دوستان و علاقمندان کانال "ناگفتههایی از اسارت"
در آستانه یک ماهگی فعالیت، ضمن تشکر از اعتماد و همراهی، موکدا از پیشنهادات و نظرات دوستان برای بهبودی و اثر بخشی بیشتر، استقبال و انتظار داریم.
همچنین، باستحضار میرساند، تداوم این فعالیت، مستلزم همکاری شما عزیزان در دو بخش زیر می باشد.
* همکاری دوستان آزاده در روایات جدید
* همکاری در مدیریت، ادیت و آماده سازی خاطرات رسیده که توسط هر یک از عزیزان یا نزدیکان ایشان با تخصیص فرصت و توانمندیهای خود (روزانه حداکثر دو ساعت )، امکان پذیر است.
لطفا از طریق لینکهای زیر به اینجانب اطلاع دهید.
با تشکر، ادمین
#روزمرگی_ها
🔹آبگرمکن نفتی
پاییز سال ۶۱ اولین سال #اسارت و همزمان با اولین سال تاسیس #اردوگاه_موصل_یک بود و #موصل با توجه به شرایط اقلیمی، زودتر از مناطق مرکزی عراق سرمای #پاییزی را حس میکرد.
شرایط اردوگاه از نظر #امکانات_بهداشتی و آب تقریباً بهتر شده بود ولی هنوز #آب_گرم در حمامها نبود و بچهها مجبور بودند با آب سرد #حمام کنند، به طوری که بعد از صابون زدن سر و بدن به سختی امکان برطرف کردن کف صابون ارتشی رس کرده وجود داشت.
اواسط پاییز برای هر حمام یک #آبگرمکن "صنع فی العراق" (تولیدی عراق) آوردند. یک مخزن آب و یک مخزن نفت که مستقیماً به مشعل زیر مخزن آب (بدون کاربراتور) متصل بود.
البته عراقیها از این خدمت جدید بسیار راضیتر و خوشحالتر از #اسرا بودند. به طوری که سرباز عراقی سوال میکرد، از اینها در ایران هم دارید؟😳😳😅
تازه اول کار بود. لوله کشی حمامها فقط برای آب سرد پیش بینی شده بود و لازم بود برای هر حمام لوله کشی موازی برای آب گرم نیز اجرا گردد و ما تا پایان پاییز آن سال، دوش گرفتن با آب گرم را انتظار کشیدیم.
#لوله_کشی تمام شد. به آسایشگاهها ابلاغ کردند هر هفته یک بار و هر دفعه فقط ۲۰ لیتر #نفت، سهمیه هر آسایشگاه. (هر چند بعضی اوقات هفته به ۱۰ روز هم میرسید و با چانه زنی و رفت و آمد مسئول آسایشگاه بالاخره سهمیه نفت را میگرفتیم)
آبگرمکن روشن شد و آبگرم در لولهها جریان پیدا کرد. گروههای اول و دوم آسایشگاه ما به ترتیب با آب گرم حمام کردند ولی آبگرمکنهای #تکنولوژی عراقی که همه سهمیه نفت را در همان چند ساعت اول بلعیده بودند، فقط برای همان نفرات اول خوش شانس آب را گرم کردند و بقیه ماندیم برای نوبت بعدی 😳😂😂
حالا دیگر حساب کار دست #مسئول_خدمات و حمام آمده بود و میدانست که با این سهمیه اندک نفت، آب گرم را باید به صورت سهمیهای از آبگرمکن برداشت و به هر کابین تحویل میداد تا همه بتوانند در یک نوبت با آب گرم حمام کنند.
و اینگونه بود که ما توانستیم برای اولین بار با یک #سطل_آب ولرم، صابون رس کرده را برطرف و خود را شستشو دهیم.😂😂😄
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹سید آزادگان
... ادامه قسمت قبل
آن سه روزی که درها برای حضور #ماموران_صلیب، باز بود به محض باز شدن در #حاج آقا به اتاق های ما می امد و تا وقت #آمار_عصرگاهی مشغول گفتگو با بچه ها بود.
منطق قوی و #اخلاق نیکو بهترین سلاح او بود. او هرگز نه تنها کار ما را #تخطئه نکرد بلکه همواره #صبر واستقامت بچه ها را می ستود و هیچوقت خطا و اشتباه کسی را به رخ او نمی کشید.
قبل از این که بگوید #اعتصاب را بشکنید بحث دیگری، راجع به وحدت بین همه اسرا داشتند. نظرش این بود، #وحدت بین اسرا یک امر #واجب و ضروری است.
