eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
66.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
167 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی ارتباط با ادمین @MARTYR1 https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 چشم بر هم می گذاریم و گذر عمر را نظاره می کنیم.لحظه به لحظه پیر می شویم و در دنیای در میان مرداب گناهان دست و پا می زنیم.بر دل آه حسرت داریم و بر چشم اشک ندامت. 🍃 شهادت آرزوی دست نیافته دلمان شده و به غبطه میخوریم.خوش به حال ، آنان که در روزهای پرالتهاب گناه، خود را به حرم خواهر ارباب رساندند.دلشان را در سادات پناه دادند و خودشان را فدا کردند تا مبادا نگاه حرامی سوی حرم باشد و بازهم عاشورایی دیگر برپا شود. 🍃 قدرت الله عبودی یکی از همان مردان با است که در شهر بیضا چشم بر جهان گشود و وقتی ندای هل من ناصر ینصرنی را شنید علم بر دست گرفت و لبیک گویان راهی شد. 🍃 در فرازی از اش این چنین گفته است: "خدا را شاکرم که به من توفیق پوشیدن لباس مقدس را داده و لیاقت به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را داشته باشم و خدا را قسم به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) که در راه بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نصیب بنده کند" 🍃 و چه خوش است رسیدن به شهادت و قافله ارباب. کاش دعایی کنند در حق ما زمینگیران گناهکار .هوا دلگیر است و گلوها پر از و دل ها سنگین از بار معصیت..... ✍نویسنده: 🌸به مناسب سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱٨ خرداد ۱٣۵٢ 📅تاریخ شهادت : ٩ فرودین ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٨ فرودین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شیخ عبود
‍ 🍃 فرمانده در سال ۱۳۶۱ رفت و هنوز برنگشته است... 🍃فرمانده ای که آرامش این روزها را از تلاش ها و رشادت های او و امثال او داریم. 🍃 چشم های زیادی منتظر حاج احمد متوسلیان هستند و دلهای زیادی از بی خبری اش پیر شدند... 🍃او هم چون اربابش زیر بار ظلم نرفت. نمی دانم سرنوشتش چون شد یا چون کاروان اسرا اما او نمونه بارز است.حال چه اسیر باشد چه .... 🍃منتظران این قصه بلا تکلیفی ۳۸ ساله هنوز هم منتظرند. ، برگرد و پایان بده به این غم بی خبری. بیا، این انقلاب و این روزها نیاز دارد به تو.... 🍃حاج_احمد، دعا کن. شرمنده نشویم. شرمنده تلاش های تو، دلتنگی ها و بی قراری های خانواده ات. ✍️نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد: ۱۵ فروردین ۱۳۳۲.تهران 📅تاریخ ربوده شدن: ۱۴ تیر ۱۳۶۱.لبنان 📅تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
🍃در کودکی برای بزرگ شدن بسیاری داشتیم. چشم بستیم تا برای آرزوهایمان دعا کنیم و به سرعت یک چشم برهم گذاشتن بزرگ شدیم. 🍃زمان به سرعت گذشت و روزها از یکدیگر پیشی گرفتند. ما ماندیم و دنیای بزرگترها. سرگرم زرق و برق ها شدیم و غافل از مسیری که باید به انتهای قربه الی الله میرسید.گناه کردیم و گوشمان کر شد در مقابل ندای حسرت بار عذاب وجدان... 🍃دلبسته شدیم و تا به خود آمدیم دست و پاها در غل و زنجیر وابستگی اسیر شده بود و ما به دنبال آرزو هایی که عاقبتشان به دنیا ختم می شد... 🍃در این میان عده ای شدند و با چشیدن طعم ، چشمشان جز معشوق را ندید.چشم بستند بر دنیا ، پا گذاشتند بر آنچه که میخواست زمینگیرشان کند. 🍃 در خاک های ، در میان مناجات هایشان، رها شدن از بند دنیا را خواستند و این چنین شد که دنیای زیبای پیش رویشان جلوه کرد و قربة الی الله گویان راهی میدان شدند. 🍃نفس را سرکوب کردند و پیروز میدان شدند.می خواستم از ابراهیم صوفی بگویم اما چند خط بیشتر از او سهم دنیا و آدم هایش نبوده. امثال او درس رارزیبا آموختند چرا که پیش از اینکه در چشم خلق خدا جلوه کنند درچشم خدا جلوه کردند😍 🍃ابراهیم، پس از در بیابان های سقز به دنبال عشق بود و سرانجام در درگیری با مزدوران به معشوق رسید و شهادت نصیبش شد🕊 ✨در نیمه فروردین که نبض بهار حس می شود، شهید♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۵ فروردین ۱٣٢٩ 📅تاریخ شهادت : ۱ آذر ۱٣۶۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : داردرفش سید کریم
🍃شهادت، قلبی هر است اما اندک اند آرزومندانی که به دنبال تحقق آرزویشان، عاشقانه پرواز می کنند. 🍃ماشاءالله شمسه ،با نگاهی به شناسنامه اش می شد فهمید، در روزهای سخت جنگ در میان خاک های با راسخ در جست و جوی کاروان شهدا بوده است اما گاهی ، باید بسیار درخانه خدا رفت و حاجت خواست. 🍃 دفتر دوران جنگ ماشاءالله بدون شهادت به پایان رسید.پس از جنگ، با ملحق شدن به سپاه ،سالهای زیادی در خاک های مناطق مرزی به دنبال گمشده اش بود اما راه رسیدن طولانی تر شده بود و صبر ایوب می خواست. 🍃در نمازهای اول وقتش آنقدر از خواست تا بالاخره وقتی فرمان دفاع از حرم عمه سادات را شنید، دلش به هوای شهادت سوی پرواز کرد و پس از بازنشستگی ، راهی سرزمینی شد که بوی از آنجا می آمد. 🍃دوماه خالصانه از حرم دفاع کرد و پس از سالها هجر، به آرزویش رسید و با گلوله ای که به گلویش اصابت کرد، روزی اش شد. 🍃دو روز مانده به تولد زمینی اش، در سرزمین شهادت متولد شد، در کنار شهدایی که روزی در خاک های جبهه همسنگر و همراهش بودند. 🍃حال فرزندانش به داشتن همچون او افتخار می کنند و داغ دلشان را با سنگ سرد مزار پدر آرام کنند. 🍃پایان داستان تمام شهدا در یک جمله خلاصه می شود ما رأیت الا جمیلا. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۵ فروردین ۱٣۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ فروردین ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :بروجرد روستای سراب زارم
🍃 انتظار حس غریبی است اما وقتی مهمان قلب مادری شود، در تک تک لح‍ظاتش می توان را دید. 🍃 مادر به قاب عکس مجید می نگرد و با چشم هایش قربان صدقه پسر خوشتیپش می رود. دیوارهای خانه امید دارند که از سفر کرده خبری شود. 🍃مجید مسگر طهرانی، جوان ۱۷ ساله ای است که با یکبار رفتن به جبهه،دلش را جاگذاشت.با تلاش های فراوان و رضایت پدر و مادرش،برای بار دوم راهی جبهه شد و در عملیات کربلای ۸ گویان به آرزویش رسید.از او فقط خبر شهادتش به گوش مادر رسید و پیکرش هنوز هم مهمان خاک های است💔 🍃 حال سی و چند سال است که چشم های به در خانه دوخته شده تا شاید از پسرش نشانی برسد.مرهم دلتنگی هایش سنگ یابودی در بهشت زهراست که گاهی با رفتن به آنجا ، دلش را آرام می کند. 🍃‌اما او که در روزهای جنگ، برای رزمنده ها از شستن لباس هایشان تا دعا کردن کم نگذاشته، راضی به رضای خداست .به قول خودش پسرش امانت خدا بوده و اگر بخواهد پیکر او را بر می گرداند. 🍃 حُبِّ اباعبدالله (ع) در دل رزمنده های جبهه، جوانه ی عشق زده بود .همانگونه که شهید درقسمتی از وصیت نامه اش خطاب به مادرش گفته: «راستی مادر جان! اگر راه باز شد، حتما به آقایم بگو که خیلی دوست داشتم قبر شش گوشه اش را در بغل بگیرم.» 🍃 مجیدها السابقون السابقون شدند، کربلا ندیده ، کربلایی شدند. کاش نگاهی کنند به ما، ارباب دیدیم اما گرفتار گوشه گوشه ی دنیا شدیم😢 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ٢٢ فروردین ۱٣۴٩ 📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱٧ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : یادبود شهید قطعه ٢٩ بهشت زهرا (س)
🍃شرطش برای این بود که همسرش حضور همیشه او را در جبهه بپذیرد .بیشتر دنبال بود تا همسر ، از روزی که امام گفته بود جنگ در اولویت است درس و را رها کرده و خود را به جبهه رسانده بود. 🍃با خطبه ای که امام خواند شد هم رزمش تا او به نهایت آرزویش که بود برسد. چند روز بعد از عقد، راهی جبهه شد. به قول دوستانش گاهی از تلفن زدن به همسرش امتناع می کرد و عقیده داشت باید فکر و ذهنش به طور کامل در اختیار جنگ و جبهه باشد و به مردم خدمت کند. 🍃از زلزله طبس گرفته تا روزهای جنگ، همه وجودش را صرف خدمت کرده بود. در کارنامه اش سمت ، مسئول طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه،مسئول طرح و عملیات نصر ۵ خراسان و ۵ به چشم می خورد. با فروتنی خاصی که داشت خیلی ها نفهمیدند او فرمانده است یا رزمنده معمولی... 🍃۶ سال روزهایش در جبهه شب شد و شب هایش شاهد و دعا برای رسیدن به کاروان دوستان شهیدش بود . سرانجام با اصابت گلوله ای که به سرش خورد مجروح شد و پس از گذشت ۲۱ روز در بیمارستان و به دور از جبهه، به خیل شهدا پیوست. 🍃از او دختری به نام به یادگار مانده که مونس مادر است. اندکی تفکر لازم است تا بدانیم چه اندازه مدیونیم به سردار چراغچی ها و خانواده هایشان. کاش به جای زخم زدن، مدیون بودن را یاد بگیریم و مسئول قطره قطره خونشان باشیم💔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۱٧ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت رضا
🍃محمد زهره وند از آن دهه شصتی های و با ایمان زمان بود.قبل از در ماموریت های مختلفی از جمله درگیری با گروهک هایی همچون پژواک سینه سپر کرده و زخمی شده بود.اما وقتی خبرهای سوریه را شنید، راهی شد.به قول خودش آرزویش بود اما برای دفاع از حرم رفت. 🍃مزد نماز شب و سحرگاهیش را با شهادت در عملیات گرفت.خاک سوریه پیکرش را به امانت در آغوش گرفت. در ایران ،همسرش در برزخ بی خبری می سوخت و دل نگرانش را با دعا آرام می کرد.اما ندایی در درونش خبر از شهادت میداد. کم کم خودش را برای پرواز پرستوی خانه اش آماده کرد🕊 🍃بعد از نزدیک به ۷۰ روز پیکرش به ایران برگشت. در اش از همسرش خواسته تا حجاب فاطمی را رعایت کند و به دخترش را بیاموزد. 🍃در جنگ نرم این روزها که دارند هویتمان را می دزدند و در پی های زیبا و دل فریب با غریبه شده ایم، نمی دانم جواب چه می شود؟ 🍃یادمان رفت هستیم و سلاحمان، هایمان است. شهید جان با اینکه غافل و بی معرفت شده ایم ، اما ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۷ فروردین ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱٨ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اراک
‍ 🍃دل تنگ، گلو انبار ، چشم محتاج اشک و منتظر شکستن دل های نادم از گناه است😔 🍃سرزانوها، زخمی از زمین خوردن های بسیار و نفس لوامه، عصبانی از گوشه ای آه حسرت می کشد. 🍃این جنگ هنوز هم ادامه دارد..اما در این مسیر هستند انسان هایی که راه مبارزه با نفس را نشان دادند و سرانجام شهد شیرین نصیبشان شد .مثل سید احمد پلارک. به گفته مادرش، شب هایش ترک نمی شد و سجده های طولانی اش مونس نماز شب هایش بود. 🍃همانی که خواب شهیدی را دید و به واسطه آن جایگاهش در را مشاهده کرد و پس از آن او بود و بهشت رضا و مزارشهیدی که خوابش را دید. 🍃همانی که در گفت: اگر یه نفر مریض شود بهتر از آن است که همه مریض شود. خودش داوطلب شد و همه را از رودخانه گذراند و در آخر او بود و پاهایی که از سرما یخ زده بودند😓 🍃برای با نفسش، سرویس های بهداشتی را می شست و همیشه بوی بد همراهش بود اما، در زمان شهادتش از بوی خوش، را پیدا کردند🌺 🍃حالا او به معروف است و زائران زیادی دارد که با استشمام بوی گلاب، مزارش را پیدا می کنند♡ 🍃شهدا مبارزه کردند با نفس، حال این ماییم و که هربارمعصیت را مهمان ناخوانده قلب های خسته می کند‌. 🍃ای شهید ... پرونده اعمال پر از گناه و گردن های کج شده از تنها دارایی این روزهای سرگردانی است. 🍃تو را قسم به که اشک هایت در اش زبانزد دوستانت بود نگاهمان کن. تورا قسم به همان هرصبحت و شال مشکی عزایت سفارشمان را به بکن ...😞 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴. تبریز 📅تاریخ شهادت : ۲۲ فروردین ۱۳۶۶. شلمچه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا تهران.
🍃در نیمه اسفندماه ۶۵، آنگاه که درختان با بانگ متولد می شوند، به دنیا آمد. چشم هایش را در میان خانواده ای گشود که مادر داغ شهادت برادرانش را بر دل داشت و پدر رزمنده بود. در همان روز تولد که مصادف با ۵ رجب بود محمد حسین درگیر یک بیماری شد. 🍃پدر در مناجاتش از خدا خواست به امانت به او سپرده شود تا عمر فرزندش در راه خشنودی خدا صرف شود و خدا نوزاد شفا یافته را به خانواده اش بخشید🌺 🍃با فرهنگ قد کشید. قدم به قدم پا جای پای شهدا گذاشت و با رفتار و منش آنها بزرگ شد و با پیوستن به خدمتش را به مردم آغاز کرد. 🍃در سال ۸۵ با خانواده ای از نسل سادات ازدواج کرد و پس از مدتی صاحب دو فرزند به نام زینب و شد. در تمام لحظات زندگی اش، کبوتر شهادت بر قلبش آشیانه داشت و دلش بی تاب پرواز کبوتر بود🕊 🍃از فرزندانش می خواست تا برای شهادتش دعا کنند. با بغض پیچک شده در گلو مدارا می کرد و محمد محسن برای پدرش دعای شهادت می کرد. به قول مرد کوچک خانه شهادت پدر بهتر از مردن بود. 🍃با شنیدن ندای از سوریه، راهی شد و پس از دوبار اعزام در ۲۶ فرودین ۹۵ با زبان شهید شد. لب های تشنه، گلویی که با گلوله بریده شد و پهلویی که ترکش ها مهمانش شدند روضه ارباب و حضرت مادر را تداعی می کند😭 🍃تقویم را که می نگرم شهادتش مصادف با ۶ رجب است یعنی پس از ۳۰ سال خدا امانتش را در همان روز تولد پس گرفت. 🍃همسرش با کودکی که در راه داشت، هدیه به دست منتظر بود تا او بازگردد و روز مرد را به او تبریک بگوید اما خبر شهادتش زودتر از خودش رسید. شهادتت مبارک مرد خدا، برایمان دعا کن شرمنده فرزندان و خانواده ات نشویم😓 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۶ فروردین ۱۳۹۵. حلب 📅تاریخ انتشار : ۲۶ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : امام زاده یحیی سمنان
🍃در وصیت نامه اش حرف های زیبایی نوشته که چشم را می دهد و دل را جلا و یاس را امیدوار می کند♡ 🍃"وقتی خاطرات را خواندم به خودم گفتم ناامید مباش، چون منم مثل شاهرخ خیلی از عمرم رو به گناه و نافرمانی گذراندم ولی در آخر خدا شاهرخ را خرید. منم امیدم فقط به خداست..."* 🍃عمرش را در نافرمانی و خلاصه کرده اما هر چه از او خواندم و شنیدم، همه از او به عنوان بنده خوب خدا یاد کردند که عمرش را صرف خدمت به مردم و خانواده کرده بود آرزوی در وجودش بر آرزوهای دنیایی سبقت گرفت و عاقبت به خیر شد🌹 🍃همین چند خط نوشته محسن کمالی که در تک تک کلماتش و فروتنی در مقابل پروردگار به چشم می خورد درس بزرگی است برای ما که در روزمرگی غرق و زمینگیر شده ایم. شاهرخ در جبهه عاقبت بخیر شد و محسن در . 🍃اما نمیدانم سرنوشت ما غرق شدگان در و وابستگی هایش چه می شود. در قفس ، به خواب رفته ایم و پرواز را فراموش کرده ایم😓 ☆الهی و ربی من لی غیرک☆ *بخشی از وصیت نامه شهید ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۹ بهمن ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ فروردین ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت سکینه
🍃 شهید عسگر باقری کارمند مخابرات بود و صاحب یک فرزند دختر. در روزهایی که صدای توپ و تانک خبر از تعرض به می داد، به عنوان بسیجی داوطلب راهی جبهه شد و در بمباران شیمیایی شهید شد😞 🍃قصه کوتاه است و پایانش عاقبت بخیری ها اما غصه اش به بلندای تاریخ بر قلب می نشیند. گوشه ای حسرت، کمی آنطرف تر بغض و به وسعت سرزمین قلب، آرزوی به روزگارمان دهن کجی می کنند. 🍃دسته دسته راهی خاک های شدند. عاشق و عارف شدند و خدا با نگاهِ خریدار گلچینشان کرد. وقتی چشم به دنیا گشودیم، و آرامش این روزهایمان را مدیون شهدا شدیم که به قول خاطرخواه ما بودند قبل از آنکه ما به دنیا بیاییم🌹 🍃شاید زیباترین تعریف این است، شهدا عاشق هایی بودند که خودشان را پیش مرگ معشوق های بی وفایی چون ما کردند. نگرانم برای این روزها که حرمت عشق را شکستیم و خون بهای عاشق ها، است😔 🍃نمک خوردیم و علاوه بر نمکدان، دل هایشان را هم شکستیم و غافل از روزی که باید پاسخگو باشیم😓 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ خرداد ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت : ۳ اردیبهشت ۱۳۶۵. عراق 📅تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده حبیب الله
🍃در سال ۶۳ در خانواده مذهبی در چشم به جهان گشود. در سه سالگی سایه پدر از سرش کم شد و طعم تلخ یتیمی را چشید. پس از مدتی با مداحی و قرآن خو گرفت. مداحی در مجالس سبب شد عشق در وجود حامد جوانه زند. 🍃پس از مدتی با زائری که مدتی مهمان بود آشنا شد. ازدواج کرد و ساکن رفسنجان شد. ثمره ازدواجش دختری شد که به سبب ارادت پدر به حضرت مادر، نام گرفت🌺 🍃با شروع خبرهای سوریه دلش پرواز کرد و گفت: «زن و بچه ام فدای حضرت زینب» با نام جهادی و با پیوستن به هیئت راهی شد. 🍃نوای مداحی هایش هنوز هم در گوش همرزمانش به یادگار مانده است. برای هر عملیات، می خواند و از مدد میخواست. 🍃پس از سه بار اعزام، برای تفحص شهدا در راهی شد. دلش پیش شهدا جا ماند و با ترکشی که به حنجره اش خورد، به کاروان پیوست و مهمان ارباب شد♡ 🍃شهادتش دل همه را لرزاند اما دوستانش نگران بودند جواب فاطمه اش را چه بدهند. روضه حسین بر ذهنشان تداعی کرد و دیگر نبود که برایشان از رقیه بخواند😞 🍃فاطمه دلتنگی هایش را در آغوش پدرِ یتیم های شهدا تسلی می داد و آرام میشد. گفت و گویش با سردار هنوز هم دلها را به بازی می گیرد. 🍃آه فاطمه جان. بمیرم برایت که با شهادت ح.ا.ج ق.ا.س.م دوباره یتیم شدی و حالا دیگر سردار نیست تا جواب تماس هایت را بدهد. 🍃برای پدرت ناز کن و بگو برایمان روضه حضرت زهرا بخواند، اسیر گناه شده ایم و شرمنده ایم😔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۶ 📅تاریخ شهادت : ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶. سوریه 📅تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای لاهیجان
‍ 🍃 عبدالحمید دیالمه نمونه یک انسان است که آرمان هایش همه از روی تقوا و علم و است🙂 🍃دین را با شناخت و انحرافات دین و انسان هایی که خواسته یا ناخواسته راه حق شدند را به دیگران معرفی کرد. 🍃همان ای که وقتی برای مقابله با کارهای زمان به مجلس پاگذاشت، در مقابل تبریک ها فقط گفت، مسئولیت تبریک ندارد. 🍃دین را با علم، دلیل و به دیگران آموخت، تا جایی پیش رفت که بین روحانیت و دانشگاه آشتی برپا کرد. به قول خودش بزرگترین جرمش این بود که حرف هایش را زودتر از می زد. 🍃وقتی او را تهدید به می‌کردند همچون ، وقت گرفت برای آخرین سخنرانی‌اش و از آن ها خواست تا در جلسه بنشینند و به حرف هایش گوش دهند. او تابع بود و روی گرداندن از آن را اشتباه می دانست❣ 🍃این روزها به دیالمه‌هایی نیاز دارد تا دین را به ظاهرا با سواد بیاموزد و کج رفته ها را بشناسد و نگذارد انقلابی که با خون شهیدان جان گرفته با پا کج گذاشتن عده ای با شعار ، بی حرمت شود، بیاید دیالمه باشیم...❤️ 🍃دیالمه‌ها را بشناسید و گوش دهید چه سر می‌دهند، سخنرانی دیالمه در آخرین حضورش در برایتان شنیدنی خواهد بود... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۳۳ 📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قم
🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد😔 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد😭 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی و یکی با پهلوی شکسته و همچون خودت😞 🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد.... سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو می شوند. شاید هم اولین قدم برای ، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️ 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز ✍️نویسنده : 📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳ 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه 📅تاریخ انتشار : ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : اصفهان
