#لوگو #مسابقه
#متن_ارسالی
#شماره_هفت
مادرانی شریف و اصیل که با کسب علم و آگاهی در خاک ریشه دواندند و عشق به وظیفه مادری به آن ها شاخ و برگ داد تا با پرورش نیک میوه دلشان آن ها را به رشد و شکوفایی برسانند و چه بسا خود در کنار آن ها به سوی کمال قد کشیدند و باغ زندگی را زیبایی بخشیدند
#رای_گیری
#مادران_شریف_ایران_زمین
#لوگو #مسابقه
#متن_ارسالی
#شماره_هشت
مادران شریف؛ اشجار طیبهای که ریشه در زمین و شاخه در آسمان دارند و با کسب علم و حضور فعال خود پا به پای ثمره وجودشان به رشد و نمو میرسند و به سوی کمال قد میکشند
#رای_گیری
#مادران_شریف_ایران_زمین
#لوگو #مسابقه
#متن_ارسالی
#شماره_نه
بسم الله الرحمن الرحیم
در کتب ازمنه قدیم؛ همی آورده اند که مادری شریف است و فرزند پروری اشرف الاعمال عالم...
و سزاوار است که هر بانویی، به نیت۵تن-که صلوات خداوند عزوجل بر ایشان بادا-
۵بار، خودش را تکثیر نموده و برای صعود به فردوس برین، ۵ بال پرواز فراهم نماید...
و همی گفتهاند که مادر، به سان درختی تنومند است و احتیاجات اولاد را که شاخ و برگ اویند؛ عهده دار است...
و عفیفه مادری است که خود را به جلباب حضرت صدیقه علیها سلام همی آراسته است...۱
که رحمت خدای تعالی بر وی باد.
قدما گفتهاند که چه نیکوست آدمی چراغ خانهاش همی روشن باشد به اولادی در سنین مختلف...
و چنین مادری سرزنده و شاداب است.
که ترتیبشان از آخر به اول، این گونه است:
باید نوزادی داشته باشد که بر ارابه سوارش نماید که شنیده شده است در برخی گویش ها آن را کالاسکه خوانند!!
و طفلی که مکتب میرود و از بی بی یا ملا، همی کسب دانش مینماید..
و کودکی تن پرور داشته باشد که همی جان خویش را با گوهر ورزش میپروراند.
و ولد ثانی که راننده چرخ است
و دو چرخ می راند.
و ولد الاول که اشرف اولاد است باید از تحصیل منقولات فارغ شده باشد و جوانکی باشد در آستانه نکاح...
و درود بر ام الاولادی که تدبیر امور منزل و جهاد فرزند پروری وی را از تربیت نفس خویشتن غافل ننموده استـ..و همو به تعلیم و تزکیه خویش نیز اشتغال دارد..
و این علم آموزی، سبب گشته تا همه اولادش به جرگه کتابیون بپیوندند الا نوباوه ارابه سوار...۲
خداوندا بیفزای بر این مادران
و افزون نما اولادشان...
تقدیم به مادران شریف سرزمینم به ویژه مادران شریف شریفی!!
مادر نوشت:
۱-به گمان نگارنده، لوگو مادری را نشان میدهد که به چادر آراسته است.
۲-چهار کتاب بالای سر لگو، از نظر نگارنده چهار فرزند کتابخوان است.
#رای_گیری
#مادران_شریف_ایران_زمین
#لوگو #مسابقه
#متن_ارسالی
#شماره_ده
اولین نکته ای که در لوگوی زیباتون به چشمم خورد این بود که مادر محجبه ای بین دو الف مادر بود که خود این مادر توانمندی علمی دارد و داشتن بیش از سه فرزند مانعی برای او نبوده و حتی با توجه به کتاب های داخل لوگو این موقعیت باعث مطالعه بیشتر هم شده...
مورد دیگه ای که به نظرم رسید این بود که با دقت نظر، نماد فرزندان و تحصیل مادر در برگ های سبز هستند که خود نمادی از برکت هست...
از لحاظ رنگبندی لوگو شبیه درخت مادر با برگ های فرزندان و علم بود.. نکته این جاست که مثل تنه درخت، مادر در خانواده نقش اساسی دارد.. اگر مادر هر رشد فکری، اعتقادی، معنوی و علمی داشته باشند روی دیگر اعضای خانواده و به خصوص فرزندان تأثير گذار خواهد بود
و مهم ترین نکته لبخندی هست که مادر داخل لوگو میزنن که باتوجه به همه مشکلات فرزندآوری زیاد و تحصیل مانع از اخلاق خوش مادر و مهربانی ایشون نشده و رضایتمندی داخل چهره شون کاملا مشهود هست.
#رای_گیری
#مادران_شریف_ایران_زمین
#ز_زینیوند
(مامان #معصومه ۴.۵ ساله)
دخترم بچه سختی بود.
خواب خوبی نداشت و به خاطر کولیک تا سه ماهگی شب بیدار بود.🙄
روزها هم خیلی کوتاه میخوابید.
نکته دردناک قضیه این بود من تا قبل از مادر شدنم هیچ شناختی از دنیای مادری نداشتم و بچه از نظر من یه عروسک همیشه خندان و بامزه و سرگرمکننده بود.
اما حالا داشتم با روی دیگه بچهها آشنا میشدم.🤧
خدا رو شکر از سه ماهگی به بعد خواب دخترم کم و بیش درست شد .
اما افسردگی بعد از زایمان تا شش ماهگیاش که یه سفر ده روزه به قم و شمال و مشهد داشتیم با من بود و بعد دست از سرم برداشت.
ولی استرسهای بارداری و پس از زایمانم روی معصومه اثر گذاشته بود و بچه بیقراری بود.😵
خیلی دوست داشتم فاصله سنی بین بچه اول و دومم کم باشه اما معصومه بچهای بود که شدت هیجاناتش زیاد بود، با بقیه سازگاری پایینی داشت و به راحتی نمیتونست با بقیه بچهها تعامل داشته باشه.
خودمم از نظر روحی آمادگیش رو نداشتم و روحم خیلی خسته بود.😢
همون روزها در ایام محرم برای خانمهای محل، جلسه میذاشتم و قبل از روضهها، مباحث اخلاقی و روانشناسی میگفتم.
یه مدت بعد برای دختر بچههای محل تو خونه کلاس میذاشتم و مباحث دینی رو در حد سنشون براشون میگفتم.
حتی شب عید فطر براشون جشن بندگی گرفتم.
کمکم امید به زندگیم داشت برمیگشت.😉
تو اون مدت به صورت غیر حضوری بعضی درسهای جامعهالزهرا رو میگذروندم و دلخوشیم این بود که بعد از یکی دو ترم بهم انتقالی میدن به حوزه شیراز و دوباره بیرون از خونه به علایقم میرسم.
اما بعد از مدتی گفتن چون رشته شما نامرتبط بوده انتقالی ممکن نیست.😬
هنوز از حال و احوال بعد از زایمان در نیومده بودم. این مساله دوباره حالم رو بد کرد.
به هر بهونهای میزدم زیر گریه.😭
انگار هیچ انگیزه و آرزویی برام نمونده بود.
حوزه نمیتونستم برم.
نمیتونستم کار کنم. (تو شیراز مرکز مشاوره تک جنسیتی نبود.)
همسرم میدید که چقدر ناراحتم اما دستش بسته بود.
تا اینکه بالاخره سرمایهای که چندین سال توی یه کاری خوابونده بودیم تبدیل به پول شد و برای کارهای اداریش همسرم باید سفری به قم میکرد.
چون حال منو دید گفت: با هم بریم.
دقیقا تو همون زمان مشغول تعمیر خونه شیراز بودیم.
یه روز قبل از سفر گچکار اومد و خونه رو تحویل گرفت و ما فرداش رفتیم سفر😂
بعد از چند سال بالاخره خونهام داشت اونی که دلم میخواست، میشد.
یکی دو روزی قم بودیم که یه روز همسرم گفت: میخوای بیایم قم زندگی کنیم؟
با ذوق گفتم: نیکی و پرسش؟!😊
#قسمت_چهارم
#تجربه_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_زینیوند
(مامان #معصومه ۴.۵ ساله)
همه چی مثل رویا بود.😍
خدا به مو رسوند اما نبرید.
توی پروسه پیدا کردن خونه، یه خونه
پیدا کردیم که صاحبخونه برای فروختنش بنا به دلایلی دست دست میکرد. ما هم خونه رو میخواستیم، هم جایی رو نداشتیم که منتظر فروش خونه باشیم و حدود ۲ هفته همراه خانواده آقای صاحبخونه تو همون خونه زندگی کردیم. دقیقا اوضاعمون مثل ماجرای نقی و هما توی پایتخت یک بود.😂
همسرم در حال جوش دادن معامله خونه، آقای صاحبخونه و منم در حال بستهبندی وسایل خونه خانم صاحبخونه.🤭
البته که مصلحت این بود صاحب اون خونه نشیم.😄
رسیدیم به خونهای که با وجود نقلی بودنش بعدها شد دلبازترین خونه زندگی مشترکمون.🤩
حال دلم خوب شده بود.
هر روز صبح با سرویس جامعهالزهرا با معصومه میرفتیم حوزه.
معصومه میرفت مهد و من سر کلاس.
برای بدقلقیهاش هم پیش یکی از روحانیونی که تخصص کار با کودک داشتند رفتیم و به برکت حضرت معصومه راهکارهای خوب و راهگشایی گرفتیم.
یکی از اشتباهات من که باعث وابستگی دخترم شده بود این بود که فکر میکردم هروقت دخترم بیداره من باید تمام و کمال در خدمتش باشم.
باهاش بازی کنم و سرگرمش کنم.
به همین دلیل دخترم بلد نبود تنهایی بازی کنه.
ولی از مشاور یاد گرفتیم که کودک باید گاهی ناکامی بهینه رو تجربه کنه، یعنی به اندازه ظرفیتش ناکام بشه و یاد بگیره در تمام زندگی کسی مدام در خدمتش نیست.
البته این روش به شرط ارتباط خوب و کافی جواب میده، یعنی وقت مخصوصی برای ارتباط و بازی با فرزندمون داشته باشیم.
به مدد لطف خدا، حال خوب خودم و تکنیکهایی که یاد گرفتیم، آرامش و نشاط معصومه بیشتر و بهتر شد.
واقعیتش اینه که توی زندگی هیچی اندازه تولد دخترم من رو با خود واقعیم روبرو نکرد و ایراداتم رو جلو چشمم نیاورد.
بهم ثابت شده بود دخترم آیینه اعمال منه پس تمام تلاشم رو کردم که خودم رو عوض کنم و ایراداتم رو رفع کنم.
خودمم همزمان دورههای درمانگری کودک و مهارتهای درمانگری رو میگذرونم.
حال دلم بهتر از همیشه است و دیگه با بالا و پایین زندگی خیلی خودمو نمیبازم.
قدر داشتههامو که روزی رویام بوده میدونم.
با مهارتهایی که یاد گرفتم رابطهام با همسرم بهتر شده.
درسته زندگیمون بارها دچار بحران شد اما اگر هدف از زندگی مشترک رشد باشه، من در کنار همسرم به این رشد و تحول رسیدم.
بالاخره هر رشدی درد و سختی و پوست انداختن خودش رو داره .
قدیمیها درست گفتند که صبر تلخه اما میوهاش شیرینه😍
خوشحالم که مادر شدم.
با همه سختیهای داشتن یک کودک دشوار، روزگارم قشنگ شده و رشد میکنم.
مگر هدف از آفریش انسان جز رشد و کماله؟
#قسمت_پنجم
#تجربه_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۹ ماهه)
گریه میکنه😭
بغلش میکنم💕
راه میرم تو خونه
شروع میکنم ب خوندن سوره انشراح
تو چشمام نگاه میکنه👀
اشک تو چشمای مشکی درشتش گم میشه ..
لبخند میزنم 😍
میخنده😁
خوابش پریده،ساعت ۲ بامداد رو نشون میده😱
داره دندون درمیاره😔
دست میزنم روی لثه اش
تیزی یه دندون فسقلی حس میشه...
ذوق میکنم 😍
بغلش میکنم و میگم مااااشااااالله مامانی...
دندون نو مبارک🌹
میخنده..
کیف میکنم
تا پنج صبح بازی میکنه
ازشدت خواب بیهوش میشم ..
ولی نیاز دارم مث کارتون تام و جری چوب کبریت بزارم لای پلک هام و چهار چشمی مراقب سینه خیز رفتنش باشم...
ب زور میخوابه
نماز میخونم ...
سوره ی انشراح...
هنوز چشمام گرم نشده همسرم صدام میزنه..
_خانوووم پا میشی با هم صبحونه بخوریم?چقدررررر امیر علی دیشب خوب خوابید😨
دلم میخواد از شدت خواب آلودگی و خستگی و اینکه اتفاقات دیشب رو حتی حس نکرده پاشم و یه کاری دستش بدم😝😆👊
یهو ذهنم پر میکشه و میگم الم نشرح لک صدرک...
پامیشم صبحونه حاضر میکنم
میگم دیشب نخوابیدم😕
میگه شرمنده خسته بودم نفهمیدم!پس برو بخواب با امیرعلی،ناهار هم نمیخواد درست کنی...یه چیزی ميخوريم.
پ ن:برای اینکه از نگرانی در بیاید باید بگم که بعد از صبحانه همراه با امیرعلی خان تا ۱۱ خوابیدیم.😴😴
#سبک_مادري
#ان_مع_العسر_یسرا
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_شیخحسنی
(مامان #یاسین ۲۰ ماهه)
دستم رو گرفت و گفت: آب
براش آب ریختم و دادم دستش😊
گفت: شیر
آب رو گذاشتم کنار و براش شیر ریختم🙂
دوباره گفت: آب
لیوان رو دادم بهش😐
با اشاره گفت: بریز تو لیوان ديگه! ريختم🙄 یخچال رو باز کرد و گفت: بَربَت(شربت)
😤
شاید بیستمین باری بود ک تو این چند روز این سناريو رو اجرا میکرد و آخر سر هم هیچکدوم رو نمیخورد و من، یا میکشوندمش به بازی یا حواسشو پرت میکردم.
اما ديگه کلافه شده بودم.😤
این ماجرا به کمخوابی شب گذشته، بهونه گوشی دست گرفتن و دَدَ رفتنش تو این اوضاع کرونایی، به هم ریختگی خونه و... اضافه شد.🤯
محکم کشیدمش کنار و داد زدم😠 که بیا اينور ديگه، ديوونه شدم. خودشو انداخت رو زمین و زد زیر گریه.😭 رفتم تو اتاق. اومد و با تمام قوا موهامو کشید. از شدت درد سرش داد زدم.😤
بغض کرد و لیز خورد توی بغلم.💔😢
حواسم بود که اگه خطا کردم و زدم، جلوش گریه نکنم.🤫
از درون داغون بودم، گذاشتمش رو پام و تکونش دادم و به زور خوابوندمش تا زودتر دوتامونم از این فضا دور بشیم.
همین که خوابید زدم زیر گریه.😭
دلم ميخواست مثل خیلی از دفعات پیش، صبوری کنم اما اينبار نشد.😓
وارد فاز مقصر بودن شده بودم که چرا من اينقدر مامان بدیام، من چقدر بدبختم، تو این جوونی روانی شدم از دست بچه و....
تو همین حال و هوای غر زدن بودم که دوستم بهم پیام داد: فلان کتاب رو داری؟
رفتم بگردم.🧐
تو کتابام چشمم به جزوه تدبرم افتاد، بازش کردم و سوره انشراح رو خوندم و انگار خدا صاف داشت تو صورتم نگاه میکرد و باهام حرف میزد...
ووضعنا عنک وزرک؛ مگه من بار سنگین روی دوش تو رو برنداشتم.
ان مع العسر یسرا؛ هر سختی یه آسونی هم داره تو دلش.
