eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
256 دنبال‌کننده
35 عکس
48 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان و علاقمندان کانال "ناگفته‌هایی از اسارت" در آستانه یک ماهگی فعالیت، ضمن تشکر از اعتماد و همراهی، موکدا از پیشنهادات و نظرات دوستان برای بهبودی و اثر بخشی بیشتر، استقبال و انتظار داریم. همچنین، باستحضار میرساند، تداوم این فعالیت، مستلزم همکاری شما عزیزان در دو بخش زیر می باشد. * همکاری دوستان آزاده در روایات جدید * همکاری در مدیریت، ادیت و آماده سازی خاطرات رسیده که توسط هر یک از عزیزان یا نزدیکان ایشان با تخصیص فرصت و توانمندی‌های خود (روزانه حداکثر دو ساعت )، امکان پذیر است. لطفا از طریق لینک‌های زیر به اینجانب اطلاع دهید. با تشکر، ادمین
🔹آبگرمکن نفتی پاییز سال ۶۱ اولین سال و همزمان با اولین سال تاسیس بود و با توجه به شرایط اقلیمی، زودتر از مناطق مرکزی عراق سرمای را حس می‌کرد. شرایط اردوگاه از نظر و آب تقریباً بهتر شده بود ولی هنوز در حمام‌ها نبود و بچه‌ها مجبور بودند با آب سرد کنند، به طوری که بعد از صابون زدن سر و بدن به سختی امکان برطرف کردن کف صابون ارتشی رس کرده وجود داشت. اواسط پاییز برای هر حمام یک "صنع فی العراق" (تولیدی عراق) آوردند. یک مخزن آب و یک مخزن نفت که مستقیماً به مشعل زیر مخزن آب (بدون کاربراتور) متصل بود. البته عراقی‌ها از این خدمت جدید بسیار راضی‌تر و خوشحال‌تر از بودند. به طوری که سرباز عراقی سوال می‌کرد، از این‌ها در ایران هم دارید؟😳😳😅 تازه اول کار بود. لوله کشی حمام‌ها فقط برای آب سرد پیش بینی شده بود و لازم بود برای هر حمام لوله کشی موازی برای آب گرم نیز اجرا گردد و ما تا پایان پاییز آن سال، دوش گرفتن با آب گرم را انتظار کشیدیم. تمام شد. به آسایشگاه‌ها ابلاغ کردند هر هفته یک بار و هر دفعه فقط ۲۰ لیتر ، سهمیه هر آسایشگاه. (هر چند بعضی اوقات هفته به ۱۰ روز هم می‌رسید و با چانه زنی و رفت و آمد مسئول آسایشگاه بالاخره سهمیه نفت را می‌گرفتیم) آبگرمکن روشن شد و آبگرم در لوله‌ها جریان پیدا کرد. گروه‌های اول و دوم آسایشگاه ما به ترتیب با آب گرم حمام کردند ولی آبگرمکن‌های عراقی که همه سهمیه نفت را در همان چند ساعت اول بلعیده بودند، فقط برای همان نفرات اول خوش شانس آب را گرم کردند و بقیه ماندیم برای نوبت بعدی 😳😂😂 حالا دیگر حساب کار دست و حمام آمده بود و می‌دانست که با این سهمیه اندک نفت، آب گرم را باید به صورت سهمیه‌ای از آبگرمکن برداشت و به هر کابین تحویل می‌داد تا همه بتوانند در یک نوبت با آب گرم حمام کنند. و اینگونه بود که ما توانستیم برای اولین بار با یک ولرم، صابون رس کرده را برطرف و خود را شستشو دهیم.😂😂😄 راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹سید آزادگان ... ادامه قسمت قبل آن سه روزی که درها برای حضور ، باز بود به محض باز شدن در آقا به اتاق های ما می امد و تا وقت مشغول گفتگو با بچه ها بود. منطق قوی و نیکو بهترین سلاح او بود. او هرگز نه تنها کار ما را نکرد بلکه همواره واستقامت بچه ها را می ستود و هیچوقت خطا و اشتباه کسی را به رخ او نمی کشید. قبل از این که بگوید را بشکنید بحث دیگری، راجع به وحدت بین همه اسرا داشتند. نظرش این بود، بین اسرا یک امر و ضروری‌ است. وقتی از بعضی اتفاقات تلخ گفته میشد، میفرمود: آنکه تعهدش بیشتر است باید تحملش هم بیشتر باشد. طی این سه روز گفتگو، بچه ها هنوز شکستن اعتصاب را قبول نکرده و مقاومت هایی می شد. مسول هیات صلیب به هنگام ترک اردوگاه به گفته بود، تنها کسی که میتواند مشکل اعتصاب را حل کند، است. از او بخواهید تا مشکل را حل کند و چون از قبل او را می شناخت به عراقیها‌ معرفی کرده بود. تا به آن روز مسئولین ، حاج آقا را نمی شناختند. بعد از آن، فرمانده عراقی حاج آقا را به مقر فرماندهی برده و می گوید که صلیب خیلی از شما تعریف کرده کمک کنید تا مشکل حل شود. حاج آقا میگوید بعد از رفتن صلیب، شما دوباره در آسایشگاهها را بستید و من دسترسی به آنها ندارم تا با آنها صحبت کنم. فرمانده عراقی قول میدهد، سه روز دیگر درها برای نتیجه گیری باز باشد و بالاخره در آسایشگاهها باز شد. راوی (قزوینی) 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹سیگار از روزهای اول ، بعضی افراد که سابقه و دخانیات داشتند از یک طرف با خماری نبود سیگار و از طرف دیگر تلقین نیاز به سیگار، برای آرامش مشکلات اسارت روبرو شدند. تعداد اندکی، متاسفانه از همان ابتدا با رو زدن به و حتی بعضاً دریافت سیگار در برابر همکاری و ، سعی در برطرف نمودن نیاز خود داشتند. دو ماهی بود که به آمده بودیم و هر روز این نیاز بیشتر خودنمایی می‌کرد. تا اینکه به دنبال مذاکرات و درخواست‌های مسئول اردوگاه، یک روز تعدادی کارتن سیگار آوردند و از روی لیست به هر نفر سیگاری و غیر سیگاری، کم سن و بزرگ سن، ۵ پاکت سیگار دادند. اوضاع خیلی خوب شد. سیگاری‌ها که دلی از عزا درآوردند. غیر سیگاری‌ها، خصوصاً تعدادی کم سن‌ترها بعضاً متاسفانه متمایل به و بعضاً آن را به سیگاری‌ها هدیه می‌دادند. این لطف فقط موجب شد که تعداد افراد سیگاری بیشتر شود ولی توزیع سیگار ادامه‌دار نبود. با تخصیص اولین مبلغ ناچیز ماهیانه برای رفع نیازهای شخصی، هزینه ۵ پاکت سیگار را از همه کسر کردند. از آن به بعد اگر کسی سیگار می‌خواست باید از (بوفه) خرید می‌کرد. هزینه خرید هم زیاد بود و عمدتاً از عهده آن بر نمی‌آمدند. کم کم تعدادی از سیگاری‌ها، یا به ترک و یا به سیگار پیچی در کاغذ، با خرید بی‌کیفیت از حانوت رو آوردند که آن هم بعضاً خارج از توان خرید. متاسفانه در بعضی اوقات، فشار و شکنجه بر سیگاری ها به حدی می شد که در و مقابله با عراقیها، بعضا برگ خشک درختان را خرد و به جای توتون در کاغذ می‌پیچیدند تا به نوعی میل خود را به سیگار آرام کنند. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹حانوت چند ماهی از و می‌گذشت. طی این مدت عراقی‌ها امکاناتی را برای ما فراهم کرده بودند. هر نفر دو عدد پتو، یک بالشت، یک کیسه برای لوازم شخصی، یک دست لباس زیر و یک دشداشه به علاوه سهمیه صابون و پودر لباسشویی... ولی هنوز تا حداقل‌های زندگی خیلی فاصله داشتیم. مسواک، خمیر دندان، ناخن گیر، سوزن و نخ، لیوان، قاشق، مکینه ریش تراش و تیغ، سیگار و توتون و ... از کمبودهای ضروری بودند. پس از درخواست‌های مکرر، کوچکی راه اندازی کردند که به آن می‌گفتند. ماهانه به هر نفر مبلغ یک و نیم معادل ۱۵۰۰ فلوس حواله (۵، ۱۰، ۲۰، ۵۰ و ۱۰۰ فلوسی) بجای پول رایج به ما می‌دادند. با این مبلغ ناچیز فقط امکان خرید چند قلم از اقلام فوق در ماه وجود داشت که مسئول آسایشگاه هفتگی با جمع آوری نیازها و حواله خرید، از مسئول عراقی حانوت ، خرید می‌کرد. و بدین صورت طی چند ماه ملزومات اولیه در همان سطح موجود را توانستیم فراهم کنیم. هر چند اجناس حانوت متناسب با درخواست بچه‌ها و به شرط عدم ممنوعیت از طرف عراقی‌ها، بیشتر می‌شد ولی توان خرید ما تا آخر به همان مبلغ ماند.😄😄 راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹باغبانی دور تا دور محوطه اردوگاه یک راهرو عریض و در دو طرف قرار داشتند و عمده محوطه اردوگاه زمین خاکی بود. هر آسایشگاه زمین جلوی آسایشگاه را به عنوان و زمین زراعی برای کشت از جمله گوجه، بادمجان خیار و فلفل آماده سازی کرده بود. یکی از مشاغل خدماتی (به مفهوم به دیگران) بود. معمولا دوستانی که سابقه داشتند کار و خدمت در باغچه ها می‌شدند. هر آسایشگاه یک باغبان و احیاناً چند نفر کمکی داشت که از صبح، بعد از آزاد باش تا آمار عصر گاهی در گرما و سرمای چهار فصل مشغول در باغچه و تولید محصولات برای بقیه بودند. غیر از توزیع هفتگی محصولات بین نفرات ، هر آسایشگاه به نوبت مواد لازم برای تهیه و آماده سازی کل اردوگاه را نیز تامین می‌کرد. محصولات این باغچه‌ها نسبت به زمین آن به قدری زیاد و با برکت بود که هر بار برای آسایشگاه ما چیده می‌شد پشته‌ای از گوجه وسط آسایشگاه جهت تقسیم بین گروه‌های غذایی تلنبار می‌شد. سربازان عراقی با دیدن این مقدار محصول تعجب می‌کردند و می‌گفتند ما بیرون اردوگاه خیلی زمین و مزرعه داریم ولی هیچ وقت اینقدر محصول نمیدهد، شما چکار میکنید!! البته غیر از لطف خداوند و برکت خدمت خالصانه و بی‌ریای باغبانان، باغچه هر آسایشگاه به نوبت از آب خون و چربی حاصل از شستشوی گوشت سهمیه روز آشپزخانه، تقویت می‌شد.😂😂 راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همکاری بی‌نظیر نهنگ‌های قاتل در شکستن تکه‌های یخ و شکار فک 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹خبر اسارت پس از گذشت حدود دو ماه از و بی‌خبری خانواده‌ها از ما و دنبال کردن هر روزه ایشان از و واحدهای تعاون مربوط به ، اسرا و مفقودین در و ، روزی یک نفر از با قدیمی به اردوگاه آمد. بچه‌ها در صفی ایستاده و منتظر نوبت بودند. او که به هم آشنایی داشت روی صندلی نشسته و چرت می‌زد در حالیکه چند سرباز عراقی هم اوضاع را تحت کنترل داشتند. بچه‌ها به نوبت میکروفون را می‌گرفتند و طبق توجیه اولیه، من ...... از شهر .... ، در تاریخ ...... به دست نیروهای عراقی شدم. لطفاً هر کس صدای من را می‌شنود به خانواده ام به آدرس .......... و شماره تلفن .......، اطلاع بدهد. اینجا اگر کلمه‌ای اضافه‌تر و یا غیر مفهوم برای خبرنگار عراقی گفته می‌شد با اشاره او سربازان، اسیر بیچاره را زیر دست و پا و پشیمان می‌کردند.. و بدین صورت خانواده‌ها برای اولین بار از وضعیت فرزندان خود بعد از چند ماه مطلع شدند. از دیگر اسرا و سربازان عراقی شنیده بودیم که قرار است برای بازدید و ثبت نام از ما به اردوگاه بیایند. بالاخره پس از چند ماه، برای اولین بار نمایندگان صلیب به اردوگاه آمدند. طی چند روز حضور آنها در