در روزهای گذشته، بیش از ۴۰ ساعت ، پشت کامپیوتر و فقط در حال نوشتن مقدمه و نهایی کردن آن بودم. کاری که بارها و بارها آغازش کرده بودم و هر بار ناتمام مانده بود.
بسیار بسیار سخت بود مرور ۱۲ سال گذشته...
سخت و بسیار خواستنی، چرا که در راه محبوبترین چیزها بود؛ سرودن راستین انسان!
شنیدهاید الماس در سختیها شکل میگیرد؟
آن الماس، قریب ۱۸۰۰ صفحه کتاب مرد ابدیست که روایتگر انسانهاست و مردی که آنقدر بزرگ شد که قهرمان این وطن اشد. کتاب، روایتگر شهداست و روایتگر منتظران شهادت.
کاش، نام ما هم در صف منتظران واقعی باشد و وجودمان پاکیزه و مهیای وصل گردد.
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهدای_غدیر
#کتاب_مرد_ابدی_در_حال_چاپ
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
فکر میکنم در حیات برزخیتان؛ همان جا هستید؛ در جوار قرب حضرت رسول الله و آل الله... در صف برترین سرداران شهید اسلام... و چرا که نه؛ که تمام عمر از وقتی خودتان را شناختید و فهمیدید چه کاری لازمست بکنید در انجام دادنش سستی نکردید.
یادم میآید وقتی برای اولین بار شنیدم چه شد که تصمیم گرفتید خودتان بروید سراغ سوخت موشک؛ باورم نشد. چند بار پرسیدم. حتی اشکهایم را دزدیدم که راویام نبیند...
شنیدم و پرسیدم و نوشتم ...تلخترین گریههای من در این راه دشوار بر مصائب پس از جنگ شما بود... که هر چه پیش رفتید سنگینتر شد ؛ اما شما بزرگتر از آنها شدید... و باز هم برایم بزرگتر شدید حاج حسن آقای عزیزم...
بزرگتر...
بزرگتر...
این روزها که گویی دارم از یک بیماری سخت و غم بسیار سنگین رها میشوم تا به عادت زندگی برگردم؛ بارها در سجده بر آن جانماز عزیز... خواستم دم بزنم: خدایا ! من حسن مقدم نیستم؛ کمی سبکتر... من از عهده تحمل این تلخیها و سختیها برنمیآیم ...
اما مهربانی خودتان باز هم هم به کمکم آمد...
- چیزی نگو! خودش میبیند! بفهم که میبیند؛ بفهم حسبی الله را... پاشو بیا! بیا! مگر نمیبینی که چه کارها بر زمین مانده! سکوت کن و برخیز! تنها نه ... با او... با ما
- بله...
ولایتت را اعمال کن شهید
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#ولایت
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هر جای دنیا هم که باشم؛ دلم اینجاست امام رضا جان...
خوش به حال دل کسانی که همه ایام و حالاتشان با شما خوشست؛ شریک حزن و سرورتان...
خوش به حال پرهیزگاران، مجاهدان جهاد اکبر، آنها که از دلزده از کثرات دنیا؛ فهمیدهاند از فریب متاع دنیا باید گریخت.. آنها که از عادات راهی به بالا میجویند؛
در جستجوی وطن اصلی؛ جایی فارغ از فراق و رنج و ملال، لبیک گوی داوطلب انا لله و انا راجعون🍃
#دلتنگی
#رجعت
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هر روز به شما فکر میکنم حاج حسن
هر روز
نمیتوانم با شما حرف نزنم...
۱۲ سال در معیت یاد و خاطرات و افکارتان بودم و شنیدم و خواندم و دیدم و نوشتم..، با هر صفحه تربیتم کردید؛ راهم دادید به راهی که طی کردید؛ صدای همه شهیدان را در وجودم تازه کردید؛ و حتی صدای مالک و مختار و ابراهیم و عباس را از عمق تاریخ... شما بزرگ شدن را برایم خرد خرد توضیح دادید و روشن کردید...
حالا در آشوب حادثهها و غمها؛ به سطرهایی پناه میبرم که با هم نوشتیم. شما و من...
میروم، میخوانم؛ قدرت میگیرم؛ امیدوار میشوم؛ خدا را شکر میکنم که وجودم را با فهمیدن و نگارش #مرد_ابدی صیقل داد تا بلکه من هم مهیای مرتبتی شوم که تشنهاش هستم...
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_زندگان_جاویدند
#حزبالله_زنده_است
#دلتنگی
#عطش
https://eitaa.com/lashkarekhoban
مادر، مادریاش را میکند.
مادر،
بفهمی یا نه،
مادریاش را تام و کامل اعمال میکند...
مثلا نگرانت است در وقتی که دیر کردهای یا اصلا راه گم کردهای.
مثلا خوشحال میشود از کارهای خوب پیدا و پنهانت...
مثلا اشک میریزد با تو، وقتی دلتنگی و تنهایی بیچارهات کرده و اصلا نمیدانی از روزها چه میخواهی و شبها چه بیآرزویی!
مثلا دعایت میکند وقتی تقلایت را میبیند که هی میخواهی بلند شوی و کاری را که بهخاطرش موجود شدهای، انجام دهی. تقلا میکنی اما اوضاع، ظاهرا خوب نیست و بادهای مخالف غلبه دارند... اما باز تقلا میکنی... میروی... میمانی... میفهمی... نمیرسی... مادر، رهایت نمیکند! رهایت نمیکند...
آه مادر!!
مادر جوان و مهربان ما
مادر کامل و عاقل ما
مادر برترین انسانها، شهیدترین شهدا...
مادر شهید و شهیدپرور ما
ما با هر زبانی که بلدیم یا نه
در هر کاری که یافتهایم
یا در همین رخوت و گمگشتگی پیش از انتخابهایمان... بچههای شماییم😭🤍
و باور داریم مهر مادریات بر ما کامل است... چه بفهمیم یا نه😭 به حال گرفتار ما فکر میکنی مادر
به حال سرزمینهای سوخته در آتش نیرنگ و فتنه دشمنان درون و برون..
به حال بچههای غزه و مادران مقتول و مظلوم فلسطین اشک میریزی... برای مردمان مضطر نبل و الزهرا نگرانی... اما فکر میکنم بیشتر و پیشتر از همه،
کنار مجاهدانی باشی که با همه دارو ندارشان، عمر و آرزوهایشان را به آرزوهای بلند شما گره زدهاند. کنار رزمندگان جانباز😭😭 کنار مجاهدانی که سلامتی و شادکامی را برای ادامه جهاد احقاق حق شما میخواستند و میخواهند و از هر رنج و زخم و شهادتی درین راه واهمه ندارند!
آه مادر!
من در هر مناسبتی نیاز به تنهاییام بیشتر است تا فکر کنم آیا هنوز بر آن عهد که بستم، هستم؟
آن عهد که همهی بهترین چیزهایم مال شما باشد، مهمترین تعلقاتم... روزهایم... کلمههایم...
نمیدانم این صبر و سکوت را هم میتوانم تقدیمتان کنم یا نه؟
نمیدانم آیا کتاب مرد ابدی را پذیرفته و پسندیدهاید یا نه؟!....... یا قرارست هنوز درین دنیای شلوغ پرهیاهو، ماموریتهای دیگری انجام دهم که چشم دیرپسند محبوب ازلی بپسندد و بپذیرد....
آه ای مادر مجروح مهربان، یا زهرا... به اشارتی دل بستهام از پس قرنها و فاصلهها که واصلان شنیدند و آخرین قدمها را برداشتند...
مپسند آرزوهایم کوچک شوند....
۱۵ آذر۱۴۰۳
#فاطمیه
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لطفا، این شب جمعه، شما هم مرحوم امیرحسین سعادتفر را یاد کنید و همه زائرانی که دیگر به خانه برنگشتند... مثل شهدای منا، مثل شهدای سالگرد حاج قاسم...
آقا امیرحسین، زائر باصفای اربعین حسینی که در اربعین ۱۴۰۱ ، وقتی با همسر عزیز و سه فرزند خردسالش به نجف رسید؛ یک ساعت پس از حضور، در حرم امیرالمومنین علی علیهالسلام، جان به دوست بخشید در مقابل بهت همسر و دردانههای صغیرش؛ امیرعباس ۱۰ ساله ، محمدحسن ۵ساله و فاطمه چهار سالهاش😭
با همین پیراهن مشکی که در غسالخانه وادیالسلام از تنش درآوردند...
یکی از غمهایی که گفتم در تابستان ۱۴۰۱ بر رنجهای تمام کردن کتاب، افزون شد همین مصیبت بود که بر مریم عزیزم، همسر مکرم آقا امیرحسین وارد شد. خانواده ۵ نفره آقا امیر حسین، پخش شدند و با چه حالی، جدا جدا به ایران برگشتند... کاروانی زیارتی ناتمام و دل شکسته...
من که خیلی یادشان هستم. عاشق بچهها هستم و امیدوار به لبخند و دعاهایشان... یک باری که با همسرم مهمان خانه آقا امیرحسین بودیم، لطف و صفا و مهماننوازی را بر ما تمام کرد... افسوس که فرصت جبران نیافتیم. انشاالله شرمنده یتیمان این عزیزان که کم از شهدا ندارند، نباشیم 🥀
قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
که ایستاده بمیرم به احترام علی😭😭
#شب_جمعه
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
چیزی که هر بار در هر کتابی وجودم را متلاطم کرد، صعوبت خلقتی بود که وقتی میخواستم به قتلگاه شهیدی بپردازم، در من جان میگرفت. یا نه، جانِ مرا میگرفت... من شنیدههایم را بارها و بارها مرور میکردم و گاه میدیدم و میگریستم و میگذاشتم در زلالی آن خلوت خیس و مطهر، سطرها جان بگیرند:
شهادت #شهید_حسین_محمدیان در #لشکر_خوبان
شهادت #شهید_محمد_محمدپور
شهادت #شهید_محمد_شمس و #شهید_حسین_ارجمندی و غواصان به خونتپیده در کنار اروند...
شهادت #شهید_قادر_طهماسبی جانباز ۷۰ درصدی که آن قدر از میدان برنگشت تا بقیه جانش را هم صاف کند و دیگر به زمین برنگردد😭
شهادت #شهید_ابراهیم_علی_نژاد در روزهای آخر جنگ و عقب نشینی از ماووت😭😭😭
شهادت #شهید_امیر_مارالباش در #کتاب_نورالدین_پسر_ایران
آه... چه کوچک فکر میکردم که میخواستم شهدا را از بیم فراموشی نجات دهم و در تاریخ ماندگارشان کنم😭😭
چه خام و کوته فکر بودم که میخواستم نقشی الهی ایفا کنم😭... مگر خود خدا، رب غیور نسبت به مجاهدان مخلصش نیست؟
حتما که نباید من مینوشتم یا چنین مینوشتم...
وقتی دیدم نویسندگانی را در فضایی دیگر و زهر برخورد برخی مدیران مدعی به تنم خورد و رنجیدم، کمی به خودم گفتم نباید که با قصه هر شهیدی، روضه حسین دید و بارانی شد و سپس، تسلیم کلمهها شد. میشود مثل خیلی این نویسندگان سادهتر نوشت...
اصلا حتما که نباید جان بیمقدار معصومه، مجروح بینام این میدان باشد... من که برای خودم، ماجرای واقعی کم ندارم... چرا این قدر عمیق درگیر کلمههایی میشوم که باید معرف یا انسان باشند؛ انسانی که شهید شده است⚘️
اما نه!
هر چه گفتم، جوابی داشت و صدایی از جانم برمیخاست. در لحظههای سخت خلق آن سطور، من، آن مدیر و ناشر و مدعی را از یاد میبردم...
چطور میتوانستم از گل گلوی علی (#شهید_حاج_علی_پاشایی) بشنوم و ببینم و ساده بنویسم؟😭... ساده یعنی حالت عادی و معمولی و راحت کسی که قلم در دست دارد و هنگام نوشتن شاید به مزه چای داغ و شکلات کنارش هم فکر کند....
اما نه! من با آن زخمهای مقدسی که جان یک شهید را رها میکردند کار داشتم. شاید در خیسی و اشک روان هم آرزو میکردم آن زخم کاری نبوده باشد. نسوزانده باشد، نرنجانده باشد...
😭😭من جان میدادم تا جان دادن شهیدی را بنویسم...
این بار در زیارت کربلای معلی؛ شوریدهتر از هر بار قبلی، میگفتم با من چه کردید بندههای مومن خدا! که در حائر حسینی و خلوتی دور ضریح و خستگی پاهایی که یا باید پشت ویلچر میدویدم و میکشیدم... یا تن خستهام را به اذان حرم میرساندم یا هروله میکردم تا خاطره تمام بیراهههای رفته را از این قدمها بگیرم... دارم با یاد شما میگردم و از شما میگویم و میپرسم...
آه حاج حسن آقا!
قول شرف دادهای و من شنیدهام و باورت کردهام...
حالا که ظاهرا دورم، دارم از میان اسامی شما و چشمان مهربان و برادری مطمئن شما، در کمیل و صباح و زیارت رجبیه روی کاشیها و زوایای حرم سیر میکنم و میپرسم: ما مگر کی از علی و حسین و راه و خاندانش دور بودهایم؟ 😭😭
✍️ معصومه سپهری
۵ بهمن ۱۴۰۳
#دلتنگی
#خدایا_مرا_هم_پاکیزه_بپذیر
#برادران_شهیدم
#زیارت
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
روایت غواصلار (غواصان والفجر 8 از کتاب لشکر خوبان . قسمت 2 🌷🌷) ... دور و برم را نگاه كردم. هيچ ك
روزهایی که این خاطرات را می شنیدم و سعی میکردم آن صحنه ها را با کلماتم جان ببخشم و بنویسم 21 سال داشتم، حداکثر 22 سال.... داشتم در میان این کلمهها خودم را جستوجو می کردم... مگر من چه فرقی با محمد دارم ، خدایا؟! 😭😭گاهی میپرسیدم و زیاد میگریستم در آخر خلوت آخرشب در اتاق آبی سردم.... من چرا این قدر سرگردان و متحیر و در شکم... چرا نمی فهم درست واقعی کیست و چیست تا من هم محکم سررشته را بگیرم و دیگر رها نشوم ... آه! ای شنوندۀ مهربان، ای که با بندهات میگریی و در نفسهای مضطرش، مهر میدمی و منتظری تا به اشارهای نور بپاشی در تاریکی خاطرش ... تو چقدر مهربان بودی که مرا با این کلمهها صیقل دادی محبوب من.... #دلتنگی #لشکر_خوبان https://eitaa.com/lashkarekhoban
وقتی زیر انواع ابتلائات، متحیر ماندهای. وقتی دلت به حال خودت میسوزد، یک حدیث راست میآید مینشیند برابرت تا بتوانی باز هم نفس بکشی و برخیزی.
#علی_جان🤍
#حدیث
#دنیا
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
دیشب رفته بودم برای بدرقۀ دو نفر از عزیزانم که راهی سفر حج بودند. سفری که همه با دلخوشی و خنده و اشک شوق میروند... اما عزیزان من، همسر و فرزند یکی از شهدای مظلوم اقتدار بودند.... این سفر را آن شهید عزیز با همسرش قرار بود برود و حالا بعد از سالها انتظار داشت این گونه میرفت ... من هرگز، هرگز، اشکهای تلخ آن عزیز دلم، آن یادگار نازنین شهید را از یاد نمیتوانم ببرم وقتی یکی از دوستان خاص پدرش از راه رسید و در آغوشش کشید و التهاب آن دلتنگی عمیق زبانه زد ... این دیگر اشک شوق نبود. اشک دلتنگی غریب و عمیق بر پدری بود که باید اینجا میبود اما نبود و نیست تا دیدار در ابدیت .... من شریک غمهایی بیزبان هستم که دیگر توان و طاقت نوشتن از آنها را ندارم.😭.. جنگها تمام میشوند... حادثهها میگذرند ... شهدا به مقصد میرسند. زخمیهای جانباز، میسوزند و میسازند... همسرها دل شکستهشان رابه هزار بهانه به خاطر بچهها، بند میزنند تا طاقت بیاورند التهاب این نفسها را ... همسران جانبازان، جانبازتر میشوند بیاسم و رسم و گمنام... اما بچهها چه میشوند؟ بچههایی که در جامعه پرتناقض ما، وارثان مظلوم شهادتها و جانبازیها هستند، یتیمان شهدا، و بچههای جانبازان با جانبازی دشواری که هزار هزار حسرت ساده در دل دارند و دم برنمیآورند تا چماق سهمیه کنکور و مثلا مزایا بر سرشان بیشتر نواخته نشود، شاهدان رنجهای مکتوم که نمیخواهند شناخته شوند تا این مسیر دشوار زندگی را بیقضاوتهای تلخ مردم، راحتتر طی کنند... . من صدای گریه این بچهها را نمیتوانم از یاد ببرم و واقعا نوشتن و زیستن در این مسیر، چه سخت و جانکاه است وقتی شدهای یکی از خود آنها .... ای شهدا، ای جانبازانی که حقیقتا جان باختید برای این دین و این میهن و اینک رنجور و متحیر و منتظرید بین دو دنیا ... نفرین خدا بر کسانی که حقیقت راهتان را فراموش کردند و با هوا و هوس خودشان تاویلتان کردند، وای بر آنها که با خون و رنج و زخمتان کاسبی کردند، با عواطف بچههایتان بازی کردند، یتیمانتان را رها کردند و بعد از هر زخم و زمین خوردن آنها، مربیانی کارنابلد شدند که حتی زبان مفاهمه ندارند ... نفرین بر هر کسی در هر لباسی که باعث شد این همه تنهایی عمیق و دردناک بیفتد به جان وارثان زخم و شهادت... خدایا! مرا هم ببخش 😭 #دلتنگی https://eitaa.com/lashkarekhoban
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند روز گذشت؟
این شتاب روزگار و سرعت و عمق حادثهها از جان ما چه میخواهد؟
عزایتان ای سربازان لایق وطن، گره خورد به عزای سالار شهیدان... ما بر حال خوش شما در پایان پرافتخار ماموریت حیات زمینیتان غبطه می خوریم، اما از بعد و دوریمان حسرتزدهایم..
این هم از بزرگی شما بود که نخواستید اشک فراقتان، اشک ضعف و حسرت باشد بلکه اینطور دوست داشتید که اشک بر شما به اشک پاک سیدالشهدا علیهالسلام تبدیل شود، بلکه جان کثیف و پربهانه ما را هم بشوید و بپروراند..
كبوترها، كبوترها، به دلجويي از آن بالا
نگاهي زير پا گاهي اسيران قفسها را!
خوشا پروازتان با هم، بلند آوازتان با هم
به ياد آريد ما را هم در آن پرواز كردنها…
كبوترها، كبوترها،هواي پر زدن دارم
ولي با من نميآيد، نمي آيد دلم، دردا!
چه ديدي اي دل اينجا تو، كه ماندي در گِل اينجا تو
شدي بي حاصل اينجا تو، بیا ما هم رويم آنجا
شكن حصر و قفس ديگر، رهايي را بكن باور
بزن در آسمانها پر، به پرواز آ، به پرواز آ…
هوا گر بسته پايت را لگامي زن هوايت را
بده دست ولايت را، غزلخوانان بيا با ما
فريبت داده گر دنيا، فريبي ده تو هم او را
بگير اوجي بناگاه و بزن پا بر سر دنيا
درنگت چيست هان اي دل؟ همه رفتند تا منزل
چرايي اين چنين غافل، بيا، دير است تا فردا
هلا اي خيل آدمها، ببينيد اين كبوترها
منم، آن خويش گم كرده، كه خود را كردهام پيدا
تو هم رستي ز بند اي دل، بيا نزديك تا منزل
بگو با من، چه ميبيني درآن آفاق ناپيدا؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسین_جان
#سرداران_شهید
#شهدای_اقتدار
#دلتنگی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من با دریغ، هرگز زائر مزار قشنگت نبودم رقیه جان، اما به عشق تو، برای رقیههای وطنم خیلی سعی کردم بیاثر نباشم...
وقتی شنیدم فاطمه دخترک #شهید_سعید_نبیپور (از یاران شهید طهرانیمقدم) تازه داشت زبان باز میکرد و بابا میگفت که با شهادت پدرش، تا دو سال حرف نزد، خیلی سوختم😭
در برابر دختر بچههایی که هزار بهانه جور میکنند برای پدر گریه کنند، خیلی ناتوانم. مثل همین فیلم، #دلتنگی نازدانه #شهید_میثم_فتحقریب از شهدای قهرمان هوافضا در جنگ تحمیلی صهیونیستی😭
امسال هم میدانم قلب فاطمه کوچولو در اربعین چطور دارد تندتر میزند. سه سال پیش، سفر زیارت اربعین او و خانوادهاش با عروج ناگهانی بابای مهربانشان در حرم مولا امیرالمومنین علیهالسلام، در برابر چشم ناباورشان ناتمام ماند.
واقعا بلد نیستم در برابر رقیههای روزگارمان چه کار اساسی کنم؟
سعی میکنم هوایشان را داشته باشم. به مادرهایشات قوت قلب بدهم که بیشتر وزن این غم روی آنهاست. مثلا به همسران شهدایی که در آبان خونین ۹۰ همراه حاج حسن شهید شدند، و توفیق رابطه با برخیشان را دارم بگویم که هنوز فراموششان نکردهام؛ که مدیون رنجهایشان هستم. که حق میدهم بچهها پیش دوستانشان در مدرسه فیلم بازی کنند تا کسی نفهمد پدر ندارند و در نوجوانی با عقده سهیمه کنکور آزارشان ندهد😔
باز هم جنگ، رقیههای زیادی داشت. نازدانههایی که همه محترم، اصیل، خانوم و عزیز قلب پدر بودند.😭روز غم رقیه، بیایید عهد ببندیم وظیفه خود را در برابر این عزیزان، تمام شده ندانیم. آنها فقط دلسوزی و اشک ما را نمیخواهند.فکر کنیم...
#فرزندان_شهدا
https://eitaa.com/lashkarekhoban