وقتی از بعضی اتفاقات تلخ #سال_شصت گفته میشد، میفرمود: آنکه تعهدش بیشتر است باید تحملش هم بیشتر باشد.
طی این سه روز گفتگو، بچه ها هنوز شکستن اعتصاب را قبول نکرده و مقاومت هایی می شد. مسول هیات صلیب به هنگام ترک اردوگاه به #فرمانده_عراقی گفته بود، تنها کسی که میتواند مشکل اعتصاب را حل کند، #ابوترابی است. از او بخواهید تا مشکل را حل کند و چون از قبل او را می شناخت به عراقیها معرفی کرده بود.
تا به آن روز مسئولین #اردوگاه_موصل_یک، حاج آقا را نمی شناختند. بعد از آن، فرمانده عراقی حاج آقا را به مقر فرماندهی برده و می گوید که صلیب خیلی از شما تعریف کرده کمک کنید تا مشکل حل شود. حاج آقا میگوید بعد از رفتن صلیب، شما دوباره در آسایشگاهها را بستید و من دسترسی به آنها ندارم تا با آنها صحبت کنم.
فرمانده عراقی قول میدهد، سه روز دیگر درها برای نتیجه گیری باز باشد و بالاخره در آسایشگاهها باز شد.
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹سیگار
از روزهای اول #اسارت، بعضی افراد که سابقه #سیگار و دخانیات داشتند از یک طرف با خماری نبود سیگار و از طرف دیگر تلقین نیاز به سیگار، برای آرامش مشکلات اسارت روبرو شدند.
تعداد اندکی، متاسفانه از همان ابتدا با رو زدن به #سرباز_عراقی و حتی بعضاً دریافت سیگار در برابر همکاری و #ارائه_اطلاعات، سعی در برطرف نمودن نیاز خود داشتند.
دو ماهی بود که به #اردوگاه آمده بودیم و هر روز این نیاز بیشتر خودنمایی میکرد. تا اینکه به دنبال مذاکرات و درخواستهای مسئول اردوگاه، یک روز تعدادی کارتن سیگار آوردند و از روی لیست به هر نفر سیگاری و غیر سیگاری، کم سن و بزرگ سن، ۵ پاکت سیگار دادند.
اوضاع خیلی خوب شد. سیگاریها که دلی از عزا درآوردند. غیر سیگاریها، خصوصاً تعدادی کم سنترها بعضاً متاسفانه متمایل به #سیگار_کشیدن و بعضاً آن را به سیگاریها هدیه میدادند.
این لطف #عراقیها فقط موجب شد که تعداد افراد سیگاری بیشتر شود ولی توزیع سیگار ادامهدار نبود.
با تخصیص اولین مبلغ ناچیز ماهیانه برای رفع نیازهای شخصی، هزینه ۵ پاکت سیگار را از همه کسر کردند. از آن به بعد اگر کسی سیگار میخواست باید از #حانوت (بوفه) خرید میکرد. هزینه خرید هم زیاد بود و عمدتاً از عهده آن بر نمیآمدند.
کم کم تعدادی از سیگاریها، یا به ترک و یا به سیگار پیچی در کاغذ، با خرید #توتون بیکیفیت از حانوت رو آوردند که آن هم بعضاً خارج از توان خرید.
متاسفانه در بعضی اوقات، فشار و شکنجه بر سیگاری ها به حدی می شد که در #اعتصاب و مقابله با عراقیها، بعضا برگ خشک درختان را خرد و به جای توتون در کاغذ میپیچیدند تا به نوعی میل خود را به سیگار آرام کنند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها
🔹حانوت
چند ماهی از #اسارت و #اردوگاه میگذشت. طی این مدت عراقیها امکاناتی را برای ما فراهم کرده بودند.
هر نفر دو عدد پتو، یک بالشت، یک کیسه برای لوازم شخصی، یک دست لباس زیر و یک دشداشه به علاوه سهمیه صابون و پودر لباسشویی...
ولی هنوز تا حداقلهای زندگی خیلی فاصله داشتیم. مسواک، خمیر دندان، ناخن گیر، سوزن و نخ، لیوان، قاشق، مکینه ریش تراش و تیغ، سیگار و توتون و ... از کمبودهای ضروری بودند.
پس از درخواستهای مکرر، #عراقیها #بوفه کوچکی راه اندازی کردند که به آن #حانوت میگفتند.
ماهانه به هر نفر مبلغ یک و نیم #دینار معادل ۱۵۰۰ فلوس حواله (۵، ۱۰، ۲۰، ۵۰ و ۱۰۰ فلوسی) بجای پول رایج #عراق به ما میدادند.
