ا❁﷽❁ا
#معرفی_کتاب #تازه_نشر
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
📚روایتی داستانی از زندگی #خلبان_شهید #عباس_اکبری به قلم #اکرم_الف#خانی
شهید سرلشکر خلبان #عباس_اکبری اول مهر سال ۱۳۳۲ در روستای #ابرجس #قم به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم در زادگاهش گذراند و در سال ۱۳۵۱ به استخدام #نیروی_هوایی در آمد. با آغاز جنگ تحمیلی ضمن انجام سورتیهای مختلف پرواز شامل بمباران نیروهای زمینی دشمن و پوشش هوایی مناطق غرب و جنوب غرب از جمله خلبانانی محسوب میشد که همواره آماده انجام خطرناکترین ماموریتها بودند.
📖او سرانجام در ۲۸ تیر سال ۱۳۶۷ پیش از عملیات #مرصاد هنگام بازگشت از ماموریت بمباران بخشی از تاسیسات #کرکوک، مورد اصابت گلولههای پدافند هوایی عراق قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام، پس از ۱۳ سال مفقودی در مرداد سال ۱۳۸۱ در قم تشییع و در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/133122
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
🔺#سر_به_هوا؛ چند روایت از زندگی خلبان ایرانی که ژنرال آمریکایی را متحیر کرد.
کتاب #سر_به_هوا به قلم #اکرم_الف_خانی که به تازگی از سوی #انتشارات_کتاب_جمکران و با مشارکت #کنگره_ملی_شهدای_استان_قم منتشر شده، به روایتی داستانی از زندگی خلبان شهید #عباس_اکبری میپردازد.
ادامه را اینجا 👇🏻 بخوانید.
https://tn.ai/2866161
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
📡 #کتاب_جمکران_در_رسانهها
🔊 #خبر
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗http://ketabejamkaran.ir/133122
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
#شهدا_را_یاد_کنیم
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖عباس گربه را برداشت و بغلش گرفت. روی بدنش دست کشید و بعد به صورتش نگاه کرد. به چشمانش زل زد. پای گربه شکسته بود و درد را از چشمانش میشد خواند.
عباس گفت: «اینجوری نگاه نکن. خودم برات عصا میشم، ویلچرت میشم. خودم میبرمت پیش مرغهای بتولخانوم.»
رضا از بالا به حرفهای عباس خندید.
عباس داد زد: «ننه! وقتی پات درد میگیره، زردچوبه رو با چی قاتى میکنی؟»
معصومه گفت: «وا، مگه گربه آدمه؟ »
عباس گفت: «به چشمهاش نگاه کن؛ باهات حرف نمیزنه؟»
🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
📖زنها همه بلند شدند.
_ #عباس! کجا بودی ننه؟ دورت بگردم!
_وای داداش! چه بلایی سرت اومده؟
زن علیاکبر دستان خیسش را به دامنش کشید و آمد وسط اتاق.
دستان گچگرفته #عباس از گردنش آویزان بود و درد از چشمانش معلوم بود، اما #لبخند روی لبانش جا خوش کرده بود. همیشه لبخندش جلوتر از خودش وارد میشد. ننه #عباس را محکم بغل کرد...
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
📣 صدای #حاج_مولوی از روی چرخ دسته بلند شد:
⚫️ «ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد...
سقای حسین سید و سالار نیامد...»
سینه زن ها جواب دادند:«علمدار نیامد! علمدار نیامد!»
🌙 #عباس علم را بلند کرد و با سر به جمعیت اشاره کرد که حرکت کنند. جمعیت پشت سر علم راه افتادند. زنجیرها به شانه خوردند. حاج ملاحسین مولوی جلوتر از #دسته رفته بود و صدایش کم رنگ شده بود اما جمعیت که شعر را حفظ بودند هم زمان با او می خواندند: «عباس ترین حیدر کرار نیامد...»
🟢 عباس علم را محکم تر گرفت و با جمعیت هم نوا شد: «ای اهل حرم میر و علم دار نیامد...»
زن ها چادرشان را روی صورتشان کیپ کرده بودند و شانه هایشان تکان می خورد. بچه ها پرچم ها را از روی پشت بام ها تکان می دادند. جمعیت به سمت حرم حرکت کرد. نگاه ننه زهرا به عباس افتاد و زیر لب گفت: «قربون قد و بالات» بعد قل هوالله خواند، فوت کرد و پشت دسته راه افتاد...❤️
_صد حیف که آن یار وفادار نیامد...
علمدار نیامد!علم دار نیامد...!
۲۸تیرماه سالروز #شهادت #سرلشکر #خلبان #عباس_اکبری گرامی باد 🌷
📚 #برشی_از_کتاب #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای سفارش کتاب روی لینک کلیک کنید:
https://ketabejamkaran.ir/133122
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖عباس شنیده بود که قرار است ابوالفضل را هم اعدام کنند. عباس او را میشناخت و میدانست که اهل این کارها نیست. اما میگفتند ابوالفضل هم توی طرح براندازی نظام شرکت داشته و با عاملان اصلی کودتا برو و بیا داشته. غم به یکباره توی دل عباس جا گرفت. عباس با خودش فکر کرد: «اگه با هر بهونه دیگه ای عزلمون میکردن، حرفی نبود؛ اما اینکه توی کودتای نقاب... » فکرش را ادامه نداد. داد زد: «عروسجون! زنبیل رو بردار، بریم یه جای دبش واسه زندگی پیدا کنیم.» افسانه گفت: «نون و پنیرمون آماده است».عباس خندید و گفت: «همون تا آخر زندگیمون بسه».میخواست مدتی بروند ابرجس زندگی کنند. پس از خلبانی، باغبانی انتخاب ا ولش بود. از همان کودکی با درختها و دانه ها دوست بود.
شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖#مربی مکثی کرد و بعد فریاد زد: «کی داوطلب اولین پرشه؟»
عباس جلو رفت؛ سفت وسخت و آماده. طناب #چتر را به پشت #جیپ بسته بودند. جلیقه چتر را به خود بست و مطابق آموزشها، اتصالات چتر را چک کرد.
جیپ حرکت کرد. باد توی چتر افتاد. عباس یک متر از روی زمین ارتفاع گرفت و خندید.
چتر تا صد متر بالا رفت و طناب کاملاً عمود بر زمین قرار گرفت. جیپ، طناب را رها کرد. چتر با سرعت زیاد پایین آمد. عباس پاهایش را جمع کرد و نزدیک زمین، خودش را مچاله کرد. با پا روی زمین فرود آمد و مَلق زد. سریع قلاب را باز کرد تا چتر بیش از این او را روی زمین نکِشد. همه برایش دست زدند.
_آفرین اکبری! به این میگن عکسالعمل سریع! این هم اولین تمرین لندینگ...
بقیه نیروها هم جرئت پیدا کردند و جلو رفتند.
شهید #عباس_اکبری
📙 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖#عباس دست گذاشت روی لبۀ تخته و به بابا نگاه کرد؛ به ماله دست گرفتنش، به رمقی که کشیدن هر ماله از جان او میگرفت، به سفیدیها که چه خوب بلد بودند لکهها را قایم کنند؛ و به این فکر کرد که چطور دفعۀ بعد، خودش ماله دست بگیرد. میخواست #اوستا شود. باید پول جمع می کرد. میدانست نشستن سر کلاسی که دلش برایش غنج میرفت، به این مفتکیها نیست. عباس پا تند کرد. شاقول را به بابا داد. بشکه ز یر قدمزدنهای بابا لق خورد. عباس سریع دست گذاشت روی لبۀ تخته. شاقول اینطرف و آنطرف میرفت. یک جای کار خراب بود. بابا میدانست عباس در همین یکربع تماشا، اوستا شده است. عباس گفت: «بابا! کار، کار خودمه. این دیوار رو بسپار به خودم».
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖پچپچهای ریزودرشت، کنار گوش #عباس شروع شد.
- به مولا قسم، برات پاپوش درست کردن. شنیدیم #عباس_دوران رو هم تعلیق کردن؛ آخه چرا؟ این چه وضعشه؟
- چقدر گفتم ریشت رو سهتیغه نکن عباس؛ اهمیت ندادی...
یکی از مردها گفت: «عباس! تو رو که روی هوا میزنن؛ بذار برو به خدا!» دیگری نوک بینیاش را خاراند، زانویش را توی شکمش فرو برد و سرش را جلو داد.
- شوخی که نیست؛ #خلبان درجه یکشون رو اخراج کردن. من جای تو باشم، از این مملکت میرم.
بچهها دم گرفتند و یکییکی حرفهای همدیگر را تأیید کردند.
- همین الآن #آمریکا دنبال نابغههایی مثل تو میگرده.
- تو چراغ سبز نشون بده، برات دعوتنامه میفرستن.
- قَدرت رو نمیدونن عباس! پاشو از این مملکت برو.
عباس نمکدان را برداشت و پاشید روی خیار. از ته خیارگاز زد و گفت: «#عباس_قمی، ماله دستش میگیره میره بنایی، بست میشینه جلوی درِ حرم، سیگار میفروشه، اما از #ایران نمیره.»
خلبان شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔆روایتی داستانی از زندگی شهید سرلشکر خلبان #عباس_اکبری
📣کتاب #سر_به_هوا به چاپ دوم رسید.
🖋نویسنده: #اکرم_الف_خانی
👨👩👧👦رده سنی: #بزرگسال
📚قالب کتاب : #رمان
📖تعداد صفحه : 228 صفحه
📔نوع جلد : شومیز
💰 قیمت پشت جلد: 95.000 تومان
🎁 قیمت با تخفیف ویژه: 85.500 تومان
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📚#تجدید_چاپ
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖عباس قطعهها را روی زمین ریخت. نگاهی سریع به آنها انداخت و اجزایشان را بههم وصل کرد.
- یااباالفضل! تفنگه؟ الکیه؟
عباس تفنگ را بهسمت معصومه گرفت.
- دستها بالا! بگو اون نامههای عاشقانه رو کی برات میخوند؟ معصومه که اول ترسیده بود، خندید.
- داداش؟! بیشوخی الکیه؟
- نه، نگاه کن؛ شکاریه؛ آخرین مدل.
- برای چی آوردی؟
- برای تقی کلاهمال آوردم.
- نگفتی خطرناکه؟
- عباس یعنی شیری که شیران دیگر از آن میگریزند.
- مگه تقی تفنگ نداره؟
- تفنگش خوب کار نمیکنه، قدیمیه؛ حیوون نیمهجون میشه، گناه داره. این چند روز خونۀ تو بمونه تا تقی رو پیدا کنم، بهش بدم...
شهید #عباس_اکبری
📙 #سر_به_هوا
🖋 #اکرم_الف_خانی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/133122
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran