eitaa logo
مِشْکات
104 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
✾•┈┈••✦✾✾✦••┈┈•✾ 💟«رَبّ إنّی لِمَا أنزَلتَ إلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» 🤲 ! ......... ✔️ من به هر خیری که برایم بفرستی سخت نیازمندم. 📚قصص آیه 24 🌹 🌹 ✾•┈┈••✦✾✾✦••┈┈•✾
مِشْکات
🌴 #داستان_های_قرانی 🌴 #قسمت_شصت_ونه 💰 #قارون 💰 ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم
🌴 🌴 🍁 🍁 💠 💠 📒 📒   و اذقال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیاء...  (سوره مائده: 20) 📚کم کم به سرزمین مقدس ( ) نزدیک شدند.  کشوری است که خداوند وعده فرموده آن را به عطا کند و پادشاهی آن سرزمین را به ایشان تفویض نماید و زمامدارانی که در آن حکومت میکنند براند.  📚 که سالها در ذلت و خواری زندگی کرده بودند، روح مردانگی و شهامت در آنها مرده بود، دچار ترس و بیم شدند و هر قدمی که به طرف می رفتند، مرگ را جلوی چشم خود می دیدند و یارای جنگ و مقاومت با پادشاهان را در خود نمی یافتند.  این ترس و اضطراب موقعی به منتهی درجه رسید که جاسوسان موسی از برگشتند و از قوة و قدرت سربازان و مردم آن مرز و بوم سخن گفتند.  موسی هرچه آنها را برای رفتن به تشویق کرد نتیجه نداد و جواب دادند که تو با خدایت بروید با آنها جنگ کنید، ما اینجا نشسته ایم. وقتی وقتی آنها را تخلیه کردند و رفتند ما خواهیم آمد.  📒موسی درمانده شد و شکوِه به درگاه خدا برد و عرضه داشت: ! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم. تو میان ما و این مردم حکم کن.  📒خداوند به او وحی فرستاد که سرزمین بر آنها است و باید در بیابان ها سرگردان باشند . شاید بدین جهت بود که تربیت شدگان دامان ذلت و خواری بمیرند و آن روحیه های ضعیف و زبون نابود شود و نسل جوان که ذلت فرعونیان روح آن را نکشته، قدم در میدان بگذارد و با شهامت و مردانگی، سرزمین موعود را تصرف کنند.  در آن بیابان گذشت. و در همان بیابان از دنیا رفتند و پس از آن مدت، بنی اسرائیل بر رهبری ، جانشین ، قدم در گذاشتند و با مردانگی آن را متصرف شدند.  با وفات و   دوران تبلیغ بسر آمد و مأموریت آسمانی و خاتمه یافت، به دستور خداوند، هر دو به کوه هور رفتند و در آنجا از دنیا رفت و موسی جسد وی را به خاک سپرد چون میان برگشت و خبر وفات را به گفت: وی را متهم به قتل کردند، خداوند برای اینکه بدانند موسی او را نکشته؛ پرده از جلوی چشم آنان برداشت، را با بدن سالم، روی تختی میان زمین و آسمان دیدند و دانستند که او مرگ طبیعی از دنیا رفته است.  📒چندی گذشت، هم به امر حق تعالی بر فراز کوه نبو رفت و از آنجا نگاهی به سرزمین و کرد و در همان مکان قبض روح شد و دفن گردید.  یوشع بن نون که از اسباط بود، به امر قیام کرد و آنان به رهبری او به سرزمین موعود قدم گذاشتند ولی چون به مخالفت امر خداوند عادت کرده بودند، در این مورد هم بر خلاف امر او رفتار کردند و به خداوند مبتلا شدند. http://eitaa.com/joinchat/263258191Cac5bfdefcc
🦋✨دریـافـت ✨🦋 🌸شب‌ها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود پس بیا دعا ڪنیم 🌸 امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن در پیشگاهت روسفید باشیم. 🌸خـدایــا در این اولین شب از ماھ زیباے شعبان تو را بہ خدایے‌ات قسم دوستان و عزیزانم را در بهترین و زیباترین و پر‌ آرامش‌ترین مسیر زندگےشان‌ قرار ده مسیرے کہ خوشبختے و آرامش خاطر را در لحظہ لحظہ زندگے خویش بچشند. 💫💫 💫💫 ✨ ✨ 💎 @m_rajabi57
مِشْکات
🌴 #داستان های_قرانی 🌴 ♦️#قسمت ۸۴♦️ ☘️ #زکریا و #یحیی ☘️ بسم الله الرحمن الرحیم. کهیعص. ذکر رحمة ر
🌴 🌴 ۸۵ ♦️ و ♦️ 🔆گفتار مریم و مشاهده نعمتهای خداوند و الطاف و عنایات حضرت احدیت زکریا را در وضع جدیدی قرار داد و و او را در فکر عمیقی فرو برد. 🔆خداوندی که تا این حد نسبت به بندگانش مهربان است که برای آنها روزی بی حساب می فرستد و آنان را غوطه ور در احسان خود می سازد ممکن است به این پیر سالخورده فرتوت هم با همه ضعف و نا توانی که دارد نظر لطفی کند و در سنین پیری او را فرزندی دهد.  🔆آری: باید چاره این کار را از خدا خواست، و حل این مشکل را از او تقاضا کرد.  🔆این افکار مانند برق از مغز زکریا گذشت و در همان شب در محراب عبادت دست به دعا برداشت و گفت: ! مرا تنها مگذار و فرزندی به من عنایت کن که جانشین و وارث من باشد  مقام و منزلت زکریا، اقتضا می کرد که دعایش به اجابت برسد و درخواستش پذیرفته درگاه خدا شود و به همین جهت هنوز در محراب بود که فرشتگان به او خبر دادند که خداوند پسری به نام به او عنایت خواهد کرد.  روزها یکی پس از دیگری گذشت و آثار حمل در همسر زکریا آشکار شد و پس از پایان دوره حمل، خداوند پسری زیبا، پاک و خردمند به او عطا فرمود.  پسری که در کودکی، علم و حمکت به او داده شد و بعد هم به مقام شامخ نبوت مفتخر گردید.  این پسر، یحیی بود که در دوران طفولیت، عاشق پروردگار شد و از شدت عبادت و گریه از خوف خدا، بدنش ضعیف و لاغر گردیده بود. یحیی به امور دین کاملاً آشنا و از اصول و فروع احکام مطلع بود.. مشکلات دینی مردم را حل می کرد و مسائل دین را به آنان می آموخت. او در امر دین و رهبری خلایق، بسی جدی و کوشا بود.  اگر می دید مردم مرتکب گناه می شوند، سخت ناراحت و غضبناک می شد و برای جلوگیری از آن، اقدام می کرد.  روزی به یحیی خبر دادند که ، پادشاه تصمیم دارد که با دختر برادر (یا ربیبه) خود ازدواج کند.  یحیی بر آشفت که این ازدواج با مقررات دین سازش ندارد و تورات اجازه چنین ازدواجی را نمی دهد . نظریه یحیی، به سرعت برق در شهر منتشر شد و در تمام محافل مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و کم کم به گوش هیرودیا رسید.  ♦️هیرودیا که خود را ملکه آینده کشور می دانست و هوس همسری شاه را در سر می پروراند، از شنیدن این مطلب، دنیا در نظرش تاریک شد و کینه یحیی را در دل گرفت.  ♦️در یک موقعیت مناسب، که شاه مجلس بزمی داشت هیرودیا با آرایش تمام به بزم او قدم گذاشت و تمام فنون دلربائی و عاشق کشی را بکار بست.  شاه که دلباخته او بود، بیشتر فریفته او شد و از او پرسید چه حاجتی داری بر آورم؟!  اظهار داشت: اگر نسبت به من لطفی داری، حاجت من کشتن یحیی است. شاه هوا پرست، دین و وجدان را بدست فراموشی سپرد و به کشتن یحیی فرمان داد. هنوز ساعتی نگذشته بود که سر بریده یحیی را به حضور او آوردند. ولی چون خون یحیی به زمین ریخت به جوش آمد. خاک بر آن ریختند، باز می جوشید. بارهای زیاد خاک بر روی آن ریختند و به صورت تل بزرگی در آمد اما بر فراز آن تل، خون جوش می زد.  خون یحیی از جوش نیافتاد تا بُخت النصر خروج کرد.. خروج کرد و هفتاد هزار نفر از را بالای آن تل، کشت تا خون یحیی از جوش افتاد و انتقام خون او گرفته شد. وفی https://eitaa.com/m_rajabi57 ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
مِشْکات
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌹 #داستانهای_قرانی 🌹 📚 #قسمت۱۳۸📚 🌷 #داستان #مباهله 🌷 #بخش_دوم فمن حاجک فیه من بعد ما جائک
۱۳۹ : 🌴 🌴 🌴🌴 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) ..بامداد روز بعد، اجتماعی عظیم از مردم مدینه در بیرون شهر دیده می شد و گروهی بی شمار برای تماشای مباهله گرد آمده بودند. در آن حال مشاهده کردند که (ص) با (ع) و دو فرزندش حسن و حسین در حالیکه دست آنها در دست پیغمبر بود و بانوی بزرگوار اسلام فاطمه زهرا(ع) پشت سر ایشان بود، از راه رسیدند و محلی را برای مباهله در نظر گرفتند. به اتفاق تمام نویسندگان و مفسرین شیعه و سنی، رسول اکرم(ص) غیر از امیرالمومنین و و و که تنها مصداق آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسناو انفسکم... بودند، هیچ کس را همراه نبرد و در آن روز صریحاً فرمود:  اللهم هولاء اهل بیتی. اینان اهل بیت منند. مسیحیان که از دور ناظر ورود رسول اکرم(ص) بودند، بر خلاف انتظار خود دیدند که آن حضرت با جمعیت و ازدحام نیامده و فقط یک مرد و یک زن و دو پسر با خود آورده است. پرسیدند که همراهان پیغمبر با او چه نسبتی دارند؟ گفته شد: که اینان محبوب ترین مردم نزد رسول محترم اسلام هستند. یکی فاطمه دختر او و دیگری علی داماد و پسر عمش و آن دو پسر، فرزندان دختر او، حسن و حسین می باشند. شرجیل که از خردمندان و بزرگان هیئت نجران بود، به یاران خود گفت: به خدای جهان سوگند من صورت هائی می بینم که اگر از خداوند درخواست کنند کوه ها را متلاشی کند، در خواستشان را رد نمی کند. از اقدام به مباهله بر حذر باشید. هیچ کس با پیغمبری از پیغمبران مباهله نکرد، مگر اینکه هلاک شد. گروهی از دانشمندان آن قوم، نزد عاقب (فرماندار و حاکم ) گرد آمدند. به تبادل نظر پرداختند. عاقب گفت: آقایان! شما خودتان می دانید، همان پیغمبری است که (ع) او را بشارت داده. اگر به شما نفرین کند، همه هلاک می شوید. شرجیل اظهار داشت: به عقیده من مطلب خیلی مهم تر و خطرناک تر از آن است که شما فکر می کنید. اگر محمد مرد دنیا طلب و ریاست خواهی بود، اول کسی که با او می جنگید، ما بودیم. ولی علائم و آثاری که در دست داریم نشان می دهند که او فرستاده خدا است و مباهله با او نابود کننده ما خواهد بود. صلاح در این است که مباهله را موقوف سازیم و کار را به مصالحه خاتمه دهیم و چون محمد، مردی آراسته و منصف است، خودش را به حکمیت انتخاب می کنیم و هر طور نظر داد و حکم کرد، می پذیریم. حاضرین جلسه، نظریه شرجیل را تصویب کردند و به دنبال آن، پیامی به رسول اکرم(ص) فرستادند که از مباهله درگذر و تو خودت در میان ما حکم باش و کار را با مصالحه خاتمه بده. رسول اکرم(ص) با پیشنهاد آنها موافقت کرد و صلح نامه ای به خط امیرالمومنین علی(ع) و تعیین جزیه سبک و آسانی که سالیانه بپردازند، تنظیم گردید و کار خاتمه یافت. در پایان این بحث شایسته است داستان کوتاهی که مسلم، در صحیح خود نقل کرده، به نقل از کتاب غایة المرام ذکر کنیم: به ابی وقاص گفت: چرا به ابوتراب (کنیه امیرالمومنین) دشنام نمی دهی؟! سعد گفت: سه چیز از رسول الله(ص) شنیده ام که اگر یکی از آنها درباره من بود، در نظرم بهتر از شتران نجیب و اصیل دنیا ارزش داشت. - آنکه در یکی از جنگ ها (جنگ ) پیغمبر اکرم(ص)، علی را به جانشینی خود در مدینه گذاشت. گفت: یا رسول الله! مرا نزد زنها و بچه ها می گذاری؟! فرمود: ایا راضی نیستی که نسبت به من چون نسبت به باشی؟! جز آنکه پیغمبری پس از من نیست. _ آنکه، در روز ، رسول اکرم(ص) فرمود: فردا علم را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست، و خدا و رسول هم او را دوست داشته باشند. سعد می گوید هر کی از ما انتظار داشتیم که آن مرد باشیم. چون فردا شد، پیغمبر(ص) فرمود: علی را نزد من بخوانید. علی را با اینکه مبتلا به درد چشم بود حاضر نمودند. پیغمبر(ص) آب دهان به چشمش کشید و درد چشمش زایل گردید. سپس پرچم را بدست او داد و خداوند بدست او، را نصیب مسلمانان گردانید. _ آنکه، چون آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم... نازل شد، (ص) و و و را طلبید و فرمودند: (خدایا اینان اهل بیت منند.) .. https://eitaa.com/m_rajabi57
۱۳۹ : 🌴 🌴 🌴🌴 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) ..بامداد روز بعد، اجتماعی عظیم از مردم مدینه در بیرون شهر دیده می شد و گروهی بی شمار برای تماشای مباهله گرد آمده بودند. در آن حال مشاهده کردند که (ص) با (ع) و دو فرزندش حسن و حسین در حالیکه دست آنها در دست پیغمبر بود و بانوی بزرگوار اسلام فاطمه زهرا(ع) پشت سر ایشان بود، از راه رسیدند و محلی را برای مباهله در نظر گرفتند. به اتفاق تمام نویسندگان و مفسرین شیعه و سنی، رسول اکرم(ص) غیر از امیرالمومنین و و و که تنها مصداق آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسناو انفسکم... بودند، هیچ کس را همراه نبرد و در آن روز صریحاً فرمود:  اللهم هولاء اهل بیتی. اینان اهل بیت منند. مسیحیان که از دور ناظر ورود رسول اکرم(ص) بودند، بر خلاف انتظار خود دیدند که آن حضرت با جمعیت و ازدحام نیامده و فقط یک مرد و یک زن و دو پسر با خود آورده است. پرسیدند که همراهان پیغمبر با او چه نسبتی دارند؟ گفته شد: که اینان محبوب ترین مردم نزد رسول محترم اسلام هستند. یکی فاطمه دختر او و دیگری علی داماد و پسر عمش و آن دو پسر، فرزندان دختر او، حسن و حسین می باشند. شرجیل که از خردمندان و بزرگان هیئت نجران بود، به یاران خود گفت: به خدای جهان سوگند من صورت هائی می بینم که اگر از خداوند درخواست کنند کوه ها را متلاشی کند، در خواستشان را رد نمی کند. از اقدام به مباهله بر حذر باشید. هیچ کس با پیغمبری از پیغمبران مباهله نکرد، مگر اینکه هلاک شد. گروهی از دانشمندان آن قوم، نزد عاقب (فرماندار و حاکم ) گرد آمدند. به تبادل نظر پرداختند. عاقب گفت: آقایان! شما خودتان می دانید، همان پیغمبری است که (ع) او را بشارت داده. اگر به شما نفرین کند، همه هلاک می شوید. شرجیل اظهار داشت: به عقیده من مطلب خیلی مهم تر و خطرناک تر از آن است که شما فکر می کنید. اگر محمد مرد دنیا طلب و ریاست خواهی بود، اول کسی که با او می جنگید، ما بودیم. ولی علائم و آثاری که در دست داریم نشان می دهند که او فرستاده خدا است و مباهله با او نابود کننده ما خواهد بود. صلاح در این است که مباهله را موقوف سازیم و کار را به مصالحه خاتمه دهیم و چون محمد، مردی آراسته و منصف است، خودش را به حکمیت انتخاب می کنیم و هر طور نظر داد و حکم کرد، می پذیریم. حاضرین جلسه، نظریه شرجیل را تصویب کردند و به دنبال آن، پیامی به رسول اکرم(ص) فرستادند که از مباهله درگذر و تو خودت در میان ما حکم باش و کار را با مصالحه خاتمه بده. رسول اکرم(ص) با پیشنهاد آنها موافقت کرد و صلح نامه ای به خط امیرالمومنین علی(ع) و تعیین جزیه سبک و آسانی که سالیانه بپردازند، تنظیم گردید و کار خاتمه یافت. در پایان این بحث شایسته است داستان کوتاهی که مسلم، در صحیح خود نقل کرده، به نقل از کتاب غایة المرام ذکر کنیم: به ابی وقاص گفت: چرا به ابوتراب (کنیه امیرالمومنین) دشنام نمی دهی؟! سعد گفت: سه چیز از رسول الله(ص) شنیده ام که اگر یکی از آنها درباره من بود، در نظرم بهتر از شتران نجیب و اصیل دنیا ارزش داشت. - آنکه در یکی از جنگ ها (جنگ ) پیغمبر اکرم(ص)، علی را به جانشینی خود در مدینه گذاشت. گفت: یا رسول الله! مرا نزد زنها و بچه ها می گذاری؟! فرمود: ایا راضی نیستی که نسبت به من چون نسبت به باشی؟! جز آنکه پیغمبری پس از من نیست. _ آنکه، در روز ، رسول اکرم(ص) فرمود: فردا علم را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست، و خدا و رسول هم او را دوست داشته باشند. سعد می گوید هر کی از ما انتظار داشتیم که آن مرد باشیم. چون فردا شد، پیغمبر(ص) فرمود: علی را نزد من بخوانید. علی را با اینکه مبتلا به درد چشم بود حاضر نمودند. پیغمبر(ص) آب دهان به چشمش کشید و درد چشمش زایل گردید. سپس پرچم را بدست او داد و خداوند بدست او، را نصیب مسلمانان گردانید. _ آنکه، چون آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم... نازل شد، (ص) و و و را طلبید و فرمودند: (خدایا اینان اهل بیت منند.) .. https://eitaa.com/m_rajabi57
۱۳۹ : 🌴 🌴 🌴🌴 فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم... (سوره آل عمران: 61) ..بامداد روز بعد، اجتماعی عظیم از مردم مدینه در بیرون شهر دیده می شد و گروهی بی شمار برای تماشای مباهله گرد آمده بودند. در آن حال مشاهده کردند که (ص) با (ع) و دو فرزندش حسن و حسین در حالیکه دست آنها در دست پیغمبر بود و بانوی بزرگوار اسلام فاطمه زهرا(ع) پشت سر ایشان بود، از راه رسیدند و محلی را برای مباهله در نظر گرفتند. به اتفاق تمام نویسندگان و مفسرین شیعه و سنی، رسول اکرم(ص) غیر از امیرالمومنین و و و که تنها مصداق آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسناو انفسکم... بودند، هیچ کس را همراه نبرد و در آن روز صریحاً فرمود:  اللهم هولاء اهل بیتی. اینان اهل بیت منند. مسیحیان که از دور ناظر ورود رسول اکرم(ص) بودند، بر خلاف انتظار خود دیدند که آن حضرت با جمعیت و ازدحام نیامده و فقط یک مرد و یک زن و دو پسر با خود آورده است. پرسیدند که همراهان پیغمبر با او چه نسبتی دارند؟ گفته شد: که اینان محبوب ترین مردم نزد رسول محترم اسلام هستند. یکی فاطمه دختر او و دیگری علی داماد و پسر عمش و آن دو پسر، فرزندان دختر او، حسن و حسین می باشند. شرجیل که از خردمندان و بزرگان هیئت نجران بود، به یاران خود گفت: به خدای جهان سوگند من صورت هائی می بینم که اگر از خداوند درخواست کنند کوه ها را متلاشی کند، در خواستشان را رد نمی کند. از اقدام به مباهله بر حذر باشید. هیچ کس با پیغمبری از پیغمبران مباهله نکرد، مگر اینکه هلاک شد. گروهی از دانشمندان آن قوم، نزد عاقب (فرماندار و حاکم ) گرد آمدند. به تبادل نظر پرداختند. عاقب گفت: آقایان! شما خودتان می دانید، همان پیغمبری است که (ع) او را بشارت داده. اگر به شما نفرین کند، همه هلاک می شوید. شرجیل اظهار داشت: به عقیده من مطلب خیلی مهم تر و خطرناک تر از آن است که شما فکر می کنید. اگر محمد مرد دنیا طلب و ریاست خواهی بود، اول کسی که با او می جنگید، ما بودیم. ولی علائم و آثاری که در دست داریم نشان می دهند که او فرستاده خدا است و مباهله با او نابود کننده ما خواهد بود. صلاح در این است که مباهله را موقوف سازیم و کار را به مصالحه خاتمه دهیم و چون محمد، مردی آراسته و منصف است، خودش را به حکمیت انتخاب می کنیم و هر طور نظر داد و حکم کرد، می پذیریم. حاضرین جلسه، نظریه شرجیل را تصویب کردند و به دنبال آن، پیامی به رسول اکرم(ص) فرستادند که از مباهله درگذر و تو خودت در میان ما حکم باش و کار را با مصالحه خاتمه بده. رسول اکرم(ص) با پیشنهاد آنها موافقت کرد و صلح نامه ای به خط امیرالمومنین علی(ع) و تعیین جزیه سبک و آسانی که سالیانه بپردازند، تنظیم گردید و کار خاتمه یافت. در پایان این بحث شایسته است داستان کوتاهی که مسلم، در صحیح خود نقل کرده، به نقل از کتاب غایة المرام ذکر کنیم: به ابی وقاص گفت: چرا به ابوتراب (کنیه امیرالمومنین) دشنام نمی دهی؟! سعد گفت: سه چیز از رسول الله(ص) شنیده ام که اگر یکی از آنها درباره من بود، در نظرم بهتر از شتران نجیب و اصیل دنیا ارزش داشت. - آنکه در یکی از جنگ ها (جنگ ) پیغمبر اکرم(ص)، علی را به جانشینی خود در مدینه گذاشت. گفت: یا رسول الله! مرا نزد زنها و بچه ها می گذاری؟! فرمود: ایا راضی نیستی که نسبت به من چون نسبت به باشی؟! جز آنکه پیغمبری پس از من نیست. _ آنکه، در روز ، رسول اکرم(ص) فرمود: فردا علم را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست، و خدا و رسول هم او را دوست داشته باشند. سعد می گوید هر کی از ما انتظار داشتیم که آن مرد باشیم. چون فردا شد، پیغمبر(ص) فرمود: علی را نزد من بخوانید. علی را با اینکه مبتلا به درد چشم بود حاضر نمودند. پیغمبر(ص) آب دهان به چشمش کشید و درد چشمش زایل گردید. سپس پرچم را بدست او داد و خداوند بدست او، را نصیب مسلمانان گردانید. _ آنکه، چون آیه:  قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم... نازل شد، (ص) و و و را طلبید و فرمودند: (خدایا اینان اهل بیت منند.) .. https://eitaa.com/m_rajabi57