازم پرسید:
- اگر روزی، خدا بخواهد امانتی را که بهت داده پس بگیرد، اول حاضری کدام عضو بدنت را بگیرد؟
گفتم: پای چپم را.
- و دوباره؟
- پای راستم را.
- و دوباره؟
- دست چپم را.
- و دوباره؟
می دانم، بد گفتم. صریح گفتم و تند: - ببین آقای شاکری، من از روز اول که پایم را به جبهه گذاشتم، فهمیدم قدم در کجا نهادم، برای همین به خدا گفتم: خدایا هر عضو بدنم را که می خواهی بگیر، فقط چشمها و دست راستم را از من نگیر.
با تعجب پرسید: چرا؟
گفتم: من از شما عزیز عذر می خوام. من می خواهم همچنان با چشمهایم ببینم و با دست راستم بنویسم آنچه را در جبهه دیده ام. حتی وقتی در فاو، باران ترکش بر بدنم بارید، چشم راستم ترکش خورد و دست راستم هم زخم برداشت، باوجودی که استخوان کف دستم شکسته و در گچ بود، همان هفته اول، در بیمارستان تلاش می کردم خودکار دستم بگیرم.
برای این که همچنان شاهد نوشتن کتاب از سوی بنده حقیر باشید و بخصوص که چندکتاب مهم در دست دارم که روزهای نهایی شان را پشت سر می گذارند، خیلی برایم دعا کنید.
دعا کنید کم نیارم، خسته نشم و چشمان همچنان ببینند و انگشتان بنگارند.
حمید داودآبادی
#حمید_داود_آبادی
#حمید_داودآبادی
#حمید_داوودآبادی
#داود_آبادی
#داودآبادی
#داوودآبادی
#دفاع_مقدس
#جانباز
#مجتبی_شاکری
#عکس
#خاطره
#خاطرات
#والفجر۸
#فاو
#والفجرهشت
#والفجر_هشت
📚#ڪتاب_زیباے
🌸#مـــســـافـــرمـــلـڪـوتـــ🌸
زندگینامه و خاطرات دانشجو و طلبه شهید
🌷#عـلے_عباس_حسن_پور🌷
📒ڪارےاز : گروه فرهنگی شهیدابراهیم هادے
🍂#روایـت: سـی و سـوم3⃣3⃣
🍁#عـنـوان: والفجر۸
🌷#راوے:یکی از دوستان شهید
هزاران غواص در ساحل اروند منتظر دستور حمله بودند.روز يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ به ساعات پاياني رسيد.ايام #فاطميه بود و صداي آه و ناله و مناجات از تمام نيزارهاي کنار ساحل شنيده ميشد.
غذاي مختصري بين غواص ها توزيع شد.بعد هم تجهيزات پلمپ شده توزيع گرديد.آخرين خداحافظي غواص ها ديدني بود.معلوم نبود تا ساعاتي ديگر، کسي از ميان اين جمع باز خواهد گشت يا نه؟!
گويي #ملائک آمده بودند و وداع بهترين بندگان خدا را ثبت ميکردند.
تصاوير زيبايي از وداع جانسوز اين رزمندگان ثبت گرديد.
با اعلام رمز #عمليات_والفجر۸ ، دوباره صداي ناله غواصها بلند شد.#يافاطمه_الزهرا(س) نام رمز عمليات بود.غواص ها حرکت کردند و يک به يک وارد آب شدند.
آنها بايد تا ساعتي بعد خودشان را به آن سوي اروند رسانده و جاي پاي خود را در ساحل محکم ميکردند.
★★★★★★
يک لحظه از علي عباس جدا نميشدم.ديگر يقين داشتم که او يکي از بندگان مقرب خداست.با هم وارد آب شديم و ساعتي بعد به آن سوي #اروند رسيديم.
🌷🍃 🍃🌷
فرمانده ما ناراحت بود.با اينکه با طناب، نيروها به هم متصل بودند اما برخي از غواص ها راه را گم کردند.
هرطور بود بقيه نيروها جمع شدند.خستگي امان همه را بريده بود.کمي استراحت کرديم و فرمانده ما بقيه نيروها را آماده نبرد کرد.
موقعيت سنگرهاي کمين دشمن را ميديديم.آنها بي خيال حرف ميزدند و ميخنديدند.
هنوز آماده شروع کار نشده بوديم که از دو طرف ما نيروهاي غواص، با شليک آرپي جي و نارنجک، عمليات را شروع کردند.
ما هم سريع از جا بلند شديم و کار را آغاز کرديم.
شرايط از آنچه فکر ميکرديم بهتر بود.دشمن در غفلت کامل بود.آنها بلافاصله فرار کردند و ساحل دشمن پاکسازي شد.
قايق ها از آن سوي اروند به داخل آب افتادند و نيروها سوار شدند.توپخانه سپاه و ارتش همزمان، منطقه فاو را زير آتش گرفت.
زمين و زمان ميلرزيد.رزمنده ها حرکت خود را آغاز کردند.روز ۲۱ بهمن آغاز شده بود.غواص ها با کمک نيروهايي که به اين سو آمده بودند، توانستند شهر #فاو را محاصره کنند.
گروه ديگري از رزمندگان توانستند جاده فاو به ام القصر را تصرف کرده و پيشروي نمايند.
خستگي در چهره همه غواص ها موج ميزد.غواص هايي که جزو نيروهاي #اطلاعات عمليات بودند، وظيفه ديگري نيز داشتند.آنها بايد نيروهاي رزمي که توسط قايق به اين سمت می آمدند را به خط مقدم انتقال ميدادند.
گردان ها يکي يکي با قايق می آمدند و توسط #علي_عباس و بقيه نيروهاي اطلاعات به خط مقدم منتقل ميشدند.تا اينکه يکباره خبر رسيد که به خاطر جذر و مد، قايق ها امکان انتقال نيرو را ندارند!از طرفي خبر رسيد که گاردرياست جمهوري عراق با تمام توان براي بازپس گيري منطقه فاو، تا ساعاتي ديگر وارد عمل ميشود.چه بايد ميکرديم؟
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌟 🌟
🌺 🌺
🍃 شهید عسگر باقری
کارمند مخابرات بود و صاحب یک فرزند دختر. در روزهایی که صدای توپ و تانک خبر از تعرض به #حریم_وطن می داد، به عنوان بسیجی داوطلب راهی جبهه شد و در بمباران شیمیایی #فاو شهید شد😞
🍃قصه کوتاه است و پایانش عاقبت بخیری #باقری ها اما غصه اش به بلندای تاریخ بر قلب می نشیند. گوشه ای حسرت، کمی آنطرف تر بغض و به وسعت سرزمین قلب، آرزوی #شهادت به روزگارمان دهن کجی می کنند.
🍃دسته دسته راهی خاک های #جبهه شدند. عاشق و عارف شدند و خدا با نگاهِ خریدار گلچینشان کرد. وقتی چشم به دنیا گشودیم، #امنیت و آرامش این روزهایمان را مدیون شهدا شدیم که به قول #حاج_حسین_یکتا خاطرخواه ما بودند قبل از آنکه ما به دنیا بیاییم🌹
🍃شاید زیباترین تعریف #عشق این است، شهدا عاشق هایی بودند که خودشان را پیش مرگ معشوق های بی وفایی چون ما کردند. نگرانم برای این روزها که حرمت عشق را شکستیم و خون بهای عاشق ها، #گناهانمان است😔
🍃نمک خوردیم و علاوه بر نمکدان، دل هایشان را هم شکستیم و غافل از روزی که باید پاسخگو باشیم😓
#فاذا_نفخ_فی_الصور
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_عسگر_باقری
📅تاریخ تولد : ۱۰ خرداد ۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت : ۳ اردیبهشت ۱۳۶۵. عراق
📅تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده حبیب الله
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح روز عملیات
مواضع تازه تسخیر شده دشمن
# شهید علی اکبر رحمانیان
مسئول محور تیپ المهدی (عج)
رأس البیشه --- جنگلهای حاشیه #فاو
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" قهرمان واقعی و گمنام
"شهید حمید امانی"
به روایت شهید مرتضی آوینی
شهید امانی، کادر اطلاعات-عملیات لشگر ۳۳ المهدی (عج) فارس
...که در بهمن ماه ۶۴ در #فاو (عملیات والفجر ۸) شربت شهادت را نوشید
متولد۱۳۴۴ در خانودهای مذهبی در اقلید فارس. وی پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت راهی مدرسه شد و دور ابتدایی و راهنمایی را درشهرستان محل سکونت خود با موفقیت پشت سرگذشت. با شروع اعتراضات مردمی علیه رژیم شاه بصف انقلابیون پیوست و پس از پیروزی انقلاب به تحصیل ادامه داد.با آغاز جنگ تحمیلی و در سن ۱۶ سالگی وارد جبهه غرب شد و پس از ماه ها مقابله با ضدانقلاب وارد جبهههای جنوب شد و مشغول نبرد با دشمن بعثی گردید وی موفق شد در طول دوران حضور در جبهه مدرک دیپلم را اخذ نماید و سرانجام در عملیات والفجر ۸بشهادت رسید
فرازی از وصیتنامه:
خدایا به این حقیر کمک کن تا مرگ درراه خودت و راه امام حسین (ع) نصیبم گردد از گناهانم درگذر و مرا پاک گردان و کمکم کن از این امتحان الهی پیروز درآیم تا در مقابل اولیاء و پیامبرانت و امامان (ع) روسیاه نباشم. اینجانب هدفم از رفتن به جبهه این بود که اول خدمتی به اسلام کرده باشم و بعد فرمان امام را لبیک گفته باشم. خواهران و برادران عزیز قدر نعمتهای الهی را بدانید، تقوی در کارهایتان داشته باشید درراه راست حرکت کنید و از خون شهیدان دفاع کنید و لحظهای درحیاتتان دست از ولایتفقیه بر ندارید از شما میخواهم مرا حلال کنید. پدر و مادر عزیزم انسآنهمیشه در معرض آزمایش الهی قرار دارد سعی کنید از این آزمایش سربلند بیرون آیید،