eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
742 دنبال‌کننده
463 عکس
177 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: m_sepehri@
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا مرا ببخشد. زبان الکن ما کجا و گفتن از بنده محبوب خدا... حسن آقای عزیز
عزیزانی سفارش کرده بودند قبلا زمان‌پخش برنامه را عرض کنم. حقیقتا من هم چیزی نمی‌دانستم! غالبا دوستان رسانه، بعد از انجام کارشان، کلا آدم را رها می‌کنند و حرف‌هاشان یادشان می‌رود... 🙄 وای به حال کسی که به این اعتباریات دل ببندد!😅 البته عرض خاصی نبود و ان‌شاءالله با انتشار کتاب و سفر مخاطبانش به زندگی پر ماجرای حسن طهرانی مقدم، نفس راحتی می‌کشم🥹 شب‌جمعه شما به‌خیر نیازمند دعای پاکتان هستم یا علی🩵
وسط همه کارهای خاص، به شدت حواسم به جریان دانشگاه‌ها آمریکا در اعتراض دانشجویان و اساتید به نسل کشی رژیم پلید غاصب صهیونیستی در غزه هست... عجب ماجراهایی! همیشه می‌خواستم بدانم در مواضع دشوار، کارکرد وجدان چیست؟ شاید جبهه حق و باطل اینقدر واضح نشده بود. قطعا هرگز را فراموش نخواهم کرد. او بر دلایل خیلی‌ها آتش زد! و حالا این دانشجویان آمریکایی با ، با فریاد خیلی وقتها به آشنایانی که می‌شناسم و مهاجر آمریکا و فرصت‌های تعالی در آنجا شده‌اند، فکر می‌کنم. آنها درین معرکه کدام سو ایستاده‌اند؟ هر انسانی باید امتحانش را در برابر وجدانش بدهد: کدام طرف ایستاده‌ای؟! https://eitaa.com/lashkarekhoban
نگاه تو را نیز فراموش نمی‌کنم که نشان دادی باید، باید، باید برای یک آرمان بزرگ، هزینه‌‌های سخت داد. https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسین، از بچه‌های مدرس است... از جوانانی که دیر به حاج حسن طهرانی مقدم رسید اما زود، چشم او را گرفت و به قول بازماندگان مدرس: حاجی او را هم برگزید و با خود برد... باورتان می‌شود چنین جوانانی، برای تهیه سوخت و موتور موشک در پادگان مدرس، هر روز، به قول حاج حسن روی ده‌ها تن بمب و مواد انفجاری، کار می‌کردند؟! چشم در چشم حادثه و مرگ... اینان، مفسر مرگ‌آگاهی بودند... شهادت، نوش جان پاکشان❤️ https://eitaa.com/lashkarekhoban
با مادر برخی شهدا درین سالها ارتباط داشته‌ام و کلا اتفاقات و خاطرات عجیبی با شهدای مدرس دارم.‌ هفته پیش که به بهانه عملیات ظفرمندانه ، ساعات طولانی با هم بودیم. در دقایق خداحافظی این خواب عجیب را که بین ، همسر مکرم حاج حسن و این مادر جوان شهید، مرور می‌شد و حال همه را منقلب کرد، شنیدم. از مامان حسین خواستم این خواب را برایم تعریف کند. بفرمایید شما هم شریک بشوید... این چیزی که این مادر عزیز شهید می‌گوید لااقل در کتاب حاج حسن، برای من یک سوال دردناک بود... حاج حسن چطور از بچه‌هایش دل کند؟! https://eitaa.com/lashkarekhoban
لطفا از ثانیه ۱۴ گوش دهید🌱🙏
الهی بدماء شهدا، عجل لولیک الفرج🤲⚘️
برنامه سیدخندان پخش شده در ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، بخش از تجربه‌ت بگو، فرصتی برای گفتن از کتاب مرد ابدی،: زندگی شهید حسن طهرانی مقدم ، از دقیقه ۴۰
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتش‌های پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطی‌و که در اختیار سپاه بود به‌شدت احساس کردم و طرحی‌ را به شهید حسن باقری دادم حدود پاییز 1360مبنی بر این‌که ما از آتش‌های پشتیبانی که در اختیار داریم، که عمدتاً انواع خمپاره‌اندازها بود، از این‌ها بتوانیم در یک شبکۀ کلاسیک، که امروزه به‌عنوان فرماندهی آتش‌های پشتیبانی یا مرکز تطبیق‌های آتش از آن نام می‌برند، که آتش هم دارای فرماندهی باشد و این طرح‌ را به شهید حسن باقری دادم. شهید حسن باقری، که از نوابع جنگ و چهرۀ بی‌بدیل و بدون جایگزین جنگ ما بود، این مطلب‌ را خیلی هوشمندانه گرفت و من دیدم یک مطلبی را نوشت، تایپ هم کرد ]و[ از آقا محسن [رضایی] امضا گرفت. گفت مقدّم، این حرفی‌و که زدی، برو اجرا کن. گفتم من برم اجرا کنم؟! گفت مگه حرف نزدی؟ برو آتش‌های خمپارۀ سپاه‌و سازماندهی کن. به چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر، و فتح (این چهار قرارگاهِ ما در جنوب بود) ابلاغ کرد که برادر حسن مقدّم برای ساماندهی آتش‌های پشتیبانی معرفی می‌شود و همکاری لازم را با ایشان انجام بدید. خب، ما اینجا با برادر حسن شفیع‌زاده، این شهید بزرگ و بااقتدار و باصلابت، همراه شدیم و خمپاره‌اندازهای سپاه‌ را سازماندهی کردیم و طرح فرماندهی آتش در عملیات طریق‌القدس ]آماده شد[. در وقتی که عراق تصمیم گرفت که سوسنگرد و دهلاویه را از ما بازپس‌گیری کند و بستان را بگیرد، اوج اقتدار این فرماندهی آتش آنجا نمایان شد.... سخنان حسن طهرانی مقدم در بارۀ تاریخچه ریشه‌های تشکیل موشکی در ایران آذر 1389. (تصویر: حسن شفیع‌زاده و حسن مقدم و بین‌شان بچه‌های جنگ در جبهه آبادان ....#
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتش‌های پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطی‌و که در اختیار سپاه بود به‌شدت احساس کردم و طرحی‌ را به شهید حسن باقری دادم حدود پاییز 1360مبنی بر این‌که ما از آتش‌های پشتیبانی، بتوانیم در یک شبکۀ کلاسیک، که امروزه به‌عنوان مرکز تطبیق‌های آتش از آن نام می‌برند، این طرح‌ را به شهید حسن باقری دادم. شهید حسن باقری، که از نوابغ جنگ و چهرۀ بی‌بدیل و بدون جایگزین جنگ ما بود، این مطلب‌ را خیلی هوشمندانه گرفت و من دیدم یک مطلبی را نوشت، تایپ هم کرد ]و[ از آقا محسن [رضایی] امضا گرفت. گفت مقدّم، این حرفی‌و که زدی، برو اجرا کن. گفتم من برم اجرا کنم؟! گفت مگه حرف نزدی؟ برو آتش‌های خمپارۀ سپاه‌و سازماندهی کن. به چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر، و فتح (این چهار قرارگاهِ ما در جنوب بود) ابلاغ کرد که برادر حسن مقدّم برای ساماندهی آتش‌های پشتیبانی معرفی می‌شود و همکاری لازم را با ایشان انجام بدید. خب، ما اینجا با برادر حسن شفیع‌زاده، این شهید بزرگ و بااقتدار و باصلابت، همراه شدیم و خمپاره‌اندازهای سپاه‌ را سازماندهی کردیم و طرح فرماندهی آتش در عملیات طریق‌القدس ]آماده شد[. در وقتی که عراق تصمیم گرفت که سوسنگرد و دهلاویه را از ما بازپس‌گیری کند و بستان را بگیرد، اوج اقتدار این فرماندهی آتش آنجا نمایان شد. سخنان سردار حسن طهرانی مقدم در بارۀ تاریخچه ریشه‌های تشکیل موشکی در ایران تصویر: حسن شفیع‌زاده و حسن مقدم و بین‌شان بچه‌های جنگ در جبهه آبادان https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
وقتی که وارد جنگ شدم، ضعف آتش‌های پشتیبانی از نیروهای تکور و خطوطی‌و که در اختیار سپاه بود به‌شدت اح
دوستان عزیز،این متن، از مصاحبه تصویری شهید مقدم پیاده شده، برای ارسال در این گروه، چند جمله تکراری را حذف کردم.‌ در توضیح کلمه "تَک‌وَر" برای عزیزی که محبت کرده پیام داده بودند، عرض می‌کنم این کلمه با تکاور فرق دارد.‌ تک‌ور به معنی نیروی نظامی پیاده، شرکت کننده در عملیات می‌باشد.
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
حسن از زبان حسن #شهید_حسن_طهرانی_مقدم #شهید_حسن_شفیع‌زاده https://eitaa.com/lashkarekhoban
یکی از مصادیق رشد و بالندگی و اخلاص در فرماندهان دوران جنگ، همین روحیه بود که می‌بینید.... حسن مقدم وقتی به ادوات رسید، حسن شفیع‌زاده فرماندهش بود. بعد با تاسیس توپخانه، حسن مقدم، فرمانده شفیع‌زاده شد...‌ مردان بزرگ هرگز به هم حسادتی نداشتند. بد هم را نمی‌گفتند. زیرآب هم را نمی‌زدند. اخلاق برایشان اصل بود. آنها مایه رشد و تعالی هم بودند. آنها از موفقیت هم لذت می‌بردند. 😊 اگر توانستیم در روابط اکنون خودمان، (علاوه بر برخی اصول مهم و واضح دیگر) چنین روابطی ایجاد کنیم، حق داریم بگوییم دوستدار شهدا و حتی ادامه دهنده راه نورانی آنها هستیم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام دوستان، الان گفت‌گو با خانواده شهدای مدرس ( شهدایی که همراه شهید حسن طهرانی مقدم شهید شدند) در شبکه خبر پخش میشود
فکر میکنم در چند قسمت کوتاه پخش خواهد شد. این ادای دینی‌ست در قبال زحمات تعدادی از خانواده شهدای موشکی که به خواست و همت سرکار خانم الهام حیدری، همسر معزز شهید مقدم انجام شد. تا همه بدانند چه جوانانی، چه خانواده‌هایی، درین مسیر ، عاشقانه فدا شدند.... درود خدا بر شهیدان⚘️
در روزهای گذشته، بیش از ۴۰ ساعت ، پشت کامپیوتر و فقط در حال نوشتن مقدمه و نهایی کردن آن بودم. کاری که بارها و بارها آغازش کرده بودم و هر بار ناتمام مانده بود. بسیار بسیار سخت بود مرور ۱۲ سال گذشته... سخت و بسیار خواستنی، چرا که در راه محبوب‌ترین چیزها بود؛ سرودن راستین انسان! شنیده‌اید الماس‌ در سختی‌ها شکل می‌گیرد؟ آن الماس، قریب ۱۸۰۰ صفحه کتاب مرد ابدی‌ست که روایتگر انسان‌هاست و مردی که آنقدر بزرگ شد که قهرمان این وطن اشد. کتاب، روایتگر شهداست و روایتگر منتظران شهادت. کاش، نام ما هم در صف منتظران واقعی باشد و وجودمان پاکیزه و مهیای وصل گردد. https://eitaa.com/lashkarekhoban
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار فقط با لینک و مرجع) یک روز، در پایان دو روز کار سخت (مصاحبه)، قرار بود با کسی که سابقۀ دوستی 36 ساله و فامیلی نزدیک با حاج حسن داشت دیدار کنم. روند گفت‌وگو با آقای سید مرتضی طالبیان، به سوی دیگری رفت. ایشان ضمن تحسین آثار قبلی‌ام،شروع کرد به گفتن کلیاتی از بزرگی حاج حسن، تنهایی او، اخلاص او، مشکلات او و مسائلی که فوق تصور من بود. او می‌خواست من بدانم قرارست دربارۀ کسی بنویسم که یکی مثل صدها تنِ دیگر نیست! صحبت‌های او ناگهان دلم را خالی کرد. او راست می‌گفت، حاج حسن، بزرگ بود و نوشتن از چنین انسانی، علاوه بر تجربه و تخصص‌های ظاهری، روح و جانی منزه می‌خواست... . آن شب، از دل ترافیک تهران، خسته و تنها، با حال بسیار شکسته‌ای به فرودگاه مهرآباد رسیدم. در ترافیک، همیشه دلهرۀ جاماندن از پرواز داشتم و ماجراهای عجیبی درین‌باره بر سرم آمد. آن شب وقتی در سالن انتظار نشستم، قرآن کوچکی را که همیشه همراه داشتم درآوردم. واقعا به مرحله‌ای رسیده بودم که فکر می‌کردم بهتر است زودتر بگویم که انجام کامل این کار، در توان من نیست و باید کنار بروم! احساس ناتوانی، گاه خُلقم را تنگ می‌کرد و گاه در لاک تنهایی‌ام می‌بُرد. نمی‌خواستم به شرایط دشوار خانوادۀ عزیزم، سختی دیگری بیفزایم! آن شب، در فرودگاه، با همۀ وجود به خدا پناه بردم، خواستم با من حرف بزند و راهی نشانم دهد. حتی شاید عذری یادم بدهد که از زیر این بار سنگین دربروم! قرآن را گشودم و از آنچه ‌خواندم همۀ وجودم یک‌پارچه اشک و حیرت شد. آیات 61 تا 63 سورۀ مبارکۀ شعرا را می‌خواندم: «یاران موسی گفتند: «ما قطعا گرفتار خواهیم شد.» موسی گفت: «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهدکرد.» پس به موسی وحی کردیم: «با عصای خود بر این دریا بزن» تا از هم شکافت و هر پاره‌ای همچون کوهی سترگ بود... » بی‌اختیار اشک ‌ریختم و با آیۀ «اِنَّ مَعیَ ربّی سَیَهدین» آرام گرفتم. تردیدی نداشتم که ربِّ شهید، خودش کمک خواهد کرد و دریای سختی‌ها بر من گشوده خواهد شد. باید به خدا توکل می‌کردم و با همۀ وجود، محکم و امیدوار می‌ایستادم پای کار حاج حسن!...... ؟ https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
بخشی از مقدمۀ کتاب مرد ابدی .... مرور یک راه طولانی، بسیار سخت و بسیار ارزشمند ..... (انتشار
این را خواندید؟ خاطره‌ای که دوازده سال، در ابری‌ترین ایام، خورشید شد و مطمئن شدم، این دریا گشوده خواهد شد... حالا لطفا این کلیپ را هم ببینید. من چه حالی داشتم با شنیدن این شعر: تو راست معجزه در کف... عصا بیفکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه معلم خوبی برایم بودید و خواهید بود... حاج آقا🌳 همیشه رضایت معلم‌ها در حس خوب موفقیت شاگردانشان، شرط است. امیدوارم از من راضی باشید🌷🌿 https://eitaa.com/lashkarekhoban