eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
742 دنبال‌کننده
463 عکس
177 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار فقط با لینک و مرجع) یک روز، در پایان دو روز کار سخت (مصاحبه)، قرار بود با کسی که سابقۀ دوستی 36 ساله و فامیلی نزدیک با حاج حسن داشت دیدار کنم. روند گفت‌وگو با آقای سید مرتضی طالبیان، به سوی دیگری رفت. ایشان ضمن تحسین آثار قبلی‌ام،شروع کرد به گفتن کلیاتی از بزرگی حاج حسن، تنهایی او، اخلاص او، مشکلات او و مسائلی که فوق تصور من بود. او می‌خواست من بدانم قرارست دربارۀ کسی بنویسم که یکی مثل صدها تنِ دیگر نیست! صحبت‌های او ناگهان دلم را خالی کرد. او راست می‌گفت، حاج حسن، بزرگ بود و نوشتن از چنین انسانی، علاوه بر تجربه و تخصص‌های ظاهری، روح و جانی منزه می‌خواست... . آن شب، از دل ترافیک تهران، خسته و تنها، با حال بسیار شکسته‌ای به فرودگاه مهرآباد رسیدم. در ترافیک، همیشه دلهرۀ جاماندن از پرواز داشتم و ماجراهای عجیبی درین‌باره بر سرم آمد. آن شب وقتی در سالن انتظار نشستم، قرآن کوچکی را که همیشه همراه داشتم درآوردم. واقعا به مرحله‌ای رسیده بودم که فکر می‌کردم بهتر است زودتر بگویم که انجام کامل این کار، در توان من نیست و باید کنار بروم! احساس ناتوانی، گاه خُلقم را تنگ می‌کرد و گاه در لاک تنهایی‌ام می‌بُرد. نمی‌خواستم به شرایط دشوار خانوادۀ عزیزم، سختی دیگری بیفزایم! آن شب، در فرودگاه، با همۀ وجود به خدا پناه بردم، خواستم با من حرف بزند و راهی نشانم دهد. حتی شاید عذری یادم بدهد که از زیر این بار سنگین دربروم! قرآن را گشودم و از آنچه ‌خواندم همۀ وجودم یک‌پارچه اشک و حیرت شد. آیات 61 تا 63 سورۀ مبارکۀ شعرا را می‌خواندم: «یاران موسی گفتند: «ما قطعا گرفتار خواهیم شد.» موسی گفت: «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهدکرد.» پس به موسی وحی کردیم: «با عصای خود بر این دریا بزن» تا از هم شکافت و هر پاره‌ای همچون کوهی سترگ بود... » بی‌اختیار اشک ‌ریختم و با آیۀ «اِنَّ مَعیَ ربّی سَیَهدین» آرام گرفتم. تردیدی نداشتم که ربِّ شهید، خودش کمک خواهد کرد و دریای سختی‌ها بر من گشوده خواهد شد. باید به خدا توکل می‌کردم و با همۀ وجود، محکم و امیدوار می‌ایستادم پای کار حاج حسن!...... ؟ https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار
این را خواندید؟ خاطره‌ای که دوازده سال، در ابری‌ترین ایام، خورشید شد و مطمئن شدم، این دریا گشوده خواهد شد... حالا لطفا این کلیپ را هم ببینید. من چه حالی داشتم با شنیدن این شعر: تو راست معجزه در کف... عصا بیفکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه معلم خوبی برایم بودید و خواهید بود... حاج آقا🌳 همیشه رضایت معلم‌ها در حس خوب موفقیت شاگردانشان، شرط است. امیدوارم از من راضی باشید🌷🌿 https://eitaa.com/lashkarekhoban
من در پیمانی نانوشته، در این مسیر طولانی، همۀ شهیدان موشکی را به مدد طلبیده بودم. بهانه‌های من، همیشه با عنایت آنها به آرامش می‌رسید. کاش می‌شد شرح بدهم شهدا، چه سختی‌هایی را بر من آسان کردند تا مطمئن شوم برای نوشتن از زندگی فرمانده محبوبشان تنها نیستم! ...... بخشی از مقدۀ کتاب که بسیار سخت گذشت تا تمامش کنم ..... https://eitaa.com/lashkarekhoban
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند باده از جامِ تَجَلّیِّ صفاتم دادند چه مبارک‌سَحَری بود و چه فرخنده‌شبی آن شبِ قدر که این تازه‌براتم دادند بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال که در آن‌جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟ مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شِکر کز سخنم می‌ریزد اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند الهی شکرت https://eitaa.com/lashkarekhoban
آبان سال گذشته، در ایام سالگرد شهادت شهید طهرانی مقدم و یارانش، گفت‌گوی تصویری با تسنیم داشتم که بخش‌هایی منتشر شد، اگر دوست داشتید ببینید: https://tn.ai/2987143 تا ان‌شاءالله آماده شویم برای خبرهای خیلی خوب 🙏😊 https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
من در پیمانی نانوشته، در این مسیر طولانی، همۀ شهیدان موشکی را به مدد طلبیده بودم. بهانه‌های من، همیش
این عکس را خیلی دوست دارم. در یکی از اولین مصاحبه ‌ها از روی تابلوی اتاق کار یکی از محققان موشکی، اجازه گرفتم و با گوشی‌ام گرفتم و دیگر هیچ جایی پیدا نکردم فایل اصلی را. خوشبختانه عکس اجازه انتشار پیدا کرد. ۱۲ شهید عزیز درین تصویر هستند. در هیچ عکس دیگری از تصاویری که دارم، این تعداد را یکجا ندیدم.‌ شهدا! می‌دانم که در جریان هستید... ممنونتان هستم و منتظر.
سلام عزیزان امشب، برای کاری بسیار بزرگ، التماس دعای ویژه دارم. لطفا الساعه با ۵ صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها یاری کنید. حاج حسن، هر چه کارش سخت‌تر می‌شد، عرض نیاز و دعاهایش هم بیشتر می‌شد... . الان هم همان ماجراست. یا علی مدد🤍🩵🤍🩵🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آذر ماه ۱۳۸۹، کمتر از یک سال قبل از شهادت، حاج حسن طهرانی مقدم مقابل دوربین گروه حفظ و نشر آثار فرماندهی موشکی نشست و از ریشه‌های تشکیل موشکی در ایران گفت. در آخر مصاحبه، مصاحبه‌گر؛ آقای محمدحسین پیکانی، این سوال را پرسید و پاسخ خالصانه و تبیین سردار طهرانی مقدم در تاریخ ثبت شد و .... در تمام این مسیر بیش از ۱۲ سال کار برای آفرینش مرد ابدی، هرگز و هرگز ازین عبارت دور نشدم. از قبل هم باور داشتم و می‌دانستم برادری آنها حرف ندارد، مشکل از این طرف، از ضعف وجودی ماست و البته درد اصلی ما (بی‌صداقتی) است به نظرم... از من می‌پرسید چگونه به شهدا نزدیک شویم؟ به نظرم خود این شهید بزرگ خیلی آسان و کامل پاسخ داده. همین کلام حاج حسن را گوش بگیریم و عمل کنیم. شک نکنیم شهدا با ما هستند😊😇🩵 الهی لک الشکر بر این همراهی و شهادت...🌷🌿🌷🌿 (به دعای مومنین مخلص، به دعای همه‌تان کماکان احتیاج داریم😊🙏) ؟ https://eitaa.com/lashkarekhoban
کسی که حاج حسن در کارهای سخت و استخاره‌های تخصصی به ایشان رجوع می‌کرد ( در کتاب ایشان را به خوبی خواهیم شناخت)، پیام داده است: این نمازی‌ست که در سختی‌های حاج حسن، خوانده می‌شد و گره‌ها باز می‌شد. اگر امکان دارید برای خودتان و برای کار حاج حسن... 💙🙏💙
مسیر حسن مقدّم را تا آن روز ضرورت‌ها و شرایط کشورش تعیین ‌کرده بود. اگر اوضاع سخت‌تر یا قدم‌هایش تندتر و موشک‌هایی که فکرشان را می‌کرد پیچیده‌تر شده بودند، همه برای رسیدن به قدرت بازدارنده در مقابل دشمنی بود که از جنگ‌افزارهای نامتعارف، همه چیز داشت، و از اصول اخلاقی هیچ!! دشمنی که اگر منافعش اقتضا می‌کرد اِبایی از به‌کارگیری سلاح‌های غیرمتعارف برای رسیدن به هدفش نداشت! در چنین شرایطی، حسن به اتکای ایمان عمیق و به کمک یارانش، گام نهایی را برداشته بود. او پرسش‌ها را می‌شنید و تردید را می‌خواند اما باورش، بزرگتر از همۀ این رنج‌ها بود. ایمانش به درستی راه، فاتح هر دشواری و غیرممکنی بود. برای حسن، دشوارترینِ دشواری‌ها، همراه کردنِ کسانی بود که بخشی از کار دست آنها بود و باید همراهی می‌کردند اما چنان که باید، همراه نبودند و حسن، تنهاتر از همیشه دل به راه سپرده بود! 🌱🌱🌱🌱 پ.ن: خدایا! مرا 12 سال پای چه کلاس امید و استقامت و توحیدی نشانده بودی... آرزو می‌کنم صدای این عبد صالح خدا، حسن طهرانی مقدم، را از لابه‌لای این سطرها بخوانید و ببالید و محکم‌تر از گذشته، در مسیر هدف ارزشمندتان حرکت کنید دوستان 😇🌳 https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسن آقا.... حسن آقای عزیز... بالاخره تمام شد، قلم زدن و ساختن و آفریدن کاری که حد و قواره شما و عزم و آرزوهایتان را درست نشان بدهد... تمام شد غم و اضطراب من ازینکه در برابر شما شرمنده شوم و کاری در شان شما نتوانم بنویسم.. الهی لک الشکر😭😭😭 سر به سجده می‌گذارم در اوج خستگی جسمی و فکری که گمانم هرگز چنین حالی را تجربه نکرده بودم😭😭 مثل کوهنوردی که قله‌ای شگفت ، شاید بلندترین قله‌ی جهان را فتح کرده و دست پر بازگشته تا دیگران را به آن بخواند... مثل مادری که پاره وجودی از او جدا شد، کلمه‌ها را در اشک و خلوص شستم و جمله ساختم و سطر و ورق نوشتیم تا شما، شهدا، شهدای عزیزم، در کلام من سربرآورید، و کتابی شوید و بمانید و زندگی و نور بیافرینید تا فرزندان ایران، سالیان سال، راه عزت را با شما ادامه دهند... مبارکتان باشه سردار دیگر جان شما و این اثر که مال خودتان است ان‌شاءالله اگر قبولش کنید..😭💙 راستی، همان جای ملکوتی که هستید، همین الان، همین حالا، همه کسانی را که یاری‌ام کردند به دعایی و قدمی و قلمی تا این امانت را به نهایت برسانم، دعا کنید... مخصوصا همسرم که جانبازیها کرد 😭 همسر بی‌نظیر خودتان❤️ مادرم ... پسرم... خواهرم، خواهرانم، عزیزان شهدا که با من شهیدانشان را مرور کردیم و اشک ریختیم و لبخند زدیم... و آشنایان دور و نزدیک... خدایا! پاکیزه بپذیر💙 ۱۴۰۲/۲/۱۵ https://eitaa.com/lashkarekhoban
زینبم! زینبِ زهرا و علی زینبِ حسین بمن بگو خانوم جانم... آیا کارم را کامل انجام دادم؟ آن ماموریت نانوشته که جسم و روح ناتوانم را به آن سپردم و با عزیز‌ترین دارایی‌ام، خواستم کمی شبیه شما باشم... کمی فقط کمی مثل شما باشم برای شهدا و پیامی که داشت ذبح می‌شد در کربلا... آه خدایا! چقدر شبیه زینب بودن سخت است😭❤️ خودت کرم نما و قبول کن🌳 https://eitaa.com/lashkarekhoban
.... با حضور کوهنوردان ملی، طرح صعودهای شاخصی در هیئت کوهنوردی نیروی هوایی سپاه ریخته شد. اولین صعود مشترک‌ با ملی‌پوشان کوهنوردی، در ارتفاعات عَلَم‌کوه و گُردۀ آلمان‌ها بود؛ یک مسیر سنگ‌نوردی بسیار دشوار که حسن پیش‌تر، آنجا را دیده و فکر کرده بود کار او نیست. برگشته بود تهران، اما ذهنش در آن مسیر گیر کرده بود، جایی که چندین کوهنورد جا‌نشان را از دست داده بودند و هر گروه کوهنوردی بین‌المللی که توانسته بود راهی به فتح آن قله پیدا کند، آن را به نام کشور خودش ثبت کرده بود؛ آلمانی‌ها، ایتالیایی‌ها و... . «من حسن مقدّم نیستم اگه نتونم این‌ قله رو فتح کنم. یا کشته می‌شم یا می‌رم ‌و قله رو فتح می‌کنم.» این جملۀ «من حسن مقدم نیستم اگه...» مال وقتی بود که عزمش را برای انجام کاری سخت، جزم می‌کرد... (لطفا فقط با ذکر منبع، منتشر شود ) https://eitaa.com/lashkarekhoban بیا و این خط را هم خودت باز کن حاج حسن آقا... 🌱
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
باران و یاد شهدا ... #با_صداهای_آسمانی #پیشنهاد_دانلود 💠 @bank_aks
همیشه هر وقت کار بر من سخت می‌شود به برخی صداها پناه می‌برم. این صوت و فرمایش آقا، صدای شهدا، باران، راهکار اشک... که اینجا بسیار زیبا تدوین شده ... صوت سوره مبارکه یس با صدای آقای ، برخی قطعات موسیقی بی‌کلام، برخی نوحه‌ها... دل آرام می‌گیرد...
واقعا چه حکمتی داشت آخرین عکسی که از طرف همسر عزیزتان، از آلبوم شخصی‌تان برای چاپ در کتاب دستم برسد، این عکس باشد؟ عکستان کنار ضریح امام رئوف، و این نگاه... مطمئن، مهربان، امیدوار و با لبخند.... ممنونم حسن آقای عزیز که اجازه دادید کمی سرزمین وجودتان بگردم و معنی بعضی چیزهای خیلی مهم را بفهمم🍎😭 زیارت مدام.... شهادت قبول... https://eitaa.com/lashkarekhoban
رنگین کمان زیبا، حالا چه بشارت قشنگی درین دنیای گیج وحشی، خدا چقدر به بشر امیدوار است