اردوگاه، ثبت نام و اسارت برای همه انجام و به دنبال آن به هر نفر یک برگ کاغذ با سربرگ صلیب ، جهت اطلاع به خانواده‌ها و ایجاد ارتباط اولیه داده شد. قرار بود هر یک ماه، نمایندگان صلیب جهت سرکشی، تحویل نامه های رسیده و ارسال نامه های جدید اسرا، به اردوگاه بیایند که در عمل بعضی مواقع به دو ماه یا بیشتر طول می‌کشید. قبل از هر بار آمدن نمایندگان صلیب بارقه‌هایی از شادی و امید در دل بچه‌ها روشن می‌شد. چرا که نه تنها عراقی‌ها مقداری به وضعیت و نیازهای اردوگاه رسیدگی می‌کردند، صلیب هم غیر از امکاناتی محدود مثل توپ و و برای سرگرمی اسرا، نامه ها و عکسهای ارسالی خانواده ها را به همراه می‌آورد. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹گیوه بافی(نوعی پای پوش) یکی از جذاب‌ترین مشغولیت‌ها بین هنرهای دستی بود. محصولات هنری، بیشتر قابلیت استفاده شخصی، به دوستان یا برای حفظ از اسارت استفاده میشد. یکی از و کاربردی بود. بافندگان ، ابتدا با برش رویه دمپایی پلاستیکی، کف گیوه را تهیه می‌کردند. سپس نخ زیرپوش‌ یا جوراب‌های مستعمل را می‌کشیدند و بعد از چند لایه کردن و تابیدن آن توسط دوکهای دست ساز، نخ ضخیم مناسب بافت را تهیه و آنرا می بافتند. برای بافت گیوه، نیاز به سوزن‌های ضخیم و بلند (جوالدوز) بود. آنها با قطع کردن تکه‌ای از سیم‌های خاردار اینجا و آنجای اردوگاه (به وسیله سنگ و خم و راست کردن) و صاف کردن یک رشته از ، سپس ساب و صیقلی کردن آن روی سیمان کف راهروها را تهیه می‌کردند. هفته‌ها و بعضاً ماه‌ها طول می‌کشید تا یک جفت گیوه از کفی تا رویه بافته و قابل استفاده شود. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹سید آزادگان ... ادامه قسمت قبل بالاخره بعد از چند روز مذاکره و رفت و آمد حاج آقا بین آسایشگاهها، مسولین متقاعد شده و قرار شد بزنیم. اولین گروه به سرپرستی آقا مشغول شدند. ملات آماده شد، قالب ها را چیدند و حاج آقا اولین بیل ملات را داخل قالب ریختند تا همه مطمئن شوند حرمتی در بلوک زنی نیست . هر بیل ملات که سید داخل قالب میریخت، بچه ها آنرا با یک بلند و بدنبالش "عجل فرجهم واهلک اعدائهم و اید امام الخمینی" همراهی میکردند. ها از این که شکسته شده بود ابتدا خیلی خوشحال بودند. فرمانده عراقی آمد داخل آسایشگاه ها، صحبت کرد و گفت خوشحالم که مشکل ما با هم حل شد و خودمان توانستیم مشکل را حل کنیم و گوش بحرف هم ندادید، صلیب کیه صلیب زیر کفش منه !!... حالا یه مشکل بزرگ بوجود آمده بود. آنهم صلوات هایی بلندی بود که با بلوک زدن بچه ها همراه "اید امام الخمینی" و پیچیدن صدای آن در اردوگاه .😃 بعد از چند روز، سرهنگ عراقی حاج آقا را خواسته بود و گفته بود آن اعتصاب بهتر از این کار کردن بود. آن روز ما این ها را و درها را برویشان بسته بودیم ولی حالا آمدند بیرون و صدای صلوات و شعارشان تا دفتر من میاید!!😄 بعد گفته بود اگر در به این شکل که اسرای ایرانی اسم را میبرند، اسم را ببرند ایران چکار می کرد؟ حاج آقا فرمودند اسم امام را گفت سید خمینی ولی اسم صدام را بدون هیچ پسوند و پیشوندی.. 😳😳 او از حاج آقا خواسته بود که به بچه ها بگویید دیگر این را ندهند.. راوی (قزوینی) 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا