#روزمرگی_ها
🔹اولین ملاقات با شپش😳🥴
ابتدای اسارت، حدود دو هفته ای تو #بهداری_اردوگاه بودیم. هر روز #دکتر_حسین، #فرزین و دیگر زحمت کشان بهداری، #پانسمان پایم را عوض می کردند. چند روز بعد از درگیری ما را آوردند #آسایشگاه_اطفال ❤️.
همون شب اول سر صف #نماز_جماعت بودیم که احساس کردم چیزی توی زیر پیراهنم راه میره. یه نگاه انداختم دیدم یه جوجوی خیلی کوچیکی داره تو زیر پیراهنه قدم میزنه🤔😔.
با تعجب زیاد از مرحوم #حامد_کیومرثی (رحمة الله علیه) که کنارم نشسته بود، سوال کردم: حامد این چیه؟!😳
با خونسردی گفت: #شپش😏
من 😱😭😳
حامد 😊☺️
شپش 💃💃💃
بعدشم گفت: آخر شب تو هم مثل بقیه لباست رو دربیار و شپش هارو بکش😅
تا وقتی که رفتیم #اردوگاه_موصل_یک (قدیم) که اون موقع اسرای قدیمی اونجا بودن، با شپش دورانی داشتیم.
اونجا بود که دوستان قدیمی کمک کردن تا لشگر شپش ریشه کن شد.
راوی #حسن_سلگی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹دندانپزشکی
#کشیدن_دندان در اردوگاه خیلی راحت بود.😂😳
یا #علی_فرعون با روشهای خودش و یا #علی_حسین_بایستی، به صورت محرمانه و دور از چشم عراقیها با #گاز_انبر زنگ زدهای که بچهها برای او پیدا کرده بودند، در حمام آسایشگاه ۱۳ آن را میکشید. 😄
روزهای مشخص (یکروز در هفته)، غیر از گداشتن چند نفر #نگهبان خودی جلوی درب حمام و راهروها، بعد از کندن #دندان خراب بدون داروی بیهوشی توسط علی حسین، باید با چهرهای عادی و چه بسا #بشاش ، از حمام خارج شده و با درد و خونریزی خود کنار می امدیم، که اگر تصادفا به نگهبان عراقی برخورد کردیم بویی از ماجرا نبرد. 😢😢
یکی از جفت دندانهای جلویی فک بالای من خراب شد. یعنی غیر از سیاه شدگی جزئی، درد آن مرا بیتاب کرده بود. اما این دندان غیر از دندانهای آسیاب بود و کشیدن آن نه تنها برای زیبایی بلکه بر تلفظ حروف و کلمات برای همیشه #اسارت، تاثیرگذار بود.
با توصیه #دکتر_حسین و مشورت با علی حسین قرار بر تجربه ای جدید روی دندان من گذاشتند. 😅
روز موعود با دلهره از سرنوشت و آینده دهان و دندانم به #بهداری رفتم. او با #گازنبر به جان دندان خراب من افتاد. تا آمدم آخ بگویم و اظهار درد کنم با یک حرکت دندان بیچاره را بدون #داروی_بیحسی از جا خارج کرده و بلافاصله آن را در جای خود قرار دادند. در حقیقت با قطع اعصاب و رگ و ریشه، دندان را #عصب_کشی کردند. 😳😳😂😂
بعد هم با پیچیدن چند رشته سیم مسی برق، آن را به دندانهای طرفینی کلاف کردند تا مدتی هم به خاطر سفت شدن دندان روی لثه، دندانهای جلو وضعیت #ارتودنسی داشته باشد.😅😅
بالاخره پس از چند ماه سیم را باز کردند و صرفنظر از درد هنگام غذا خوردن، شکل ظاهری دندان تا بعد از اسارت و انجام اعمال فنی #دندانپزشکی روی آن ماندگار بود.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#بهداشتی، #درمانی
🔹دکتر حسین
اسیرداری وقتی خالی از ارزشهای انسانی می شود اولین تبعات خود را در مباحث #درمان بجا می گذارد . شرایط نامساعد بهداشتی، سوء تغذیه، آزار و #شکنجه های جسمی و روحی ، فشارهای عصبی و روانی، صدمات و جراحات بدنی و بسیاری از دیگر عواملی هستند که مولد بیماری بوده و نیازمند درمان می باشند و در چنین شرایطی وقتی دسترسی به درمان به سختی وجود داشته باشد تحمل شرایط اسارت بسیار بغرنج تر خواهد شد.
به مناسبت دریافت خبر فقدان همبند گرانقدر ایام اسارت مرحوم #دکتر_حسین_قاسمزاده، بر آن شدم به منظور یادآوری خدمات ارزشمند آن جناب و ارج نهادن به سالها خدمت بیمنت ایشان در تنگنای #اسارت، خاطراتی از درمان در #اردوگاه داشته باشم.
#دکتر_حسین با آن چهره خندان و بشاش همواره علی رغم فقدان کمترین امکانات و #تجهیزات_پزشکی، پذیرای بیماران اسیر و حتی بعضاً مراجعات سربازان و افسران #عراقی بود. او که در زمان اسارت صرفا دانشجوی #رشته_پزشکی و با تجربه ای اندک بود، همیشه سعی داشت با مطالعه کتب پزشکی درخواستی از #صلیب_سرخ، اطلاعاتی در خصوص تعامل با بیماریها و موارد جدید را دریافته و به نوعی تسکین دهنده آلام و درد اسرا باشد.
روزهای اول اسارت که بیشتر نیاز به تعویض #پانسمان زخمیها و #تزریقات و کمکهای اولیه بود با پیشنهاد خود و بهرهگیری از تجربیات پزشکیاری در #جبهه، اتاق کوچکی بعنوان #بهداری، راه اندازی و به تنهایی و با کمترین امکانات پزشکی و #بیمارستانی کار خود را شروع نمود. او تمامی دوران ۸ سال و چند ماه اسارت خود را صرف مشاورههای درمانی، #ویزیت و تجویز پزشکی نمود..
🔹گوشه ای از ابتکارات و خاطرات درمانی از وی متناسب با امکانات و محدودیتهای #اردوگاه:
👈تامین محدود #دارو خصوصاً داروهای مسکن از طریق مجروحین و بیماران اعزامی به بیمارستان نظامی #موصل
👈نظارت بهداشتی و مدیریت درمان اپیدمیها و بیماریهای شایع در بین اسرا
👈 بستری نمودن و #پرستاری از بیماران بدحال در بهداری و انجام مقدمات اعزام ایشان به بیمارستان نظامی
👈انجام #اعمال_جراحی سرپایی با ابزاری همچون #تیغ_اصلاح و دوختن و بخیه جای زخم با نخ و سوزن #خیاطی
👈#پرکردن_دندانها با زرورق پاکت های #سیگار(از شایع ترین روشهای پر کردن دندانها در اسارت)
ایشان بعد از اسارت با ادامه تحصیل در رشته پزشکی به عنوان متخصص #طب_سالمندان، همیشه در دسترس و پاسخگوی نیاز همبندان خود بود.
کانال "ناگفتههایی هایی از اسارت" این ضایعه را به همه دوستان و آزادگان عزیز و خانواده آن مرحوم تسلیت عرض مینماید.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹عنایت اهل بیت (ع)
چهارم اسفند سال ۹۲ برای اولین بار بعدِ ۲۸ سال به دیدن #سید_عباس_خرمی رفته بودم (همان سید بزرگواری که از اعضای #حزب_الدعوة عراق و #حزب_بعث سخت در تعقیبش بود و پاییز ۶۴ اومدن سراغش تو #اردوگاه_موصل_یک، اما بحمدالله در مبادلهٔ اسرای مجروح به ایران آمده بود چون پاش از ناحیه قوزک موقع اسارت قطع شده بود)
آن روز خبر سلامتی سید را به مرحوم #دکتر_حسین و تعدادی از رفقا دادم (در آن زمان از سید بیخبر بودند) جالب اینجاست که هیچ کدام به اندازه دکتر احساس خوشحالی ننمودند. از آن موقع به بعد هر وقت به دکتر زنگ میزدم و جویای حال می شدم بعد از سلام و احوال پرسی بلافاصله میگفت آقا منصور آقا سید ما چطوره سلام منو بهش برسون ؛ تا اینکه یه روز رفتم خدمت دکتر و ازش پرسیدم نظرتان درمورد شِفا یافتن سید عباس خرمی چیه؟
(دکتر حسین) گفت، آقای جدیدی سید بسیار آدم دوست داشتنی و محترمیه ؛ شش ماه بیمار من بود هرچند روزی یه بار معاینهاش میکردم، فتق شماره سه داشت و هیچ راهی جز عمل #جراحی براش وجود نداشت. از طرف دیگه هم احساس امنیت برای سید نمیکردم. میترسیدم بره بیمارستان و لو بره چون کاملا می شناختمش .
تا اینکه یه روز صبح بعدِ سوت آمار آقای #بهروز_غلامحسینی (#پرسنل_بهداری) گفت دکتر نمیدونم چه خبره تعداد زیادی جلو در بهداری صف کشیدن ؛ اومدم بیرون دیدم بله آقا بهروز درست میگه حدود ۲۰۰ نفر تو صف ایستادند ؛ او ادامه داد، آقا منصور اگه یادتون باشه وقتی #سوت_آمار صبح زده می شد بچهها مثل تیر به سمت دستشویی می دویدند، چون قریب به ۱۶ الی ۱۷ ساعت درهای آسایشگاه به روشون بسته بود و نیاز مبرم به دستشویی داشتند.
تا منو دیدند یکی گفت دکتر یه دست رو سَرَم بکش دیگری گفت دکتر یه دست رو سینه و چشمم بکش. تعجب کردم گفتم نکنه اول صبح دیوانه شدید یا اینکه منو مسخره میکنید!! یکی گفت نه به خدا ؛ نه دیونه شدیم ؛ نه تو را مسخره می کنیم سید عباس #شِفا پیدا کرده! ؛ من اصلا باورم نشد به خودم گفتم یه شکم پاره چطور ممکنه بدون عمل خوب بشه ؛ چون همهٔ پزشکان دنیا میگن که فلان مریضی با فلان #دارو خوب میشه یا با فلان عمل جراحی. اصلاً اعتقادی به این چیزها ندارند ؛
ادامه دارد .....
راوی #منصور_جدیدی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#معنوی
🔹عنایت اهل بیت (ع)
...... ادامه از قبل
سید را صدا زدم اومد گفتم این حرفا چیه میزنی ؟ #شِفا یافتن چیه ؟ گفت دکتر جان من دیشب کلی اذیت شدم! من اصلاً باورم نمیشد شفا پیدا کرده باشه گفتم رو زمین دراز بکش هر دو دستت را زیر سرت بذار و بلند شو. چندبار این کار را انجام داد گفتم حالا بایست و چندبار بشین و بلند شو دیدم هر چی گفتم انجام داد و احساس درد نکرد؛ بعد رو زمین دراز کشید معاینش کردم دست رو آن قسمت پارگی شکم که می دونستم کجاست کشیدم اثری از آن پیدا نکردم سمت دیگه دست کشیدم دیدم نه هیچ آثاری از فتق وجود ندارد!!
بی اختیار نشستم کنار دیوار و هر چی که از #پزشکی می دونستم از یادم رفت ؛ و در حالی که یکی دو تا از پرسنل #درمانگاه_سالمندان (محل دیدار من با دکتر) هم شاهد صحبت دکتر بودن، اینجور صحبتش را ادامه داد، بعد #معاینه از سید پرسیدم خُب آقا سید عزیز دیشب چه اتفاقی براتون افتاد؟ بفرمائید..
او (سید عباس) گفت، دکتر حسین دیشب قبل از نماز صبح در عالم خواب دیدم درِ #بهداری باز شد و دو نفر وارد شدند. یکیشون که چفیه سبزی دور گردنش انداخته بود، ابتدا پیش شما اومد گفت دکتر حسین مواظب اسرا باش بعد اومد بالای سر من. در حالی که دراز کشیده بودم پرسید چته ؟ گفتم دلم درد میکنه دست مبارکش را رو دلم گذاشت گفتم میخوای چیکار کنی ؟ به این مضمون فرمود میخوام خوبت کنم من که اون آقا را نمیشناختم بهش گفتم من باید برم عمل کنم ؛ درهمان حال که دست مبارکش را روی پارگی شکمم کشید درد یهو قطع شد؛ خواستند تشریف ببرند از اون آقایی که همراش بود پرسیدم این آقا کیه؟ گفت نشناختیش؟ گفتم نه ؛ فرمود این آقا #اباعبدالله_الحسین (ع) است که مادرش دیروز سفارش شما را بهش نمود ؛😳😢😢
و چنین به سخنان دل نشین ادامه داد من #پزشک_بهداری اردوگاه بودم و خستگی درکارِ مداوای دوستان برام معنا و مفهومی نداشت چه قبلِ شِفا یافتن سید و چه بعدِ آن و در مدت ۸ سال اسارتم تعداد زیادی عمل جراحی ( در آوردن #ترکش از بدن همبندان در اردوگاه ) انجام دادم که الحمدلله همه با موفقیت انجام شد از جمله ترکشی که از شکم #مسعود_پرویز_حمیدی در آوردم ؛و با آن همه کمبود #وسایل_پزشکی و دارو، خوشبختانه برای هیچ کدام از همبندان آزاده مشکلی بوجود نیامد ؛ میدونی چرا منصور جان ؟ گفتم نه ؛
با چهره ای خندان گفت، آخه مرد حسابی من در اردوگاه #نمایندهٔ_امام_حسین( ع )بودم و مورد تایید آن حضرت
روحش شاد و یادش گرامی ، انشالله از #شفاعت امام حسین ع بهره مند گردد به ذکر #صلوات برمحمد و ال محمد
از زبان #سید_عباس_خرمی و مرحوم #دکتر_حسین
راوی #منصور_جدیدی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan