eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشا که من به موسمِ گُل تَرکِ مِی کُنم من لافِ عقل می‌زنم، این کار کِی کنم در کارِ چنگ و بَربَط و آوازِ نِی کُنَم از قیل و قالِ مدرسه گرفت یک چند نیز خدمتِ معشوق و مِی کنم کِی بود در زمانه وفا؟ جامِ مِی بیار تا من حکایتِ جم و کاووسِ کِی کنم از نامهٔ سیاه نترسم که روزِ حشر با فیضِ لطفِ او صد از این نامه طِی کنم ؟_تا_گله‌های_شبِ_فِراق با آن خجسته طالعِ فرخنده پِی کنم این جانِ عاریت که به سپرد دوست روزی رُخش ببینم و تسلیمِ وی کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/871 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش سودایِ رُخَش گفتم ز سر بیرون کُنَم گفت کو زنجیر؟ تا تدبیرِ این مجنون کُنَم ،_سر_کشید_از_من_به_خشم دوستان از راست می‌رَنجَد نِگارم، چون کنم؟ نکته ناسنجیده گفتم معذور دار عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم زردرویی می‌کَشَم زان طبعِ نازک، بی‌گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گُلگون کنم ای نسیمِ منزلِ لیلی خدا را تا به کی رَبع را برهم زنم، اَطلال را جیحون کنم صد گدایِ همچو خود را بعد از این قارون کنم ای مَهِ صاحب قران، از بنده یاد کن تا دعایِ دولتِ آن حُسنِ روزافزون کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/874 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنَم بهارِ توبه شِکَن می‌رسد چه چاره کُنَم؟ که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه پیاله گیرم و از شوق، جامه پاره کنم به دورِ لاله دِماغِ مرا عِلاج کنید گر از میانهٔ بزمِ طَرَب کناره کنم ز رویِ دوست مرا چون مراد شِکُفت حوالهٔ سَرِ دشمن به سنگِ خاره کنم ،_لیک_وقتِ_مستی_بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم مرا که نیست رَه و رسمِ لقمه پرهیزی چرا ملامتِ رندِ شرابخواره کنم به تختِ گُل بنشانم بُتی چو سلطانی ز سنبل و سَمَنش، سازِ طوق و کنم ز باده خوردن پنهان مَلول شد به بانگِ بَربَط و نِی، رازَش آشکاره کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/872 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست مرا فتاد از ره، تو را چه افتادست؟ دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحتِ همه عالم به گوش من بادست گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست اسیرِ تو از هر دو عالم آزادست اگر چه مستی خراب کرد ولی اساسِ هستیِ من زان خراب آبادست تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست برو فِسانه مخوان و فسون مدم کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/873 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حالیا مصلحتِ وقت در آن می‌بینم که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم جز صُراحی و کتابم نَبُوَد و ندیم تا حریفانِ دَغا را به جهان کم بینم سر به آزادگی از خَلق برآرم چون سَرو گر دهد دست که دامن ز جهان دَرچینم بس که در خرقهٔ آلوده زدم لافِ صَلاح شرمسار از رخِ ساقی و مِیِ رنگینم ،_هیهات مردِ این بارِ گران نیست مسکینم من اگر رندِ خراباتم و گر زاهدِ شهر این مَتاعم که همی‌بینی و کمتر زینم بندهٔ آصفِ عهدم از راه مَبَر که اگر دَم زَنَم از چرخ بخواهد کینم بر گرد ستم‌هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/867 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در خراباتِ مُغان نورِ خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم خواهم از زلفِ بُتان نافه گشایی کردن فکرِ دور است همانا که خطا می‌بینم سوزِ ، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب این همه از نظرِ لطفِ شما می‌بینم هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم آن چه من هر سَحَر از بادِ صبا می‌بینم دوستان عیبِ نظربازیِ مکنید که من او را ز مُحِبّانِ شما می‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/865 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُل بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ می‌بینم ،_حاکم_اوست حرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینم صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز که غوغا می‌کند در سر خیالِ خوابِ دوشینم شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین اگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینم حدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد همانا بی‌غلط باشد، که داد تلقینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/868 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ترکِ شاهد و ساغر نمی‌کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم با خاکِ کوی دوست برابر نمی‌کنم تلقین و درسِ اهل نظر یک اشارت است گفتم کِنایتی و مکرر نمی‌کنم هرگز نمی‌شود ز سرِ خود خبر مرا تا در میانِ میکده سر بَر نمی‌کنم ناصِح به طَعن گفت که رو ترکِ کن محتاجِ جنگ نیست برادر، نمی‌کنم ،_که_با_شاهدانِ_شهر ناز و کرشمه بر سرِ منبر نمی‌کنم حافظ جنابِ پیرِ مُغان جایِ دولت است من تَرکِ خاک بوسیِ این در نمی‌کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/869 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غمِ زمانه که هیچش کَران نمی‌بینم دَواش جز مِیِ چون ارغوان نمی‌بینم چرا که مصلحتِ خود در آن نمی‌بینم ز آفتابِ قَدَح ارتفاعِ عیش بگیر چرا که طالعِ وقت آن چُنان نمی‌بینم نشانِ اهل خدا عاشقیست، با خود دار که در مشایخِ شهر این نشان نمی‌بینم بدین دو دیدهٔ حیران من هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم به جایِ سرو جز آبِ روان نمی‌بینم در این خُمار کَسَم جرعه‌ای نمی‌بخشد ببین که اهل در میان نمی‌بینم نشانِ مویِ میانش که در او بستم ز من مَپرس که خود در میان نمی‌بینم من و سفینهٔ که جز در این دریا بضاعت سخن دُرفشان نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/864 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا سرِ زلفِ تو در دست نسیم افتادست دلِ سودازده از غصه دو نیم افتادست لیکن این هست که این نسخه سَقیم افتادست در خَم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟ نقطهٔ دوده که در حلقه جیم افتادست زلف مِشکین تو در فردوسِ عِذار چیست؟ طاووس که در باغ نعیم افتادست دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جان خاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست از سرِ کویِ تو زان رو که عظیم افتادست سایهٔ قَدِّ تو بر قالبم ای عیسی دم عکسِ روحیست که بر عَظمِ رَمیم افتادست آن که جز کعبه مقامش نَبُد از یادِ لبت بر درِ میکده دیدم که مقیم افتادست! حافظِ گمشده را با غمت ای عزیز اتحادیست که در عهد قدیم افتادست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/862 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم چون صبا با تنِ بیمار و بی‌طاقت به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت با زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم ور چو ز بیابان نبرم رَه بیرون همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/863 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر از این منزلِ ویران به سویِ خانه رَوَم دگر آن جا که رَوَم عاقل و فرزانه رَوَم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به درِ صومعه با بَربَط و پیمانه روم آشنایانِ رَهِ گَرَم خون بخورند ناکَسَم گر به شکایت سویِ بیگانه روم بعد از این دستِ من و زلفِ چو زنجیرِ نگار چند و چند از پِیِ کامِ دیوانه روم سجدهٔ شُکر کنم و از پِیِ شُکرانه روم خُرَّم آن دَم که چو به تَوَلّای وزیر سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/861 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت می‌کنم در کمینم و انتظار وقتِ فرصت می‌کنم واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کویِ دوست و از رفیقان ره استمدادِ همت می‌کنم خاکِ کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بتا، تخفیفِ زحمت می‌کنم یاد دار ای که چندینت نصیحت می‌کنم دیدهٔ بدبین بپوشان ای کریمِ عیب‌پوش زین که من در کُنجِ خلوت می‌کنم حافظم در مجلسی دُردی‌کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت می‌کنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/870 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که پامالِ جفا کرد چو خاکِ راهم خاک می‌بوسم و عُذرِ قَدَمَش می‌خواهم ،_حاشا بندهٔ معتقد و چاکرِ دولتخواهم بسته‌ام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز آن مبادا که کُنَد دستِ طلب کوتاهم ذَرِّهٔ خاکم و در کویِ توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی بِبَرَد ناگاهم پیرِ میخانه سَحَر جامِ جهان بینم داد و اندر آن آینه از حُسنِ تو کرد آگاهم حالیا دیرِ مُغان است حوالتگاهم با منِ راه نشین خیز و سوی میکده آی تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم مست بگذشتی و از اندیشه نبود آه اگر دامنِ حُسنِ تو بگیرد آهم خوشم آمد که سحر خسروِ خاور می‌گفت با همه پادشهی بندهٔ تورانشاهم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/860 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گَرَم از دست برخیزد که با بنشینم ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش چینم ،_بنیادم_بخواهد_برد لبم بر لب نِه ای ساقی و بِستان جانِ مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم، پَری در خواب می‌بینم لبت شِکَّر به مستان داد و چَشمت مِی به مِیخواران منم کز غایتِ حِرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد، فیضی بُرد از اِنعامت ز بنده یاد آور که خدمتگارِ دیرینم تَذَروِ طُرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری، رو از صورتگرِ چین پُرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوکِ کِلکِ مُشکینم وفاداری و حق گویی نه کارِ هر کسی باشد غلامِ آصفِ ثانی جلالُ الحقِ و الدینم رموزِ مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قَدَح هر دَم ندیمِ ماه و پروینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدار شد مُیَسَّر و بوس و کنار هم از بَخت شُکر دارم و از روزگار هم جامم به دست باشد و زلفِ نگار هم ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم لعلِ بُتان خوش است و مِیِ خوشگوار هم ای بشارتی دَهَمَت محتسب نماند و از مِی جهان پُر است و بُتِ میگسار هم خاطر به دستِ تفرقه دادن نه زیرکیست مجموعه‌ای بخواه و صُراحی بیار هم تا خاک لعل گون شود و مُشکبار هم آن شد که چشمِ بد نگران بودی از کمین خصم از میان بِرَفت و سرشک از کنار هم چون کائنات جمله به بویِ تو زنده‌اند ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم چون آب روی لاله و ، فیضِ حُسنِ توست ای ابرِ لطف بر منِ خاکی بِبار هم حافظ اسیرِ زلفِ تو شد از خدا بترس و از اِنتِصافِ آصفِ جم اقتدار هم بُرهان مُلک و دین که ز دستِ وزارتش ایام کانْ یمین شد و دریا یسار هم بر یادِ رایِ انورِ او آسمان به صبح جان می‌کُنَد فدا و کواکب نثار هم گویِ زمین ربودهٔ چوگانِ عدلِ اوست وین برکشیده گنبدِ نیلی حصار هم عزمِ سَبُک عِنان تو در جنبش آورد این پایدار مرکز عالی مدار هم تا از نتیجه فلک و طور دور اوست تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم خالی مباد کاخِ جلالش ز سروران و از ساقیانِ سَرو قَدِ گُلعِذار هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/859 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم به رَهِ دوست نشینیم و مُرادی طلبیم به گدایی ز درِ میکده زادی طلبیم اشکِ آلودهٔ ما گر چه روان است ولی به رسالت سویِ او پاک نهادی طلبیم لذتِ داغِ غمت بر ما باد حرام اگر از جورِ غمِ تو دادی طلبیم نقطهٔ خالِ تو بر لوحِ بصر نَتوان زد مگر از مَردُمَکِ دیده مِدادی طلبیم به شکرخنده لَبَت گفت مَزادی طلبیم تا بُوَد نسخهٔ عِطری سودازده را از خطِ غالیه سایِ تو سوادی طلبیم چون غمت را نَتَوان یافت مگر در شاد ما به امّیدِ غمت خاطرِ شادی طلبیم بر درِ مدرسه تا چند نشینی ؟ خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/853 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمده‌ایم از بد این جا به پناه آمده‌ایم تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمده‌ایم سبزهٔ خطِّ تو دیدیم و ز بُستانِ بهشت به طلبکاریِ این مهرگیاه آمده‌ایم با چُنین گنج که شد خازنِ او روحِ امین به گدایی به درِ خانهٔ شاه آمده‌ایم لنگرِ حِلمِ تو ای کِشتیِ توفیق کجاست؟ که در این بحرِ کَرَم غرقِ گناه آمده‌ایم که به دیوانِ عمل نامه سیاه آمده‌ایم حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما از پِیِ قافله با آتشِ آه آمده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتوی پیرِ مُغان دارم و قولیست قدیم که حرام است مِی آنجا که نه است ندیم ،_چه_کنم؟ روح را صحبتِ ناجنس عذابیست الیم تا مگر جرعه فشانَد لبِ جانان بر من سال‌ها شد که منم بر درِ میخانه مقیم مگرش خدمتِ دیرین من از یاد برفت ای نسیم سحری یاد دَهَش عهدِ قدیم بعد صد سال اگر بر سرِ خاکم گذری سر برآرد ز گِلم رقص کنان عَظمِ رَمیم ظاهراً عهد فرامُش نَکُنَد خَلقِ کریم غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم فکر بهبود خود ای ز دری دیگر کن درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم دام سخت است مگر شود لطفِ خدا ور نه آدم نَبَرد صرفه ز رجیم حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/854 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دَردَم از است و درمان نیز هم دل فدایِ او شد و جان نیز هم یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصدِ خونِ ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دَستان نیز هم چون سر آمد دولتِ شب‌هایِ وصل بگذرد ایامِ هِجران نیز هم گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کارِ جهان بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم عاشق از قاضی نترسد مِی بیار بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم محتسب داند که عاشق است و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/858 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمریست تا به راهِ غَمَت رو نهاده‌ایم روی و ریایِ خَلق به یک سو نهاده‌ایم در راهِ جام و ساقیِ مَه رو نهاده‌ایم هم جان بِدان دو نرگسِ جادو سپرده‌ایم هم بدان دو سُنبلِ هندو نهاده‌ایم عمری گذشت تا به امیدِ اشارتی چشمی بدان دو گوشهٔ ابرو نهاده‌ایم ما مُلکِ عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم ما تختِ سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم بنیاد بر کرشمهٔ جادو نهاده‌ایم بی زلفِ سرکشش سرِ سودایی از ملال همچون بنفشه بر سرِ زانو نهاده‌ایم در گوشهٔ امید چو نَظّارگانِ ماه چَشمِ طلب بر آن خَمِ ابرو نهاده‌ایم گفتی که سرگشته‌ات کجاست؟ در حلقه‌هایِ آن خَمِ گیسو نهاده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/856 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بی غمانِ مستِ از دست داده‌ایم همرازِ و همنفسِ جامِ باده‌ایم تا کار خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود، مددی ای راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم این داغ بین که بر خونین نهاده‌ایم گفتی که این همه رنگ و خیال چیست نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ ساده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/857 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما زِ چَشمِ داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد ما دَمِ همت بر او بگماشتیم جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم گفت خود دادی به ما ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/852 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم شرط آن بود که جز ره آن نسپریم جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم تا بو که دست در کمر او توان زدن در خون نشسته چو یاقوت احمریم واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست با خاک آستانه این در به سر بریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/848 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