.
مامانبزرگ همیشه میگفت: «خداروشکر قانعیم.»
بعد ابروهایش را بالا میداد و خطهای پیشانیاش لم میدادند روی هم. سرش را چپ و راست میکرد و ادامه میداد: «خیلی شکر داره ننه. خیلی. ما خانواده، هیچوقت دستمونو دراز نکردیم جلو کس و ناکس.»
نگاهش از چشمهای من تا سقف میرفت و میگفت: «شکر! چشممون به دست بقیه نیست. رو پای خودمون وایسادیم.»
دلم قنج میرفت با حرف زدنش. اینکه بزرگمنش بود و یکجور استغنا داشت حالم را خوب میکرد. شانههایم را عقب میدادم و سینه صاف میکردم. همیشه بعد از حرف زدن با مامانبزرگ، میرفتم بین مردم. سرم را بالا میگرفتم و راه میرفتم. لبخند میزدم و دلم میخواست دست کسی را بگیرم تا اینکه منتظر باشم کسی دستم را بگیرد.
خدا رحمتت کند مامانبزرگ.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰 🇮🇷
#خط_روایت
#غدیر
#انتخابات
#فراموش_نکنیم
〰〰 🇮🇷
@khatterevayat
.
علی جلائی دیشب توی کارگاه داستان نویسیمان گفت: "واقعیت زندگی عدم قطعیت است و برای همین ما به جهان داستان پناه میبریم. جهان داستان باید منطق داشته باشد."
مثال هم زد که یکی یکدفعه تصادف میکند و تا آخر عمر قطع نخاع میشود. یکی همسرش میمیرد و میماند با چند تا بچه. یکی یک شبه میلیاردر میشود... . اما جهان داستان باید منطقی داشته باشد پشت همه این اتفاقات.
امروز باز واقعیت زندگی، عدم قطعیت خودش را کوبید توی صورتمان.
نه آقای جلائی! نه!
واقعیت زندگی عدم قطعیت است اما داستان عالم منطق دارد. رهبر عزیز مقاومت، اسماعیل هنیه باید در ایران ترور شود تا ما خونخواه او باشیم. منطقها روشنند.
ما داستان خداوند را کامل میکنیم.
دیوار بلندی که میگویی باید در داستانهایمان بلند و بلندترش کنیم تا درام دربیاید و جذاب شود، الان دارد قدبلندی میکند در داستان نهایی عالم.
ملالی نیست جناب جلائی!
ما با همه توان در برابر این دیوار بلند باطل در میآییم و از خون اینهمه شهید مدد میگیریم.
آنها منطقهای درست داستانند. شهید شدهاند تا جبهه حق را هدایت کنند. شهید میشویم تا #ظهور را ببینیم.
ما به حضور و ظهور #باقی_خدا در زمین ایمان داریم.
واقعیت زندگی همین است.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰🏴
#خط_روایت
#اسماعیل_هنیه
#وعده_صادق۲
#یا_اباعبدالله
〰〰🏴
@khatterevayat
@mastoooor
✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
#قهرمان
🖤
این خانه از ۷ مهرماه ۰۳ که خبر رسید، لباس مشکیاش را از تن بدرنیاورده.
این داغ مثل آنهای دیگر نبود و نیست.
بعد از تو، #سید_عزیز، عالم شتاب گرفته است به سمت ظهور.
خودتان بهتر میدانید که این آتشبسهای نصفهنیمه میان حزب خدا و حزب شیطان، فقط قرار است قدرت جبهه حق را به رخ بکشد.
واگرنه جهان بعد از شما، حفرهای دارد وسیع، به اندازه استغاثه برای طلب امام عصر.
ما بعد از رفتن شما هنوز حیرانیم.
مشغول رفتوآمد و خوروخواب و کاروبار روزانهایم، اما پَسِ همهٔ اینها، حیرانیم.
حیرت جز این است که ما منتظریم تو باز هم از پشت قاب شیشهای برای مخاطبان لبنانیات با حرارت یک شیرمرد شیعه، رَجَزهای میدان جنگ بخوانی و فریادهای «لبیک یا حسین» را از میان سینههایشان بیرون بکشی؟!
ما هنوز منتظریم تو زنده باشی و بگویی «قطعا سننتصر» و ما از همینجا، کیلومترها دورتر از لبنان، فریاد بزنیم «لبیک یا حسین».
تو زندهای. زندهتر از همیشه.
جهان خواهد دید که خرد و کلان، برای بلندآوازهکردن نام تو، دستی خواهند افشاند.
کلاف ناچیز مرا هم بپذیر.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#سید_حسن_نصرالله
#انا_علی_العهد
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@mastoooor
✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
«به گزارش خبرگزاری مهر، از ۷ اکتبر سال گذشته تاکنون(زمستان ۴۰۳)، حدود ۶۰ هزار نوزاد فلسطینی در غزه متولد شدهاند. شبکه نهال در پویش کودکان غزه از دانشآموزان میخواهد، حرف و دلنوشته خودشان را خطاب به کودکان غزه ضبط و در کانال شبکه شاد بارگذاری کنند.
کمکهای دانشآموزان ایرانی برای این نوزادان، به حساب پویش #ایران_همدل واریز میشود.»
حساب میکنم نوزادی که در این یک سال و اندی به دنیا آمده، حالا یک ماهه، سه ماهه، هشت ماهه، یک ساله، نهایتش یک سال و چند ماهه است.
است یا بود؟!
بعید نبود از شیطان بزرگ که تاب نیاورد و شلنگوتخته بیندازد وسط ایمان و امید مؤمنین عالم وجود.
آتشبس وقتی است که دست انتقام حضرت حجت، گلوی بیهمهچیزش را فشار دهد و خیل ایمانآورندگان سیلاب شوند و اسم و رسمش را از عالم پاک کنند.
۶۰ هزار نوزادی که اگر هم چندتایی شهید شدهاند در این روزها، باز مثلشان زاده میشود و جای خالیشان برکت میکند به مدد حق،
ولی هر خونی که ریخت، منتقمی دارد.
منتقم خون مظلوم، سخت انتقام میگیرد.
قطعاً سننتصر
حضرت ولیعصر
ظهور نزدیک است واگرنه که در ماه مبارک رمضان، میگویند شیطان در زنجیر است و جرم و جنایت کم میشود. حالا اما زنجیر پاره کرده و خرد و کلان نوچههایش را ریخته وسط میدان.
سوریه، غزه، یمن و ...، حقطلبانی که به این لیست اضافه شده و میشوند. خرد و کلان با همه انصار و اعوانشان به میدان میآیند.
صحنه نهایی پیکار حق و باطل، سخت است اما دیدنیست.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#غزه
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@mastoooor
🇵🇸﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
من در راهپیمایی روز قدس شرکت میکنم چون
یک مادرم.
تصور اینکه فرزندم را در آغوش بکشم اما سرد باشد، دیوانهام میکند.
فکر اینکه دخترک پنج سالهام را روی دست بلند کنم اما کفنپوش، ویرانم میکند.
خیال اینکه پسر دهسالهام را تکهتکه ببینم و بیجان، نفسم را بند میآورد.
من یک مادرم.
اینجا در حرم امن ایران، هنوز عزیزانم را گرم در آغوش میگیرم و دلم به بودنشان آرام است.
برای مادری که کودکش را سرد و کفنپوش و تکهتکه در بغل گرفته این روزها، خودم را به قدمهای سیل جمعیتی که امروز همدل میشوند، خواهم رساند.
جماعتی که تاب دیدن ظلم ندارند و پشت مظلومان عالم میایستند، حتی به قدمی و نفسی.
من یک مادرم.
حجم سپیدپوش کودک مظلوم غزه، لبنان، سوریه و یمن را در آغوش ذهنم نگه داشتهام این روزها؛
تا یادم نرود اگر امروز به تظلمخواهی آنها بلند نشوم، فردا روز، حجم سپیدپوش کودک خودم را باید به بغل بگیرم.
من یک مادرم. برای تمام فرزندان شهیدی که خون در رگهایشان منجمد شد و صدایشان در گلو، خفه،
امروز، روز قدس، با تمام انزجارم از ظالم و شیطان بزرگ، در ميدان هستم.
من یک مادرم.
ایمان دارم، باقی خدا در زمین، منتظر است تا ما را در سمت درست تاریخ ببیند.
اینکه امروز، کدام طرف میایستم، انتظارم برای ظهور و حضور عزیزش را معنا میدهد.
به امید ظهورش، همین حوالی ما.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#روز_قدس
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@mastoooor
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
.
سرباز کدام امام زمانیم؟
کدام سرباز امام زمانیم؟
سالها و قرنهاست آرزوی دیندارانمان همین یک جمله است: "الهی سرباز امام زمان باشیم."
کدام سربازی؟ کدام امام زمان؟
اگر این انقلاب و نظام و رهبری را قبول نداریم، به امام زمانی که تعجیل فرجش را هر روز زمزمه میکنیم معتقد باشیم.
امام زمانی که ما میشناسیم قرار است کجای عالم بایستد؟ مقابل کدام دشمن؟ جلوی کدام باطل؟ دربرابر کدام ظلم؟
حالیمان هست ما کدام طرف ایستادهایم؟
قرار است امام زمانی خیالی بیاید و شمشیر بکشد بر هر چه ظالم و باطل است و جهان پر از صلح شود و آنوقت ما کجاییم؟! دقیقا کجائیم؟!
هیچ فکر کردهایم؟!
«از جنگ نگویید، جنگ را جذب نکنید، وقتی میشود مذاکره کرد، نرم و منعطف باشید، شما نزنید تا آنها هم نزنند، شما کوتاه بیایید تا آنها هم کوتاه بیایند.»
جملات آشنای بالا، تا کی قرار است تکرار شود و ما باورشان کنیم؟!
روی حرفم با شماست، با شما عزیزدل!
امروز صبح که دعای ندبه خواندی و امام عصر را صدا زدی، حواست بود که کی را صدا میزنی؟
این آقا قرار است جهان را پر از عدل و داد کند. قرار است صلح جهانی برقرار کند.
چگونه؟!
ساده، با من و شما و همه آنهایی که دلشان صلح بخواهد و عدالت.
کِی؟!
همینروزها. دور نیست، اصلا دور نیست.
کجا؟!
روی همین زمین. احیانا با جبههای از حقگرایان که مقابل باطلگرایان میایستند. شما فکرمیکنید ممکن است کجا باشد این سرزمینهای درگیر مبارزه؟!
با چه؟!
قطعا با نیروی انسانی و نظامی ما.
مثلا فکر میکنید امام حیّ، دستبسته است که بیاید تکیه بزند به دیوار کعبه و بگوید «منم منتقم خون جدّم حسین» و بعد بماند توی تجهیزات نظامی که ندارد، یا نیروی مطمئن کارکشته جانبرکف که نشناسد؟!
هیهات!
کدام امام زمان را میخوانیم؟ سرباز کدام امام زمان هستیم؟!
برقراری عدالت و صلح جهانی بدون جنگ و خونریزی و شهادت برای جبهه حق، یک خیال خام است.
انسان باشیم و تا دیر نشده طرف درست تاریخ بایستیم.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#اسرائیل_دشمن_مردم_ایران
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@mastoooor
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
.
آقای امیرعلی!
من شما را همیشه همینطور صدا زدم: «امیرعلی.» هر وقت شما را در اخبار یا مستندی دیدم، مثل خودتان لبخند روی لبم نشست و صدایم را بلند کردم توی خانه: «عه امیرعلی بیا. بیا خودتو ببین.»
آقای امیرعلی!
من از صبح یواش گریه کردم و بغضم را هی فروخوردم و خشمم را مقابل رژیم وحشی اسقاطیل روی دوش کلمات ریختم و ایمانم به ظهور منجی را به خودم و اطرافیانم یادآور شدم.
اما خبر شهادت شما، خبر رفتن شما، خبر نبودن شما، مرا شکست.
آقای امیرعلی!
چطور میشود در فاصله چند ساعت، عزیز پشت عزیز از دست داد و باز سرپا بود. شما براي ملت ایران آبرو وسط گذاشتی و گردنت را نشان دادی و گفتی: «گردن من از مو باریکتر.»
نسبت من با شما، نسبت خونی نیست ولی علقهام به وجود شما آنقدر هست که عزیزتر از عزیزی از خانوادهام سوگوار شوم و حیران بمانم از درک روزهای بعد، بدون شما. شمایی که همه خودت را تقدیم کردی.
آقای امیرعلی!
من شما را امیرعلی صدا زدم و هربار به امیرعلی گفتم: «توئیها. امیرعلی شو.»
حالا،
قول میدهم از امروز، از همین لحظه که امیرعلی را امیرعلی بار بیاورم.
امیرعلی من فدای این راه که شما برایش خون دادی مرد.
شهادتت مبارک😭
درک روز عاشورا و حال اباعبداللهالحسین و خانم زینب کبری از توان ما خارج بوده و هست و خواهد بود. الهیعجّلبظهورالحجهه
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#خط_خیبر
🔻روایتهای حماسی خود را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@mastoooor
🏴✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
.
شب آخر روضه بود. یازده شب از شب اول محرم تا شام عاشورا زیر این پرچم نشستهبودیم و عزاداری کرده بودیم برای حضرت حسین.
مداح رسیده بود به دعاهای پایانی و سه بار ذکر یاحسین و یا زهرا.
دختر جوان چادری برگهای مقابلم گرفت. تا دستم را بالا بیاورم و ورق را بگیرم، آبی خوشرنگ لاک روی ناخنش نگاهم را نگهداشت. در همان کمتر از ثانیه از مغزم گذشت چه تبلیغی میکنند شب آخر روضه با انگشتهای لاکزده؟!
حرف خوبی بود؛ پویش تحریم کالاهای اسرائیلی و اسم کالاها.
شگفتزده شدم. تمام مدتی که دختر جوان برگهها را بین زنهای مجلس پخش کرد، با نگاه دنبالش کردم و لبخند از لبم نرفت. تحسینش کردم که میداند با همین برگه کوچک میتواند سهم خودش را بازی کند.
پانوشت: امسال، محرّم، حال دیگری دارد. انگار از هزار و چهارصد سال پیش آمده نزدیک ما، بغل به بغلمان نشسته است و تر و تازه برایمان از جوانههای امید و حرارت حرکت میگوید. امسال سوگواری پویایی را تجربه میکنیم.
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#خط_خیبر
#راه_حسین
🔻روایتهای محرمی خود را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/khatterevayat
ا﷽
روایتی از #مقاومت
🔻گرسنه
چشمهای بیحالش روی هم افتاد و گفت: «گرسنهام.»
تن لاغرش را در آغوش گرفتم. دست کشیدم به کمرش. دستم میان فرورفتگی دندهها بالا و پایین شد و محکم به سینه فشردمش.
گفت: «گرسنه...»
دستهای بیرمقم را حلقه کردم اطرافش و محکمتر فشارش دادم به خودم.
موهای کمی که مانده روی سرش را دست کشیدم و نگاه کردم به لبهاش.
بیحرکت ماندهاند. دستش را بالا آوردم، رهاشد پایین.
فشارش دادم به خودم. محکم، محکمتر.
صدایی ازش نمیآید کودک پنج سالهام.
از فشار است، از فشار آغوشم است که صدایش نمیآید.
سرمای تنش طبیعیست. خودم گرمش میکنم. بیشتر فشارش میدهم در بغلم.
صبر کنید. الان باز میگوید چه میخواهد. او فقط گرسنه است.
#غزه
✍ #الهه_زمانوزیری/تهران
〰〰〰〰
#خطروایت || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat
🇮🇷@mastoooor
ا﷽
روایتی از #اربعین
🔻جای تو خالیست!
هوا گرم است، خیلی گرم.
زینب جانم جای تو برای این قسمت ماجرا اما خالیست.
ما را ببخش مادر! خیلی چسبید.
#اربعین_اولی
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰
#خطروایت_ || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat
ا﷽
روایتی از #اربعین
🔻اینجا همه چیز ارزش روایت دارد
این چند روز، قبل از اینکه راهی شوم کتاب زندگیهای من هِمُن را میخواندم. خواندن، فعل کافی و دقیقی نیست. حریصانه از یک متن به متن بعدی میرفتم و با شروع هر روایت فکرمیکردم چقدر راحت و ساده وارد ماجرا شده، چقدر تمیز قلاب انداخته برای پاگیرکردن مخاطب، چقدر زندگی را ساده و در عینحال عمیق روایت کرده.
کتاب به نیمه رسیده بود که گذاشتمش، کوله و کتاب دعا برداشتم و راهی شدم.
هر روایت از زندگی الکساندر هِمُن را که میخواندم دلم میخواست بنویسم و این برای یک کتاب دستاورد کمی نیست. انگار هِمُن از پس هر روایت میگفت هر تجربهای ارزش نوشتن دارد اگر هسته مرکزی پیام را درک کنی و با همه وجود آن را زندگی کنی.
حالا اینجا همهچیز ارزش روایت دارد. هسته مرکزی پیام یک کلام است: حضرت حسین علیهالسلام و من دلم میخواهد بنویسم.
#اربعین_اولی
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰
#خطروایت || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat
@mastoooor
ا﷽
روایتی از #اربعین
🔻بگین به امید دیدار
زنِ عباپوش، ایرانی بود؛ شاید تهرانی. ضریح امیرالمؤمنین را که زیارت کرد با جفت دخترهاش ایستاد کنار دیوار.
کوچکتره گفت: «بریم دیگه مامان.»
زن در ادبِ کامل عقبعقب رفت و به ضریح اشاره کرد: «بگین به امید دیدار.»
دخترها برگشتند به سمت ضریح و گفتند: «به امید دیدار. دوستت داریم.»
از حرم بیرون آمدم و گوشه رواق نشستم. دلم میخواست فقط گریه کنم. درست مثل زینب وقتی بیدلیل گریه میکند و پَسِ گریههایش علتی هست که نمیتواند بگوید.
#اربعین
✍ #الهه_زمانوزیری
〰〰〰〰
#خطروایت_ || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat
@mastoooor