eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان قرار از چو بستیزند، بستانند ،_بربندند ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند سرشکِ گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند بدین درگاه را چو می‌خوانند، می‌رانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1046 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند بیا به میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند خلاصِ از آن زلفِ تابدار مباد که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1045 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تَصَّور چرا کنند؟ چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزیدِ اهلِ نظر معامله با آشنا کنند تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحبدلان حکایتِ خوش ادا کنند مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادران غَیورش قَبا کنند بگذر به کویِ میکده تا زُمرِهٔ حضور اوقاتِ خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند پنهان ز به خودم خوان که مُنعِمان خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند حافظ دوامِ وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به گدا کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1044 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاهدان گر زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر پیش از آن کز قامتت چوگان کنند عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای این حکایت‌ها که از طوفان کنند قُدسیان بر عرش دَستْ افشان کنند مردمِ چشمم به خون آغشته شد در کجا این ظلم بر انسان کنند؟ خوش برآ با غصه ای کَاهلِ راز عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند سر مکش ز آهِ نیمْ شب تا چو صبحت، آینه رخشان کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1043 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمی‌کند؟ همدمِ نمی‌شود یادِ سَمَن نمی‌کند گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمی‌کند تا هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمی‌کند پیشِ کمانِ ابرویش لابه همی‌کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمی‌کند وه که چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمی‌کند دل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمی‌شود جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمی‌کند ساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد می‌دهد کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمی‌کند؟ دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر بی‌مددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمی‌کند کُشتهٔ غمزهٔ تو شد ناشنیده پند تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمی‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1048 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟ گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند گفتا در این معامله کمتر زیان کنند گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟ گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند گفتم صَنم‌پَرست مشو با صَمَد نشین گفتا به کویِ هم این و هم آن کنند گفتم هوایِ میکده غم می‌بَرَد ز گفتا خوش آن کَسان که شادمان کنند گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند گفتم ز لَعلِ نوش‌ْلبان پیر را چه سود؟ گفتا به بوسهٔ شِکَرینَش جوان کنند گفتم که خواجه کِی به سرِ حجله می‌رود؟ گفت آن زمان که مشتری و مَه قِران کنند گفتم دعایِ دولت او وِردِ است گفت این دعا ملایکِ هفت آسمان کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1042 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟ گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند ای گدایِ خانقه بَرْجَه که در دیرِ مغان می‌دهند آبی که را توانگر می‌کنند زمرهٔ دیگر به از غیب سر بَر می‌کنند بر درِ میخانهٔ ای مَلَک تسبیح گوی کَاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر می‌کنند صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت قدسیان گویی که شعرِ از بَر می‌کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1041 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا چه نسبت است به‌رندی صَلاح و تقوا را سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا ز رویِ دوست، دشمنان چه دریابد چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست کجا رویم بفرما ازین جناب کجا کجا همی‌ رَوی ای بدین شتاب کجا بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا قرار و خواب ز طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1040 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روزه یک سو شد و عید آمد و برخاست می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست وقتِ رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورَد؟ این چه عیب است بدین بی‌خردی، وین چه خطاست؟ باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد بهتر از زهدفروشی، که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آن که او عالِم سِرّ است، بدین گواست وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟ باده از خون رَزان است، نه از خون شماست این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بی‌عیب کجاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1039 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دانی که چنگ و عود چه تَقریر می‌کنند؟ پنهان خورید باده که تَعزیر می‌کنند عیبِ جوان و سرزنش پیر می‌کنند جز قلبِ تیره هیچ نشد و هنوز باطل در این خیال که اِکسیر می‌کنند گویند رمزِ مگویید و مشنوید مشکل حکایتیست که تَقریر می‌کنند ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریب تا خود درونِ پرده چه تدبیر می‌کنند این سالِکان نِگَر که چه با پیر می‌کنند صد مُلکِ به نیم نظر می‌توان خرید خوبان در این معامله تَقصیر می‌کنند قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند مِی خور که و و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1038 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بُوَد آیا که درِ میکده‌ها بگشایند گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند به صفایِ رندانِ صَبوحی زدگان بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند نامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند هزار شُکر که شهر بی‌گنهند جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند مَبین حقیر، گدایانِ را کاین قوم شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم نه آن گروه که اَزْرَق لباس و سیَهَند قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند جنابِ بلند است همّتی که عاشقان، رهِ بی‌همتان به خود ندهند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها دفترِ ما در گرو صَهبا بود رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی که فلک دیدم و در قصدِ دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای کاین کسی گفت که در علمِ نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می‌کرد و اندر آن دایره سرگشتهٔ پابرجا بود که حکیمانِ جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گُل بر لبِ جوی بر سرم سایهٔ آن سروِ سَهی بالا بود پیرِ من اندر حقِ اَزْرَق پوشان رخصتِ خُبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلبِ اندودهٔ بَرِ او خرج نشد کاین مُعامِل به همه عیبِ نهان بینا بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود برو ای زاهدِ خودبین که ز چشمِ من و تو رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود تُرکِ عاشق کُشِ من مست برون رفت امروز تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود تا دَمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود بختِ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود بحثِ سِرِّ و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن سرخوش آمد و جامی بر کنارِ طاق بود شعرِ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود دیده را روشنی از خاکِ درت بود بر زبان بود مرا آن چه تو را در بود دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی می‌کرد عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود در بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد؟ که سعیِ من و باطل بود خُمِ مِی دیدم، خون در و پا در بود بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس جز من و نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت وین سوخته پروانهٔ ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که را بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل و دینم شد و به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1028 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ تیره آن که در او شمعِ محبت نبود دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1030 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قتلِ این خسته به شمشیرِ تو تقدیر نبود ور نه هیچ از بی‌رحمِ تو تقصیر نبود هیچ لایق‌ترم از حلقهٔ زنجیر نبود یا رب این آینهٔ حُسن چه جوهر دارد؟ که در او آهِ مرا قُوَّتِ تأثیر نبود سر ز حسرت به درِ میکده‌ها بَرکردم چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود نازنین‌تر ز قَدَت در چمنِ ناز نَرُست خوش‌تر از نقشِ تو در عالمِ تصویر نبود حاصلم دوش به جز نالهٔ شبگیر نبود آن کشیدم ز تو ای آتشِ هجران که چو شمع جز فنای خودم از دستِ تو تدبیر نبود آیتی بود عذابْ اَنْدُهِ بی تو که بَرِ هیچ کَسَش تفسیر نبود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1029 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز غمزده‌ای سوخته بود جامه‌ای بود که بر قامتِ او دوخته بود جانِ عُشّاق سپندِ رخِ خود می‌دانست و آتشِ چهره بدین کار برافروخته بود گر چه می‌گفت که زارَت بِکُشم می‌دیدم که نهانش نظری با منِ بود کفرِ زلفش رَهِ دین می‌زد و آن سنگین در پِی‌اش مشعلی از چهره برافروخته بود الله الله، که تلف کرد و که اندوخته بود؟ یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1026 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق هر که عاشق‌وَش نیامد در نفاق افتاده بود ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود تا شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود باز مشتاقِ کمانخانهٔ ابرویِ تو بود هم عَفَاالله صبا کز تو پیامی می‌داد ور نه در کس نرسیدیم که از کویِ تو بود عالَم از شور و شرِ خبر هیچ نداشت فتنه جهان غمزهٔ جادویِ تو بود منِ سرگشته هم از اهلِ سلامت بودم دامِ راهم شِکَنِ طُرِّهٔ هندویِ تو بود که گُشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود به وفایِ تو که بر تربتِ بِگُذَر کز جهان می‌شد و در آرزویِ رویِ تو بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1027 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود لاجرم چشمِ گهربار همان است که بود از صبا پرس که ما را همه شب تا دمِ صبح بویِ زلفِ تو همان مونسِ جان است که بود طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عملِ معدن و کان است که بود کشتهٔ غمزهٔ خود را به زیارت دریاب زانکه بیچاره همان است که بود همچنان در لبِ لعلِ تو عیان است که بود زلفِ هندویِ تو گفتم که دگر رَه نزند سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود حافظا بازنما قصه خونابهٔ چشم که بر این چشمه همان آبِ روان است که بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود بیچاره ندانست که سفری بود تنها نه ز رازِ من پرده برافتاد تا بود فلک، او پرده دری بود منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را با حُسنِ ادب صاحب نظری بود از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود ،_که_تو_درویشی_و_او_را در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لبِ آب و و سبزه و نسرین افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود هر گنجِ سعادت که خدا داد به از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