✨غلامحسین بسطامی 🍃رشادت های بسیاری در کارنامه اعمالش ثبت شده. شرکت در و تظاهرات علیه رژیم، کمک به پاکسازی مناطق و پاوه، حضور در جبهه های جنگ، فرماندهی سوسنگردو... 🍃اما چیزی که به چشم می خورد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و توطئه هایش توسط او و سایر دانشجویان مبنی بر فرمان است. 🍃می گویند تاریخ هر ملتی را باید خواند و شناخت اما گویی برخی مسئولان فراموش کرده اند که مردم چه رشادت هایی کردند و چه خون هایی برای حفظ عزت و این مرز و بوم فدا کردند. یادشان رفته که باید گوش به فرمان امام زمان باشند. 🍃حلال مشکلات این روزهایمان شد که به قیمت فریب خوردن از دشمن نافرجام ماند. هرچه امضا کردند شد روضه و بدن های اربا اربا در آتش سوخته💔 🍃حالا هم تنها راه بهتر شدن روزهایمان میز ای شده که هرچه دعا کردم پایش نشکست تا نتوانند دست بدهند با اقا گرگه ای که دست های سیاهش را با فریب سفید کرده است. 🍃رفیق قافله هایی که شریک دزد هستید بروید اما بدانید پا می گذارید روی خون بسطامی ها ، روی دست قلم شده، روی خون فخری زاده ها... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٣ اردیبهشت ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٧ اردیبهشت ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : فکه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شاهرود
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟🥺 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣️ 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان 📅تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری ، آرامگاه مجدالدین
‍ 🍃 در دومین روز از اردیبهشت و سومین روز از ماه ، مصادف با تولد (ع) به دنیا چشم گشود و سفر به زمین را آغاز کرد. 🍃به احترام و اشتیاق خانواده اش برای فرزند صالح، در دفتر تقدیر، نام حسین مشتاقی برایش قلم خورد. 🍃 مادر، حسین را نذر کرده بود. آرزویش این بود که در لباس پاسداری او را ببیند و حسین آرزوی مادر را به حقیقت تبدیل کرد. 🍃سرباز امام زمان(ع) وقتی ندای را از حرم عمه سادات شنید، با جان و دل گفت. 🍃مهمانی عشق را با دعای مادر دعوت شد اما، چشم های منتظر مادر سبب شد که بدون برگرد. دلش بی قرار رفتن بود. اندکی بعد بازهم دعوت شد به از حرم عمه سادات. 🍃اشک های مادرِ قرآن به دست، دل بی قرار پدر، نگرانی های شریک زندگی اش و چشم های معصوم کودکانش، شاهد لحظه خداحافظی اش بودند. 🍃او با پرواز به مقصد سوریه برای زیارت حضرت زینب و نوکری اش راهی شد. عمه سادات باز هم نوکر خرید و بزم عشق با یک ماموریت آن هم در منطقه ای به نام مهیا شد. 🍃خانطومان جایی است که در آن رزمندگان با وضوی خون، نماز شهادت می خوانند. سرزمینی که دیدن پیکرهای ، روضه ارباب را تداعی می کند و اشک های رزمندگان، حکایت از جاماندن دوستان شهیدشان است. 🍃در خان طومان همچون ، با تعداد کم مقاومت کردند و حسین مشتاقی همچون ارباب شد و به آرزویش رسید. شاید هم هایش او را به ارباب رساند. 🍃امروز شانزدهمین روز از ماه اردیبهشت است و ، کوله پشتی ایمان بر دوش، با عطر شهادت زمین را می گوید. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان 📅تاریخ انتشار : ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شهر نکار #استوری_شهدایی
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب 📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳
🍃شهدای گمنام زائران بسیاری دارند. هرکس که تیغ تنهایی به تنش بخورد و بغض صاحبخانه دلش باشد مهمان همیشگی شهدای گمنام است. اما هستند شهدایی همچون حاج شعبان که بر روی مزار نامشان هک شده اما در قلب و ذهن مردم اند. 🍃سرباز گمنام بود و هدفش تشکیل جامعه مهدوی برای آمدن هادی روزهای . برایش فرق نداشت ایران، آفریقا یا موصل. هرجا که پاگذاشت همه را و دلباخته خود کرد. مثل همان روز های جنگ که سربازان صدام کم کم با رفتار و اخلاق نیکوی او، شدند و برگشتند سوی حاج شعبان و دوستانش. 🍃حال در روزهایی که ندای از حرم عمه سادات شنیده شد حاج شعبان راهی شد و بازهم مثل روزهای جنگ همه مجذوب او شدند و کمی بعد که شهادت روزی اش شد عده ای فهمیدند حاج شعبان نصیری، هم رزم نبوده بلکه مسئول لشکر بوده است. همان روز که غسل کرد و موذن اذان ظهر شد و لحظاتی بعد به رسم در شعله های آتش سوخت. 🍃 نه دفتر و میز کاری داشت و نه قبول کرده بود درجه هایی را که باید روی دوشش میدرخشید. او مصداق یه سرباز واقعی برای بود و با شهادت اجر خدمت خالصانه اش را گرفت. 🍃چهل روز بعد از شهادتش موصل آزاد شد و دوستانش از او با نام موصل یاد کردند. جای حاج شعبان ها خالی است در روز های حیرانی و پر از مشکل این روزها. کاش بودند و بدون نشستن پشت میز و صندلی ، به فکر مردم و دردهایشان بودند... ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق، موصل 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃خسته ام شاید هم دلگیر، نمازم که دهن کجی می کند به اول وقت بودن را می خوانم. دفترم را می گشایم، صفحات ننوشته و سفید دفترم را تار می بینم. پلک می زنم و اشک هایم را می بینم که مثل همیشه قربانی بغض هایم شده اند. 🍃چند روز است هرچه به ذهنم التماس کردم تا چند خط در مورد پورابراهیمی روی دفتر به امانت بسپارد روزه سکوت گرفته. دلم به جایش افطار می کند با غم هایش. حال این منم و دلم که دردهایش را با صفحات دفتر و قلم سهیم می شود. 🍃آه شهید. شما که سینه سرخ های راه حسین بودید و علمداران زینب که عاقبتتان در کنار حرم ختم به خیر شد و پیکر زیبایتان با سربندهای و یا حسین دلهای به خواب غفلت رفته را لرزاند و کرد و شاید هم شهید... 🍃اما تکلیف امثال من که خود را به خواب زده اند و بیدار نمی شوند چه می شود. نفس کم آورده ام از دویدن های بدون پایان، زانوهایم زخمی است از فریب های شیطان که زمینم زد و پاهایم تاول زده در مسیرهایی که با رفتم و سنگ ریزه های ، سوغات روزهایی حیرانی ام شده. تشنه ی یک جرعه محبت پاک الهی ام و در کویر دنیا هرچه آب می بینم همه سراب است. 🍃شهید جان، تو را قسم به سالهایی که در تب شهادت سوختی و انتظار کشیدی، دستم را بگیر. این روزها به زور می گذرد. خودم را گم کرده ام و منِ حیران، کم آورده ام.... ✨ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۵۰ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حومه حلب_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای گیلان_رشت
♡ 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود. 🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت. 🍃 نام جهادی را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. 🍃دلش در گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. 🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند. با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دل‌ها از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست. در روز شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف. ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضوان 🕊محل شهادت : حلب، سوریه ╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که پیرو راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز  🕊محل شهادت : بغداد
☆ 🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️ 🍃فرمانده ... حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔 🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم... 🍃از باقیمانده محبت در دل گاهی می خوانیم با فراز ‌ بغض می کنیم و با  دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به . گناهانی که را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔 🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. و اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم. اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ ،به فکر هستند😓 🍃گناهان بسیارند و ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت و را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را.... 🌺به مناسبت سالروز ✍️نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم 🕊محل شهادت : سردشت
🍃دوسال است که دل هایمان شده و زخم هایش به لطف عده ای نامرد، درمان نمی شود. 🍃دوسال است که محروم شده ایم از نعمت وجودش و دنیا شده بعد از شهادتش. 🍃دوسال است که ، خواب بر چشمانمان حرام شده و به وقت ۱:۲۰ روضه برپاست. به یاد اش اشک می ریزیم و برای تنهایی بعد از او ناله سر می دهیم. 🍃عده ای که حاجی را می شناختند با شهادتش سوختند و عده ای که بعد از پروازش او را شناختند هایی شدند در آغوش خاکستر که به وقت سر بر آوردند. 🍃فرمانده ی خستگی ناپذیر و ، همیشه گوش بوده ای برای دردهای مردم. حال که تو آسمانی شده ای و ما زمینگیر میخواهم اندکی درد و دل کنم. 🍃این جا است، خانه دلمان موشکباران گناه شده و شهر که هیچ، ایمانمان هم دارد سقوط می کند. راه را گم کرده ایم و از هر طرفی محاصره شده ایم. 🍃هشتگ انتقام سخت لا به لای روزهایمان خاک میخورد. کسی حواسش نیست و از یادها فراموش شده. شاید هم مصلحت ها، دست و پایشان را بسته است. اما نگران نباش، می مانیم تا امام غریبمان. می خوانیم تا هرگاه برای انتقام جد غریبش آمد انتقام غریبانه ات را بگیرد💔 🍃سالروز نزدیک می شود و داغ نبودنت بیشتر دلم را میسوزاند، دعایم کن... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ۱٣ دی ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار : ۸ دی ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : کرمان
🍃دست می‌کشم بر کتیبه‌ی و آن را به پرده مشکی دیوار که سیاهپوش عزای مادر است سنجاق می‌کنم و غم‌ها به دلم سنجاق می‌شود. 🍃آه می‌کشم، این روزها به زور بالا می‌آید. برمی‌گردم و چشم‌هایم به چشم‌های گره می‌خورد. بغض‌ها در گلویم پیچک می‌شود و اشک‌هایم به دادم می‌رسند. لبخندت مثل همیشه حاضر است تا را آرام کند اما آرام نمی‌شود و داغش تازه‌تر می‌شود. 🍃دوسال است لبخندت و اشک‌هایم از هم سبقت می‌گیرند. است در روضه حضرت مادر، جای خالی‌ات را با قاب عکست پر می‌کنم. گفته بودی اگر من نبودم مجلس را برپا کنید. حال با داغ که صاحبخانه دلم شده، می‌نشینم و برای حضرت مادر اشک می‌ریزم. 🍃 ، انگشتر و دستت هنوز مقابل چشمانم است و مرا می‌برد به ، به گودال، آنجا که انگشت و انگشتر را با هم بردند. ندای یا بنی‌مادر به گوش می‌رسد. 🍃ناله می‌زنم و دلم می‌رود به ، به پشت در، به هیزم‌های آتش گرفته و که بین در و دیوار می‌سوخت. نفسم می‌گیرد. آخ بمیرم که تو هم در سوختی. همچون مادر، غریبانه سوختی و بدن ارباً اربایت یادگار ماند برای ما.... 🍃سردار دلم، تلاقی زیبایی است که روز شهادتت با ایام شهادت حضرت مادر یکی شده. اشک می‌ریزم برای ، برای تو و که داغ نبودنت را بر دلم گذاشت... ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت: ۱٣ دی ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید: کرمان 🕊محل شهادت: بغداد، عراق