با این مبلغ ناچیز فقط امکان خرید چند قلم از اقلام فوق در ماه وجود داشت که مسئول آسایشگاه هفتگی با جمع آوری نیازها و حواله خرید، از مسئول عراقی حانوت ، خرید میکرد.
و بدین صورت طی چند ماه ملزومات اولیه در همان سطح موجود را توانستیم فراهم کنیم.
هر چند اجناس حانوت متناسب با درخواست بچهها و به شرط عدم ممنوعیت از طرف عراقیها، بیشتر میشد ولی توان خرید ما تا آخر به همان مبلغ ماند.😄😄
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#خدمت
🔹باغبانی
دور تا دور محوطه اردوگاه یک راهرو عریض و در دو طرف #آسایشگاهها قرار داشتند و عمده محوطه اردوگاه زمین خاکی بود.
هر آسایشگاه زمین جلوی آسایشگاه را به عنوان #باغچه و زمین زراعی برای کشت #صیفی_جات از جمله گوجه، بادمجان خیار و فلفل آماده سازی کرده بود.
یکی از مشاغل خدماتی (به مفهوم #خدمت_رسانی به دیگران) #باغبانی بود. معمولا دوستانی که سابقه #کشاورزی داشتند #داوطلب کار و خدمت در باغچه ها میشدند.
هر آسایشگاه یک باغبان و احیاناً چند نفر کمکی داشت که از صبح، بعد از آزاد باش تا آمار عصر گاهی در گرما و سرمای چهار فصل مشغول #خدمت در باغچه و تولید محصولات برای بقیه بودند.
غیر از توزیع هفتگی محصولات بین نفرات ، هر آسایشگاه به نوبت مواد لازم برای تهیه و آماده سازی #شام کل اردوگاه را نیز تامین میکرد.
محصولات این باغچهها نسبت به زمین آن به قدری زیاد و با برکت بود که هر بار برای آسایشگاه ما #گوجه چیده میشد پشتهای از گوجه وسط آسایشگاه جهت تقسیم بین گروههای غذایی تلنبار میشد.
سربازان عراقی با دیدن این مقدار محصول تعجب میکردند و میگفتند ما بیرون اردوگاه خیلی زمین و مزرعه داریم ولی هیچ وقت اینقدر محصول نمیدهد، شما چکار میکنید!!
البته غیر از لطف خداوند و برکت خدمت خالصانه و بیریای باغبانان، باغچه هر آسایشگاه به نوبت از آب خون و چربی حاصل از شستشوی گوشت سهمیه روز آشپزخانه، تقویت میشد.😂😂
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همکاری بینظیر نهنگهای قاتل در شکستن تکههای یخ و شکار فک
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹خبر اسارت
پس از گذشت حدود دو ماه از #اسارت و بیخبری خانوادهها از ما و دنبال کردن هر روزه ایشان از #بیمارستانها و واحدهای تعاون مربوط به #شهدا، اسرا و مفقودین در #هلال_احمر و #سپاه، روزی یک نفر از #رادیو_بغداد با #ضبط_صوتی قدیمی به اردوگاه آمد.
بچهها در صفی ایستاده و منتظر نوبت بودند. او که به #زبان_فارسی هم آشنایی داشت روی صندلی نشسته و چرت میزد در حالیکه چند سرباز عراقی هم اوضاع را تحت کنترل داشتند.
بچهها به نوبت میکروفون را میگرفتند و طبق توجیه اولیه، من ...... از شهر .... ، در تاریخ ...... به دست نیروهای عراقی #اسیر شدم. لطفاً هر کس صدای من را میشنود به خانواده ام به آدرس .......... و شماره تلفن .......، اطلاع بدهد.
اینجا اگر کلمهای اضافهتر و یا غیر مفهوم برای خبرنگار عراقی گفته میشد با اشاره او سربازان، اسیر بیچاره را زیر دست و پا و #ضربات_کابل پشیمان میکردند..
و بدین صورت خانوادهها برای اولین بار از وضعیت فرزندان خود بعد از چند ماه مطلع شدند.
از دیگر اسرا و سربازان عراقی شنیده بودیم که قرار است #نمایندگان_صلیب_سرخ برای بازدید و ثبت نام از ما به اردوگاه بیایند. بالاخره پس از چند ماه، برای اولین بار نمایندگان صلیب به اردوگاه آمدند.