فاذا فرغت فانصب، تو یه حال نمون، پاشو یه کار ديگه رو شروع کن.
اشکام رو پاک کردم و شروع کردم به نوشتن و تخلیه خودم و درک اینکه ممکنه یه روز هم مامان خوبی نباشم😢 و تصمیم گرفتم برای اينجور مواقع یه تدبیری بيانديشم چون این سناریو زیاد تکرار میشه:
1⃣ مثلا وقتی حال خودم بده غرور و خجالت رو بذارم کنار و ساعتایی از اقوام کمک بگیرم و استراحت کنم.
2⃣رفتم سراغ یخچال و شیر و شربت رو از جلو دید خارج کردم که نبینه و بخواد. یه بطری مخصوص هم گذاشتم دم دستش که هر وقت ميخواد بره خودش برداره.
اشتباه کردن بده اما موندن تو اشتباه از اونم بدتره.
باید زود از فاز پشیمونی و ناامیدی بیرون اومد و چارهای کرد.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_تبیان
(مامان #علیرضا ۴/۵ ساله و #محمد_پارسا ۲/۵ ساله )
- سخت نیست؟؟
این سؤال رایج از یه شاگرد اول دانشگاهه،
یا برندهی جایزه بهترین بازیگر،
یا...
میتونه هم سؤال رایج از من باشه!😄
یه مادر با بچه های شیر به شیر👦🏻👶🏻
🎥تازه عروس بود که پرسید👰🏻
احتمالا منتظر بود که بگم: "نههههه اصلاااااا... بچهی دوم خودش میخوابه، خودش غذا میخوره، خودش به حرف میافته، کلا خودش برای خودش بزرگ میشه!!!"
منِ درونیام با چاشنی عصبانیت🙍🏻♀️ گفت: "خب معلومه که سخته، بچهداری که پر از سختیه،
پس معلومه که دوتا بچه از یکی سختتره! اونم دوتا قد و نیمقد، پشت سر هم."
اما منِ بیرونیم خیلی متین و موقر جواب داد: "بله سخته، ولی شیرینه و شیرینیش هم بیشتر از تکفرزندیه.
و البته به نفع بچههاست که در کنار هم بزرگ بشن.👬
پس اگر برای راحتی خودتون میپرسید، میگم یه کم فاصله بدین که زیاد خسته نشید، ولی اگر برای فرزندتون بپرسید میگم هرچه زودتر به فکر همبازی کودکی و همراه بزرگیش باشید.🤾♂️🤸♂️
قطعا خدا هم در این مسیر به شما کمک میکنه؛ ضمن اینکه در آینده لذت داشتن یک خانوادهی گرم و صمیمی همهی خاطرههای سخت رو از ذهنتون پاک میکنه"👨👩👦👦
😌 از حرفام لذت برد و حتی تصدیق کرد👌🏻 اما با یادآوری سختیهای چندفرزندی دوباره منصرف شد!!!🤦🏻♀️
یک مثال ویژه سرآشپز براش زدم: "شما میتونید برای ناهارتون تدارک نیمرو🍳 ببینید، یا قرمه سبزی🥘.
زحمت این کجا و آن کجا... لذت این کجا و آن کجا!!!😋"
و اصلا مگر لذتی در دنیا هست که بدون سختی بدست بیاد؟؟؟🤔
بعد خیلی سریع فرد را به خدا سپردم، از منبر پایین آمدم و به پسرانم پناه بردم👩👦👦
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۹ ماهه)
دیر غلت زد.
منم که مامان اولی و بیتجربه ❗️ کلی نگران شدم.
گمون کنم ۷ ماهش بود که تونست غلت بزنه، تا یه ماه بعدشم سینه خیز نمیرفت.😢
خلاصه ک کلی مامانشو حرص داد تا بتونه حرکت کنه.😅
یادمه اسباببازیها رو میچیدم جلوش تا بلکه آقا زحمت بده به خودش یه چند سانت برای دلخوشی این مادر، سینه خیز بیاد..😏
انگاااار نه انگار🤨
جیغ و گریه که وسایل رو بده بهم!
پروژهای داشتیما،
کلی استرس هم اینجا متحمل شدم...
تا یه روز به تشخیص خودش صلاح دید سینه خیز بره.😁
خلاصه به همین سینه خیز رفتنش دلم خوش بود و حالا حالاها امیدی به چهار دست و پا رفتنش نداشتم!
هر چند که خودم چهار دست و پا میرفتم که یاد بگیره ولی بیتاثیر بود.
یه روز از همین روزای اخیر، رفتم خونهی مامانم،
من یه خواهر کوچولو دارم به نام حلما که پنج سالشه.😍
حلما و امیرعلی مشغول مسابقهی سینه خیز رفتن بودن که من گفتم: «حلما چهار دست و پا برو بچه یاد بگیره»
در اتفاقی محیرالعقول امیرعلی دقیقا مثل حلما چهار دست و پا شد و شروع کرد به صورت حرفهای حرکت کردن.😳
بعد این جریان فهمیدم چقدرررر تک بچه بودن سخته!😐
ما بزرگترا هر کاری کنیم نمیتونیم الگوی دوست داشتنی و همه چیز تمومی برای بچهها باشیم.🤷🏻♀️
پ.ن: دارم به صورت جدی به فرزند دوم فکر میکنم.🤗
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_شیخحسنی
(مامان #یاسین ۲۰ماهه)
دلم ميخواست حالا که بخاطر تولد پسرم و شرایط کرونا، کلاس حضوری تدبر رو نميتونم شرکت کنم، لااقل بتونم صوتهای کلاس رو گوش کنم.
تدبر تنها چيزيه ک واقعا "حال خوب کن" و "زندگی خوب کن" بوده برای من💚
اما حالا مدتي بود که بینصیب شده بودم😔
وقتهایی ک پسرم میخوابید برای ارشد درس میخوندم، چون نیاز به نت برداری و تمرکز داشتم.🤓
ديگه وقتی برای گوش کردن صوتهای تدبر نبود! چون اونا هم باید با تمرکز و در سکوت گوش میدادم تا درست بهره ببرم!
از اونجا که به شدت موافقم که وقتی بچه مياد برکت وقت و فهم هم با خودش مياره، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم خودم رشد کنم هم بچهام.😎
صوتها رو ریختم روی فلش و زدم به تلوزيون.
برای یاسین هم بازیهايي رو انتخاب کردم که تو اون 60 دقیقه بدون سروصدا و تحرک باشه تا بتونم خوب گوش بدم.☺️
با آرد و آب و یکم رنگ خمیر درست کردم و خداروشکر همونطور که ميخواستم پیش رفت.😍
گوش و فکرم جای ديگه بود( که البته اولش سخته یکم)، دست و چشم و زبونم یه جای دیگه.( آخه خیلی زود اگه بهش توجه نمیکردم و ذوق نمیکردم، میفهمید حواسم جای ديگه است.)😊
یه مقدار از وقت هم به نقاشی گذشت. تند تند یه نقاشی میکشیدم و ميگفتم حالا رنگش کن و تو اون مدت با دقت بیشتری گوش میدادم و با یه خودکار گوشه دفتر نقاشی نکات مهم رو مینوشتم که بعدا منتقل کنم به کتاب.💪🏻
گاهی هم وسطش ميگفت برام مداحی یا آهنگ بذار که قطع میکردم و براش میگذاشتم و تو این فاصله یا به کارهای آشپزخونه میرسیدم یا گوشیمو چک میکردم یا....☺️
علاوه بر برکت وقت و فهم، به این نتیجه رسیدم ک اگه واقعا یه چیزی رو بخوای يه جوري خدا راهشو بهتر نشون ميده.😇
#تدبر_در_قرآن
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_شکوری
(مامان #عباس و #فاطمه 2.9 و 1.3 ساله)
شما هم مثل من فکر میکنید بعد از مادر شدن از معنویات و عبادات دور شدید؟😢
گاهی خودمو مقایسه میکنم با دوره مجردی و حس میکنم پسرفت کردم!😞
آیا واقعا این بچههای پاک و بیگناه باعث کم شدن معنویت زندگی من شدن؟
مگه نه اینکه اینا هنوز فطرتشون دستنخورده ست و تازه از پیش خدا اومدن، پس چطور میشه باعث کم شدن معنویت مادرشون بشن؟
دو سالی طول کشید تا فهمیدم مشکل از خودمه...
یادمه قبلا هم توی هفتههای آخر ترم و نزدیک امتحانا، معنویت خونم کم میشد. چون سرم شلوغ بود حسابی.🏃🏻♀
یا حتی وقتی غرق کارهای تشکیلاتی میشدم یهو میدیدم یه هفته ست اصلا وقتی پیدا نشده که به کارهای معنوی بپردازم...😕
مهم ترین عامل کم شدن معنویت خونم رو پیدا کردم!
غفلت!
هرچی سرم بیشتر شلوغ باشه( چه با درس و کار چه با بچهداری) انگار زمینهی غفلت بیشتر میشه برام.
پس باید حواسمو جمع کنم تا بتونم مقدار کافی معنویت تزریق کنم به زندگیم.😅
به مرور چند تا راهکار پیدا کردم.
۱. سعی کردم واقعبین باشم. قطعا وقتای آزادم نسبت به مجردی کمتر شده.
پس بهتره به جای کمیت، دنبال کیفیت باشم.😀
همون وقتای محدودی که پیدا میشه، با توجه و حواس جمع و نیت خالص یه کاری بکنم.
اگر نمیتونم برم هیات برای دعای کمیل، میتونم دو سه صفحهاش رو خودم بخونم شب جمعه.
۲. یه برنامه سبک معنوی متناسب با شرایط خودم و کاملا واقعگرایانه نوشتم. طوری که بتونم توش استمرار داشته باشم. 👌🏻مثلا:
- روزی یکی دو صفحه قرآن با توجه به معنی
- روزی ۱۰ دقیقه مطالعه کتب اخلاقی
- روزی یک صفحه از کتابهای مناجات و ادعیه (صحیفه فاطمیه و صحیفه سجادیه علیهما السلام)
- گاهی خوندن زندگینامه افراد معنوی (شهدا، علما و ...)❤
۳. تلاش کردم حواسم به زمانای مردهام باشه.🧐
من روزانه چندین ساعت رو پای گوشیم و توی شبکههای اجتماعی صرف میکنم. چون راحتترین کاره و یه جورایی تفریح محسوب میشه.
میتونم بخشی از این زمانو کم کنم و به جاش با گوشیم قرآن بخونم، کتاب بخونم یا دعا گوش بدم.
۴. گاهی احادیث مربوط به اجر و پاداشهای معنوی مادری و تربیت فرزند رو میخونم.
مادری کار کمی نیست. خودش کلی پاداش داره. ولی چون حواسم بهش نیست حس میکنم که کار معنوی خاصی انجام نمیدم.😐
۵. مهمترین کار هم که خیلی بهم انرژی و امید میده،😇
اینه که گاهی تنهایی درباره اهداف و آرزوهای معنوی که دوران مجردی داشتم و هنوزم دارم، فکر میکنم و مینویسم تو دفترم.
سعی میکنم برای رسیدن به اون اهداف یه مسیر ساده از بین کارهای روزمرهام پیدا کنم.
مثلا آرزوم اینه که شهید بشم.😅
خب پس باید یه خورده درباره زندگینامه شهدا بخونم تا بفهمم رمز موفقیتشون چی بوده.
یا همیشه توی رویاهام دوست داشتم یار امام زمان باشم😇
خب پس یه خورده بیشتر درباره ایشون بخونم، فکرکنم، سخنرانی گوش بدم و ...
شاید با روزی ۱۵ دقیقه زمان بتونم کارایی انجام بدم که طی چندین سال آینده منو به این اهداف نزدیکتر کنه.
این حدیث رو خیلی دوست دارم از امیرالمومنین(ع) 😍:
قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ
کار کوچیکی که استمرار داشته باشه، بهتره از کارای بزرگیه که آدمو خسته میکنه و نیمهکاره رها میشه.
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif