eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
726 دنبال‌کننده
515 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از سخنرانی سردار حسن طهرانی مقدم چند ماه قبل از شهادت: "... رفته بودیم محضر سید حسن نصراللّه، که خدا به حق حضرت ولیعصر (عج) حفظ بکنه این سایه و بارقه‌ای از انوار امیرالمومنینه. جمله‌ای که به من گفت ما خجالت کشیدیم. گفتم نگاه کن، امام ‌اومدو ما رو تربیت کرد، اینا رو هم تربیت کرد، اینا از همۀ شیعه‌ها سبقت گرفتن! ماشاءاللّه به اینا! از تخلیۀ اطلاعاتی و از رعب و وحشتی که اسرائیلیا رو در برگرفته بچه‌ها! روزی که عَلَم و پرچم زرد امیرالمومنین را روی پیشانی مبارکش می‌بست بچه‌ها، [روزی که] این پرچم برافراشته بشه و روز مرگ [اسرائیل] روزیه که جنگ دیگری با حزب‌اللّه دربگیره بچه‌ها. [اونا] وحشت کرد‌ن بچه‌ها! حزب‌اللّه کیه؟ ما چی یادشون دادیم؟ چند نفرن؟‌ بچه‌ها روحیه تهاجمی [رو حفظ کنید!] بچه‌ها مقام و شهرت [را دنبالش نرید] ناموس، خط اسلام، عزت، امیرالمومنین، خون شهدا و حضرت سیدالشهدا (ع)، بچه‌ها می‌درخشه و [باعث شده] اون دشمن، [که] سومین ارتش دنیاس، می‌لرزه امروز. ما باید به اون روحیه برگردیم وگرنه موشک‌های گنده‌تر از ما رو هم اومدن و اَرّه کردن و بولدوزرا از روش رفتن. اینا ابزاراییه که اگه او بخواد عمل می‌کنه. اون دست و اون نیت و اون شجاعت و روحیۀ الهی رو باید در بچه‌ها تقویت کنیم. اگه این شد بچه‌ها، دشمن ذلیله. صدام چی گفت بچه‌ها؟ گفت اگه من بسیجیای ایران‌و داشته باشم کشوری در برابر ارتش عراق، حتی یک روز تاب مقاومت نخواهد داشت.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی کنگرانی،⚘️ جوان بسیجی اهل کرج، که به‌عنوان مدیر داخلی پادگان کنار دشتبان‌زاده قرار گرفته بود، از عشاق حاج حسن بود! او که خدمت سربازی‎اش را در همان پادگان گذرانده بود، جوانی خوش‌رو، مؤدب و بسیار توانمند بود، طوری که فرماندهانِ وقت، او را همان‌جا نگه داشته بودند. با حضورِ مداومِ حاج حسن در مجموعه و شناختی که مدام عمیق‌تر می‌شد، علی شیفتۀ حاج حسن و کارشان شده بود. در مدرس، درست مثل ایام جنگ، میدان کار برای کسانی که علاقه و توانایی‌شان را ثابت می‌کردند، فراهم بود. علی کنگرانی با حضور در کنار دشتبان‌زاده، کارهای مربوط به نیروی انسانی پادگان را انجام می‌داد. حاج حسن بارها دربارۀ او گفته بود: «این علی، جا داره تا ریاست جمهوری هم پیش بره!» https://eitaa.com/lashkarekhoban
نثار روح مطهر شهیدان اقتدار کشور عزیزمون، خاصه شهیدان موشکی و شهدای پادگان مدرس، صلواتی عنایت فرمایید⚘️⚘️
هم بچه‌های ، را دوست داشتند، هم و . او با چهره‌ای متبسم، در روزهای پر کار و بحرانی، به کارها سرعت و هماهنگی می‌داد. با این‌که سن‌وسالی نداشت و تعدادی از نیروهای مدرس از او بزرگتر بودند اما با بزرگْ‌منشی هوای همه را داشت. با تک‌تک بچه‌های مدرس آشنا بود، مشکلات‌شان را می‌دانست و برایشان دنبال چاره می‌گشت تا با خیال راحت در خدمت کارشان باشند! بیشتر بچه‌ها که بسیجیان فعال مساجد و پایگاه‌های مختلف در کرج، ملارد، فردیس و مناطق اطراف بودند، توسط خود او وارد مدرس شده بودند. هروقت نیرو لازم می‌شد، بچه‌های مدرس نزدیکان و دوستان معتمدشان را معرفی می‌کردند. به‌مرور زمان، در مدرس چند برادر، باجناق، پسر عمو، بچه ‌محل، هم‌هیئتی و حتی پدروپسری به‌نام بایرامعلی و بهمن صفری مشغول کار شدند. بایرامعلی صفری، در یکی از صنایع وزارت دفاع مشغول کار شده بود. او تازه بازنشست شده بود که دوست قدیمی‌اش مهدی دشتبان‌زاده، با توجه به رفتار، توانایی فنی و سخت‌کوشی بایرامعلی او را به کار جدید دعوت کرده بود. بایرامعلی در سال 87، علی‌رغم این که جنس کار در مدرس را می‌دانست، پسرش بهمن را که دیپلم فنی داشت، به مجموعۀ سازمان جهاد آورد و پدروپسر، همکار هم شدند... آنها با هم شهید شدند، با همه جسم و جانشان⚘️⚘️😭😭 و درود بر زنی که در یک روز، هم همسر شهید شد، هم مادر شهید و ما هنوز او را نمی‌شناسیم😔 🔻لطفا بدون لینک منتشر نشود https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا قوت سردار... 🇮🇷 مرد روزهای سخت مردی که در تلاطم‌ها، در غم‌ها و بحران‌ها، نشان دادید سرباز مخلص وطن هستید؛ شجاع و باصلابت. یادگار و توفیقتان مدام و عزتتون مستدام🌷 لبخند رضایت رهبری، گوارای وجود💐 https://eitaa.com/lashkarekhoban
امروز روز بسیار خوبی بود، در حسینیه شهید طهرانی مقدم، در محضر خانواده‌های محترم شهدای اقتدار ( شهدایی که همراه حاج حسن آقا به شهادت رسیدند)، در جشنی پاک و دیداری باصفا در ایامی که شهدای موشکی آرزو داشتند آن را ببینند..‌🇮🇷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
سجاده زیبای ... مردی که در آرزوی نابودی اسرائیل و آزادی اولین قبله اسلام بود🩵 https://eitaa.com/lashkarekhoban
مردم! این زن را بشناسید...‌ او،زنی‌ست که قهرمان ملی ما، بلکه قهرمان جهان اسلام، او را تحسین و تبلیغ کرده.. او را شیرزن نامیده.. او را تعریف و تمجید کرده... این زن، ، دو پسرش محمد و محمود داسدار را فدای این کشور کرده،⚘️⚘️ هر دو، از نیروهای حاج‌حسن در پادگان مدرس بودند... محمد داسدار، اولین تازه دامادیست که دو هفته پیش از عروسی، خونش بر خاک مدرس ریخت... بعد از شهادت محمد، در شب عید نوروز ۱۳۸۵، حاج حسن بعد از دیدار با این مادر دلاور، گفتنی‌ها را گفت... الحق این شیرزن، ثابت کرد بر عهد خویش صادق است وقتی ماند و پیکر اربا اربای دومین پسرش در راه تحقیقات موشکی را دید. محمود او، که روزی شاهد شهادت برادر بزرگترش بود ولی در مدرس ماند و حاج حسن را رها نکرد، همراه حاج حسن و یاران برگزيده‌اش به معراج رفت... درود خدا بر این زن و شهیدانش و دو عروس عزیزش https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنین دلدادگی کارِ من و این عمرِ کوته نیست! هزاران سال پیش از بودنم دل بسته‌ات بودم... شب جمعه؛ السلام علیک یا اباعبدالله ان‌شاءالله داغ بقیع، به دست بچه‌ شیعه‌های غیور و مومن و مخلص مولا علی علیه‌السلام، مرهم می‌گیرد... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر بار جایی از شما حرف می‌زنم، چقدر دلم برایتان تنگ میشود حاج آقا، برای لحن باصلابتتان، برای کلمات محکمی که از دل می‌گفتید و باور داشتید و بر جان من هم می‌نشست... ممنونم که مرا هم مثل خیلی‌ها، بزرگ کردید و یادم دادید... چقدر جایتان خالی‌ست... امروز برای بیش از سیصدمین بار در ختم قرآن هفتگی شریکتان کردم. من از یادت نمی‌کاهم ای شهید غیور، و امید دارم به یاد پر برکت شما... امید... 🌷 (لطفا فیلم و مطلب هیچ جا بدون لینک منتشر نشود.) https://eitaa.com/lashkarekhoban
امروز در ضبط برنامه ، بخش ، حضور یافتم تا کمی از حاج حسن آقا صحبت کنیم.. آنها خبر چاپ کتاب را شنیده و مشتاق بودند کمی راجع به این شهید با هم حرف بزنیم. امیدوارم کمکی به معرفی کتاب و آشنایی مردم با حسن‌آقای واقعی بکند. دقایقی که منتظر ورود به روی سن بودم، این بنده خدا توجهم را جلب کرد.فرصت هم نشد بپرسم اون بالا... چه می‌کنند؟! 😄😅 حتما کار واجبی‌ست! خدا حفظشان کند کارهای پشت پرده، گاهی بسیار سخت‌تر. مهم‌ترند... خدایا، عمر و جان و جوانی ما را خرج واجباتی کن که کسی به فکرشان نیست ولی دوستشان داری و رضایت تو در گرو آنهاست. آمین🤲 بنا به فرموده دوستان، قرارست برنامه درین هفته پخش شود. https://eitaa.com/lashkarekhoban
ادر حالی که آخرین اوراق کتاب را با تکمیل مقدمه تمام می‌کنم، فکر کردم ببینم واژه اسرائیل چند بار در کتاب آمده است؟ راستش خودم باورم نشد!! ..... 73 بار، که لااقل 50 بار حاوی جملات یا خاطراتی‌ست که نگاه حاج حسن را نسبت به این غدۀ سرطانی نشان می‌دهد... شاید بد نباشد به بهانۀ وعدۀ صادقی که مایۀ فخر و شادی دل مظلومان فلسطین و آزادگان جهان شده، چند بخش را مرور کنیم.... با سلام و صلوات بر روح پاک مردی که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
دوشنبه 28 /8 /63 امروز روز تعطیلی پادگان بود. صبح بعد از ورزش از برادرانِ چهار گروه، امتحان کتبی گرفته شد که میزان پیشرفت کار آنها مورد ارزیابی قرار گیرد و ضمناً عاملی باشد در جهت مطالعه بیشتر دروس فشرده. ... بعد از ظهر برای اولین بار به میدان والیبال رفته و بازی مفصلی انجام شد. نکتۀ جالب این بود که یک دست با سوری‌ها، افسر و درجه‌دار و سرباز آنان بازی کردیم که 2 بر 1 باختیم، ولی در آخر دست‌های آنها را گرفته و ندای اللّه‌اکبر و مرگ بر آمریکا و اسرائیل سردادیم که خیلی در آنها تأثیر گذاشت...... از دستنوشته‌های حسن طهرانی مقدم در سفر سوریه، ماموریت آوزش موشک اسکاد_ بی...... https://eitaa.com/lashkarekhoban
دوشنبه 26/9/63 زیارت حضرت زینب، طبق معمول، با حال و شور، و پربرکت و پرتوفیق بود. امروز به دیدن خیمه‌های فلسطینی اطراف حرم مطهر رفته و وضع زندگی رقت‌بار آنها را از نزدیک مشاهده کرده و جوانان آنجا به‌جای این‌که در جبهه‌های جنگ با اسرائیل بجنگند، وِلو بودند، که این پراکندگی و بی‌تفاوتی آنها را جز به سرنوشتی که فعلاً دچار آنان هستند نمی‌رساند.... از دستنوشته‌های حسن طهرانی مقدم در سفر سوریه، ماموریت آموزش موشک اسکاد_ بی...... https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
دوشنبه 26/9/63 زیارت حضرت زینب، طبق معمول، با حال و شور، و پربرکت و پرتوفیق بود. امروز به دیدن خیمه‌
روحیۀ مقاومت و مقابله با ظلم در شهید طهرانی مقدم از همین چند سطر هویداست که احساسش را نسبت به جوانان آوارۀ فلسطینی می‌گوید....
تبلیغاتِ روانی دشمن موج جدیدی راه انداخته بود. آنها می‌گفتند: «مردم ایران خواهان پایان جنگ هستند، اما رهبر و دولت ایران نه!» در پاسخِ آنها، رسانه‌های ایران روی راهپیمایی روز قدس در آخرین جمعۀ ماه مبارک حساب ویژه‌ای باز کرده و آن را «روز حمایت از جنگ» خوانده بودند. مردم در همه‌جای ایران، خصوصاً در شهرهایی که احتمال بمباران و موشک‌باران داشت، به خیابان‌ها آمده بودند. حسن داشت اخبار و صحنه‌های راهپیمایی روز قدس را از تلویزیون کوچک اتاقشان می‌دید. اخبارِ سراسری تخمین می‌زد که پنج‌میلیون نفر در سراسر کشور در این راهپیمایی حضور یافته‌اند. حضور مردمِ کفن‌پوشی که شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را فریاد می‌کشیدند، روحیۀ مقاومت رزمنده‌ها را تقویت می‌کرد. ـ صدام به‌جای خود، اما دشمن اصلی ما این اسرائیل غاصبه! حسن بارها این را به دوستانش گفته بود. همیشه و همه‌جا از ظلم‌وظالم متنفر بود. نفرتی که نمی‌گذاشت او یک‌‌جا بنشیند و به شعار دادن قانع باشد، بلکه به او انگیزه می‌داد تا به راه‌های منکوب کردن ظالم فکر کند. https://eitaa.com/lashkarekhoban
گروهی از نخستین نیروهای توپخانه: ایستاده مقابل طرح بیت‌المقدس که آرزوی آزادی‌اش را داشتند: از چپ: حاج آقا رضایی(پدر شهید محمد رضایی)، حسین زاهدی، حسن طهرانی مقدم،محسن پیرانیان، [شهید] مهدی پیرانیان، ... ، جواد منظوری، ... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(انتشار این از کتاب که در حال است، بدون لینک کانال و اطلاعات کامل، مجاز نیست!) مدتی بود که خبر ورود یک میهمانِ ناخوانده به آسمان کشور را دریافت کرده بودند؛ یک پهپاد جاسوسی بسیار پیشرفته که از سمت مرزهای غربی کشور وارد آسمان ایران شده و با یک خطای اطلاعاتی، در آذربایجان بر زمین نشسته بود! پرنده، آسیب چندانی ندیده و کاملا سالم بود. آن را به مجموعۀ سازمان جهاد خودکفایی در تهران منتقل کرده بودند، اما کار خاصی روی آن انجام نشده بود جز این که اسمش را گذاشته بودند «پرندۀ ایکس»! حسن دوست داشت این میهمان ناخوانده را زودتر ببیند. ـ این هم میهمان ناخواندۀ ما! ـ این یه پهپاد با تکنولوژی فوق‌العاده پیشرفته‌س که مأموریت شناسایی داره و مدتیه مهمون ماست! ولی هیچ کاری باهاش نکردیم! نه رسانه‌ای شده، نه کار خاصی می‌تونیم باهاش بکنیم، به‌جز یک‌سری کارای مقدماتی! فعلا محرمانه همین‌جا نگهداری می‌شه! حسن، صحبت‌های یکی از متخصصین پهپاد را می‌شنید و با چشمان تیزبینش پهپاد را که حدس می‌زدند اسرائیلی‌ست، برانداز می‌کرد و ایده‌ای در ذهنش جان می‌گرفت! ـ ما حتما می‌تونیم بفهمیم این چیه! باید بشناسیمش تا بعد بسازیمش! این پهپاد او را یاد اولین موشک اسکادی که دیده بود می‌انداخت! همان حیرت، همان شگفتی و شوق به کشف و شناخت و ساخت، دوباره در وجودش زنده شده بود. (نقش سردار حسن طهرانی مقدم فقط محدود به توسعه و تحقیقات و عملیات موشکی نبود!) https://eitaa.com/lashkarekhoban