طی چند روز حضور آنها در اردوگاه، ثبت نام و #صدور_کارت اسارت برای همه انجام و به دنبال آن به هر نفر یک برگ کاغذ با سربرگ صلیب ، جهت اطلاع به خانوادهها و ایجاد ارتباط اولیه داده شد.
قرار بود هر یک ماه، نمایندگان صلیب جهت سرکشی، تحویل نامه های رسیده و ارسال نامه های جدید اسرا، به اردوگاه بیایند که در عمل بعضی مواقع به دو ماه یا بیشتر طول میکشید.
قبل از هر بار آمدن نمایندگان صلیب بارقههایی از شادی و امید در دل بچهها روشن میشد. چرا که نه تنها عراقیها مقداری به وضعیت #بهداشت و نیازهای اردوگاه رسیدگی میکردند، صلیب هم غیر از امکاناتی محدود مثل توپ و #وسایل_ورزشی و #کتاب برای سرگرمی اسرا، نامه ها و عکسهای ارسالی خانواده ها را به همراه میآورد.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#هنرهای_دستی
🔹گیوه بافی(نوعی پای پوش)
یکی از جذابترین مشغولیتها بین #اسرا هنرهای دستی بود.
محصولات #دست_ساز هنری، بیشتر قابلیت استفاده شخصی، #هدیه به دوستان یا برای حفظ #یادگار از اسارت استفاده میشد.
#گیوه_بافی یکی از #صنایع_دستی و کاربردی بود.
بافندگان #گیوه، ابتدا با برش رویه دمپایی پلاستیکی، کف گیوه را تهیه میکردند.
سپس نخ زیرپوش یا جورابهای مستعمل را میکشیدند و بعد از چند لایه کردن و تابیدن آن توسط دوکهای دست ساز، نخ ضخیم مناسب بافت را تهیه و آنرا می بافتند.
برای بافت گیوه، نیاز به سوزنهای ضخیم و بلند (جوالدوز) بود. آنها با قطع کردن تکهای از سیمهای خاردار اینجا و آنجای اردوگاه (به وسیله سنگ و خم و راست کردن) و صاف کردن یک رشته از #سیم_خاردار، سپس ساب و صیقلی کردن آن روی سیمان کف راهروها #جوالدوز را تهیه میکردند.
هفتهها و بعضاً ماهها طول میکشید تا یک جفت گیوه از کفی تا رویه بافته و قابل استفاده شود.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹سید آزادگان
... ادامه قسمت قبل
بالاخره بعد از چند روز مذاکره و رفت و آمد حاج آقا بین آسایشگاهها، مسولین #اعتصاب متقاعد شده و قرار شد #بلوک بزنیم.
اولین گروه به سرپرستی #حاج آقا مشغول شدند. ملات آماده شد، قالب ها را چیدند و حاج آقا اولین بیل ملات را داخل قالب ریختند تا همه مطمئن شوند حرمتی در بلوک زنی نیست .
هر بیل ملات که سید داخل قالب میریخت، بچه ها آنرا با یک #صلوات بلند و بدنبالش "عجل فرجهم واهلک اعدائهم و اید امام الخمینی" همراهی میکردند.
#عراقی ها از این که #اعتصاب شکسته شده بود ابتدا خیلی خوشحال بودند. فرمانده عراقی آمد داخل آسایشگاه ها، صحبت کرد و گفت خوشحالم که مشکل ما با هم حل شد و خودمان توانستیم مشکل را حل کنیم و گوش بحرف #صلیب هم ندادید، صلیب کیه صلیب زیر کفش منه !!...
حالا یه مشکل بزرگ بوجود آمده بود. آنهم صلوات هایی بلندی بود که با بلوک زدن بچه ها همراه "اید امام الخمینی" و پیچیدن صدای آن در اردوگاه .😃
بعد از چند روز، سرهنگ عراقی حاج آقا را خواسته بود و گفته بود آن اعتصاب بهتر از این کار کردن بود. آن روز ما این ها را #تنبیه و درها را برویشان بسته بودیم ولی حالا آمدند بیرون و صدای صلوات و شعارشان تا دفتر من میاید!!😄
بعد گفته بود اگر #اسرای_عراقی در #ایران به این شکل که اسرای ایرانی اسم #سید_خمینی را میبرند، اسم #صدام را ببرند ایران چکار می کرد؟
حاج آقا فرمودند اسم امام را گفت سید خمینی ولی اسم صدام را بدون هیچ پسوند و پیشوندی.. 😳😳
او از حاج آقا خواسته بود که به بچه ها بگویید دیگر این #شعار را ندهند..
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan