eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ز که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی حدیث چون و چرا درد سر دهد ای پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی طبیب راه نشین درد نشناسد برو به دست کن ای مرده مسیح دمی به آن که بر در میخانه برکشم علمی بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی دوام عیش و تنعم نه است اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی نمی‌کنم لیک ابر رحمت دوست به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی سزای قدر تو شاها به دست نیست جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/738 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ،_چند_نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟ به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟ ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟ چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟ فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟ ،_کنون_باز به کام دشمنانم، با که گویم؟ مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟ همه بیداد بر من از است ز بودش در فغانم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو، جانا، به جان آمد بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد ،_که_با_لب_تو_ماجرا_نکرده_هنوز به جای خرقه و دیده در میان آمد به چشم مست تو گفتم: به جان آید لب تو گفتا: اینک به جان آمد بسا که چشم مرا آب در دهان آمد نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد ز روشنایی روی تو در شب تاریک نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز ، جانا، غم رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان !_رفت_عمر_من،_ندیدم_یک_نفس_رویت کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟ :_بیایم،_چو_جان_تو_به_لب_آید؟ ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟ منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟ کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی چه خوش بود که زمانی نظر کنی به من؟ دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی ،_ای_دوست،_ناامید_مگردان کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی فتاده‌ام چو ، همیشه بر در وصلت بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/936 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی ننمود یار چتوان کرد؟ چیست تدبیر کار چتوان کرد؟ چون نگیرد قرار چتوان کرد؟ در هر آیینه‌ای نمی‌گنجد عکس روی نگار چتوان کرد؟ بر در وصل بار چتوان کرد؟ رفت عمرو نرفت در همه عمر دست در زلف یار چتوان کرد؟ کشت ما را به دوستی، چه کنیم با چنان دوستدار چتوان کرد؟ چون هزار، چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/873 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای امید جان، عنایت از وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر ،_رهنمایا،_ره_نمای غرقهٔ دریای هجرم، دستگیرا، دست گیر در زارم نظر کن، کز غمت آمد به جان چاره کن، جانا، که شد در دست هجرانت اسیر ،_که_عمری_بر_امید_یک_نظر مانده‌ام چون خاک بر خاک درت خوار و حقیر از تو بو نایافته، نه راحتی دیده ز عمر ساخته با درد بی‌درمان تو، مسکین فقیر دل که سودای تو می‌پخت آرزویش خام ماند کو تنور آرزو تا اندر او بندم فطیر؟ شیرخواره چون زید، کش باز گیرد دایه شیر؟ ز آفتاب مهر بر سایه افگن، تا شود در هوای مهر روی تو چو ذره مستنیر گر فتد بر خاک تیره پرتو عکس رخت گردد اندر حال هر ذره چو خورشید منیر ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد خوشتر از خلد برین گردد درک‌های سعیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1119 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا از هر چه می‌بینم رخ اولی‌تر نظر چون می‌کنم باری بدان رخسار اولی‌تر ،_آری،_ولی_ما_را تماشای رخ از آن بسیار اولی‌تر بیا، ای چشم من، جان و روی جانان بین چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر ز زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار اولی‌تر کسی کاهل مناجات است او را کنج مسجد به مرا، کاهل خراباتم، در خمار اولی‌تر فریب غمزهٔ ساقی چو بستاند مرا از من لبش با جان من در کار و من بی‌کار اولی‌تر ،_جهان_را_جرعه‌ای_بخشم جهان از جرعهٔ من مست و من هشیار اولی‌تر به یک ساغر در آشامم همه دریای مستی را چو ساغر می‌کشم، باری، قلندروار اولی‌تر خرد گفتا: به پیران سر چه گردی گرد میخانه؟ ازین رندی و قلاشی شوی بیزار اولی‌تر نهان از چشم خود ساقی مرا گفتا: فلان، می خور که عاشق در همه حالی چو من می‌خوار اولی‌تر عراقی را به خود بگذار و بی‌خود در خرابات آی که این جا یک خراباتی ز صد دین‌دار اولی‌تر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌دلی را بی سبب آزرده گیر خاکساری را به خاک اسپرده گیر واله‌ای از رویت مرده گیر گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم جانم اندر تن چون خون افسرده گیر ؟ بی‌دلی از غم به جان آزرده گیر برده‌ای، هوش ، اکنون مرا نیم جانی مانده وین هم برده گیر گر بخواهی کرد تیمار از غم و تیمار جانم خرده گیر عالمی از بهر او آزرده گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر به رنج سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر ،_شد_آن_هم_از_کفم_بیرون چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر :_که_عاجز_گشتم_و_مضطر مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر به جان آمد ، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر ،_مکن_آزاد_و_مفروشم مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غم‌خواری ندارم هیچ ، تویی ، دستم گیر عراقی، چون نه‌ای خرم، گرفتاری به دست غم فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی قدحی در دست آمد ز خانه سرمست همچون سر زلف خویش بشکست از مجلسیان خروش برخاست کان فتنهٔ روزگار بنشست و آن نیز نهاده بر کف دست آن ، که ازو خبر نداریم هم در سر زلف اوست گر هست دیوانهٔ روی اوست دایم آشفتهٔ موی اوست پیوست وز نیک و بد زمانه وارست چون دید شعاع روی خوبش در حال ز سایه رخت بربست در سایه مجو کان ذره به آفتاب پیوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1117 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانیان معطر کن پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام و جان بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن بگو به خازن جنت که خاک این مجلس به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن فضول نفس حکایت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال بیا و خرگه خورشید را منور کن طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن لب پیاله ببوس به مستان ده بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن پس از ملازمت عیش و مه رویان ز کارها که کنی شعر از بر کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/821 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم که از بالابلندان شرمسارم وگر نه سر به برآرم ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام که کرد آگه ز رازِ روزگارم اگر گفتم دعایِ مِی فروشان چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم که زورِ مردم آزاری ندارم سری دارم چو مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/902 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صلای ، که ساقی ز لعل خندانش شراب و نقل فرو ریخته به مستانش ،_که_بزم_طرب_ساخت،_خوان_عشق_نهاد برای ما لب نوشین شکر افشانش تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن خرابیی که کند باز چشم فتانش که در نیارد به هوش رضوانش خوشا و خوشا ساقی و خوشا بزمی که غمزهٔ خوش ساقی بود خمستانش! ازین که یک قطره بیش نیست که تو گهی حیات جهان خوانی و گهی جانش همیشه نام نهی آفتاب تابانش ازین اگر خضر یافتی قدحی خود التفات نبودی به آب حیوانش نگشت مست به جز غمزهٔ خوش ساقی ازان که در داد لعل خندانش نبود نیز به جز عکس روی او در جام نظارگی، که بود همنشین و همخوانش نظارگی به من و هم به من هویدا شد کمال او، که به من ظاهر است برهانش عجب مدار که: چشمش به من نگاه کند برای آنکه منم در وجود انسانش نگاه کرد به من، دید صورت خود را شد آشکار ز آیینه راز پنهانش عجب، چرا به سپرد امانت را؟ نبود در همه عالم کسی نگهبانش مگر که راز جهان خواست آشکارا کرد بدو سپرد امانت، که دید تاوانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1103 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش ،_به_مراد،_جز_لب_او رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش ؟_لیکن سپرش تن است، ترسم که بدو رسد خدنگش چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش منم آفتاب از ، که ز سنگ لعل سازم منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش ،_حالی پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کردم گذری به میکده دوش سبحه به کف و سجاده بر دوش کین جا نخرند زرق، مفروش تسبیح بده، پیاله بستان خرقه بنه و پلاس درپوش ؟ در میکده رو، می‌نوش گر یاد کنی ساقی جان و و دین کنی فراموش ور بینی عکس روش در جام بی‌باده شوی خراب و مدهوش در ترک مراد خویشتن کوش چون ترک مراد خویش گیری گیری همه آرزو در آغوش گر ساقی خم درد دردی دهدت، مخواه سر جوش تو کار بدو گذار و خوش باش گر زهر تو را دهد بکن نوش چون راست نمی‌شود، ، این کار به گفت و گوی، خاموش! ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1102 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
باز غم بگرفت دامانم، دریغ سر برآورد از گریبانم دریغ نیست جز غصه گوارانم، دریغ ابر محنت خیمه زد بر بام صاعقه افتاد در جانم، دریغ کس نداند کرد درمانم، دریغ در چنین جان کندنی کافتاده‌ام چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید کز فراق یار قربانم، دریغ می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع در میان خنده گریانم، دریغ صبح وصل او نشد روشن هنوز در شب تاریک هجرانم، دریغ کار من ناید فراهم، تا بود در هم این حال پریشانم، دریغ نیست امید بهی از بخت من تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ لاجرم خون خور، ، دم به دم چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1101 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، که خانهٔ پاک کردم از خاشاک درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک ولی نگاه نداری تو خود غمناک کدام که به خون در نمی‌کشد دامن؟ کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟ ،_که_به_هر_حال_صید_لاغر_توست چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟ مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟ دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک ولیک چشم نمی‌کند ادراک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1099 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک زمینیان همه دامن کشند بر افلاک ،_که_به_من_ظاهر_است_حسن_رخت شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک ،_ببار_و_بوسه_بده چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟ به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک برای صورت خود سوی من نگاه کنی برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک اگر نبودی بر من لباس هستی تو ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک مده ز دست به یک بارگی را کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1096 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی، که آتش تواش بسوزد پاک ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟ هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک گرت بیافت در آتش کجا رود به ؟ و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟ ،_که_نیست_ازین_آتشم_مگر_دودی؟ فرو گرفت زمین خس و خاشاک کجاست آتش شوقت که در آویزد؟ چنان که برگذرد شعلهٔ ز افلاک ز شوق در من آتشی چنان افروز که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک ،_عراقی،_دل_تو_زین_آتش ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1097 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تنگ آمدم از وجود خود، تنگ ای مرگ، به سوی من کن آهنگ فریاد رسم ازین تنگ تا چند آخر امید یابیم؟ تا کی به امید بوی یا رنگ؟ فارغ گردم ز نام و از ننگ؟ افتادم در خلاب محنت افتان خیزان، چو لاشهٔ لنگ گر بر در دوست راه جویم یک گام شود هزار فرسنگ در دیدهٔ من فتد دو صد سنگ ور در ره راستی روم راست چون در نگرم، روم چو خرچنگ ور زانکه به سوی گل برم دست آید همه زخم خار در چنگ دارم گله‌ها، ولی نه از دوست از دشمن پر فسون و نیرنگ با دوست مرا همیشه صلح است با خود بود، ار بود مرا جنگ این شکایت از است کو بر تن خود نگشت سرهنگ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1094 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، که خانهٔ پاک کردم از خاشاک درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک کدام که ز جور تو دست بر سر نیست؟ کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟ ،_که_خون_جگر_می‌خورد_ز_دست_غمت، در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک دل مسکین، که صید لاغر توست چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1098 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست ،_که_جز_رخ_او_در_نظر_نمی‌آید دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟ چو غرق آب حیاتم چه آب می‌جویم؟ چو با من است نگارم چه می‌دوم چپ و راست؟ نظر چنین نکند آن که او به خود بیناست به نور طلعت تو یافتم وجود تو را به آفتاب توان دید کآفتاب کجاست؟ ز روی روشن هر ذره شد مرا روشن که آفتاب رخت در همه جهان پیداست لباس حسن تو دیدم به قد هریک راست شمایل تو بدیدم ز قامت شمشاد ازین سپس کشش من همه سوی بالاست شگفت نیست که در بند زلف توست که هرکجا که هست اندر آن سوداست به غمزه گر نربودی همه عالم ز تو جهان چرا شیداست؟ وگر تو با عاشقان کرشمه نکرد ز بهر چه شر و آشوب از جهان برخاست؟ ور از جهان سخن سر تو برون افتاد سزد، که راز نگه داشتن نه کار صداست ندید چشم تو را، چنان که تویی از آن که در نظرش کاینات هباست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1095 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حبذا و حبذا حبذا ذکر دوست را بیخود از سر کنند با نبرند از وفا طمع هرگز نگریزند از جفا دل و جان را درین بلا آفتاب او دیدند نور دادند از آن ضیا داده‌اند اندرین هوس جان‌ها چون سکندر در آن هوا دری از عالم صفا ای ، چو تو نمی‌دانند این چنین درد را دوا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1100 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟ در صومعه چو مرد مناجات نیستم در میکده ز بهر چه هشیار مانده‌ام؟ ،_لاجرم قلاش وار بر در خمار مانده‌ام ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان بازم رهان، که با غم و تیمار مانده‌ام در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من از کار هر دو عالم بی‌کار مانده‌ام ،_که_کار_عراقی_ز_دست_رفت در کار او ببین که: چه غمخوار مانده‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1086 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