eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
114 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
«۸. نعمت حضور یه گل‌دختر...» (مامان ۱۱، ۷ و ۱.۵ ساله) به تدریج ارتباط ما مادران با هم بیشتر شد و تونستیم توی خیلی از موارد با هم هماهنگ عمل کنیم. مثلاً تابستان ۱۴۰۰، کنار رودخونهٔ درکه، جشن عید غدیر برای بچه‌هامون گرفتیم.😍 جشن کاملی نبود، ولی اون روزها بیشتر از این، عملی نبود. پروتکل‌ها دقیق اجرا شدن و حتی برای نشستن، فاصلهٔ ایمن بین زیرانداز هر خانواده رو هم رعایت کرده بودیم. برای قسمت غافل‌گیری جشن هم، چند نفر از آقامعلم‌های پسرها رو دعوت کرده بودیم. با بزرگتر شدن پسرهامون و همراهی خوب پدرهاشون، کم‌کم تونستیم دورهمی‌هامون رو به قرارهای پدر-پسری یا خانوادگی تبدیل کنیم. تا الان که پسرم در شرف رفتن به کلاس پنجمه، ما با همت و همکاری خوب پدرها، تونستیم چندین سفر دسته‌جمعی بریم و یه هیئت خانوادگی ماهانه رو هم شروع کنیم.🤩 هدف من و همسرم از تداوم این رفت و آمدها، مهیا کردن بستر ارتباطی سالم‌تر برای پسرهامونه. ما هم مثل همهٔ والدین، نگران دوران نوجوانی بچه‌هامون هستیم. با بزرگتر شدن بچه‌ها، دیگه خیلی از مسائل دست ما نیست.🧐 با توکل بر خدا، و توسل به ائمه (علیهم‌السلام) این دوران هم برای ما خواهد گذشت. به امید عاقبت‌به‌خیری همه‌مون در این ایام پر تلاطم آخر الزمان.🤲🏻 گذشت و گذشت تا اینکه... بالاخره خدا نعمت حضور گل‌دختر رو به خانوادهٔ ما هم عطا کرد و باردار شدم.🥰بیشتر از تدابیر طب سنتی، به دعا و چله‌های توسل به ائمه (علیهم‌السلام) اعتقاد داشتم و ازشون خواستم واسطهٔ من پیش خدا بشن و اگر به صلاح من، همسرم و پسرهام هست، خدا یه دختر به ما عطا کنه. آخه من و همسرم، هیچ کدام هم خواهر نداشتیم.😒 البته در ایامی که در حال تصمیم‌گیری بودم، فکرهای دیگه‌ای هم به سرم می‌زد... که اصلاً صلاح هست بچهٔ دیگه‌ای بیاریم یا نه؟🤔 مسائل مالی، اختلاف سنی زیاد بچه با والدین، کاهش فعالیت‌های اجتماعی خودم و... و البته‌ نگرانی برای بعضی از بیماری‌ها و ضعف‌های ارثی که در من و همسرم وجود داشت. بالاخره با کش و قوس فراوان تصمیم گرفتم با پاکسازی و تقویت جدی‌تر خودم، علائم ضعفم رو قبل از اقدام به بارداری، به حداقل ممکن برسونم.☺️ به امید اینکه ان‌شاءالله خدا هم بر نقاط قوت جسمی و روانی من و همسرم، در شکل‌دهی نطفه فرزندم، تمرکز کنه. (در واقع همون ژن‌های خوبمون)😄 تیر ماه ۴۰۱ دخترم زینب به دنیا آمد. با وجودی که مثل قبل گشایش مالی نداشتیم، ولی تلاش کردم پرستار رو از دست ندم و کمک‌کار خوبی برای کم خوابی‌های من بودن. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۹. مسئولیت‌ها در خونهٔ چندفرزندی ما» (مامان ۱۱، ۷ و ۱.۵ ساله) طبق تجربیات قبلی‌م بعد از تولد دخترم، حتی با وجود کمک پرستار، فعالیت‌های اجتماعی‌م به حداقل ممکن رسید. بعد از هر زایمانم، مدتی طول می‌کشه تا بتونم بین سه مسئولیت مادری، طبابت و مدیریت خونه، تعادل رو برقرار کنم. البته همه همینطور هستن، ولی مال من بیشتر طول می‌کشه!😅  در مورد تقسیم کارها، امور بیرون خونه رو همیشه همسرم انجام می‌دن؛ و حتی گاهی آخر هفته‌ها توی کارهای خونه هم به من کمک می‌کنن.☺️ با بزرگ شدن پسرها، من از مشارکت و کمک او‌ن‌ها هم خیلی استفاده کردم. مثلاً معمولاً ظرف‌ غذای مدرسه‌شون رو خودشون می‌شورن، یا گاهی توی گردگیری و جاروبرقی، و حتی شستن سرویس‌ها به من کمک می‌کنن.☺️ شاید بشه گفت این کمک‌ها، به‌خاطر فرصت‌طلبی من، و استقبال از پذیرش هرگونه‌ کمک از دیگران باشه!😜 از من به شما، مخصوصاً جوون‌ترها نصیحت، که هیچ کمکی رو رد نکنید؛ حتی اگر بعدش مجبور باشید کمی تمیزکاری کنید... بالاخره کم‌کم کثیف‌کاری‌ها کم‌تر می‌شن، ولی اون کمک، برای یه مادر چندفرزندی بسیار راهگشاست!😉 قطعاً بچه‌ها اوایل برای کار توی خونه، مقاومت می‌کنن! ولی من هم کوتاه نمی‌اومدم و نمیام.😉 معمولاً با شروع هر سال تحصیلی بهشون می‌گم شما بزرگتر شدید و این مسئولیت جدید رو باید انجام بدید. مثلاً امسال بهشون گفتم که خودتون باید ظرف ناهار و تغذیهٔ مدرسه‌تون رو بشورید. البته گاهی که خسته‌ هستن، خودم براشون می‌شورم. ولی معمولاً قبل از شام بهشون یادآوری می‌کنم که حیف شد... ناهار فردا ندارید؛ چون ظرفتون رو نشستید!😜 بیشتر کمک و مسئولیت بچه‌ها وقتیه که مهمون داریم‌. اینطور وقت‌ها خودشون با جون و دل کمک می‌کنن.🥰 من از قبل، بهشون وظایفشون رو می‌گم و انجام او‌ن‌ها رو پیگیری می‌کنم. توی شرایط دیگه هم معمولاً وقتی از جمله‌هایی مثل "مسئولیت این کار با توئه" استفاده کنم، بهتر جواب می‌گیرم! در مورد کمک چند فرزندی‌ها توی کارهای خونه، سه تا مسئله به نظرم اهمیت زیادی داره: اول، روحیهٔ مادر در مورد سپردن کارها به بقیه؛ یعنی برای خانم خونه، سخت نباشه که کارها همیشه عالی و بی‌نقص پیش نرن.😉 دوم، کمک پدر توی امور خونه، حتی اگه همیشه و هر روز نباشه. سوم، مسئولیت‌پذیری و کمک کردن بچهٔ بزرگتر، که باعث می‌شه کوچیک‌ترها هم راحت‌تر همراهی کنن. مثلاً من احتمال می‌دم که اگر پسر بزرگترم مثل پسر کوچیک‌ترم، روحیهٔ بازیگوشی داشت، مدیریت این مسئله برام خیلی سخت‌تر بود. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۱۰. تولد دخترم باعث اعتماد به نفس برادر بزرگش شد.» (مامان ۱۱، ۷ و ۱.۵ ساله) بعد از تولد دخترم، پسر بزرگم خیلی بهش محبت می‌کنه و واقعاً عاشقشه.😍 این حس برادر بزرگ بودن، براش اعتماد به نفس خوبی به همراه داشته. حتی رفتارش با بقیهٔ بچه‌های فامیل و دوستان هم تغییر کرده و به همهٔ بچه‌های کوچیک‌تر ابراز محبت می‌کنه. البته اون‌ اوایل که زینب توی دوران شیرخوارگی برای برادر بزرگ‌ترش ذوق می‌کرد، پسر کوچیکم ناراحت بود و می‌گفت زینب فقط داداشی رو دوست داره و من رو نه.😔 ولی من بهش می‌گفتم که جنس دوست داشتن زینب برای شماها فرق داره؛ داداشی رو دوست داره برای دَدَ بردن، ولی تو رو دوست داره برای این‌که باهاش بازی می‌کنی. و وقتی خودش هم چند بار دید که زینب برای بازی باهاش ذوق زده می‌شه و هر چی می‌گه رو سریع انجام می‌ده، خیالش راحت شد. بعد از یک سالگی زینب، حس رقابت و حسادت برای پسر دومم طبیعتاً بیشتر شد، البته اصلاً شرایط به بغرنجی قبلی نیست.😉 هم به دلیل تفاوت روحیهٔ پسر اول و دومم، هم به علت اختلاف سنی بیشترش با دختر کوچیکم، و از همه بیشتر به علت اینکه پسر دومم هیچ‌وقت تنها نبوده که به طور ناگهانی با تقسیم محبت و امکانات مواجه بشه. یعنی هر چی تعداد بچه‌ها بیشتر می‌شه، پذیرش بچه‌ها نسبت به عضو جدید، معمولاً راحت‌تره. صد البته بعضی مواقع هم پسرام حق دارن از دست خواهر نوپاشون عصبانی بشن،😅 چون زینب می‌خواد با زور و گریه به همهٔ وسایلشون دسترسی پیدا کنه!😆 و به سختی سعی می‌کنم بعضی شرایط رو برای هر سه تاشون تسهیل کنم، یا گاهی می‌ذارم خودشون با هم دعوا کنن! و من بعد از آروم شدن شرایط، بهشون یادآوری می‌کنم کیه که موقع بازی و خوشحالی با خواهرش، هوس داشتن یه خواهر و برادر دیگه هم می‌کنه؟!🤪 اون موقع خودشون می‌خندن و می‌فهمن که خواهر و برادر داشتن هم اوقات سخت داره و هم راحت! ادارهٔ زندگی و طبابت با وجود سه بچه، واقعاً راحت نیست. اما همین سختی‌ها و شادی‌های بچه‌داری، برام ارزش افزوده داشته.😇 من با هر کدوم از بچه‌هام، یه سری مراحل رشد روحی رو طی کردم و از خودخواهی به دگرخواهی رسیدم. به نظر من، هر کدوم از مراحل ازدواج و بچه‌دار شدن، کمک بیشتری برای طی کردن این مراحل رشد به ما می‌کنه.‏ مثلاً الان بعد از سه تا بچه، حس مادرانگی من بیشتر شده. نه فقط اینکه به همهٔ بچه‌های موجودات زنده، احساس بیشتری دارم، بلکه حتی می‌تونم توی کارهای مختلف روزانه‌م، مادرانه‌تر فکر و عمل کنم.🥰 همسرم هم با هر کدام از بچه‌ها تغییرات زیادی کردن. اصلاً آدم بعد از بچه‌دار شدن، یه سری کارهایی رو شروع می‌کنه یا ادامه می‌ده که قبلاً تصورش رو هم نمی‌کرد روزی سراغ این کارها بره.😃 خدا رو شکر طی این زندگی ۱۶ ساله، با تلاش‌های همسرم، ما مشکلات بغرنج مالی نداشتیم. ایشون ممکنه توی خیلی از کارها، اون‌طور که من توقع دارم، کمک نکنن، ولی دخالت و مزاحمت هم برام ایجاد نمی‌کنن و من استقلال زیادی دارم.🤗 گرچه خیلی اوقات دوست داشتم دخالت هم می‌کردن،😆 ولی تکیه‌گاه بودن ایشون برای من از همه چیز مهم‌تره.😊 یکی دیگه از نعمت‌های بزرگ ما، حمایت‌های همیشگی پدر و مادرهامون بوده و هست. حتی اگه احیانا ما چند وقت براشون زحمتی نداشته باشیم، همین که دلمون به بودنشون گرمه، از همه چیز بالاتره.😍 من توی این برهه از زندگی‌م که سه بچهٔ ۱۱، ۷ و ۱ ساله دارم، به این نتیجه رسیدم که کارهای جدی‌تر و دنباله‌دار رو بذارم برای زمان بزرگ‌تر شدن دخترم. مثلاً پیگیری پروانهٔ مطب تهران رو گذاشتم برای بعد از ۴۵ سالگی‌م که زینب هم وارد پیش‌دبستانی شده باشه به امید خدا.  ‏ ‏ پشیمون نیستم که هیئت علمی نشدم. من عاشق تدریسم؛ و الان چون در حیطهٔ تخصصی بارداری در طب ایرانی تمرکز کردم، توی انواع همایش‌های علمی، یا مراکز عمومی برای تدریس دعوت می‌شم. بنابراین ممکنه الان با قدم‌های آروم‌تری از قبل راهم رو ادامه بدم، ولی دست از تلاش برای اشاعهٔ طب سنتی عزیزم بر نمی‌دارم.😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) فرمودند: «به درستی که من سبب آسایش و امنیّت برای اهل زمین هستم، همان‌گونه که ستاره‌ها برای اهل آسمان سبب امنیت هستند.» «إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ كَمَا أَنَّ اَلنُّجُومَ أَمَانٌ  لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ» (کمال الدين و تمام النعمة، جلد ۲، صفحه ۴۸۳) •┈┈••✾🌱🟧🟨🟧🌱✾••┈┈• خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفهٔ خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده‌ست کعبهٔ بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق 💛ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) مبارک باد.💛 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«امسال هم در کنار تمام زوّار...» (مامان ۱۱، ۹، ۷، ۳ساله) حیاط و فضای بزرگ و دلباز و معنوی جمکران همیشه بچه‌هام رو برای رفتن به اونجا، مشتاق می‌کنه و سر ذوقشون میاره.🥰 منم جهت خاطره‌سازی، از همون زمان که تونستن روی پای خودشون بایستن، براشون کلی خوراکی و اسباب‌بازی آماده می‌کردم و می‌رفتیم جمکران و کلی بهشون خوش می‌گذشت و همیشه برای بیشتر موندن اصرار می‌کردن. الحمدلله بعد از ساخت بلوار پیامبر اعظم و انجام و تکمیل طرح حرم تا حرم (حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و جمکران در قم) جشن نیمه‌شعبان در تمام سطح شهر مخصوصاً به صورت متمرکز در تمام مسیر بلوار پیامبر اعظم برگزار می‌شه 🤩 و این مراسم باشکوه و معنوی، اشتیاق بچه‌ها رو برای جمکران رفتن، مخصوصاً در نیم‌شعبان هر سال، چند برابر می‌کنه.☺️ نیمه‌شعبان سال پیش بسیار باشکوه بود و هنوز خاطرات شیرینش از ذهن بچه‌هام نرفته و مشتاقن این چند روز هم سپری بشه. از ابتدای مسیر موکب‌ها برپا شده و بوی اسفند در هر لحظه همراهته.😌 یکی در قسمتی از پیاده‌رو، ماشینش رو پارک کرده و روی صندوق عقب ماشین، یه کلمن بزرگ شربت آبلیمو گذاشته و کام تمام رهگذرها رو با شربت خنک خونگی‌شون شیرین می‌کرد.😋 یک خانواده، با هم در کنار میزی که خودشون آوردن، ایستاده بودن. مادر، داخل قابلمه‌ای که روی گاز پیک‌نیکی گذاشته بود، کوکو سیب‌زمینی سرخ می‌کرد، پدر با کوکوها و نون لواش و گوجه و خیار شور ساندویچ می‌گرفت و دختر و پسر خانواده که سن کمی هم داشتن، ساندویچ‌های داخل سینی رو به زائرها تعارف می‌کردن.🤩 یک موکب فرهنگی به بچه‌هام رنگ‌آمیزی داد و از بچه‌ها می‌خواست که همون‌جا با مدادرنگی‌هایی که در اختیار بچه‌ها می‌ذاشتن، رنگ‌آمیزی‌ها رو رنگ کنن و تحویل بدن و در عوض جایزه بگیرن. دخترای من کش‌مو و پسرم پیکسل هدیه گرفتن.😄 تمام طول مسیر هم که با مهربانی مردم عزیز مواجه می‌شدیم و بچه‌ها بادکنک و سربند و پیکسل و جوراب و دستبند و... هدیه می‌گرفتن.😍 بعضی موکب‌ها ساندویچ فلافل می‌دادن، بعضی‌ها، نون پنیر سبزی و خرما، یک جا چای شیرین می‌دادن و یک جا شربت زعفران، کیک و کلوچه و شکلات هم، فراوان خوردیم.🙃 مسیر پیاده‌روی تقریباً طولانیه و به علت ازدحام جمعیت و البته موکب‌های رنگارنگ، راه طولانی‌تر هم شده بود. اما بچه‌ها اصلاً احساس خستگی نمی‌کردن. صدای مولودی‌ها که هلهله‌کنان برای میلاد آخرین امام و ولی دنیا شادی می‌کردن، بچه‌ها رو به وجد می‌آوردن و انرژی‌شون رو برای ادامه مسیر تمدید می‌کرد.👏🏻🥳 من هم از فرصت استفاده می‌کردم و داستان‌هایی از زندگی امام زمان حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) تعریف می‌کردم و بچه‌ها رو بیشتر با امام زمانشون آشنا می‌کردم.😇 هنگام غروب و تاریکی هوا، رسیدیم نزدیک جمکران و حدوداً بیست دقیقه راه باقی مونده بود، اما تقریباً همه خسته بودیم. آخرین موکب زیلو پهن کرده بود و کنار زیلوشون دوغ محلی و ترش و خوشمزه می‌داد و مردم رو برای برپایی نماز جماعت در اون مکان تشویق می‌کرد. ما هم برای استراحت و همچنین خوندن نماز اول وقت و جماعت، همون‌جا توقف کردیم. بچه‌ها هم بلافاصله به خیال اینکه، داخل لیوان‌های یک بار مصرف، شیر گرمه، رفتن و نفری یک لیوان گرفتن و برگشتن پیش من نشستن و همه با نوشیدن دوغ می‌فهمیدن که اشتباه فکر می‌کردن و دوغ رو به من می‌دادن.🥴 با وجود اینکه دوغ لذیذی بود، ولی بعد از نوشیدن لیوان اول دچار سستی و سردی شدم، ولی سه تا لیوان دیگه روبه‌روم بود و بچه‌هایی که با چشمانی منتظر، می‌گفتن مامان خیلی ترشه ما نمی‌تونیم بخوریم لطفاً خودت بخور که اسراف نشه.😬🥶😭 و من از خودگذشتگی کردم و چهار لیوان دوغ خوردم و تقریباً از اونجا به بعد تا برگشت به منزل، خودم رو روی زمین می‌کشیدم و چشمام رو به زور باز نگه داشته بودم.😂🥱😴 بعد از نماز رفتیم جمکران اما به قدری ازدحام جمعیت زیاد بود که موفق نشدیم به مسجد جمکران بریم و بعد از کمی توقف به منزل برگشتیم. امسال ما هم در کنار تمام زُوّار، در این مسیر خواهیم بود و ان‌شاءالله امسال بچه‌های من هم به مناسبت این عید فرخنده، در مسیر شکلات و شیرینی پخش می‌کنن تا دیگران رو در شادی خودمون سهیم کنیم.🤩👏🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸؟ ⭕️ خیلی جالبه، حتما ببینید. چارت سیاست خارجی آمریکا درباره رفتار با کشورهایی که پشتوانه مردمی ندارند را ببینید مشارکت در چه ربطی به امنیت ملی ایران داره 🎙 فرشته‌سادات رحیمی - دکتری مطالعات آمریکا 🌸 🔰قبل از به ما پیوندید: 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2797667011Cc862d209c2
سلام به همه مامانا😍 عیدتون مبارک🌷🎉 کلیپ بالا توضیحات جالب خانم دکتر رحیمی درباره سیاست های آمریکا نسبت به سایر کشورهاست.ببینید و برای دوستانتون بفرستید. این روزها کانال حماسه ۱۴۰۲ رو دنبال کنید حتما.👌 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب روایت داستانی از مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر. کوکب خانم قصه‌‌ی ما سال‌ها قبل از انقلاب ازدواج کرد. توی یکی از روستاهای ملایر زندگی می‌کرد و بعد ازدواج هم مدتی در یک روستای دیگه با مادرشوهر زندگی کرد و روزهای سختی به خاطر دوری از شوهرش داشت. شیخ محمد برای کار نونوایی می‌رفت مامازند و هر شش ماه یکبار به همسرش سر می‌زد و خرجی می‌آورد و تازه عروس قصه هم در دوری و دلواپسی سعی می‌کرد زندگی پرتلاشی داشته باشه و خودش رو با کارهای خونه و درست کردن رب و مربا و ترشی و سرکه، سرگرم کنه و با فروششون پولی پس انداز کنه برای ساختن زندگی. بعد از چند سال به پیشنهاد شوهر و علی‌رغم میل قلبی کوکب خانم، راهی مامازند میشن تا شرایط برای تربیت و مدرسه رفتن بچه‌ها فراهم باشه و هرچند پدر و مادر نتونسته بودن مدرسه برن و سواد نداشتن، تلاش کردن بچه‌ها رو پرتلاش و باسواد کنند. مسئولیت تامین روزی حلال با پدر زحمتکش خانواده بود و مسئولیت تربیت بچه‌ها، با مادر. و چقدر خوب کوکب خانوم از پس تربیت هر هشت فرزندش بر اومد و سه تا پسر عزیزش رو هم تقدیم اسلام و انقلاب کرد. روزهای نزدیک انقلاب، خونه‌ی خانواده مظفر، پایگاه مبارزان ضدانقلاب بود و همه اعضای خانواده هرکاری تونستن برای مبارزه با رژیم ستمشاهی کردن و بعد از انقلاب هم همچنان پای کار موندن. از مبارزه با گروهک‌های ضد انقلاب تا کار در دادگاه انقلاب و … . بعد هم توی هشت سال دفاع مقدس همه مردها و زن‌های این خانواده نقش داشتن. شیخ محمد در معراج شهدا، پسرها در جبهه، زن‌ها در پشتیبانی از جبهه و دخترها در کارهای فرهنگی. داستان شهادت سه پسر کوکب خانم و صبر و شکر و رضای این مادر و پدر شهید هم بی نظیر و به یاد ماندنیه و باید خودتون بخونید … قلم کتاب زیبا و داستانیه و خانم راضیه تجار سعی داشته ابعاد مختلف این زندگی رو از زوایای مختلف روایت کنه، عمدتا از زاویه دید مادر شهید، گاهی هم از زبان پسر ها و عروس‌هاشون. 📚📚📚 سلام به مامانای گل 🌷 ماه شعبان‌تون پربرکت إن شاءالله اومدیم کتاب پویش آخرین ماه سال ۱۴۰۲ رو خدمتتون معرفی کنیم. کتاب ، روایت مادرانه‌ای از کوکب خانم مادر سه شهید 💔 درسته که این روزهای آخر سال همه‌ی مامانا حسابی درگیر و مشغولن 😋 ولی خب کتاب هم نباید کنار گذاشته بشه 😉 ما هم یه کتاب جذاب و روون و کوتاه انتخاب کردیم که خیلی راحت بخونیم و لذت ببریم. روش تهیه کتاب، شرکت تو پویش و همینطور عضویت تو گروه همخوانی کتاب رو کامل توی کانال پویش کتاب مادران شریف توضیح دادیم. 😇 مثل همیشه ۱۰ تا جایزه 🎁 ۱۰۰ هزارتومانی هم داریم. 🥳 تشریف بیارین دورهمی مهمون سه تا شهید باشیم 💗 👇 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙📙📙 جنگ که شد احساس کرد که او هم باید کاری کند. حالا که حسین و حسن و علی و رضا و شیخ محمد راهی جبهه شده بودند مگر می‌شد دست روی دست بگذارد و بنشیند؟! اولین کاری که کرد اسلحه‌ای از حسن گرفت. حسن، خانمی را به خانه دعوت کرد تا کار با آن را آموزش دهد. قرار شد تعدادی از زنان مامازند را دعوت کنند تا این دوره را ببینند. خانم دیگری هم آوردند تا آمپول زدن یاد بدهد. حالا، هم کار با تفنگ را بلد بود، هم آمپول زدن را. خیاطی برای جبهه را هم شروع کرد. دوخت پشه بند، لباس زیر، بالش. دو، سه توپ پارچه از پایگاه مالک‌اشتر می‌گرفت، می‌برید و می‌دوخت. خبر می‌داد از پایگاه می‌آمدند و می‌بردند. روزی شنید از منزل علم الهدی که در خیابان ایران بود، خانم‌ها راهی جبهه می‌شوند. با یکی از دوستانش که می‌خواست به جبهه برود همراه شد، او می‌ترسید. - نکنه شهید شی و بچه‌هات از چشم من ببینند؟ - نترس بادمجون بم آفت نداره! رفتند نام‌نویسی کردند. با قطار رفتند اهواز. مدتی در پادگان علم الهدی نزدیک رود کارون بودند. پارگی لباس رزمنده‌ها را می‌دوختند، لباس‌های خونی را می‌شستند، خشک می‌کردند و اتو می‌زدند و به همراه هدیه‌های مردمی بسته‌بندی می‌کردند و می‌فرستادند جبهه. چند بار هم صحبت کرد تا اجازه بدهند برود منطقه پیکر شهدا را جمع کند، اما گفتند: مدتی است جمع کردن پیکر شهدا به‌وسیله‌ی زن‌ها ممنوع شده. یک ماهی آن‌جا ماند و به آبادان، خرمشهر، بستان و دوکوهه سر زد. مناطق، همه جنگی بود. از فرصت استفاده کرد و با سربازها صحبت می‌کرد. بسته‌های هدیه مردمی را به آن‌ها می‌داد و از این‌که کارهایی از این‌دست می‌کند خوشحال بود. وقتی به مامازند برگشت کلی از عروس‌ها و دخترها تشکر کرد. - اگر شما پشتیبانی نمی‌کردید به این راحتی نمی‌تونستم برم جبهه! 📙📙📙 📚 کتاب روایت داستانی از مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر صفحه ۱۳۴ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
«رسم چندین سالهٔ ما...» ( ۸، ۵، و ۲ ساله) السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان (عجل‌الل‌تعالی‌فرجه‌الشریف) ما تو شهرمون شب نیمهٔ‌شعبان مراسم آرگیز گردانی داریم که بچه‌ها عاشقشن.😍 مردم شهر چه فقیر، چه غنی در خونه‌هاشون رو باز می‌کنن. هر کی هر چی که می‌تونه تهیه می‌کنه، بچه‌ها می‌رن در خونه‌ها... وقتی برمی‌گردن کلی خوراکی با خودشون میارن. مردم میناب از قدیم بر این باور بودن که به نیت سلامتی امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) حداقل در هفت خونه باید برن. من خودم بچگی عاشق این شب بودم‌. با دوستام کلی ذوق می‌کردیم، تا چند وقت خوراکی‌های خوشمزه داشتیم.😍 بیسکوئیت، سکه، لواشک، کیک، آبمیوه، شربت، کلوچه، شکلات، نخودآب، یخمک و... این خاطرات شیرین خودم از این شب باعث شده دیگه الان بچه‌ها رو هم می‌برم، ذوقش خیلی زیاده.🤩🥰 امسال فاطمه ازم پرسید: مامان حق لیلی شنبه است یا یکشنبه؟ گفتم: شنبه چشماش از ذوق درخشید و گفت: آخ جون... من چند روزه دارم بهش فکرمی‌کنم.😍😍 اون لباس حریر زرد و بلندم رو تنم می‌کنم. محمدم چون عاشق امام زمانه و خودش رو سرباز آقا می‌دونه، هر مناسبتی که اسم حضرت توش باشه و به نامش باشه، چشماش برق برقی می‌شه.🤩 چون پسره و عاشق آتیش‌بازی🙃 می‌گه مثل میلاد امام علی (علیه‌السلام) بریم جشنی که نورافشانی داره.😍 رسم چندین ساله‌مون این بوده که سهم خودمون رو بردیم منزل مادر همسرم تا اونجا بین مردم تقسیم بشه، خودم و بچه‌ها هم رفتیم تو هیاهوی شهر. از همسرم پرسیدم بچگی خودشون تو روستا چطور بوده؟! ایشون هم تایید کردن که از هفته‌ها قبل مردم واسهٔ این شب پول جدا می‌کردن. شب عید خونهٔ عمو اسماعیل که می‌رفتن بهشون پول عیدی می‌دادن. حتی کسانی بودند که اگر می‌خواستن برای هر کسی لباس هدیه بدن، نگه می‌داشتن شب نیمهٔ‌شعبان این کارو می‌کردن.🥰 خلاصه اینکه شور و هیجان خاصی تو شهر می‌پیچه.😍 همه خوشحالن می‌خندن بهترین لباس‌ها رو می‌پوشن😍 و تو این شب صدای حق لیلی حق لیلی (حق شب) تو تمام کوچه‌های شهر به گوش می‌رسه.😊 ساعاتی از شب که می‌گذره، دیگه یا دورهمی‌های خانوادگی داریم یا می‌ریم به مراسمات جشنِ مسجد و هیئات. پ.ن۱: آرگیز همون آردگیز یا الک هست که در قدیم از برگ درخت نخل ساخته می‌شد و بچه‌ها دستشون می‌گرفتن، که امروزه جای خودش رو به کیسه‌های پلاستیکی داده. پ.ن۲: حق لیلی یعنی حق شب میلاد رو ادا کنیم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوستان خوب ❤️ حالتون چطوره توی این روزهای سرد و برفی زمستونی؟ می‌خوایم اینجا یه «تریبون آزاد» داشته باشیم.🤓 درباره این موضوع: آیا شما توی انتخابات جمعه، رأی می‌دید یا رأی نمی‌دید؟ چرا؟ به نظرتون رای دادن یا ندادن چه مزایا و معایبی داره؟🤔 ✅ ما هرچقدر که فرصت بشه، بدون کم و کاست نظرات شما رو منتشر می‌کنیم توی این دو روز. فقط یه قانون داریم: ❗استفاده از الفاظ نامناسب و توهین ممنوعه.🙏🏻 لطفا درباره نماینده یا جناح خاصی هم صحبت نکنید، چون از انتشارش معذوریم. نظرات شما رو بدون اسم منتشر می‌کنیم و شما می‌تونید دربارهٔ نظر دیگران هم نظر بدید.😉 مثلاً بگید نظرم دربارهٔ پیام شماره ۱۱ اینه که ... بریم شروع کنیم؟☺️ اینجا منتظر نظراتتون هستیم: 🔗 @saqqa313alamdar 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🔸 بریم نظرات شما رو با هم بخونیم 👇🏻
🔹 ۱. رای میدهم به خاطر خون پدرم و تمام شهدا رای میدهم به خاطر حاج قاسم به خاط. امید آینده به خاطر فرزندانم رای میدهم برای تو دهنی به خبیث عالم و هم‌پیمانانش رای میدهم به عشق کاپشن صورتی گوشواره قلبی❤️ 🍀کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🔹 ۲. بله که شرکت میکنیم مگه ماایرانی نیستیم،حق انتخاب داریم، من وخانواده ام تاجایی که یادمه توهمه انتخابات شرکت کردیم حتی شده که آخرهفته مسافرت بریم ولی انقدراین انتخابات برای مامهمه که ازچندوقت قبلش شناسنامه هامون روآماده میکنیم که مبادا یادمون بره باخودمون نبریم یک رأی هم مهمه،چون همین یک رأیها درموفقیت وسربلندی کشورمون موثره پس سعی میکنیم اصلح روانتخاب کنیم مهمترازهمه بالفرض اگه نمیخواستیم رای بدیم به عشق رهبرمون ،به عشق کشورمون وبه خاطرنامیدکردن ومایوس شدن دشمنانمون که همه الان نگاهشون،اهداف پلیدشون به انتخابات ایران هست، ان شاءالله رای خواهیم داد نه تنها رأی خواهیم داد بلکه اگه لازم باشه برای دینمون،کشورمون ورهبرعزیزترازجانمون جان ناقابلمون هم خواهیم داد💪 🍀کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🔹 ۳. سلام😊 ما ان شاءالله میریم رای میدیم چون... ✅ مسلمونم و اینجا شیعه خونه امام زمان علیه السلام هس و باید از دست دشمنان حفظش کنیم ✅ ایرانی ام و کشورم رو دوست دادم و میخوام بسازمش ✅ رهبر عزیزم گفتن رای بدید و بقیه رو هم دعوت به رای دادن کنین ✅ دشمنا دارن دست و پا میزنن که رای ندین واسه ضایع شدنشون رای میدم ✅ درسته مشکلات و کاستی ها هست ولی پیشرفت‌های خیییلی خوبی در این سال‌ها داشتیم که بی انصافیه نبینیمشون و باید افراد خوب برن تو مجلس تا بیشتر شاهد پیشرفت ایران عزیزمون باشیم💚 ‌ 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🍀کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif